نگاهی به رمان «کلبه عمو تم»
کلبه عمو تم نوشته هریت بیچراستو ترجمهٔ منیر جزنی (مهران) انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسه امیر کبیر چاپ پانزدهم،1376 ش شمارگان:5000 نسخه 704 ص.
چکیده رمان:
آقای شبلی، مزرعهداری در ایالت کنتاکی آمریکا درپی ورشکستگی مالی، تصمیم میگیرد، «تم» بردهٔ وفادار، مومن و قیمتی خود را به «هالی»-تاجر برده-بفروشد. اما هالی، علاوه بر تم، به هانری- پسر چهار ساله الیزا، خدمهٔ مخصوص خانم شبلی-طمع میکند.
آقای شبلی راضی به فروش هانری میشود. الیزا متوجه این توافق میگردد. فرزندش هانری را برمیدارد و شبانه-به قصد فرار-به منزل تم میرود. الیزا تم را از ماجرای توافق فروش وی توسط آقای شبلی و هالی آگاه میکند. اما تم در پاسخ کسانی که به او پیشنهاد فرار میدهند، میگوید که حاضر نیست اربابش-آقای شبلی-را-که کودکیاش را در آغوش تم سپری کرده-به زحمت بیندازد و تسلیم این توافق میشود.
الیزا و فرزندش، با کمک غیرمستقیم بردهها و خانم شبلی موفق به فرار میشود. هالی به همراه عدهای به تعقیب او میپردازد.
الیزا به کمک همسر یک سناتور-که همسرش تصویبکننده قانون دستگیری بردههای فراری در مجلس است-به ده کوآکرها میرود.
کوآکرها به بردههای فراری پناه میدهند. ژرژ هاریس-همسر الیزا -نیز موفق به فرار از دست ارباب خود میشود و خود را به الیزا میرساند. این زن و شوهر به همراه فرزندشان، ضمن پشت سر گذاشتن حوادث و خطرات، موفق میشوند خود را به کانادا برسانند.
هالی-ناموفق از دستگیری الیزا-تم را به غل و زنجیر میکشد و او را با کشتی به جنوب میبرد. آقای سن کلار به همراه دخترش- اوانژلیت-و دختر عموی پنجاه سالهاش-میس افلیا-نیز با همان کشتی از شمال، به جنوب آمریکا میروند.
اوانژلیت در کشتی با «عمو تم» دوست میشود. دخترک در آب میافتد. تم اوانژلیت کوچک را از آب نجات میدهد. تم به تقاضای اوانژلیت، توسط آقای سن کالار خریداری میشود.
انو در منزل ارباب جدید، آسایش بیشتری دارد. فقط در طویله کار میکند و بیشتر اوقاتش را انجیل میخواند.
اوانژلیت، تحتتأثیر تربیت مذهبی میس افلیا و همنشینی با تم، علاقهمند به مطالعه انجیل میگردد.
اوانژلیت در اثر یک بیماری میمیرد، اما قبل از مرگش تأثیر خوبی بر شخصیت نابهنجار تپسی میگذارد. تپسی دختر کوچکی است که آقای سنکلار به عنوان برده او را خریداری و جهت تربیت به میس افلیا واگذار نموده است.
آقای سن کلار و بقیهٔ اهالی منزل، از مرگ اوانژلیت منقلب شده و تحتتأثیر ایمان این دختر کوچک قرار میگیرند.
سن کلار تصمیم میگیرد تم را آزاد نماید. اما قبل از اینکه موفق به دادن سند آزادی تم گردد، طی حادثهای کشته میشود.
تم همراه اثاثیهٔ منزل توسط ماری سن کلار-همسر آقای سن کلار -به فروش گذاشته میشود. ارباب جدید تم، آقای لگری- مزرعهداری خشن و بیرحم است. تم در مزرعهٔ آقای لگری دوران سختی را میگذراند. میس افلیا فروش تم را طی نامهای به خانواده آقای شبلی اطلاع میدهد. ژرژ شبلی-پسر نوجوان آقای شبلی- که علاقه بسیاری به تم دارد، برای خرید او به مزرعهٔ لگری میرود.
