فراغت: گذشته و حال، نوشته کِن رابرتز
این اثر درباره اوقات فراغت در بریتانیای امروز و جوامع مشابه آن است؛ یعنی جوامعی غربی که دارای اقتصاد بازار، نظام سیاسی دموکراتیک و قانونِ اساسی مکتوب یا غیرمکتوبی هستند که از حقوق شهروندان در مقابل دستاندازی دولتها محافظت میکند. اوقات فراغت در زندگیِ افرادِ این جوامع محصولِ گردهم آمدن چند چیز است: سازمانِ کار در دوره مدرن، اقتصاد بازار، آزادیهای اجتماعیای که از آن بهرهمندیم، و تضعیف خانواده، جامعه و کنترل دینی که شیوههای متداول زندگی را در زمانهای گذشته تجویز و تقویت میکردند. سخنان بالا به این معنا نیست که مردمان دیگر جوامع اوقات فراغت نداشتهاند و هنوز هم ندارند، بلکه میخواهم بگویم که به مفهومی نسبتاً متفاوت از اوقات فراغت نیاز داریم تا بتوانیم مشخصههای اصلی [فراغت در دوره مدرن] را منتقل کنیم. تنها در اواخر قرن نوزدهم بود که استفاده از اصطلاح اوقات فراغت برای زندگی کارگران صنعتی بریتانیا آغاز شد (کانینگهم، 1980). اتفاقی نیست که این امر زمانی رخ داد که بریتانیا به اولین جامعه مدرن صنعتی تبدیل شده بود.
این مقال با بررسی منظورِ ما از اوقات فراغت آغاز میشود. همانطور که در بالا اشاره شد، بیان خواهد شد که بهترین روش آن است که تحلیلگران اوقات فراغت را به وسیله بافتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعیِ آن تعریف کنند. بخش بعدی، توضیح میدهد که چرا اوقات فراغت اهمیت دارد و اینکه چرا ارزش دارد بهنحوی جدی درباره آن فکر و تحقیق کنیم. خواهیم دید دلایل اقتصادی، اجتماعی و روانشناختیِ چشمگیری برای جدی گرفتن اوقات فراغت وجود دارد. خواهیم دید امروزه استفاده ما از اوقات فراغت، تفاوت چشمگیری در کیفیتِ کلیِ زندگی ما پدید میآورد. این مسائل در زمره دلایلی هستند که توضیح میدهند چرا اکنون در سراسر جهان، دولتها بهنحو شدیدی درگیر مسئله فراغت هستند. در ادامه، منابع اصلیِ ما برای کسب اطلاعات درباره فراغت معرفی میشود و سپس، بر اساس این شواهد، بین استفاده حداکثری و حداقلی ما از اوقات فراغت و پول تمایز گذاشته میشود. بحث حاضر با طرح این سؤالِ به پایان میرسد که: اگر اوقات فراغت میتواند کیفیت زندگی مردم را ارتقا ببخشد، پس چرا علیرغم رشد اوقات فراغت از جنگ دوم جهانی به بعد، وقتی وضعیت امروزه مردم را با اولین ارزیابیهای انجامشده در دهه 1950 و دهه 1960 مقایسه میکنیم، مردم شادتر بهنظر نمیرسند و رضایتشان از زندگی افزایش نیافته است؟
- فراغت مدرن
فراغت وابستگی زیادی به بافت دارد. حتی در جوامع غربی نیز میتوان نشان داد که برای مثال مردان و زنان، و یا شاغلان و بیکاران و بازنشستگان فعالیتهایشان در اوقات فراغتشان همسنخ نیست. چیستیِ اوقات فراغت میتواند در بین گروههای موجود در یک کشور، بسته به شرایط خاص هر گروه، از گروهی به گروه دیگر متفاوت باشد؛ این تفاوتها در بین جوامع مختلف، بهویژه در بین انواع تمدنها، حتی عمیقتر هم میشوند. علیرغم اینکه کشورهای غربی در این زمینه با همدیگر تفاوتهایی دارند، اما میتوان شکلِ غالبی از فراغت را در تمام این کشورها تشخیص داد. این شکل غالب، محصولِ چهارِ مشخصه بافتاری است.
1- 1. سازمان کار
اوقات فراغت ما، پیش از هر چیز، محصولی از سازمان کار در دوره مدرن است. گرچه بعضی از کارها مدرنیزه نشدهاند (خانهداری نمونهای از این کارهاست)؛ اما در تمام جوامع مدرن معمولاً وقتی گفته میشود کار، منظور کارِ دارای دستمزد است.
