کتاب نردبان شکسته – نوشته کیت پین

1

کتاب جالب نردبان شکسته اثر کیت پین یک تحقیق جامعه‌شناسانه درباره تأثیر نابرابری اقتصادی- اجتماعی بر طرز فکر، زندگی و مرگ انسان‌ها است.

نابرابری کُنش‌ها و احساسات ما را به‌شیوه‌ای نظام‌مند، قابل‌ پیش‌بینی و مکرر تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؛ باعث می‌شود کوته‌بین و مستعدِ هر گونه رفتار پرخطر شویم و میل به قربانی‌کردنِ آیندهٔ امن‌مان برای لذتی آنی افزایش یابد، باعث می‌شود گرایش بیش‌تری به تصمیم‌گیری‌های متناقض داشته باشیم، افکار عجیب را باور کنیم و به‌شکلی خرافاتی جهان را آن‌گونه که می‌خواهیم باشد، ببینیم نه آن‌گونه که هست.

نابرابری ما را از هم جدا می‌کند و در جبهه‌هایی قرار می‌دهد که نه‌تنها براساس درآمد، بلکه براساس ایدئولوژی و نژاد از هم تفکیک شده‌اند، به‌این‌ترتیب اعتماد به دیگری را کاهش می‌دهد، اضطراب ایجاد می‌کند و باعث می‌شود سلامت و شادیِ ما کمتر شود.

کیت پین در این پژوهش، پدیده نابرابری و تأثیرش بر رفتار افراد را بررسی کرده است. او عقیده دارد نابرابری باعث می‌شود افراد احساس فقیر بودن کنند، مثل فقرا عمل کنند، حتی وقتی فقیر نیستند. نابرابری در ذهن انسان بسیار شبیه به فقر است.

از نظر پین، ایالات متحده ثروتمندترین و نابرابرترین کشور جهان است که در عمل مانند یک کشور در حال توسعه است نه یک ابرقدرت. او می‌گوید در نظرسنجی‌ای که به تازگی از آمریکایی‌های زیر سی سال انجام شده، نیمی از افراد گفته‌اند «رویای آمریکایی مرده است» و یکی از اهداف مهم این کتاب هم فهم کامل و دقیق این همین موضوع است.

کتاب نردبان شکسته قصد ندارد مانند بسیاری از کتاب‌هایی که درباره نابرابری اقتصادی نوشته‌شده‌اند، بر روندهای تاریخی بزرگ‌مقیاس مثل تحولات در فناوری، الگوهای تجارت و یا خط مشی‌های سیاسی تمرکز کند. نردبان شکسته این موضوع را واکاوی می‌کند که نابرابری با ما مردم چه می‌کند.

کیت پین در این کتاب بررسی می‌کند که چطور ثروت ثروتمندان (همان درصد کم ) تجربه ما از جهان را تغییر می‌دهد و چرا ثروت ثروتمندان می تواند بر شیوه زندگی طبقه متوسط تاثیر بگذارد.

پین مثال جالبی هم برای توصیف حس درجازدن و عقب‌ماندگی ناشی از این فرایند زده است. او می‌گوید:

«آیا تابه‌حال در قطاری بی‌حرکت بوده‌اید و دیده‌اید قطار کناری‌تان ایستگاه را ترک کند؟ همگی احساس می‌کنید ناگهان در جهت مخالف شروع به حرکت کرده‌اید. وقتی طبقات بالاتر دائماً ثروتمندتر می‌شوند، هم طبقهٔ متوسط و هم کسانی‌که با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کنند، با مقایسهٔ خودشان و آن‌ها، حس می‌کنند فقیر و فقیرتر شده‌اند. اما این احساس صرفاً توهم نیست و پیامدهایی جدی دارد.»


کتاب نردبان شکسته

نویسنده: کیت پین    

مترجم: سمانه پرهیزکاری    

انتشارات میلکان    


بریده‌ای از کتاب

چرا حس فقیربودن عین خود فقیر بودن رنج آور است؟!