اما ژرژ شبلی زمانی به مزرعه میرسد که تم آخرین لحظات زندگی خود را برای شکنجههای بیرحمانهٔ آقای لگری میگذراند و…
درباره نویسنده:
خانم «هریت بیچراستو» روزنامهنگار آمریکایی که در 1811 میلادی در قریهٔ لیچفیلد از استان کنتاکی آمریکای شمالی، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. پدر و همسرش کشیش بود. هر هفت برادر او نیز وارد خدمات مذهبی شدند.
در 1851 میلادی، مطبوعات مبارزه پرشوری را علیه بردهداری در آمریکا آغاز کرده بودند. در همین هنگام بود که هریت بیچراستو به پیشنهاد یکی از دوستانش، نگارش کتابی دربارهٔ زندگی بردهها را آغاز مینماید. این کتاب، رمان «کلبهٔ عمو تم» بود که در 15 مه 1852 میلادی انتشار یافت. این کتاب به همراه نویسندهٔ آن شهرتی جهانی یافت. بهطوری که رمان «عمو تم» موجب فراهم شدن زمینههای اعلام الغای بردگی در 1864 میلادی و تصویب اعلامیه آزادی بردهها در سیام ژانویه 1865 میلادی توسط مجلس نمایندگان در آمریکا گردید. این نویسنده نامدار در 1896 در شهر ماساچوست چشم از جهان فرو بست.
رمان «کلبهٔ عمو تم» علاوه بر جنبههای ساختاری، در بخش درونمایه نیز از ابعاد فلسفی، نگرشها و اندیشههای دینی، روانشناسی تربیتی و نیز ابعاد سیاسی، اجتماعی قابل نقد و بررسی میباشد.
جنبه ساختاری:
تصمیم آقای شبلی برای فروش «تم» و «هانری»-فرزند الیزا-آغاز نقطهٔ عدم تعادل و ورود به تنهٔ اصلی داستان است.
همگام با فروش تم و فرار الیزا و فرزندش، کشمکش ایجاد شده، تعلیقات و کشش رمان، توسط گرههای ایجاد شده پیگیری میشود.
نویسنده با استفاده از زاویهٔ دید دانای کل مداخلهگر، این فرصت را به خود داده است تا مخاطب را همگام با حضور شخصیتهای متعدد، حوادث متنوع و اطلاعات حجیم همراه سازد و همین تنوع و تعدد شخصیتها، نویسنده را ناگزیر به شخصیتپردازی مستقیم نیز نموده است. باوجود این نوع شخصیتپردازی، همذاتپنداری مخاطب با شخصیتهای رمان و باورپذیری آنها چشمگیر است. البته انتخاب این زاویه دید با توجه به گسترهٔ جغرافیایی تنوع حوادث و تعدد شخصیتهای رمان، انتخاب معقولی به نظر میرسد.
دخالت و حضور راوی در داستان، به اندازهای محسوس است که نویسنده در صفحات بسیاری، وقتی دچار احساسات و هیجانات عاطفی میگردد، از ابزار احساسات و حتی مخاطب قراردادن مستقیم خوانندگان داستان نیز، نمیتواند اجتناب نماید. بهطوری که حتی در مراحل گذار، هنگام تغییر صحنهها و خط سیر داستان، این امر به مخاطب اطلاعرسانی میشود. به عنوان نمونه در صفحه 397 آمده است:
«شاید خوانندگان میل داشته باشند که نگاهی به عقب بیندازیم، به سوی ده کنتاکی، به کلبهٔ عمو تم باز گردیم و ببینیم آنها که مدتی است فراموششان کردهایم در چه حالند و چه میکنند؟ عصر است…»
و یا در صفحه 77، خوانندگان داستان، اینگونه مورد مخاطب نویسنده قرار میگیرند:
«خواننده! شما هم روی تابوت نخستین فرزندتان همین اشکها را میریختید! خانم، شما هم از شنیدن نالههای فرزند محتضرتان همین اشکها را میریختید!…»
«ای مادرانی که این سطور را میخوانید! شاید بدانید که در آن زمان، آن مادر چه افکار و چه احساساتی داشت. نه، شاید هم نتوانید بدانید!…» ص 669
باوجود واقعیتگرابودن قصهٔ داستان، نویسنده از زبان حیوانات و اشیاء نیز سخن میگوید. در صفحه 74 در مورد برونوسگ بزرگ و پیرخانه چنین میگوید: «الیزا اسم او را صدا کرد و حیوان که صدها دخالت و حضور راوی در داستان، به اندازهای محسوس است که نویسنده در صفحات بسیاری، وقتی دچار احساسات و هیجانات عاطفی میگردد، از ابزار احساسات و حتی مخاطب قراردادن مستقیم خوانندگان داستان نیز، نمیتواند اجتناب نماید. بهطوری که حتی در مراحل گذار، هنگام تغییر صحنهها و خط سیر داستان، این امر به مخاطب اطلاعرسانی میشود.