کارِ دارای دستمزد معمولاً در زمان خاص، در محل کار و زیر نظر مسئول بالاتر انجام میشود. این همان چیزی است که از اصطلاحِ بخشبخش کردن اراده میشود. در نتیجه، کار بهجای آنکه در دلِ گروههای چندکارکردی مثل خانواده قرار بگیرد، به بخشی [مجزا] از زندگی تبدیل میشود. با شکلگیری صنایع مدرن، کار که سابقاً در بافتِ اجتماع و خانواده قرار داشت، از آن بافت جدا شد و در ادارات و کارخانهها جای گرفت. در سازمانِ مدرنِ کار، تجارت را با ساعت تنظیم میکنند. مردم دیگر کارها را در آن زمانی که طبق طبیعت باید آن را انجام داد یا بهتر است در آن زمان انجام شود، انجام نمیدهند؛ بلکه ساعات مشخصی برای کار وجود دارد. ساعت است که شروع و پایان هر روز کاری را دیکته میکند. گرچه در سر کار، بیشترِ مردم تابع دستورهای رئیسشان هستند، اما اقتدار این رؤسا محدود به ساعات کاری و تا پشتِ در کارخانه و اداره است. این ارتباط با رابطه بین زمینداران و رعیتها در دوره فئودالی متفاوت است. تقسیمبندی «مدرنِ» زندگی به کار و اوقات فراغت، اکنون در حال از بین رفتن است. و این امر، فقط یکی از روندهایی است که بنابر ادعا در حال ایجاد شرایطِ «پستمدرن» جدیدی هستند. فناوری اطلاعات (بهویژه رایانههای شخصی، گوشیهای تلفن همراه، و اینترنت) باعث شده است که افراد بیشتری، بخش اعظمی از کارشان را در خانه انجام دهند و ساعاتی که آنان وظایف کاری خود را در خانه انجام میدهند، غیرثابت است. شواهدی در دفاع از این ادعا وجود دارد. در سرتاسر اتحادیه اروپا در سال 2003 (که در آن زمان تنها 15 کشور را شامل میشد)، تقریباً یکچهارم کارفرمایان ادعا کردند که بهطور مرتب، بیرون از ساعات اصلی کاریشان نیز کار میکنند (یوروپین کمیشن، 2003). در بریتانیا در سال 2000، حدود یکپنجم کارمندان نیز دستکم گاهگاهی در خانه کار میکردند (هاگرت و دیگران، 2001). در مقابل، باید خاطرنشان کرد این اعداد و ارقام نشان میدهد که اکثر کارمندان بیرون از ساعات اصلیِ کاریشان یا هنگامیکه در خانهاند هرگز کار نمیکنند یا بسیار بهندرت کار میکنند، و بیشترِ استثناها نیز همچنان ساعاتِ کاری و محل کارِ دیگری دارند که برای انجام کارِ در ازای دستمزد به آنجا میروند. بهنظر میرسد احتمال تغییر این مسئله اندک است. کارفرمایان تأکید میکنند که لازم است کارمندانشان با همدیگر و چهره به چهره کار کنند، و این اصرارِ آنان بیش از آنکه به هدف نظارت بر کارمندان باشد، برای کمک به رشدِ انسجام و اعتماد است (نک. بریتون و دیگران، 2004).
کارِ مدرن به بخشهای مجزا تقسیم شده و بهینهسازی نیز شده است. تجارت نظم یافته است تا امور بهنحو مؤثری انجام شوند. سنت، کار را کنترل نمیکند. اگر ماشین جدیدی بیاید که کار را بهنحو مؤثرتری انجام میدهد، سنت و رسمِ موجود کنار گذاشته میشوند. این بدان معنا نیست که کار حتماً باید چیز ناخوشایندی باشد، بلکه وقتی مردم شغلشان را دوست دارند احتمال بیشتری وجود دارد که کار برایشان یک امرِ جانبیِ اتفاقی باشد نه مقصودِ اصلی. کارفرمایان فقط تا زمانی آگاهانه و عمدی برای ارتقای رضایت شغلی و روابط خوب انسانی تلاش میکنند که این امور به کارآمدی کمک کنند. این بدان معناست که فرصتها برای بازی کردن یا برای اینکه چیزی را صرفاً برای لذت یا برای رضایت درونی انجام دهی، از زندگی شغلی حذف میشوند. این امور را باید در جایی بیرون از محل کار و بعد از ساعات کاری جستجو کرد. همین مسئله، علت تقسیم زندگی به دو بخشِ کار و فراغت است.
در هر جامعهای که کارْ مدرن شده است، فراغت نیز قلمرو مشخصی برای خود دارد. البته این قلمرو، تمام ساعاتِ غیر از ساعات کاری را شامل نمیشود. چیزهای دیگری نیز وجود دارند که همچون شغل، باید حتماً انجام شوند. خواب، خوراک، حمامکردن، کارهای خانه و دیگر کارهای لازم جهت محافظت از خود معمولاً ذیل این مقوله قرار میگیرند. اوقات فراغت زمانی است که پس از این کارها باقی میماند. همچنین «نقاطی خاکستری» (مانند خرید، باغبانی و انجام کارهای فنی خانه) وجود دارند که ممکن است از نظر یک کنشگر ترکیبی از کار و فراغت بهحساب بیایند، از نظر یک شخص کارِ محض و از نظر شخصی دیگر صرفاً فراغت دانسته شوند. باوجود این اختلافنظر، تمام کسانی که درگیر این کارها هستند برای آنکه نوع استفاده از زمان را بفهمند، بهاحتمال بسیار زیاد به مفاهیم کار و فراغت متوسل میشوند. پولی که افراد جهت استفاده از وقت خود در اختیار دارند نیز منبع کلیدی دیگری است که افراد بر اساس آن علایق فراغت خود را شکل میدهند، در فعالیتهای تفریحی مشارکت میکنند و به دنبال خوشی، سرگرمی، استراحت یا هر تجربه دیگری میروند که ترجیحشان است.
1- 2. اقتصاد بازار
هر کسی که کشورهای کمونیست سابق را دیده باشد، میداند اوقات فراغت در آن کشورها شکل متفاوتی داشت. در مکانهای تفریحیای که در این کشورها برای توریستهای غربی فراهم میشد، بهدقت تلاش میشد چیزهایی که فکر میکردند بازدیدکنندگانِ غربی میخواهند در اختیارشان قرار بگیرد. موسیقی پاپ، حمام آفتاب یا اسکی، الکل و مغازه فروشِ یادگاری بهوفور وجود داشت. اما وقتی یک مسئول دولتیِ ثابتْ تمام هتلها، رستورانها و مغازههای فروش یادگاری را اداره میکند، هرگز نتیجه شبیه زمانی نخواهد بود که طیف متنوعی از عرضهکنندگان با هم رقابت میکنند. در اقتصاد بازار در مقایسه با سوسیالیسم دولتی، مصرفکنندگان به انتخابهای چشمگیرتری دسترسی دارند. در اقتصادهای مبتنی بر بازار آزاد، عرضهکنندگان طیف متنوعی از کالاها، خدمات و محیطها را در اختیار مصرفکننده میگذارند. هر تجارتی [نیز] تلاش میکند تا مشتریان را قانع کند که در حال عرضه چیزی است که آنان واقعاً میخواهند. میتوان نشان داد که عرضهکنندگان قدرتمند گاهی میتوانند امیال و علایق مردم را کنترل کنند و نیز نشان داد که بازارها بهصورت نظاممند قادر به برآورده کردن خواستههای بسیاری از مشتریان نیستند. نکاتی که در این مجال باید به آنها توجه داشت عبارتاند از: بازارها محیطهایی برای گذران اوقات فراغت پدید میآورند که در آن محیطها، افراد احساس میکنند میتوانند نحوه استفاده از وقت و پولشان را انتخاب کنند؛ و اینکه صرفِ داشتنِ زمانِ فارغ از کار و پول تضمین نمیکند که فرد چنین تجربهای را داشته باشد، زیرا داشتن چنین تجربهای به اقتصاد بازاری که در اطراف آن فرد وجود دارد نیز بستگی دارد.
