تاثیر جنگ ویتنام بر سینمای آمریکا

درگیری امریکا در هند و چین تا چه حد بر فرهنگ این کشور تاثیر داشته؟
جان نیومن متصدی مجموعهٔ ادبی جنگ ویتنام در دانشگاه ایالتی کلرادو میگوید: «خب، من شنیدهام هر کتابی که در فاصله سالهای 5691 تا 0991 در امریکا به چاپ رسیده از جهانی در ارتباط با جنگ ویتنام بوده است.»
تأثیر جنگ تنها محدود به آن کتابها و ربع قرن که جنگ جریان داشت نمیشود. جان بیکی مدیر کتابخانههای دانشگاه La Salle در فیلادلفیا که مجموعهیی ویژه در حدود 00001 عنوان در رابطه با جنگ ویتنام را در خود جای داده، میگوید: «تا به امروز مردم در نیافتهاند که جنگ چه حضور فرهنگی وسیعی دارد.»
تخمین زده میشود که بین 007 تا 057 رمان و حد اقل 001 مجموعه داستان کوتاه دربارهٔ جنگ تنها به زبان انگلیسی به چاپ رسیده است.
0041 روایت و گزارش شخصی انتشار یافته است: از کتاب «نظری به گذشته» ln Retrospect نوشته رابرت مک نامارا گرفته تا کتابهای نگاشته شده توسط ژنرالها، افسران و سربازان پیشین جنگ که خاطرات یورشهایشان مبدل به زیر سبکهای موفقی شد؛ تمامی این روایات و گزارشها چیزی در حدود 21 هزار عنوان غیر داستانی را در کتابخانهٔ کنگره زیر چتر عنوان «کشمکش ویتنام،5791-1691» گرد آمدهاند.
بیش از 052 نسخه فیلم در ارتباط با جنگ ساخته شده است. و بسیاری از آنها به طور کلی گمنام و ناشناختهاند.
در دیگر فیلمها جنگ به شکل جنبی و حاشیهیی ظاهر میشود. تراویس، شخصیت اصلی فیلم راننده تاکسی ساخته مارتین اسکورسیزی در سال 6791 سربازی از ویتنام بازگشته است. و یا به صورت تمثیلی فیلم علمی-داستانی بیگانگان. هنوز ویتنام محور مرکزی بسیاری از موفقترین فیلمهای ربع آخر قرن بیستم است:
شکارچی گوز (8791)، اینک آخر الزمان (9791)، رمبو: اولین خون قسمت دوم (5891)، جوخه (6891).
جنگ دستمایه اصلی آثار نمایشنامه نویسی مثل دیوید ریب David Rabe نوسندگانی چون تیم ابر این و رابرت الن باتلر و فیلمسازی همچون الیور استون قرار گرفته است. حتی اگر سهگانه ویتنام که متشکل از «جوخه»، «متولد چهارم جولای «(9891) و «بهشت و زمین»(3991) را کنار بگذاریم، آنگاه بررسی آثار استون با ساختار جدیاش از اقتدار و علاقه خاصاش به خشونت و زندگیهایی که در افراط سپری میشود، بدون در نظر گرفتن تجربیاتش به عنوان پیاده نظام جنگ، امکانپذیر نخواهد بود.
قابل توجهتر از همه، جنگ ویتنام منبع الهام اثری شد که به عنوان عظیمترین اثر هنری ملت و هنر خاکسپارانه شناخته شد: یادبود کشتهشدگان ویتنام در واشنگتن دیسی.اثر مایالین.
یک نشانه از این که تا چه حد تکان ویتنام بر قدرت تخیل امریکایی تأثیر داشته این است که پر قدرتترین واکنش فرهنگی نسبت به جنگ ابتدا در عرصهٔ ژورنالیسم ظهور یافت تا ادبیات یا فیلم. به همان نسبت که مناظره پیرامون جنگ کمک بسیاری به خلق فرهنگ اعتراض در نیمه دوم دهه 06 کرد، گزارشهای ویتنام نیز از جانب ژورنالیستهایی چون Neil Sheehan و David Halberstam هر دو پس از آن مهمترین کتابهای جنگ را نگاشتند و Peter Arnett، نیز در نیمه نخستین دههٔ 06 تأثیر بسیاری برای قاببندی موضوعات مناظره داشتند.
