زندگینامه علی اکبر دهخدا
نوشته محمد هومن
میرزا علی اکبر دهخدا در حدود 110 سال پیش در محله سنگلج تهران، در خانوادهای قزوینی چشم به دنیا گشود. نه ساله بود که پدرش مرد. پدرش پسرعموی خویش را وصی خود کرده بود. پس از دو سال که وصی هم درگذشت، بازماندگان وی، اموال خانواده دهخدا را که در دست داشتند، انکار کردند. یا به اصطلاح تهرانیها، بالا کشیدند. با این حال، مادرش در فراهم آوردن امکان تحصیل فرزندان خود کوتاهی نکرد و کوشید تا علی اکبر از بهترین استادان آن روزگار، توشه برگیرد.
دهخدا زبان فارسی و عربی و علوم ادبی و دینی را نزد شیخ غلامسحین بروجردی فرا گرفت. در حدود 10 سال، از صبح تا شام، در حجره وی به تحصیل پرداخت. در این ضمن، با وجود سن و سال کم، به مجلس درس آقا شیخ هادی نجم آبادی میرفت. این دانشمند وارسته، مجلس پرشوری داشت. در حیاط منزل خود در حسنآباد تهران بر روی زمین بیفرش مینشست و پیروان همه ادیان دور او حلقه میزدند. حق تدریس اندکی میگرفت و گاهی هم هیچ.
دهخدا پس از تاسیس مدرسه علوم سیاسی، در آن مدرسه به تحصیل پرداخت و ضمن آن، زبان فرانسه را نیز فرا گرفت. پس از تحصیل، به خدمت وزارت خارجه درآمد و با وزیر مختار ایران در کشورهای بالکان، به اروپا رفت. پس از دو سال و نیم به ایران بازگشت و با شوری کم نظیر در انقلاب مشروطه ایران شرکت جست. چون مشروطه پا گرفت و روزنامههای آزاد پدید آمد، دهخدا با میرزا جهانگیرخان شیرازی روزنامه صور اسرافیل را منتشر کردند. اهمیت این روزنامه، بیشتر به واسطه مقالههای کوتاهی بود که به قلم دهخدا با عنوان چرند پرند نوشته میشد و امضای آن با نامهای مستعار بود (دخو، رئیس انجمن لات و لوتها، خرمگس، نخود همه آش، برهنه خوشحال، خادم الفقرا دخو علی، اسیر الجوال، دمدمی).
نخستین شماره این روزنامه در دهم خرداد سال 1284 خورشیدی در هشت صفحه در تهران منتشر شد. این، اولین روزنامهای بود که در کوچه و بازار و محلهها به فروش میرسید و فروشندگان آن غالبا نوجوانان بودند.
چرند پرند، نمونههای بسیار خوبی از نثر فارسی ساده و انتقاد نیشدار است که زبان آن، مورد پسند عموم مردم است. دهخدا در این مقالهها وضع اندوهبار روستاییان و شهرنشینان خردهپا و محروم را نمایان میسازد و به خیانت دولتیان و ستم توانگران میتازد و مفاسد رایج بین مردم، چون اعتیاد و خرافه و مانند آن، را به باد مسخره میگیرد. در اینجا چند سطر از یک مقاله را برای نمونه میآوریم:
«گفت نخور، عسل و خربزه، با هم نمیسازند. نشنید و خورد. یک ساعت دیگر، یارو را دید مثل مار به خودش میپیچد. گفت نگفتم نخور، این دو تا با هم نمیسازند. گفت حالا که این دو تا خوب با هم ساختهاند که من یکی را از میان بردارند! من میخواهم اولیای دولت را به عسل، و روسای ملت را به خربزه تشبیه کنم….»
پیش از دهخدا، نویسندگان به گونهای مینوشتند که فقط کسان خاصی یارای خواندن آن را داشتند. مطبوعات، به عموم مردم توجهی نشان نمیدادند و مردم هم با آنها کاری نداشتند. دهخدا راهی را در روزنامهنگاری، و اصولا نویسندگی گشود که به زودی در میان مردم برزن و بازار جای خود را باز کرد و آیندگان نیز کوشیدند تا راه او را دنبال کنند و به مردم روی آورند.