1- 3. لیبرال دموکراسی
دموکراسیهای چندحزبی این امکان را به رأیدهندگان میدهند که دولتشان را انتخاب کنند، اما در بحث فراغت آن مشخصهای که حتی از انتخاب دولت توسط مردم نیز مهمتر است، آن است که این نظامها امکان آزادی انجمنها را فراهم میکنند. دولتها تلاش نمیکنند که همهچیز را اداره کنند. شهروندان دارای حق شهروندی هستند. آنان میتوانند تجارت به راه بیندازند، انجمن کلیسایی، حزب سیاسی یا گروه فشار، انجمن تجاری، و انجمنهای تخصصی تشکیل دهند و از طریق آنها امور مربوط به خود را اداره کنند. این آزادیهای مدنی که همه مردم به یکسان از آن برخوردارند، به آنان این امکان را میدهد که فعالیتهای فراغتشان را در قالب انجمنهای داوطلبانه سازمان بدهند: تیمها و باشگاههای ورزشی، جوامع هنری، باشگاههای باغداری، انجمنهای تئاتر و مانند اینها. در هر شهرِ نهچندان کوچک، صدها مورد از این انجمنها وجود دارد (نک. بیشاپ و هوگت، 1986). فقط در منطقه توکستث، یکی از مناطق شهر لیورپول، روبی دیکسون توانست 54 مؤسسه داوطلبانه هنری را شناسایی کند (روبی دیکسون، 1991). شاید بهنظر برسد این منطقه کانون فعالیتهای هنری بوده است، اما اگر تحقیقی نظاممند انجام میشد، قطعاً میتوانست همان تعداد مؤسسه ورزشی نیز در آن منطقه پیدا کند؛ پس دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم توکستث کانون فعالیتی خاص بوده است.
مؤسسههای داوطلبانه با تجارتهای غیرانتفاعیِ تابع قواعد بازار تفاوت دارند. این مؤسسهها شاخهای از دولت نیز نیستند (گرچه ممکن است گاهی یارانه دولتی دریافت کنند). انجمنهای داوطلبانه با خواست و اشتیاق اعضا شکل میگیرند و با بیعلاقگیِ اعضا به پایان راه میرسند. گروهها و مؤسسههای داوطلبانه، نوعِ متمایزی از تجربه فراغت را فراهم میآورند و بر تنوع فرصتهای موجود برای اوقات فراغت میافزایند. بار دیگر اشاره میکنیم در جوامعی که تمام سازمانها تابع قواعد دولت، حزب یا کلیسا هستند، فراغت ناگزیر وضعیت متفاوتی دارد.
1- 4. افول اجتماع
در جوامع مدرن، اقتصادهای مبتنی بر بازار، سازمانِ مدرن کار و حقوق مدنی، همگی در تضعیف [نهادهایی مانند] خانوادههای گسترده، اجتماعاتِ محلی، کلیساها و دیگر جنبشهایی که به دنبال ترویج عقایدشان هستند، نقش داشتند. درحالیکه در دیگر جوامع، این نهادها شیوه زندگی هر کس را تعیین میکنند، در جوامع مدرن، زمانی که افراد بتوانند شغل خود را، در همان محلِ خودشان یا جای دیگر، داشته باشند و درآمدِ خود را کسب کنند، آنگاه قادر خواهند بود درآمد خود را بدون در نظر گرفتن دیدگاههای دیگر اعضای خانواده، محله یا رهبران کلیسا هزینه کنند. همچنین انجمنهای داوطلبانه و بنگاههای اقتصادی میتوانند گزینههایی را برای اوقات فراغت عرضه کنند که بخشی از سنتهای خانواده، محله یا کلیسا نباشد. تا پیش از این تغییرات مدرن، بیشتر مردم غیر از شیوههای مرسومِ زندگی گروههای موجود در محل زندگیشان، انتخاب چندانِ دیگری نداشتند؛ اما در فراغتِ مدرن، افراد برای انتخابهای مربوط به سبک زندگیشان، گستره بزرگتری از انتخابها را در اختیار دارند. افراد جوان میتوانند بهنحوی کاملاً متفاوت با والدین خود زندگی کنند. اعضای خانوادههای مختلفی که در کنار همدیگر زندگی میکنند، میتوانند علایق کاملاً متفاوتی را برای فراغت خود بپرورند. دلیسله نشان داده است که رواداری پدیدآمده پس از اصلاحات در اروپای کاتولیک، به لحاظ تاریخی عنصری مهم در فراهم آمدن امکان رشد برای فراغت مدرن بوده است (دُلیل، 2004). در دوران پس از نهضت اصلاح دینی، ما نسبت به دیدگاهها و باورهای متفاوت و نیز نسبت به اینکه دیگر افراد از «وقتِ خودشان» استفاده کنند، رواداری داشتهایم. میتوان نشان داد، در کشورهایی که اتفاقی همسنگِ نهضت اصلاح دینی رخ نداده است، انجمنهای مدنی و نظامهای سیاسیِ چندحزبی با سهولتِ کمتری رشد یافتهاند. بااینحال، هنگامیکه ساختارها و شیوههایی اینچنینی، مانند فراغت مدرن، در جایی اجرا میشوند، ممکن است دیگر جوامع نیز آنها را بپذیرند.