شاید به این دلیل که آنها تصاویرشان را با بقیه سهیم شدند، نویسندگان و فیلمسازان بیش از آنکه به تمام معنا به جنگ بپردازند، به جنبش صلح پرداختند. به عنوان مثال گزارش نورمن میلر Norman Mailer از مارس 7691 در مورد پنتاگون با عنوان ارتش شب The Armies of the Night با موفقیتی بسیار، اثری نقادانه و مردمیتیم ابر این
جنگ واژگان جدید زبان خود را ساخت واژگانی که تنها بر زبان ارتش مبهوت و شوکهشده و پر قدرت و وقیح میآید و هیچ داستان نویسی نمیتوانست بهترش را بیابد فرانسیس فیتز جرالد در نوشته پی که از نقش جان اف کندی در درگیری امریکا در جنگ میگوید مینویسد:
«آگاه باشید که یک سخنرانی نویس بسیار خوب داشته باشد، ممکن است سخنان شما به یاد بماند.» این جنگ در میان جنگهای دیگر در حد اقل پهلوانی و شجاعت بود بیشتر باید به خاطر زبان جنگجویاناش به یاد ماندنی باشد تا هر نثری که نویسندگانش آفریدند شناخته شد و «رستوران الیس» Alice Resturant از آرلوگا تری ابتدا در سال 76 یک آلبوم موسیقی بود و در سال 9691 تبدیل به فیلم شد.
ضدیت با جنگ در چرخههای فرهنگی بسیار یکپارچه و هم صدا بود. نویسندگانی انگشت شمار چون جان اشتین بک و جک کراک Jack Kerouac که از درگیری امریکا در جنگ حمایت کردند. خود را منزوی یافتند. حتی هنگامی که جان وین با برداشتی ستیزهجویانه و نابودگرش در فیلمی اقتباسی از اثر پر فروش رابین مور با عنوان «کلاه بردههای سبز» The Green Berets (8691) ظاهر شد به شدت مورد حمله واقع شد. حتی آن کتابها و فیلمهایی که گویاترین نظریات جنگ را منعکس میکرند، اشارهیی به آن داشتند. آثار دیگر دوران ویتنام چون Catch-22 اثر جوزف هلر (1691) و «سلخخانه 5» اثر کرت وانگات (9691) یا فیلمهای بانی وکلاید (7691) و MASH و«بزرگ مرد کوچک (هر دو 0791) به ظاهر در مورد موضوعات و جنگهای دیگر بود.
بهتر است واقعبینانه به موضوع بنگریم، و این که چگونه محصولات خیالپردازانه توانست با واقعیت دلتای مکونگ به رقابت بپردازد؟ بیش از این که این جریانات یک تئاتر از جنگ باشد، خود ویتنام به نوعی یک تئاتر و نمایش بزرگ بود. این ایدهٔ واضح و پرشور با پخش آثار واگنر از هلیکوپترها در فیلم اینک آخر الزمان مشهود است. مایکل هر Michael Herr در کتاب «گزارشات»(7791) مینویسد: «ویتنام مکانی بود که هیچ داستانی در آن بیگانه ایجاد شده بود که همزمان هم زیبا بود و هم هولناک. در رمان «رفتن به دنبال کاچپاتو» اثر تیم ابر این یک افسر ویت کنگ به جوخهیی از سربازان امریکایی میگوید: «زمین دشمن اصلی شماست» این جنگ، بیش از هر جنگ پیشینی، سورئال را بدل به روزمرگی کرد بالعکس، چیزی بیش از هر اثر دیگری در آثار هر و ابر این به خاطر میماند.