پس از کودتای محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس، روزنامه صور اسرافیل بسته شد. میرزا جهانگیرخان شیرازی را گرفتند و در باغشاه با طناب خفه کردند. دهخدا که با چند تن دیگر در خانهای در پشت مجلس شورای ملی پنهان شده بود از آن مهلکه جان سالم به در برد، اما یک ماه بعد با چند تن دیگر به اروپا تبعید شد. دهخدا میگوید در اروپا شبی میرزا جهانگیرخان را به خواب دیدم در جامه سپید، و به من گفت: چرا نگفتی او جوان افتاد؟ من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای. بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یادآر، ز شمع مرده یاد آر. در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیک صبح، سه قطعه مسمط ساختم و فردای آن روز، دو قطعه دیگر به آن افزودم و منتشر ساختم.
باری، دهخدا در اروپا نیز با آنکه بسیار تهیدست و بیچیز بود و نگرانی بیچیزی خانواده خود را هم داشت، از تلاش و مبارزه باز نایستاد و با یاری علامه محمد قزوینی، سه شماره دیگر از روزنامه صور اسرافیل را به چاپ رسانید. سپس به استانبول رفت و در آنجا هفتهنامه سروش را منتشر کرد.
پس از فتح تهران به دست مجاهدان و فرو افکندن محمد علی شاه از تخت شاهی، دهخدا از سوی مردم کرمان و تهران، به نمایندگی دوره دوم مجلس شورای ملی برگزیده شد و به ایران آمد.
آتش جنگ جهانی اول که زبانه کشید، عرصه بر آزادیخواهان تنگتر شد. دهخدا پنهانی به یکی از روستاهای بختیاری رفت و در آنجا طرح کتاب لغتنامه دهخدا و کتاب امثال و حکم را ریخت.
اما چه شد که دهخدا به این کار پرداخت؟
دهخدا نیز مانند امیرکبیر و بسیاری دیگر از آزادیخواهان، بر این باور بود که مردم مشرق زمین باید خود را به سلاح تمدن مجهز کنند. ملتها در مسیر زندگی چون مسافرانی هستند که پیوسته باید راه بروند. آنکه از کاروان تمدن پس بماند، دزدان با سلاح بر او خواهند تاخت. او میگفت ما عوامل معنوی و روحی و اخلاقی تمدن را دارا هستیم و از این روی، سزاست گردن برفرازیم و بر خود ببالیم. اما عوامل مادی تمدن را باید فراهم سازیم، و این کار تلاشی پیگیر میطلبد. کاروان تمدن، شتابان به پیش میتازد. مرکب این کاروان، دیگر اشتر و استر نیست، بل مرکبی است راهوار و تیزرو.
اما چه جنبههایی از تمدن، بر بالای ما زیبنده است و چه کارهایی را باید مقدم بداریم؟ هر یک از پیشگامان، بنا به اوضاع اجتماعی و شخصی، کارهایی را مقدم میشمرد و از آنجا آغاز میکرد. دهخدا چنین میاندیشد که باید آن دسته از عناصر والای فرهنگی را که دارا هستیم و در دستیابی به تمدن، کارساز است، با معیارهای علمی و نظمی منطقی بیاراییم و در دسترس همگان بگذاریم تا عصای دست پویندگان این راه باشد. مبادا از جایگاه استوار خویش غافل بمانیم. و بر عصای بیگانه تکیه بزنیم. پایههای تمدن را باید بر زمین بارور خودمان استوار سازیم.
با این اندیشه بود که در گوشه روستا به این دو کار بزرگ دست زد. ولی با کدام وسیله؟ با کدام کتاب و منبع؟ یا به گفته امروزیان با چه تدارکاتی؟ با هیچ! ویژگی انسانهای والا همین است. آنان در هر وضعیتی کار میکنند و از تنگی وسایل نمینالند. دهخدا فقط توانسته بود یک فرهنگ کوچک لاروس با خود ببرد.
این هم انتخاب دشواری است. اگر آدمی مجبور باشد سالها تنها یک کتاب را همراه داشته باشد. چه کتابی را باید انتخاب کند؟
باری، دهخدا بیدرنگ دو کار را اغاز کرد که به هم پیوسته بود. همان فرهنگ کوچک لغات زبان فرانسه را برداشت و در برابر هر واژه فرانسه، معادل فارسی آن را نوشت. پابهپای آن مثلهایی را که در حافظه داشت یا از روستاییان میشنید، یادداشت میکرد. در پایان جنگ به تهران بازگشت و این کار را با گستردگی بیشتر دنبال نمود. پای صحبت مردم مینشست و ضرب المثلهای آنان را در حافظه میسپرد و سپس به روی کاغذ میآورد. مردم عموما عادت دارند که به جای استدلال، و صغری و کبری چیدن، با یک ضرب المثل، پیام خود را به مخاطب برسانند. بنابراین، بخش عمده گفتههایشان بر این محور میچرخد. دهخدا حاصل پژوهشهای خود در فرهنگ عامه را، در چهار جلد، به نام امثال و حکم منتشر ساخت.