آن نوع از فراغت که جوامع غربی فراهم ساختهاند و ممکن است بیشتر شهروندان این جوامع آنها را بدیهی فرض کنند، اموری نیستند که بهصورت طبیعی و بهعنوان تجلیِ مستقیمِ طبیعتِ انسانی رخ بدهند، بلکه در بافت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خاصی پدید آمدهاند. این نوع از فراغت در تمام جوامع وجود ندارد؛ اما هر چه کشورهای بیشتری مدرن شدهاند و جمعیت در مراکز مدرن این کشورها افزایش پیدا کرده، نوع فراغتی که پیشتر مخصوص به غرب بود، شیوع بیشتری یافته است. سقوط کمونیسم نیز به جهانیشدنِ فراغتِ غربی کمک کرده است. اما این نوع فراغت هنوز با جهانشمول بودن فاصله دارد، و دقیقاً به این دلیل که این نوع فراغتی که ما میشناسیم از آغاز تاریخ وجود نداشته، بعید است که تا پایان تاریخ هم ادامه بیابد (حال این پایانِ تاریخ هر زمانی میخواهد باشد).
- چرا باید درباره اوقات فراغت مطالعه کرد؟
خودِ این ایده که بحث اوقات فراغت را جدی بگیریم و آن را بهنحوی نظاممند مطالعه کنیم، هنوز هم در برخی مناطق موجب ریشخند است. این تردیدکنندگان تعجب میکنند چرا کسانی که درباره فراغت تحقیق میکنند، بهجای این کار به موضوعی مهمتر و باارزشتر نمیپردازند. «فکاهیِ مدارک بیمصرف» تیترِ صفحه اول دیلی اکسپرس در 21 آگوست 1996 بود. در ادامه این تیتر نویسنده با اظهار تأسف، نوشته بود: «برخی از مراکز آموزش عالی در [رشته] مطالعات فراغت و تفریح، مدرک و گواهی میدهند… آیا میتوانید حتی برای یک دقیقه تصور کنید که اگر تمام هزینه تحصیلات دانشگاهی را والدین یا خود دانشجوها میپرداختند، باز هم چنین تورمِ مضحکی از موضوعات و رشتهها وجود داشت؟» البته دانشجویان و والدینی که از سال 1998 به بعد (زمانی که پرداخت شهریه توسط دانشجو مجدداً در انگلستان برقرار شد) هزینه تحصیل در چنین رشتههایی را پرداختهاند، به این پرسش پاسخ دادهاند.
بیست سال قبل، این نوع اعتراضها کاملاً رایج بود؛ اما امروزه عموماً اذعان میشود که آن ریشخندها و طعنهها اشتباه بود. درست است که هیچکس برای لذت بردن از اوقات فراغتش حتی نیاز به دانستن املای این واژه ندارد، اما واقعیت تعیینکننده این است که فراغت مهم است و باید درباره آن تحقیق کرد و به دلایل اقتصادی، روانشناختی، اجتماعی و سیاسی باید مطالعه کاملی درباره آن انجام داد.
2- 1. اقتصادی
فراغت امروزه تجارتی بزرگ است. گردشگری بهتنهایی میتواند ادعا کند که بزرگترین صنعت جهان است. در بریتانیا هزینههای مربوط به فراغت (بسته به اینکه چه مواردی از هزینهها را جزو هزینههای فراغت بدانیم) بین 25 تا 38 درصد تمام مخارجِ مصرفکنندگان را شکل میدهد (مارتین و ماسون، 1998). شاید فراغت برای عدهای صرفاً تفریح باشد، اما همین فراغت، عرصه سرمایهگذاری دیگران است و میلیونها نفر از طریق آن امرار معاش میکنند. در مقایسه با دیگر تخصصهای علوم اجتماعی، احتمال بسیار بیشتری وجود دارد که اوقات فراغت برای دانشجویان این رشته، موضوعی شغلی و حرفهای باشد. با لحاظ تمام گروههای ذینفع در بحث فراغت، برخی از تصویرپردازیهای موجود [در تبلیغات] درباره فعالیتهای مربوط به فراغت را آسانتر میتوانیم بفهمیم؛ مثلاً میفهمیم که چرا به ما گفته میشود اگر یک محل خاص را ببینیم از این تجربه یکعمر لذت خواهیم برد و یا اینکه صرفاً با نوشیدن یا پوشیدن یک محصول خاص، مقبولیت اجتماعی ما بالا خواهد رفت.
فراغت منبعی مهم برای اشتغال است، و این عرصه اکنون یکی از معدود بخشهای اقتصادی است که برخی از کشورها میتوانند مطمئن باشند اشتغال در آن به رشد خود ادامه خواهد داد. بریتانیا نیز جزو این کشورهاست. همه جوامعی که به لحاظ اقتصادی پیشرفتهاند، سالها پیش انقلابهای کشاورزی را تجربه کردهاند. در انقلابهای کشاورزی، مشاغل بر روی زمین کاهش یافت درحالیکه، در بسیاری از موارد، محصول کشاورزی عملاً افزایش پیدا کرد. این جوامع اکنون کاملاً درگیر دومین انقلاب صنعتی هستند که در آن، تولید صنعتی نیز همان راهی را دنبال میکند که کشاورزی طی کرده است؛ یعنی تولیدِ مساوی یا حتی بیشتر در عین کاهش شدید در اشتغال. تاکنون چنین بوده است که در این کشورها، اشتغال در بخش خدمات، کاهشِ اشتغال در دیگر بخشها را بهنحو کامل جبران میکرده است؛ اما اکنون بهنظر میرسد برخی از بخشهای خدمات نیز احتمالاً همان سرنوشت کشاورزی و تولید صنعتی را پیش رو دارند. اشتغال در بخش عمومی، دیگر در حال رشدِ بیوقفه نیست؛ رأیدهندگان در مقابل مالیاتهای همواره در حال افزایش مقاومت نشان میدهند. خدمات مالی نیز فناوری رایانهای را به کار میگیرند و عملکردهای خود را بهینه میکنند تا هزینه نیروی کار را کاهش دهند. فراغت یکی از معدود بخشهای اقتصادی است که همچنان پیشبینی میشود تقریباً در همهجا، ظرفیت اشتغال بیشتر را دارد؛ به همین دلیل است که روستاها، شهرکها، شهرها، مناطق و کشورها در سراسر دنیا علاقه دارند که بیشترین سهم ممکن را از بازار فراغت بهدست بیاورند.