جنگ واژگان جدید زبان خود را ساخت، واژگانی که تنها بر زبان ارتش مبهوت را بیابد. فرانسیس فیتز جرالد در نوشتهیی که از نقش جان اف کندی در درگیری امریکا در جنگ میگوید، مینویسد: «آگاه باشید که یک سخنرانی نویس بسیار خوب داشته باشد، ممکن است سخنان شما به یاد بماند.» این جنگ در میان جنگهای دیگر در حد اقل پهلوانی و شجاعت بود بیشتر باید به خاطر زبان شرکتکنندگان بهیاد ماندنی باشد تا هر نثری که نویسندگانش آفریدند.
درصدر تمامی اینها، موسیقی بود. جنگ ویتنام نخستین جنگی بود که موسیقی متن انحصاری خود را پیدا کرد. ویتنام گوشت و خونش از راکد اندرول بود. تعداد قطعاتی که آشکارا به جنگ بپردازند چه در موافقت، مثل «ترانه کلاههای بره سبز» از Barry Sadler که 8 میلیون کپی در سال 66 فروخت و چه در ضدیت با آن مثل قطعه l Feel like l’m fixin’to Die Rag از Country Joe اندک بود. این قدرت محض راک بود، با روشی که همزمان میتوانست خشمگین شود یا تسلی دهد، هم سرود جمعی باشد هم راه گریز و با تجربیات جنگ عمیقا درهم بیامیزد. هر مینویسد: «راک و جنگ، قدرت را در یک مدار جنگ ویتنام در میان جنگهای دیگر در حد اقل پهلوانی و شجاعت بود بیشتر باید به خاطر زبان شرکتکنندگانش به یاد ماندنی باشد تا هر نثری که نویسندگانش آفریدند.
یک نشانه از این که تا چه حد تکان ویتنام بر قدرت تخیل امریکایی تاثیر داشته این است که پر قدرتترین واکنش فرهنگی نسبت به جنگ ابتدا در عرصهٔ ژورنالیسم ظهور یافت تا ادبیات یا فیلم.
تکثیر کردند که تا مدتهای زیادی حتی اجباری به ادغام نداشتند، آنچه من در مورد این دو دل مشغولی میاندیشم این است که در واقع این دو یکی هستند.» از این منظر، ویتنام بیش از همه چیز سرزمین دههٔ 06 بود و جنگ آن سوی و وداستاک بود. هیچ الزامی وجود نداشت که ویتنام بهطور صریح و واضح دستمایه ترانههای آن دوره باشد. خصوصا این نظر برای فیلم هم صادق است: قطعهٔ Out of Time از رولینگ استونز در فیلم Coming The End(1978)Home لز Doors در فیلم اینک آخر الزمان Tracks of my Tears از Miracles در فیلم جوخه Platoon و Paint in Black از Rolling Stones در غلاف تمام فلزی (7891). همچنین این یک نشانهٔ بیقاعدگی فیلم «شکارچی گوزن» است که قطعه مشخصهاش باید یادآور چیزی مثل Cant take my eyes off you Frankie Valli باشد. این قطعهیی نبود که پخش آن از رادیوی ارتش مسلح امریکا در ویتنام ممنوع شود، اتفاقی که برای قطعه Animals We Gotta Get Out of This Place افتاد.
مشهورترین مثال که تا چه حد ترکیب ویتنام و موسیقی میتواند دمدمی و ویری باشد دو دهه بعد پس از Tonkin Gulf Resoltion -قطعنامهٔ خلیج تونکین-اتفاق افتاد، وقتی که عنوان و ریتم محرک قطعهٔ«زاده شده در امریکا Bron in the USA از بروس اسپرینگستین رونالد ریگان را بر آن داشت تا از آن برای انتخاب مجدد خود استفاده کند.
در واقع شعر این قطعه در مورد صلح در امریکا نبود بلکه مضمونش سوگواری بود.