بار با او بازی کرده بود، دمش را تکان داد و آماده شد به دنبالش برود، اما در مغز کوچکش میپرسید: این گردش بیموقع در این ساعت شب چه معنایی دارد؟ و بههرحال موضوع به نظر او ناجور آمد. احساس میکرد که افکارش مغشوش شدهاند و نمیدانست چه تصمیم بگیرد…»
نویسنده با استفاده از پیرنگ بسته، سرنوشت هر کدام از شخصیتهای اصلی و مؤثر در حوادث داستان را متناسب با ماهیت عملکرشان، به نقطهٔ دلخواه ختم نموده است.
به عنوان نمونه مرگ زیبای «تم» و «اوانژلیت»، عاقبت به حیرشدن «ژرژ هاریس» و «الیزا»، «کاسی»، «تپسی»، تجلی ایمان در قلب افرادی چون «سن کلار» و «تپسی» و تحول روحی آنها و یا فرجام شوم افرادی چون «لگری» و…بیانگر واقعیت مذکور میباشد.
در کنار ضعف شخصیتپردازی، وجود عنصر تصادف و عدم وحدت هنری از جمله عوامل سستی پیرنگ این رمان به شمار میرود. ملاقات «ژرژ شبلی» با «مادام دوتو»-خواهر «ژرژ هاریس» -در کشتی (صفحه 666) و نیز زمانی که «کاسی» ردپای فرزندش را از طریق مادام دوتو مییابد، (صفحه 679) از جمله مصادیق این تصادف میباشد. لیکن، ارائه حوادث مربوط به رفتار با بردهها، چنان افشاگرانه و تأثیرگذار است که به نوعی موجب شده است که ضعفهای ساختاری این رمان در مقایسه با معیارهای مقبول در ساختار داستاننویسی کلاسیک عصر حاضر، غیرمحسوس و حتی قابل اغماض باشد.
استفاده از نثر زیبا، روان و صمیمی، فضاسازی مطلوب و نیز توصیفات و تعابیر زیبا، به جذابیت رمان «کلبه عمو تم» افزوده است.
درونمایه:
رمان «کلبه عمو تم» علاوه بر جنبههای ساختاری، در بعد درونمایه نیز از ابعاد جهانبینی فلسفی، نگرشها و اندیشههای دینی، روانشناسی تربیتی و ابعاد سیاسی، اجتماعی قابل توجه است. زبان اخلاقی این رمان به اندازهای پاک است که حتی در پرداختن به ابتذال شخصیتها در جایی که توصیف و گفتوگو نیاز بوده است، نویسنده رمان با ترفندی قابل تقدیر به آن تن نداده و آن را به مخاطب وا میگذارد. به عنوان نمونه در صفحه 114 در مورد هالی و رفتارش و نیز در صفحه 503 در مورد شلاقزنی زنان توسط مردان پلید در دار التأدیب جنوب و…چنین عمل شده است.
همانطور که اشاره گردید، مباحث فلسفی در خصوص جهانبینی انسان و طرح اندیشههای دینی در این رمان جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است.
نگاه نویسنده به انسان، خدا، زندگی، مرگ، معاد، جبر و اختیار و…نگاهی قابل توجه میباشد.
چگونگی مرگ از دیدگاه اوانژلیت و شعلهوری بارقههای ایمان در قلب تحولیافتهٔ این دختر کوچک، در لحظات پایانی زندگانی خویش، به طرز زیبایی در صفحهٔ 465 آمده است:
«کار زندگی زمینی و دردهای آن پایان یافته بود. در این سیما درخششی چنان پیروزمند، چنان اسرارآمیز و باشکوه دیده میشد که زاریهای یأس و نومیدی را آرام میکرد. همه با یک نوع حالت در خود فرورفتگی آرام دور تخت جمع شدند. سن کلار با صدای ملایمی گفت، «اوا!» اما «اوا» نشنید.