رشد گردشگری آن را به عاملی با اهمیتِ روزافزون در موازنه تجاری کشورها تبدیل کرده است. امروزه هیچ کشوری نمیتواند تأثیر اقتصادی گردشگری داخلی و خارجی را نادیده بگیرد. این مطلب درباره بیشتر شهرهای کوچک و بزرگ صدق میکند. تلاش برای جذب گردشگران، مسافرانِ یکروزه و مردمانی که قصد دارند عصرِ یک روز را بیرون از خانه سپری کنند، دیگر منحصر به مقاصدِ سنتی گردشگری نیست؛ بلکه مراکزِ صنعتی، معدنی و اقتصادیِ سابق نیز اکنون مشتاقاند که میراث خود را بهمثابه جاذبه گردشگری عرضه کنند. این مراکز، اوقات فراغت را جدی میگیرند و تشنه اطلاعات درباره گرایشها در گردشگری و مباحث عام درباره فراغت هستند و میخواهند بدانند چه ویژگیهایی افرادِ دارای پول و زمان را جذب میکند. خدمات فراغت عمومی در گذشته عمدتاً بر روی جمعیت محلی هدفگذاری میکرد، اما اکنون بهنظر میرسد احتمال بیشتری دارد که دولتهای محلی و دولت مرکزی بر روی کلان پروژههایی سرمایهگذاری کنند که بازدیدکنندگانِ غیرمحلی را به خود جذب خواهد کرد (نک. بیانکینی و پارکینسون، 1993؛ استریت، 1993). در برخی موارد، شرکتهای فعال لازم میبینند از بازدیدکنندگان در برابر جمعیت محلی محافظت کنند، یا اینکه جمعیت محلی را آموزش دهند تا مطابقِ خواست و توقعِ گردشگران رفتار کنند، تا مبادا محلیها جذابیت منطقه را خراب کنند. مردمانی که در مقاصد گردشگریِ جهان در حال توسعه زندگی میکنند به این رفتار عادت کردهاند، اکنون نوبت بخشهایی از مردمِ جهان اول است که این دارو را بیازمایند.
2- 2. روانشناختی
فراغت علاوه بر اینکه بُعد اقتصادی مهمی دارد، برای بهباشیِ افراد نیز مهم است. نخست، فراغت مردم را قادر میسازد تا استراحت کنند، نفسی تازه سازند و به معنای واقعی کلمه خودشان را بازبیافرینند تا بتوانند پس از آنکه بهنحو مناسبی احیا شدند، به دیگر نقشهایشان در محل کار و خانوادهشان بازگردند.
دوم، فراغت به مردم امکان میدهد علایق و تمایلاتی را بروز دهند که اگر در فراغت بروز نیابد، پنهان و یا حتی سرکوبشده باقی میماند. به بیان عرفی، فراغت به مردم اجازه میدهد که «خودشان را خالی کنند» و احساساتشان را بیرون بریزند. این امر معمولاً از طریق بازی کردن حاصل میشود. هر بازی قواعد خاص خودش را دارد و انواع فراوانی از بازیها وجود دارد، اما این قواعد همواره برای جداساختن این فعالیتها از بقیه زندگی هستند. این جداسازی، نقشی تعیینکننده دارد و بدین معناست که مردم میتوانند غرق بازیهایی شوند که مشغول آن هستند. ممکن است مردم ورزشها و مسابقات اطلاعات عمومی را خیلی جدی بگیرند. همین مسئله درباره بازیهای هنری نیز صادق است. اما از آنجا که این کار «فقط یک بازی» است، نتیجه واقعاً اهمیت ندارد. مردم میتوانند شکست بخورند یا اینکه رقیب را خرد کنند بدون اینکه این نتایج هیچگونه پیامدی جدی برای زندگی خانوادگی یا کاری کسی داشته باشد. به همین دلیل است که در اوقات فراغت، مردم میتوانند «خودشان را رها کنند»، ماجراجویانه عمل کنند، خطر کنند و خودشان را در دستان سرنوشت رها کنند (وستر، 1987).
سوم، فراغت میتواند آموزشی باشد. مردم میتوانند مهارتهایشان را ارتقا دهند و آن دسته از تواناییها را در خودشان کشف کنند که در غیر این صورت، بیاستفاده میماند. علت این امر آن است که در اوقات فراغت مردم میتوانند [چیزها را] بیازمایند و خطر کنند بدون اینکه شکستشان پیامدهای ویرانگری داشته باشد. از طریق فعالیتهای فراغت، کودکان و بزرگسالان میتوانند مهارتهای حرکتی، زبانی و اجتماعیشان را رشد دهند که این مهارتها میتوانند بعداً به دیگر حیطههای زندگی انتقال بیابند. شیوههای مبتنی بر بازی، در کلاس درس و دیگر جاها نیز کارایی دارد.
از آنچه در بالا گفته شد، روشن میشود تجربیاتی که مردم میتوانند از فعالیتهای فراغتشان بهدست بیاورند که شاملِ احساس رضایت (فواید روانی) نیز میشود تنوع فراوانی دارد. میتوان فعالیتهای انجامشده در فراغت را به این علت که موجب تفریح، سرگرمی، شادی و استراحت میشوند ارزشمند دانست؛ اما در این میان شایسته است بهطور ویژه به دو نوع از رضایتمندی بپردازیم که میتوان از طریق فعالیتهای فراغت قابلدستیابی است.