برای در خهسان داشتم با ویت کونگها میجنگید آنها هنوز آنجایند او رفته است.
قطعهٔ اسپرینگستین از لحاظ معنایی، نه حال و هوا، در اواسط دههٔ 07 که تنفر از جنگ در اوج خود بود. بیشتر به دل مینشست. در میانه دههٔ 07 آثار افشاگر منتشر شد از جمله رمان رابرت استون با نام Dog Soldiers در سال 4791 کتاب رپرتاژ گوریا امرسون با نام «برندگان و بازراندگان» و زندگینامه خود نوشتهٔ Ron Kovic با عنوان «متولد چهارم جولای» هر دو در سال 6791 و فیلم Coming Home که اسکار برای جین فاندا که به خاطر ضدیت قدرتمند و هنرمندانهاش در برابر جنگ به او لقب «هانوی جین» داده بودند به ارمغان آورد.
مراسم اسکار همان سال رسیدن دوره جدیدی در واکنش نسبت به جنگ را بشارت داد. شکارچی گوزن ساخته مایکل چیمینو به عنوان بهترین فیلم انتخاب شد. داستان فیلم زندگی سه کارگر را که در ویتنام میجنگد نشان میدهد و نیز تأثیر جنگ بر زندگیشان و در ابعادی بزرگتر بر جامعه امریکایی و دوگانگی بیسابقهیی را که نسبت به جنگ به تصویر میکشد. به نظر میرسید پیام فیلم این بود که جنگ به خودی خود بد است. اما امریکا بد نیست. در آن اوضاع و احوال این دیدگاه غیر معمول بود. همچنین به همان اندازه که ارائه تصویری بیگانه ستیز از ویتنامیها و استفادهشان از رولت. روسی به عنوان یک دسیسه، جنجالبرانگیز بود؛ پایان فیلم هم با ترجمهٔ غیر طنزآمیز از خدا امریکا را حفظ کند» God Bless America جنجال دیگری را باعث شد.
اگر به دلیل دیگری نباشد، «شکارچی گوزن» جایگاهی بسیار مهم در یادمان فرهنگی جنگ دارد، زیرا پس از دیدن فیلم چیمنو بود که یا اسکراگز -Jan Scruggs سرباز قدیمی ویتنام تلاشهایی را برای ماندگار کردن یاد کسانی که در جنگ بودهاند آغاز کرد. و در نهایت در سال 2891، فضای فرهنگی که بر جنگ حاکم بود، تغییر اساسی کرد.
ساندراام ویتمن نویسندهٔ کتاب «نوشتن دربارهٔ ویتنام: کتابشناسی ادبیات کشمکش ویتنام» میگوید: «لحظهیی که پرده بالا رفت، مانند این بود که اجازه صادر شد تا چکهچکهٔ خاطرات سیل شود. مردانی که آنجا حضور داشتند به نظر میرسید نیاز به آن دارند کهتک گویی کریستوفر واکن در فیلم داستان عامه پسند ده یا حتی پنج سال قبل از آن خشم بسیاری را بر میانگیخت اما در زمان نمایش عمومی، دیگر نشاندهندهٔ آن بود که جنگ به طرزی شفقتآمیز در فرهنگ عمومی باقی میماند و مناقشات و اختلافنظرها رو به تضعیف و تحلیل میرود.
تجربیات و وقایعشان را شرح دهند، و این روندهیچ گاه متوقف نشد.»