-ای اوا! به ما بگو چه میبینی! اوا بگو چه میبینی! تبسمی بشاش بر لبانش نقش بست و زمزمه کرد: «اوه! عشق… شادی…آرامش! آنگاه آهی کشید و از مرگ به سوی زندگی واقعی شتافت.»
«اکنون ستاره صبح بر فراز کوه طلوع کرده است! نسیمها و بادهایی احساس میکنیم که دنیایی نیستند. به یقین بزودی درهای ابدیت گشوده خواهند شد.» ص 642
و یا در مورد لحظات پایانی زندگی دنیوی تم چنین مینویسد:
«آه! آقای ژرژ خیلی دیر آمدهاید! او هم میخواهد مرا نزد خودش ببرد و من میل دارم به آنجا بروم. آسمان از کنتاکی بهتر است!
-تم نمیرید، مرگ شما مرا هم میکشد! فکر این رنجهای شما قلب مرا خرد میکند! و اینکه میبینم شما در این دخمه موحش خوابیدهاید! بیچاره! بیچاره تم عزیز!
تم با ابهت خاصی گفت: «او نه! بیچاره نه! بیچاره بودم، اما آن زمان گذشت. اکنون من در آستانه پیروزی هستم…» ص 656
به او [کلوئه] بگویید مرا دیدید که به سوی پیروزی میرفتم و دیگر نمیتوانستم برای خاطر کسی در اینجا بمانم. به او بگویید که همهجا و همیشه خدا با من بود و همهچیز را برایم سهل و سبک کرد.» ص 656
تصویری را که نویسنده از حیات دنیوی ارائه میدهد چنین است:
«ژرژ با احترام و بیحرکت همانجا نشست. برای او این مکان مقدس بود. چشمهای تم را برای همیشه بست و هنگامی که از جا برخاست، این جملهٔ دوست باوفایش را در ذهن داشت، دوست داشتن!
دنیا فقط همین یک لذت را دارد!» ص 657
زیبایی حضور خداوند و تأثیر ایمان در زندگی انسان را در این سخنان تم به خوبی میتواند دید:
«…همهچیز من از دستم رفته است. زنم، فرزندانم، خانهام! ارباب نیکوکاری که اگر هشت روز بیشتر زنده میماند، آزادم میکرد! هر آنچه در دنیا داشتم از دستم رفت و دیگر امیدی ندارم. نباید حالا خداوند را هم از دست بدهم. نه، با این همه من نمیخواهم پلید و مردمآزار شوم!» ص 566
«…اگر من مانند سامبو بیرحم شوم، چه اهمیت دارد که به چه دلیل است؟ من فقط از آنچنان شدن میترسم!» ص 567
«تم گفت: من در اختیار خدا هستم. به همانجا خواهم رفت که اراده اوست.» ص 160
«تم میگوید: به بخشندگی و مهربانی خدا فکر میکنم.» ص 160
تم اجتناب از گناه را غیرممکن نمیداند و خود نیز در زیر شکنجههایی که بخاطر نپذیرفتن شلاقزنی امیلیا-بردهٔ جوان دختر-متحمل شده است، میگوید: خداوندا! مرا حفظ کن و نگذار تسلیم شوم!» ص 568
جلوهٔ زیبای عشق به خداوند و بندگی در مقابل او را در سخنان و رفتار «اوانژلیت»-دختر کوچولوی آقای سن کلار-میتوان مشاهده کرد.
«میدانی پاپا دختر عمو میگوید که ما بخاطر خدا به کلیسا میرویم، میدانی، خداست که همهچیز به ما میدهد. پس حالا که خدا دلش میخواهد، باید هر طور شده به کلیسا برویم، راستی روی هم رفته، خیلی هم حوصله من سرنمیرود.» ص 291
اعتقاد به جهان پس از مرگ و داوری اعمال در آن جهان در لابهلای مطالب این کتاب به خوبی گنجانده شده است.