/میهای چیکسنتمِیهای (میهای چیکسنتمِیهای، 1990، 1993)، روانشناس اجتماعی آمریکایی، سلسله تحقیقاتی انجام داده است تا ببیند مردم هنگامیکه میگویند چیزی لذتبخش است چه معنایی در ذهن دارند. از دیدگاه چیکسنتمیهای، لذتْ مبتنی است بر تناسبِ بین این دو چیز: (1) چالشی که یک موقعیت یا وظیفه بر فرد تحمیل میکند؛ با (2) آن مهارتِ فردیِ مرتبط با آن عرصه. چیکسنتمِیهای نشان میدهد زمانی که شدتِ چالشْ مهارتِ فرد را درهم میشکند، فرد اضطراب را تجربه خواهد کرد. همچنین بیان میکند اگر مهارتِ او چنان باشد که تقریباً بدون زحمت بتواند بر آن چالش غلبه کند، پس از مدت کوتاهی احساس بیحوصلگی خواهد کرد. گفته شده است هنگامیکه هم مهارتهای فرد و هم چالشِ موردنظر در حد میانه باشند، فرد بیعلاقه و بیتفاوت میشود. اوج لذت هنگامی حاصل میشود که آن چالش در حیطهای باشد که فرد در آن مهارت بالایی دارد و فرد از حداکثر توانمندیهای خود استفاده کند. از نظر چیکسنتمِیهای، در چنین موقعیتهایی افراد کاملاً مجذوب آن فعالیت میشوند و در آن «گُم» خواهند شد و سایر مسائل و حوادثِ موجود در محیط را نمیبینند و متوجه گذر زمان نمیشوند. چیکسنتمِیهای از اصطلاح «به وجد آمدن» برای توصیف این وضعیت استفاده میکند. هیچکس مدعی نیست که فعالیتهای فراغت بهطور معمول به تجربه «به وجد آمدن» منتهی میشود، چه رسد به اینکه «به وجد آمدن» را نتیجه قطعی فراغت بداند. همچنین گفته نشده است که فقط در فراغت است که میتوان «به وجد آمدن» را تجربه کرد. احتمال شکلگیری چنین تجربهای در هنگام کار نیز به همین اندازه وجود دارد. اما میتوان ادعا کرد که اصولاً هر کسی این قابلیت را دارد که تجربه «به وجد آمدن» را در فعالیتهای فراغت جستجو کند و به آن دست یابد. ممکن است مردم «به وجد آمدن» را در مسابقات ورزشی تجربه کنند؛ در این مسابقات، تجربه مطلوب به این بستگی دارد که فرد با رقیبی با توان مساوی مواجه شود. همچنین ممکن است آنان کاملاً مجذوب رقص، نواختن موسیقی، گوشدادن به موسیقی، مطالعه یا هر چیز دیگری شوند. یکی از نتایج این بحث آن است که سادهکردن چیزها، یا انجام دادن چیزها به دلیل سادگی، بهترین شیوه برای دستیابی به تجربه مطلوب از فراغت نخواهد بود. به گفته برخی نویسندگان، در تلاش برای حذف ریسک (خطر) از فعالیتهای فراغت، زیادهروی کردهایم (نک. دیکسون، 2004). آیا اکنون که ترکیبی از فناوری و مقررات تقریباً ریسک قایقسواری در اقیانوس و کوهنوردی را از بین برده است، این فعالیتها به اندازه گذشته هیجانانگیز و رضایتبخش هستند؟ آیا در اینکه فعالیتهای فراغت چنان آسان شدهاند که تجربیاتش نوعاً بیمزه و پوچ گشتهاند، تجارت مقصر است؟ چنان که در ادامه مکرراً خواهیم دید، فراغتی که عمیقاً رضایت ایجاد کند، هنگامی احتمالش بالا میرود که مردم سخت بر روی آن فعالیت فراغتی کار کنند (نک. هارپر، 1997).
فراغتِ جدی نیز نیازمند کار سخت و مداوم است و رضایتمندیهای خاصی را تولید میکند که با «به وجد آمدن» تفاوت دارند. روبرت استبینز فراغت سرسری (نقطه مقابلِ فراغت جدی) را دستکم نمیگیرد. او خاطرنشان میکند که فراغت سرسری میتواند انسان را سرحال بیاورد، سرگرم کند و مانند اینها تمام تجربیاتی که در حد خودشان در فراغتِ سرسری در دسترس هستند (استبینز، 2001). او همچنین «فراغتِ پروژهبنیاد» را نیز شناسایی کرده و مُحسنات چنین فراغتی را ستوده است. این نوع فراغت چیزی بین فراغتِ واقعاً جدی و فراغتِ سرسری است (استبینز، 2005). البته گفته شده است که فراغت جدی مزایای اجتماعی و روانی عمیق و بادوامی پدید میآورد (نک. ادامه مقاله) و هر چه آن فراغتِ جدی، رشد و گسترش بیشتری بیابد، این رضایت بیشتری پدید میآورد. در سالهای اخیر، و با الهامگرفتن از مطالعاتِ موردی استبینز، جریانی از تحقیقات درباره انواع مختلفِ فراغتِ جدی انجام شده است. برای مثال، گیلسپی و همکارانش (2002) دراینباره تحقیق کردهاند که علاقهمندان به سگ معمولاً تا چه حد اجازه
این اصطلاح را روبرت استبینز، جامعهشناس کانادایی، جعل کرد (1992). استبینز فراغت جدی را چنین تعریف میکند «اینکه یک شخص آماتور، اهل سرگرمی یا داوطلب بهصورتی نظاممند فعالیتی را پیگیری کند که آن فعالیت آنقدر اساسی و بنیادی بوده و برای شرکتکننده جذاب باشد که فرد بخواهد با کسب مهارتها و دانش مخصوص به آن فعالیت، شغل و حرفهای در آن فعالیت بهدست بیاورد» (استبینز، 1992، ص 3).
بهجای آنکه استفاده از اوقات فراغت را به گردشگری، ورزش، نگاهکردنِ تلویزیون و مانند اینها تقسیم کنیم، این امکان وجود دارد که بین شکل جدی و شکل سرسری فراغت تمایز بگذاریم و بر این نکته وقوف یابیم که فراغت جدی میتواند تجربههای عرصههای ظاهراً متفاوت را به هم پیوند بدهد؛ مثلاً فردْ گوش دادن به برنامههای رادیویی و تعطیلات را به یک علاقه مشخص اختصاص بدهد.