اولین روزی که بوفه دار جدید مدرسه کارش را شروع کرد، فهمیدم فقیرم. تا جایی که به یاد می آوردم، قبل از آن در مدرسه تا پایه چهارم یک صندوقدار داشتیم. می دانستم بعضی از بچه ها به صندوقدار پول می دهند و دیگرانی مثل من نه. با این حال بوفه دار قبلی، بدون توجه به این که پول داده ایم یا نه، به همان نرمی ای که سینی های پلاستیکی روی ریل ر می خوردند، اجازه می داد رد شویم. تا این که یک روز متوجه شدیم صندوقدار قدیمی رفته و به جایش زن جوانی آمده که به نظر می رسید سخت تلاش می کند کارش را یاد بگیرد. وقتی با ظرف غذا از جلویش رد میشدم، به من گفت همان جا بایستم و ۱.۲۵ دلار خواست. حس کردم تعادلم را از دست داده ام؛ شبیه وقتی آسانسور با سرعت زیاد متوقف می شود.

شروع کردم به من من کردن، تنها کاری که از دستم بر می آمد؛ چون یک سنت هم نداشتم. خوشحال میشدم اگر می شد در آن لحظه هرچه داشتم بدهم تا بتوانم فرار کنم. در آن لحظه، زنی مسن تر، بلند قد و لاغراندام که پیراهن یقه دار صورتی پوشیده بود و شبیه فلامینگویی به نظر می رسید که روی موهایش توری گذاشته است، جلو آمد و توی گوش زن جوان چیزی زمزمه کرد. بعد هم من را با تکان دستی مرخص کردند. دوباره صف ناهار به حرکت ساکت و آرام همیشگی تبدیل شد. اما آن یک هفته ای که طول کشید تا صندوقدار جدید یاد بگیرد چه کسانی باید پول بدهند، خیلی سخت گذشت.

حس لحظه ای که فهمیدم ناهارهای مجانی ام چه معنایی دارند، هنوز با من است، و با تعریف آن می توانم گرم شدن صورتم را حس کنم. این موضوع بی پولی خانواده ام را کمتر نکرده بود، اما آن لحظه همه چیز را برایم تغییر داد. به تفاوت های بین خودم و همکلاسی هایم توجه کردم. با وجود این که یونیفرم همه مان یکسان بود، اما بچه هایی که بابت ناهار پول می دادند، خوش لباس تر به نظر می رسیدند. به خاطر کفش های شان بود؟ آنها حتا موهای بهتری داشتند. یعنی به جای این که موهایشان را با یک قیچی و کاسه توی خانه کوتاه کنند، می رفتند آرایشگاه؟ ما در فاصله چند کیلومتری از یکدیگر زندگی می کردیم، اما بچه هایی که ناهار مجانی داشتند با لهجه کشیده جنوبی والدین مان صحبت می کردند. در مقابل، بچه هایی که برای ناهار پول می دادند با صوت بی لهجه گویندگان خبر حرف می زدند که به همه جا و هیچ جا تعلق داشتند.

همیشه خجالتی بودم و توی مدرسه به بچه ای کاملا ساکت تبدیل شدم. اصلا من کی بودم که بخواهم صحبت کنم؟! ناگهان نردبان اجتماعی جدیدی جلوی روی من و بالای سرم شکل گرفت. پله های این نردبان با کفش ها و موها و لهجهها علامت گذاری شده بودند و تازه یاد گرفته بودم تفسیرشان کنم. اهمیتی نداشت که به جز طرزنگاهم، چیزی در اطرافم تغییر نکرده بود. حالا در حقیقت فقیر بودم.

اگر عادت دارید درباره ثروت و فقر تنها براساس اصطلاحات مالی فکر کنید – روشی که حسابدارها دارند – واکنش من برایتان بی معنا خواهد بود. بینش من تغییری در درآمد والدینم ایجاد نکرد. مخارج ماهانه ما را تغییر نداد. درواقع هیچ چیزی را در جهان تغییر نداد، جز خودم. این موضوع با جهت دهی توجه ام و تغییر تصورات و افکار و کنشهایم، آینده ام را تغییر داد.

برای درک طرز فکر ما درباره موقعیت اجتماعی، به تصویر نردبان صفحه بعد نگاه کنید. تصور کنید افراد بالای نردبان در بهترین جایگاه قرار دارند: بیشترین پول، بهترین آموزش و بالاترین دستمزدها. کسانی که در انتهای نردبان هستند، بدترین جایگاه را دارند: کمترین پول، پایین ترین سطح آموزش و پست ترین شغل ها، البته اگر اصلا شغلی داشته باشند. اگر قرار باشد موقعیت اقتصادی تان را با توجه به دیگران بسنجید، خودتان را در کدام یک از این ده پله قرار خواهید داد؟