نویسنده با دست گذاشتن به حقایقی مانند خداجویی، حقیقتجویی، ایمان، عدالت، عشق به خوبیها و زیباییها، فطرت خوانندگان را مخاطب قرار داده است.
در این رمان، واژههایی مانند خدا، ایمان، عشق، آزادگی، عدالت، عبودیت و…قبل از آنکه تعریف شوند، با تأثیرگذاری بسیار زیبایی، حس میشوند. به عنوان نمونه حس زیبای ‘آزادی را در این سخنان هم میتوان یافت:
[«تم:] آقا! من لباسهای مندرس و خانهٔ محقر و خیلیمحقر را که متعلق به خودم باشد به یک زندگی عالی که مال شخص دیگری باشد ترجیح میدهم. بله آقا. آیا این طبیعی نیست؟» ص 481ژرژ هاریس میگوید: «بله الیزا مادام که هر کدام از ما دیگری را دارد و هر دو این بچه را داریم، خوشبخت خواهیم بود. اوه! الیزا کاش این اربابها میدانستند که برای مردی احساس اینکه زن و فرزندش متعلق به خودش هستند چه سعادت بزرگی است.» ص 300
نویسنده شخصیتهای مثبت و منفی را در چینشی هنرمندانه در اثر به کار رفته و فطرت مخاطب را به قضاوت دعوت کرده است. او به کرامت انسان میاندیشد نه به برترینژاد سفید یا سیاه.
به عنوان نمونه به شخصیت تم و ساموئل که هر دو برده سیاه پوست در خانهٔ آقای شبلی هستند، توجه کنید. تم شخصیتی مثبت است که در مقابل ساموئل فرصتطلب قرار میگیرد که به قول خودش (صفحه 133) حتی کمککردنش به فرار الیزا و فرزندش بخاطر منفعت شخصیست و یا مقایسهٔ شخصیت خانم شبلی با خانم ماری سن کلار که هر دو سفید پوست هستند. خانم شبلی ضمن خوشرفتاری با بردهها، مخالف بردهداری است، اما ماری سن کلار، ضمن تنفر از بردهها، موافق سیستم بردهداری میباشد و…
نویسنده ضمن اشاره به برابری فطری انسانها در برابر خداوند و مغایرت تبعیض نژادی با احکام الهی، به مسئله جبر و اختیار میپردازد. وی با ترفند خاصی، عقاید مختلف را از زبان شخصیتهای مختلف بیان میکند و به این وسیله به مخاطب فرصتی میدهد که عقاید صحیح را-که همان اعتقادات نویسنده نیز میباشد-در مواجهٔ شخصیتها با یکدیگر و گفتوگوها به خوبی دریافت کند.
نویسنده در این رمان، ضمن نکوهش تحریفات و القائات اندیشههای غرب در مسیحیت با اشاره به عوامل دینگریزی، به طرح زیبایی اندیشهٔ دینی و تفکیک آن از مسیحیت تعریف شده میپردازد.
او در گفتوگوهای شخصیتها ضمن موضعگیری ضداستعماری و ضداستثماری، به مقایسهٔ کلیسای سرد، خاموش و ایستا با پویایی دین و روح مبارزه در آن میپردازدمقایسهٔ عقاید دینی مارسن کلار در صفحه 293 و میس افلیا در فصل 19 با عقاید آقای سن کلار و جون و…بیانگر این واقعیت در خصوص نگرش نویسنده است.
بیچراستو با طرح روح مبارزه، استقامت و پایداری شورش علیه استعمار و استثمار را رمانش به نمایش میگذارد. به عنوان نمونه، ژرژ هاریس به آقای ویلسن میگوید:
«خون من در طی سالها در عروقم منجمد شده، اما اکنون همین خون به جوش آمده است…اگر شنیدید که مرا دستگیر کردهاند بدانید که من زنده نیستم…» ص 192
و نیز آقای سن کلار پس از تحول درونی و ایمان به خدواند، به استثمار انسانها در کشورش اینگونه اشاره میکند:
بداستفاده از نثر زیبا، روان و صمیمی، فضاسازی مطلوب و نیز توصیفات و تعابیر زیبا، به جذابیت رمان «کلبه عمو تم» افزوده است.