استبینز به این واقعیت توجه داد که برخی افراد چنان درگیرِ علایقِ فراغتشان میشوند که مهارت و معلوماتشان در ستارهشناسی، ورزش، تئاتر و مانند اینها با افراد حرفهای برابری میکند. او بیان میکند که فراغتِ حرفهای افراد را قادر میسازد تا حس کنند مهارت و دستاوردی بلندمدت کسب کردهاند و بهشرط آنکه [در آینده] مردم [همچنان] به آن فعالیت فراغتی توجه داشته باشند، این مهارت میتواند در زمان بازنشستگی یا هنگامیکه فرد شغل خود را از دست میدهد بهعنوان جایگزینی برای کار باشد (نک. استبینز، 1998).
میدهند که این علاقه بر زندگیشان غلبه پیدا کند. استنلی پارکر و تیمی از همکارانش، فراغتِ جدی گروهی از استرالیاییها را مطالعه کردند. تنها 30 شخص در این تحقیق، مورد بررسی قرار گرفتند، اما این پاسخدهندگان توانستند اطلاعات مربوط به 222 مورد از فعالیتهای فراغتشان را عرضه کنند. از این موارد، پس از سنجش، تنها 17 درصد جدی بوند و 18 درصد نیز نسبتاً جدی ارزیابی شدند. در بین فعالیتهای فراغت، هنرها و صنایعدستی و کارهای داوطلبانهْ فعالیتهایی بودند که بیشترین احتمال جدیبودن را داشتند. ورزش بهندرت از نسبتاً جدی فراتر میرفت، درحالیکه تماشای تلویزیون، مطالعه و معاشرت تقریباً همیشه سرسری و نامنظم بودند. در مقایسه با دیگر پاسخدهندگان، مردهای طبقه متوسطِ بالای پنجاه سال، احتمال بیشتری داشت که علایق فراغتیِ جدی را گزارش کنند (پارکر و دیگران، 1993). ما در ادامه به این نکته بازخواهیم گشت که مردم عموماً از فراغت خود به شکلی استفاده نمیکنند که احتمال داشته باشد به فعالیتی جدی منجر شود یا تجربه «به وجد آمدن» را تولید کند.
2- 3. اجتماعی
بیشتر فعالیتهای فراغت جنبهای اجتماعی دارند و ازاینرو از نظر اجتماعی مهم هستند. یکی از ویژگیهای مشترک فعالیتهای فراغتی، قابلیت آنها جهت پیونددادن مردم به یکدیگر است. فراغت میتواند به سلامت شخصی، بهباشی و رضایتمندی کمک کند و همچنین میتواند اعتماد، پیوند و همکاری را ارتقا دهد (نک. آرای و پدکر، 2003). علایقِ مشترک در امور فراغت و همکاریهای متقابل در سرگرمی، ورزش و هنر میتواند موجب شکلگیری گروهها شود. فراغتِ مشترک، معمولاً به انسجام گروهها کمک میکند. این امر میتواند در خانواده، محله، مدرسه، کارخانه، شهر و کشور رخ دهد. محتملترین زمان برای اینکه همبستگیِ ناشی از فراغتِ مشترک به بالاترین حد خود برسد، زمانی است که، مثلاً در ورزش، یک گروه با گروهی دیگر رقابت میکند. کارفرمایان، سرمعلمها، برنامهریزان شهری و بسیاری دیگر از «مهندسان اجتماعی» تلاش کردهاند که از ظرفیتهای پیوندسازِ فراغت بهره ببرند.
مهم است این نکته را نیز در ذهن داشته باشیم که آنچه میتواند متحد کند، میتواند باعث جدایی و اختلاف نیز شود. بدین ترتیب، فراغتِ خانهمحور میتواند خانوادههای هستهای را [از جامعه] جدا و منزوی کند. وابستگیهایی که بر اساس فراغت شکل میگیرند میتوانند گروههای ذینفع، مدارس، شهرها و کشورها را در «جنگ» با یکدیگر قرار دهند. اگر در نظر بگیریم که این موارد «فقط یک بازی» هستند، پس نیازی نیست کسی نگران پیامدها و عواقب این موارد باشد، بهجز اینکه این بازیها هرگز بهطور کامل از بقیه زندگی جدا نباشند. ممکن است روابطِ فراغتی، بر اساسِ و در درونِ دیگر دستهبندیهای اجتماعی شکل بگیرد و حتی ممکن است این دستهبندیها را تشدید کند. موقعیتهای فراغتی میتوانند زمانِ هماهنگی و تفریح باشند، اما از آن سو، میتوانند تنشزا نیز باشند. برخی از مردم از اینکه بعد از تاریکی هوا بیرون بروند ترس دارند. جشنهای همگانی در ایرلند شمالی (که در آن کاتولیکها و پروتستانها بهصورت جداگانه جشن میگیرند) میتوانند موقعیتی برای شادی و سرور باشند، اما این جشنها برای عدهای به معنای تروما، و تهدید به خشونت و جراحت فیزیکی هستند (نک. باینر و شریلو، 2003؛ مورفی، 2003). به همین دلیل است که همواره لازم است بپرسیم فعالیتهای فراغتی در یک جامعه کدام گروهها را تقویت و کدام تقسیمبندیها را پررنگ و تشدید میکند.