این تصویر ساده یکی از پرکاربردترین معیارهای سنجش موقعیت اجتماعی ذهنی ست، بیایید اسمش را بگذاریم «نردبان موقعیت». اگر از سطح درآمد، تحصیلات و اعتبار شغلی یک فرد اطلاع داشته باشیم، باید بتوانیم تصور او از موقعیتش در نردبان را به درستی پیش بینی کنیم. مشکل این است که نمی توانیم؛ حتا نمیتوانیم پیش بینی تقریبا درستی هم داشته باشیم. درست است که به طور متوسط افراد دارای درآمد بیشتر، آموزش بیشتر و شغل های بهتر، خود را در پله های بالاتر نردبان تصور می کنند، اما تأثیر آن نسبتا کم است. در نمونهای فرضأ هزارنفری، بعضی ها خودشان را در پله های بالا، بعضی در پله های پایین و بسیاری در پله های میانی نردبان جا می دهند. اما تنها ۲۰ درصد از این خودارزیابی ها متکی به درآمد، تحصیلات و موقعیت شغلی است.

این ارتباط میان عوامل سنتی موقعیت اجتماعی و طرز تلقی ذهنی از آن – که به طرزی حیرت انگیز، ارتباط کم و ضعیفی است . به این معناست که بسیاری از افراد براساس استانداردهای عینی ثروتمندند و با این حال خودشان را در پله های پایین نردبان می بینند. به همین ترتیب افراد زیادی وجود دارند که در نگاهی بی طرفانه فقیرند و خودشان را در پله های بالای نردبان جا می دهند.

در یک تحلیل اقتصادی استاندارد، چنین استدلال می شود که تصور شخصی افراد از خودشان تا حد زیادی پوچ و بی اهمیت است؛ صرفأ صدای گوش خراشی ست مثل صدای برفک بین امواج ایستگاه های رادیویی، وضعیت برداشت های ذهنی ای که با خصوصیات ذهنی قابل اندازه گیری مثل پول همسو نیستند، بدتر است. مطمئنا پول بخشی از داستان است، اما کل داستان نیست و حتا شاخص اصلی هم محسوب نمی شود.

باید برداشت های ذهنی از موقعیت فرد را جدی بگیریم؛ چون درباره سرنوشت افراد اطلاعات زیادی در اختیار ما می گذارند. اگر خودتان را در پله های پایینی نردبان موقعیت می بینید، به احتمال زیاد در سالهای آینده از افسردگی، اضطراب و درد مزمن رنج خواهید برد. هرچه پله ای که انتخاب می کنید پایین تر باشد، احتمال این که تصمیمات بد بگیرید و عملکردتان در کار ضعیف باشد، بالاتر است. هرچه پله ای که انتخاب می کنید پایین تر باشد، احتمال این که نظریات فراطبیعی و نظریه توطئه را بپذیرید، بالاتر خواهد بود. هرچه پله ای که انتخاب می کنید پایین تر باشد، بیشتر مستعد مشکلات وزنی، ابتلا به دیابت و ناراحتی قلبی خواهید بود. هرچه پله ای که انتخاب می کنید پایین تر باشد، سال های باقی مانده از عمرتان کمتر خواهد بود.

اجازه دهید روشن کنم که نمی گویم اگر فقیرید پس تمام موارد بالا به احتمال زیاد برای تان اتفاق خواهند افتاد؛ منظور این است که اگر صرف نظر از این که درآمد واقعی تان چقدر است، «احساس» فقیر بودن می کنید، احتمال این که این اتفاقات برای تان رخ دهد زیاد است. البته یکی از دلایلی که افراد ممکن است احساس فقیر بودن کنند این است که واقعا فقیر باشند. اما همان طور که دیدیم، این تنها ۲۰ درصد قضیه است. برای بررسی سایر موارد باید به افراد عادی طبقه متوسط نگاه کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که چرا بسیاری از آنها، صرف نظر از درآمد واقعی شان، احساس می کنند حقوق بخورونمیر دارند، اگر مقرری ماهیانه شان قطع شود می میرند، همسایگان شان چیزی می دانند که آنها نمی دانند و اگر می توانستند درآمدشان را کمی بیشتر کنند، همه چیز بهتر می شد. برای درک نردبان موقعیت، باید از حساب های بانکی فراتر برویم و با واکاوی خود افراد شروع کنیم.