نویسنده با دست گذاشتن به حقایقی مانند خداجویی، حقیقتجویی، ایمان، عدالت، عشق به خوبیها و زیباییها، فطرت خوانندگان را مخاطب قرار داده است.
نویسنده در این رمان، ضمن نکوهش تحریفات و القائات اندیشههای غرب در مسیحیت با اشاره به عوامل دینگریزی، به طرح زیبایی اندیشهٔ دینی و تفکیک آن از مسیحیت تحریف شده میپردازد.
«امیدوارم تا آنجا که بتوانم به دنبال وظیفهای بروم که در مقابل این تیرهروزها به عهده دارم. از بردههای بیچارهٔ خودم شروع خواهم کرد. زیرا تاکنون برای آنها کاری نکردهام و شاید هم روزی برای دفاع از حقوق همهٔ افراد این طبقه قد علم کنم! تا برای نجات کشورم از ننگی که در انظار ملل متمدن بر دامنش نشسته است، کاری انجام دهم.
و نیز در این رابطه، نامهای که ژرژ هاریس پس از گذراندن تحصیلات عالی در کانادا به دوستش مینویسد، قابل توجه است.
در قسمتی از این نامه-در صفحه 677 و 678-چنین آمده است:
«…بهطور قطع تصمیم گرفتهام به آفریقا بروم و در آنجا با تمام قدرتم دست به کار زنم و همنژادان خفتهام را بیدار سازم و دستهجمعی برای نجات سیاهان مظلوم آمریکا اقدام کنم.»
نویسنده، ایمان را، عنصری مهم در تحول درونی انسانها-از جمله اوانژلیت، تپسی، آقای سن کلار، میس افلیا و…میداند. در صفحه 445 در مورد تأثیر ایمان اوانژلیت در مورد تحول درونی تپسی-بردهٔ کوچکی که رفتار نابهنجار داشته است-میگوید:
«از چشمهای نافذ دخترک سیاه اشکها سرازیر شدند و یکبهیک، به آهستگی روی گونههایش لغزیدند و پشت دستهای سفید میس اوا افتادند. بله در این لحظه برق یک اعتماد واقعی، پرتوهای یک نور آسمانی در تاریکیهای این روح بیایمان پدیدار شد. تپسی سرش را میان زانوهایش گذاشت و آهسته گریه و زاری کرد. در این هنگام آن کودک زیبای دیگر که روی او خم شده بود، مانند فرشتهٔ رحمتی بو که یک گنکاهکار سرنگون شده را در راه نجات یاری میکرد.»
و یا آقای سن کلار پس از آنکه قسمتی از انجیل را به همراه تم میخواند، متأثر میشود و به تم میگوید:
«تم این کسانی که این همه مورد عتاب و سختگیری قرار گرفتهاند، درست اعمالشان مانند من بوده است آنها در آسایش و نعمت زندگی کردهاند. بدون اینکه فکر کنند چه بسا برادران آنها که در گرسنگی و تشنگی و بیماری و زندان زیست کنند!» ص 489
و سن کلار پس از این تحول درونی، بهطور جدی درباره مرگ میاندیشد. در اینباره در صفحه 487 آمده است:
«و با خودش میگفت: راستی عجیب است که چنین کلمهای (یعنی مرگ) و چنین چیزی وجود دارد! و ما همیشه آن را فراموش میکنیم! امروز زنده و بانشاطیم، جوان و زیبا هستیم، دلمان از امیدها و آروزها سرشار است، اما فردا رخت میبندیم و میرویم، آنچنان رفتنی که همیشگی است و بازگشت ندارد!»
در نهایت باید گفت: نویسنده با عدالتخواهی قابل تحسین و نگاه مثبت، صمیمی، زیبای نگرش دینی را در رمان «کلبهٔ عمو تم» ترسیم نموده و به مبارزه علیه ظلم و ترسیم ارزشها در جهت تحقق آنها شتافته است.
و اگر نویسنده توانسته است موج عظیمی را علیه بردهبرداری با فروش نسخههای بیشماری از این رمان ایجاد کند، به دلیل صداقت و عمق باور مذهبی او بر علیه استعمار و استثمار و آپارتاید بوده است.
منبع: ادبیات داستانی , اسفند 1381 و بهمن 1382 –