اما کار اصلی، یعنی لغتنامه به کجا کشید؟ دهخدا در تهران تلاش کرد منابع لازم برای این کار را گرد آورد. سپس به مطالعه کتابهای فارسی- اعم از شعر و نثر- پرداخت و لغات و معانی گوناگون آنها را ستخراج کرد. برای هر لغت، یک یا چند بیت از شاعران، و یک یا چند جمله از نویسندگان، به عنوان شاهد، نقل کرد.
نزدیک به 40 سال، روزی بیش از 12 ساعت کار میکرد و حتی روزهای تعطیل و اعیاد و سوگواریها بدین کار مشغول بود. او میگوید فقط دو بار- یک بار به واسطه بیماری سخت، و بار دیگر به مناسبت درگذشت مادرش- دست از کار کشیده است.
پزشکان هم در کار او حیران مانده بودند که چگونه بیحرکت مینشیند و کار میکند و هر خط ریزی را میخواند و این نیز مایه شگفتی بود که با این همه مطالعه، چشم وی چنین تیز بود. شاید تمرکز حواس در این زمینه، نقشی داشته باشد. اگر انسان بتواند به هر کاری که دست میزند، تمام حواسش متوجه همان کار باشد و پریشان نشود، حواس وی دقیق میشود و کارآیی آن چند برابر میگردد. سرعت و دقت دهخدا در مطالعه، او را د راین کار یاری میداد و بر کارآیی وی میافزود. امروزه کشورهای بسیاری برای پرورش سرعت و دقت افراد در مطالعه، تلاش میکنند. اگر آدمی، هنر تندخوانی و تندنویسی را فرا گیرد، انگار عمرش چند برابر شده است و از وقت خود بیشترین بهره را میگیرد. چه خوب است اولیای آموزش و پرورش، در این زمینه تامل کنند، برای این هنر، برنامهریزی کنند و در برنامه درسی مدارس و دانشگاهها بگنجانند.
دهخدا با این کار مداوم، بیش از 000 2000 برگه یا «فیش» فراهم آورد. پس از چندی، چند تن از دانشمندان را به همکاری فراخواند. اینان هر یک به فراخور حال، با دهخدا همکاری کردند، ولی پس از مدتی، به نخستوزیری و وزارت و شغلهای دیگر روی آوردند و از این کار دست کشیدند. تنها دکتر محمد معین در این کار پایدار و استوار ماند، و تنی چند از دانشمندان که به او پیوستند. دکتر معین، بنا به وصیت دهخدا بر جای او نشست. دهخدا به مجلس نوشت که مبادا پس از مرگ وی، کس دیگری را به جای معین بگمارند.
انتخاب دکتر معین برای سرپرستی لغتنامه، نمونهای است شورانگیز در تاریخ فرهنگ ایران. گویی دهخدا میخواست تا پایان کار، روانش بر همه امور تالیف لغتنامه، جزء به جزء، نظارت داشته باشد.
راستی معین که بود؟ معین هم در راه فرهنگ، جان باخت. آینده نشان داد که معین بهترین کس برای این کار بود و در این میدان هماوردی نداشت. او نیز دلی داشت به پهنای ایران، در ضمن کار، نقش بر زمین شد و حدود پنج سال هم در حالتی نزدیک به بیهوشی ماند. وقتی هم جان باخت، تکه استخوانی بود به وزن 16 کیلو. برای اینکه به امانت و صداقت معین در کارهای فرهنگی، و در نتیجه، دقت و وسواس دهخدا در انتخاب جانشین پی ببریم، بهتر است چند سطر از وصیتنامه نیما یوشیج (پدر شعر نو) را بخوانیم:
«بعد از من، هیچ کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد به جز دکتر محمد معین، اگر چه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین، حق دارد در آثار من کنجکاوی کند… دکتر محمد معین که هنوز او را ندیدهام. مثل کسی است که او را دیدهام. اگر شرعا میتوانم قیم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمد معین، قیم است، ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد».