همه ما از میزان درآمدمان آگاهیم، اما تعداد معدودی از ما می دانیم آیا به اندازه کافی درآمد داریم یا نه. این ناآگاهی به این دلیل است که تنها راه برای این که بفهمیم چه درآمدی واقعا «کافی» ست، مقایسه خودمان با دیگران است. چنان عادت کرده ایم خودمان را با دیگران مقایسه کنیم که به ندرت متوجه این مقایسه می شویم. وقتی همسایه با خودرویی جدید جلوی مان ظاهر می شود، معمولا به خودمان نمی گوییم «اونا آئودی دارن، منم یکی می خوام.» ما پیچیده تر و بالغ تر از آنیم. شاید به خودمان بگوییم دارایی همسایه هیچ ربطی به ما ندارد یا او لیاقتش را دارد، چون سخت کار کرده است. اگر فورأ فکر رقابت با همسایه به سرمان زد، ممکن است همان لحظه این فکر را از ذهن مان دور کنیم. با این حال، روز بعد، وقتی سوار خودروی مان شدیم، کمی بیش از قبل متوجه کهنگی صندلی ها می شویم. مقایسه اجتماعی گریزناپذیر است.

تشخیص چنین مقایسه هایی در زندگی روزانه دشوار است؛ چون در پس زمینه ذهن اتفاق می افتند و تجربه ما به پیش زمینه مربوط است. برای مثال وقتی سروصدا در رستوران بلندتر می شود، حس می کنیم طرف مقابل مان آرام صحبت نمی کند، چون توجه مان به چهره اوست، نه فضای اطراف.

این در حالیست که حس ثروتمند یا فقیر بودن ما متکی بر مقایسه هایی ست که انجام می دهیم. این حقیقت که مقایسه های اجتماعی همیشه در پس زمینه اتفاق می افتند، باعث به وجود آمدن چند نقطه کور می شود. یک دقیقه درباره چیزهایی که بیشترین اهمیت را برایتان دارند فکر کنید. کدام ارزش ها شما را به آن چه هستید تبدیل می کنند؟ کدام انگیزه ها شما را جلو می برند؟ در طول سال ها این پرسش ها را از صدها نفر پرسیده ام و پاسخ های معمول آرمان هایی چون عشق، ایمان، وفاداری، صداقت و درستکاری بوده اند. هرچند تنوع زیادی در پاسخ ها وجود دارد، اما کل فهرست آنها را می توان روی یک کارت ویزیت نوشت. جواب های زن و مرد، شمالی و جنوبی، دموکرات و جمهوری خواه مشابه است. با این حال هیچ کس تا به حال به آن چه همه می دانیم واقعیت دارد (برآمده از مطالعات علمی و باتوجه به سرشت انسان)، اشاره نکرده است: «انگیزه من موقعیت اجتماعی است.»

دیگران شاید موافق نباشد، اما مطمئنا این را در رفتارشان می بینیم، در لباس هایی که می خرند، در خانه هایی که برای زندگی انتخاب می کنند و در هدایایی که می دهند. بالاتر از همه، این نکته را در تغییر مداوم استانداردهای شان برای تعیین این که چه اندازه کافی است می بینیم. اگر تا به حال ترفیع گرفته اید، ظرف چند ماه به درآمد جدیدتان عادت کرده اید و دوباره

حس کرده اید مثل گذشته زنده اید تا چک دستمزدتان را نقد کنید، پس خودتان هم آن را تجربه کرده اید. وقتی موفقیت های تان رشد می کنند، استانداردهای مقایسه تان هم رشد می کنند. برخلاف ستون های دقیق ارقام که دفتر کل بانک را تشکیل می دهند، موقعیت اجتماعی همیشه هدفی متحرک است، چون براساس مقایسه مداوم با دیگران تعریف می شود.

ما در هر موقعیتی خودمان را از نظر اجتماعی با انواع آدم ها مقایسه می کنیم؛ با این حال به طرز مرموزی جوری نتیجه می گیریم که همیشه جزو نیمه بالایی نردبان موقعیتیم، متوجه شده ایم که راحت ترین کار ماندن در آن قسمت از نردبان است، یک دقیقه به این فکر کنید که چقدر در کارتان موفقید. چقدر باهوشید؟ چقدر اخلاق گرایید؟ چقدر به دوستتان وفادارید؟ راننده خوبی هستید؟ قلبأ میدانید که در تمام این موارد بهتر از حد متوسطید. در حقیقت بیشتر مردم در اعماق قلبشان می دانند که در بسیاری از کارها بهتر از حد متوسط اند، اما تا جایی که همه میدانند، این موضوع غیرممکن به نظر می رسد.