تاریخ شفاهی قدرتمندترین اثر در ادبیات ویتنامی شد و به مردان (و زنانی) که در ویتنام جنگیده بودند اجازه میداد تا داستانهای شخصیشان را بگویند. و به عنوانهایی مثل Nam از مارک بیکر (1891)، «همه چیزهایی که داشتیم» از آل سانتولی (1891)، «خونها» از ولاس تری (4891)، «امریکای عزیز: نامههایی برای خانه از ویتنام» مجموعهیی از برنارد ادلمن (5891) و «دو نقطه جنگ» از کاترین مارشال (7891) میتوان اشاره کرد. هالیوود نقشی برجسته در شکلگیری کیش سربازان ویتنام ایفا کرد. سالیان سال. فیلمها سربازان را در هیبتی ابلیس گونه تصویر میکردند. به عنوان مثال سرباز در توصیف جان بیکی به این صورت است: «لاکی مخدر-برآشفته، روانپریش و اصلاحناپذیر.» سربازان به عنوان افرادی که در جنگ آلوده شدهاند نشان داده میشدند و طبعا، با دستهای آلوده به خانه باز میگشتند.
در اوائل دههٔ 08، این قضیه با حس انتقامجویی تغییر کرد سربازان اینک تکریم میشدند. اسرای جنگی و مفقود الاثرها، شهیدان عصر مدرن بودند و حتی موقعیتی بهتر داشتند، آنها شهدایی بودند که توانسته بودند از مرگ نجات یابند. بله، ما جنگ را باخته بودیم و فیلمهای نظیر Missing in Action(1984),Uncommon Valor(1983) Rambo به نظر میرسید میخواهند همین را بگویند، و حالا میتوانستیم شکست خود را جبران کنیم.
در اوائل استالون در رمبو از فرماندهٔ سابقاش میپرسد: «قربان، آیا این بار برنده میشویم؟»
این تحقق آرزویی ژئویولیتیکی در قویترین، زیباترین و عمومیترین سطح بود و موفقیت گیشهٔ این فیلمها نشاندهندهٔ اهمیت رویای آنان از رستگاری است.
سربازان ویتنام شروع کردند به پذیرش نقشهای محوری و جذاب و چندین سریال تلویزیونی برمبنای این سربازان ساخته شد. در پایان دهه، جنگ سوژهیی مطمئن برای داستانپردازی شبکهها بود.
\ در سال 49 فیلم فارست گامپ ساخته شد تا تام هنکس رابه مسیر تاریخ بکشاند. بهترین دوستش کشته میشود و افسر فرماندهاش دو پای خود را از دست میدهد اما فارست نشن احترام دریافت میکند و یک پایان خوش برای فیلم تضمین میشود.
در همان سال بهتانگیزترین پدیدهٔ سینمایی به روی پرده میرود، آن پدیده Pulp Fiction -داستان عامه پسند-بود کریستوفر واکن که به خاطر ایفای نقش در شکارچی گوزن اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را دریافت کرده، در این فیم با هتک حرمت مجسمه اسطورهیی اسیر جنگی میکوشد به بیانی دیگر خشونت جنگ را محکوم کند.
تکگویی کریستوفر واکن در فیلم داستان عامه پسند ده یا حتی پنج سال قبل از آن، خشم بسیاری را بر میانگیخت، اما در زمان نمایش عمومی، دیگر نشاندهندهٔ آن بود که جنگ به طرزی شفقتآمیز در فرهنگ عمومی باقی میماند و مناقشات و اختلاف نظرها رو به تضعیف و تحلیل میرود.
سپس در سال بعد یعنی در 5991«عملیات دامبو دراپ» به گروه سربازانش دربارهٔ عملیات نجات گروهی از اسیرشدگان توسط ویتنامیها میگوید: «هیچکس نمیتواند در مورد درستی کاری که انجام میدهیم شک کند.» در مورد کلاه سبزهای عملیات دامبو دراپ هم همین طور بود. اما ورق کاملا برگشته؛ حتی جان وین با تندترین احساسات میهن پرستانهیی نمیتوانست تصور چنین چیزی را بکند.
ضدیت با جنگ در چرخههای فرهنگی بسیار یکپارچه و هم صدا بود نویسندگانی انگشت شمار چون جان استین بک و جک کراک که از درگیری امریکا در جنگ حمایت کردند خود را منزوی یافتند
منبع: گلستانه , اردیبهشت 1382