آیا نمونه دیگری از این دست، در تاریخ ایران سراغ دارید؟
چاپ لغتنامه دهخدا
مرحله دوم این کار، یعنی تامین هزینه و چاپ کتاب، نیز راه دشوار و درازی را پیموده است. دهخدا میگوید: همچنانکه به استخراج لغات مشغول بودم، روزی وزیر دارایی وقت پیش من آمد و گفت امروز پس از جلسه هیئت وزیران، از من خواسته شد بیایم و ببینم شما چه میکنید و روزگار را چگونه میگذرانید. گفتم بحمد لله سلامتم و به کار لغت مشغول. طالب کاری نیستم و تنها آرزومندم که این کتاب چاپ شود و در دستس مردم قرار گیرد. او رفت و بعدها خبردار شدم که سرتیپ حبیب الله خان شیبانی، تقبل کرده است که از محل فروش پهن اسبان قشون، بودجه این کار را تهیه کند. گزارش تامین اعتبار هزینه چاپ لغتنامه از محل یاد شده، با تصویب مقامات به هیئت دولت رفت. اما آنجا نخست وزیر وقت به عذر اینکه یک تن توانایی انجام این کار عظیم را ندارد، با آن همداستانی نکرد و کار چاپ کتاب معوق ماند. بعدها که جامعه احساس نیاز به این کار میکرد و در محافل اهل علم و ادب از آن گفتگو میکردند و چشم به راه آن بودند، وزارت معارف (که بعدها وزارت فرهنگ شد) پذیرفت که آن را چاپ کند. ولی تنها ده جلد آن را چاپ کرد. جنگ جهانی دوم، چاپ بقیه کتاب را متوقف کرد. اوراق چاپ شده نیز بیش از بیست سال در انبارها خاک میخورد. در سال 1341 هجری خورشیدی، اوراق را جلد کردند و در اختیار کتابخانههای مدارس گذاشتند.
از سوی دیگر، در سال 1324، چند تن از نمایندگان مجلس شورای ملی، طرحی را به مجلس دادند که بر پایه آن، لغتنامه دهخدا را مجلس چاپ کند و حق تالیف نیز به دهخدا بپردازد. اما دهخدا حاضر نشد به هیچ روی، پولی از این بابت دریافت دارد. ناگفته نماند که در همان روزها، طلبکاران دهخدا فشار آورده بودند و پولی را که برای هزینه کارهای لغتنامه قرض کرده بود، از او میطلبیدند. دهخدا میخواست خانه خود را، که محل کارش هم بود، بفروشد و از این گرفتاری خلاصی یابد و خود در خانه دیگران به سرد برد. ولی تا آن روز مشتری پیدا نشده بود. میخواستند خانه را به قیمتی ناچیز که فقط بدهی یکی از طلبکاران میشد حراج کنند. این موضوع در مجلس مطرح شد و قرار شد خانه وی را وزارت فرهنگ به قیمت عادلانه بخرد. وزارت فرهنگ آن را خرید و پس از مدتی این خانه، بیست برابر قیمت عادلانه، ارزش پیدا کرد، و خود این مسئله گرفتاری دیگری برای دهخدا پیش آورد.
البته در همان زمان، ناشران از کشورهای انگلیس و فرانسه به دهخدا پیشنهاد داده بودند که لغتنامه را به شکل نفیس و پسندیدهای چاپ کنند و حق تالیف هنگفتی هم به او بدهند، اما دهخدا تن به این کار نمیداد.
باری، قرار شد مجلس لغتنامه را چاپ کند. اما هر روز گرفتاری تازهای برای دهخدا میتراشید که چاپ کتاب را به تاخیر میانداخت. پس از چندی هم آن را به دانشگاه تهران واگذار کرد. هم اکنون سازمان لغتنامه دهخدا زیر نظر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران واگذار کرد. هم اکنون سازمان لغتنامه دهخدا زیر نظر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به کار مشغول است. چاپ اول لغتنامه دهخدا پایان یافته است و چاپ دوم آن در جریان است. این سازمان پس از لغتنامه به کارهای دیگری نیز در زمینه زبان و ادبیات پرداخته است.
دهخدا در ساعت شش و نیم بعد از ظهر روز شنبه هفتم اسفند 1334 هجری شمسی درگذشت. روانش شاد باد.
آقای دکتر،
سپاسگزارم از این سلسله مطالبی که راجع به اشخاص بزرگ مینویسید.