این یافته را «اثر لیک ووبگون» خوانده اند و وجه تسمیه آن شهر افسانه ای گریسون کیلور است که در آن همه زنان قدرتمندند، همه مردان خوش قیافه اند و هوش همه بچه ها بالاتر از حد متوسط است. این اثر در تحقیق سال ۱۹۶۵ درباره بازماندگان تصادفات کشف شد. محققان شش ماه زمان را صرف مصاحبه با تمام بیمارانی کردند که به خاطر آسیب ناشی از تصادفات رانندگی، در بیمارستان سیاتل بستری شده بودند. آنها بیماران را با گروهی از شرکت کنندگان شاهد، در همان گروه سنی، جنسیتی، نژادی و تحصیلی مقایسه کردند. در یکی از پرسش های مصاحبه، از بیماران خواسته می شد به توانایی رانندگی خودشان امتیاز بدهند. این موضوع نکته اصلی تحقیق نبود، اما دلیل این که امروز آن تحقیق را به یاد می آوریم.

همین پرسش است؛ چون بیماران بستری شده در بیمارستان، خودشان را نسبت به رانندگان متوسط، رانندگانی بهتر می دانستند. در حقیقت امتیاز آنها به خود به اندازه گروه شاهد – که هیچ وقت تصادف نکرده بودند به بالا بود. روشن است که این بیماران نمی خواستند اجازه دهند صرفا به خاطر بستری شدن در بیمارستان، تصویر آنها از خودشان به عنوان رانندگان خوب تحت تأثیر قرار بگیرد.

آیا این احتمال وجود داشت که بیماران مقصر تصادف نباشند؟ محققان گزارش های پلیس را برای تک تک سوژه ها بررسی کردند تا متوجه شوند چه کسی مقصر واقعی و چه کسی قربانی بی گناه تصادف است. بعد از تعیین رانندگانی که مقصر تصادفات شان بودند، مشخص شد امتیاز آنها به رانندگی شان به اندازه دیگران بالاست. نمونه دیگر از تأثیر لیک و وبگون در پیمایش بزرگی کشف شد که هیئت کالج انجام دادند. هیئت کالج امتحانات ورودی کالج را طراحی می کند. از حدود ۱ میلیون دانش آموزی که در یک سال مشخص در امتحانات ورودی کالج شرکت کرده بودند، خواسته شد در مقایسه با دانش آموز میانه به خودشان امتیاز بدهند (میانه نقطه ای ست که در آن نیمی از جمعیت نمونه بهتر و نیمی بدترند)، امتیازدهی محدود به عملکرد در آزمون ورودی کالج نبود، بلکه خصوصیات شخصی همچون توانایی رهبری و همراهی با دیگران را هم شامل می شد. ۷۰ درصد از پاسخ دهندگان از نظر توانایی رهبری، خود را بالاتر از دانش آموز میانه ارزیابی کردند و تعداد کسانی که خودشان را از نظر همراهی با دیگران بالاتر از میانه میدانستند، ۸۵ درصد بود.

در تحقیقی دیگر، روان شناسی به اسم کنستانتین سدیکیدس” و همکارانش، از گروهی از داوطلبان خواستند در ابعاد مختلف به خودشان امتیاز بدهند. داوطلبان خودشان را اخلاق گراتر، مهربان تر، قابل اتکاتر، قابل اعتمادتر و صادق تر از حد متوسط دانستند، نتیجه ای که غافلگیرکننده نبود؛ هرچند باید این نکته را در نظر گرفت که داوطلبان از طریق بازدید از زندان و ثبت نام از میان مجرمان محکوم شده انتخاب شده بودند. تنها دسته ای که داوطلبان خودشان را در آن بالاتر از حد متوسط ندانستند «پیروی از قانون» بود که امتیاز متوسط به خودشان دادند. باتوجه به این که داوطلبان در زمان پاسخ به این پرسش ها پشت میله های زندان بودند، به نظر می رسد مشکل فقدان بی طرفی تاحدی بر نتایج اثر گذاشته است. در طول سال ها، صدها تحقیق اثر ووبگون را تکرار کرده اند. این تحقیقات نشان دادند بیشتر ما خودمان را در هوش، پشتکار، پیروی از وجدان، بدمینتون و هر کیفیت مثبت دیگری بالاتر از حد متوسط می دانیم، هرچه برای صفتی ارزش بیشتری قائل باشیم، امتیازی که به خودمان می دهیم بالاتر است. تحقیق مورد علاقه من در رابطه با این موضوع تحقیقی است که در آن از اساتید همکارم خواسته شده بود به توانایی های تدریس خود در مقایسه با همکاران شان امتیاز بدهند. ۹۴ درصد گفتند بهتر از حد متوسط اند که رقم خیره کننده ای است. یکی از شکل های گرایش به خود مثبت بینی در واقع علت اصلی همه سوگراییهاست: بیشتر افراد خود را بی طرف تر و نسبت به حد متوسط دارای سوگرایی کمتر می دانند…


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

دستمال‌های پارچه‌ای برای پنهان کردن نقشه فرار در زمان جنگ جهانی دوم

جورجینا کنیوندر جنگ جهانی دوم، نقشه‌های سرّی روی دستمال‌های جیبی چاپ می‌شد تا نیروهای متّفقین در پشت خطوط دشمن بتوانند از آنها استفاده کنند. گرامی داشتن دستمال‌های پارچه‌ای کهنه پدر ‌همسرم شاید به نظر کاری ناخوشایند باشد اما در دل آنها…

تصور دهشت نبرد «واترلو» با هوش مصنوعی میدجرنی

نبرد واترلو، که در ۱۸ ژوئن ۱۸۱۵ رخ داد، یک درگیری نظامی مهم در طول جنگ‌های ناپلئون بود. این جنگ بین ارتش فرانسه به رهبری امپراتور ناپلئون بناپارت و اتحادی از نیرو‌های بریتانیایی، هلندی و پروس به فرماندهی دوک ولینگتون و فیلد مارشال گبهارد…

گالری- تصاویر تبلیغاتی خودروهای ایمپریال کرایسلر در سال‌های 1969 تا 1973

ما بیشتر این عکس‌ها را در فیلم‌ها و کارتون‌ها دیده‌ایم و راستش تعجب می‌کنیم که زمانی خودروی کرایسلر با این طول و عرض و طراحی تولید می‌شد.ایمپریال برند خودروهای لوکس کرایسلر در بازه زمانی سال‌های 1955 تا 1975 و نیز در بازه زمانی سال‌های…

عکس‌هایی از ترسناک‌ترین ساختمان‌های دنیا – آلبوم عکس

چرا برخی از ساختمان‌ها و خانه‌ها خیلی ترسناک به نظر می‌رسند. اینها دسته از سکونت‌گاه‌ها طیف گسترده‌ای دارند:- آنهایی که سایه روشن شب ترسناک‌شان می‌کند و هنگام روز یک ساختمان تقریبا عادی هستند.- آنهایی که مدت‌ها متروک مانده‌اند و…

شوخی‌های تصویری دانشگاهی – دوران عزیز پرمخاطره و گاه پرمشقت با بازدهی‌های نامعلوم

دوره دانشگاه و سختی تطابق‌های دانشجوهایی از طبقات مختلف اجتماعی و نواحی مختلف کشور و آمیزه جالب کنار هم قرار گرفتن آنها هر فعالیت عادی دیگر اجتماعی می‌شود مانند نگاه کردن به فوتبال و هر امتحان یا حتی کلاسی خاطره‌انگیز می‌شود.در اینجا…

نقاشی‌هایی که به بالاترین رقم‌ها قیمت‌گذاری و فروخته شده‌اند

در اینجا می خواهیم لیستی از گران‌ترین نقاشی هایی که در بازار حراجی‌ها به فروش رسیده اند را با هم مرور کنیم. البته هر لحظه امکان تغییر این لیست و جایگزینی نقاشی های دیگری وجود دارد ولی در آن صورت هم می توان نقاشی های زیر را جزء گرانترین های…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /
1 نظر
  1. رضا برزگری می گوید

    ممنون برای معرفی این کتاب آقای دکتر مجیدی عزیز. برای دوستانی که علاقه مند هستند، در مجموعه پادکستهایی که به نام Hidden Brain شناخته می شود، پادکست جالبی هست به نام Why nobody feels rich: the psychology of inequality که در آن با نویسنده کتای فوق آقای Keith Payne مصاحبه کرده اند. این هم لینکش:
    https://www.npr.org/2020/09/14/912749547/why-nobody-feels-rich-the-psychology-of-inequality

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.