2- 4. فراغت و کیفیت زندگی
کارکردهای روانشناختی و اجتماعی فراغت آن را به عاملی مهم در کیفیت زندگی مردم تبدیل میکند؛ عاملی که نشان میدهد آنان تا چه حد احساس خوب، رضایت، شادی و خشنودی دارند. در اینجا با یک پارادوکس مواجه هستیم. اکثر مردم فعالیتهای فراغت خود را چندان مهم نمیدانند. تمام تحقیقات مربوطه نشان میدهند که بیشتر مردم سلامت، شغل و خانوادهشان را در اولویت قرار میدهند (نک. هال و پری، 1974؛ پرانُوست، 1988). دیدگاه عمومی درباره فراغت منعکسکننده وضعیت مطالعه آن در برخی از حلقههای دانشگاهی سنتی است. بااینحال، سنجشهای عینی همواره رابطهای مثبت بین فعالیتهای فراغت و رضایت از زندگی نشان میدهند. درباره اینکه تا چه حد میتوان به پاسخهای افراد به پرسشهایی مانند «شما چه میزان از زندگی خود رضایت دارید؟» اطمینان داشت، اختلافنظر وجود دارد (نک. ابرامز، 1977). ممکن است رضایتِ ابرازشده، محصولِ پایینبودنِ توقعات و آرزوها باشد. اما فارغ از اینکه سنجشهای انجامشده چقدر ارزش دارند (و البته ما روشهای بهتری برای تشخیص این امر نداریم)، بهنظر میرسد رضایت از زندگی امری انباشتی است؛ یعنی محصولی است از اینکه افراد چقدر از شغلشان، محل سکونتشان، زندگی خانوادگیشان و مانند اینها رضایت دارند (اندروز و ویدِی، 1976). یافتهها نشان میدهد هنگامیکه دیگر مؤلفهها کنترل میشوند، فعالیتهای فراغت با رضایت عمومی از زندگی مرتبطاند. درواقع، فراغت، در مقایسه با سطح درآمد و سلامتی، معمولاً بهتر میتواند رضایت کلی از زندگی را پیشبینی کند. میزان تأثیر فراغت بر رضایت از زندگی، بین گروههای مختلفِ اجتماعی جمعیتی متفاوت است (نک. فصل 5 از کتاب «فراغت در جامعه معاصر»، ص 155)، مثلاً این تأثیر در بین افراد مسنتر، بهنحو ویژهای قوی است؛ بااینحال، [میتوان مدعی شد] فراغت در تمام گروههای مردم به افزایش رضایت از زندگی کمک میکند (نک. کِلی و دیگران، 1987؛ مِلِندز، 1992). بهنظر میرسد هر نوع استفادهای از فراغت این ظرفیت را دارد که باعث شود مردم احساس بهتری پیدا کنند، به این شرط که فراغت ساختارمند و متضمن فعالیت و رابطه اجتماعی باشد (نک. هندری و دیگران، 1993؛ ایسائو-آهولا و مانِل، 2004). به عبارت دیگر، سینما رفتن با دوستان بهصورت منظم، در مقایسه با اینکه فرد در خانه تنها بنشیند و تلویزیون را روشن کند تا فقط کاری انجام داده باشد، تأثیر بهتری بر افراد دارد. فراغت با فراهم آوردنِ تجربیات «مبنایی» به رضایت از زندگی کمک میکند؛ این تجربیات که از هر طریق حاصل شوند، مفید خواهند بود عبارتاند از ارتباط اجتماعی، فعالیت، دستیابی به هدف، و تصدیقشدن از سوی دیگران.
بااینحال، بهنظر میرسد مردم برای آنکه بتوانند در فراغت خود شاد باشند، نیازمند سرگرمی، هدف و، بهویژه، عضویت در گروه هستند؛ اما بهنظر میرسد که فراغت بهخودیخود نمیتواند چنان روابط قدرتمند و باثباتی پدید بیاورد که به آنان حس هدفمندی و امنیت بدهد. اجتماعات شغلی، اجتماعات محلهای و اجتماعات مذهبی وجود دارند. آیا نوعی از اجتماعات فراغتی وجود دارد که با این اجتماعات قابل مقایسه باشند؟ گروههایی که بر مبنای چیزهای دیگری شکل گرفتهاند میتوانند از طریق فراغتِ مشترک تقویت شوند، درحالیکه ظاهراً احتمال بسیار کمتری وجود دارد که گروههایی که مخصوصاً برای اهداف فراغتی شکل گرفتهاند به گروههایی چندمنظوره تبدیل شوند. بهنظر میرسد نیازهای اجتماعی و روانشناختی مردم باید در جای دیگری ساختار بیابد، وگرنه فراغت آنان بیمعنا میشود.
در مقایسه با گذشته، امروزه مردم اوقات فراغت بیشتر و پول بیشتری برای مصرف در این اوقات دارند. البته درباره وضعیت کنونی فراغت و سرعت و محدوده آن نباید اغراق کرد، اما درواقع، ما در حال تجربه یک «تغییر تاریخی» هستیم (دومازدیر، 1989). ما اکنون در دورهای هستیم که اوقات فراغتِ اکثر مردم از ساعاتی که صرف شغل خود میکنند بیشتر است. بهطور متوسط، افراد بالغ (16 سال به بالا) در بریتانیا، فقط 13 درصد از زندگی خود را مجموعاً در شغل و تحصیل میگذرانند، در حالی 22 درصد از زندگیشان را در اوقات فراغت میگذارنند . روجِک (a2000) بر اساسِ شواهدی از این دست نتیجه میگیرد که ما در نوعی جامعه پساشغل زندگی میکنیم که در آن، اخلاقِ کارْ دچار کژکارکرد شده است و باید آن را با اصولی اخلاقی جایگزین کنیم که ما را وادارد تا برای وقتِ آزاد خود ارزش قائل شویم و استفاده خود از این وقت آزاد را مدیریت کنیم.
2- 5. سیاسی
حتی اگر صرفاً به دلیل کارکردهایی باشد که در بالا برای فراغت ذکر شد، امروزه تمام دولتها به بحث فراغت علاقهمند شدهاند. اکنون هیچ دولتی نمیتواند نسبت به اهمیت اقتصادی فراغت بیتوجه باشد. بیشتر دولتهای ملی برنامهها و سیاستهایی درباره گردشگری دارند تا بتوانند ورود گردشگر را افزایش دهند. امروزه احتمال بسیار بالایی وجود دارد که دولتهای منطقهای و محلی نیز دغدغهها و سیاستهای مشابهی داشته باشند. دولتها به همین میزان، از ارزش فراغت در پیوند اجتماعی نیز آگاهی یافتهاند. آنها بهویژه به دنبال افزایش همبستگی اجتماعی هستند و معمولاً امید دارند از این رهگذر حکومتِ خود را تقویت کنند. افتخار به میراث و فرهنگ ملی، اگر نگوییم که میتواند حسِ هویت ملی را بیافریند، دستکم میتواند این حس را تقویت کند. دولتها به دنبال موفقیتهای ورزشی بینالمللی هستند تا بدین وسیله تصویر کشور خود را بهبود بخشند و ارج و اعتبار ملی را بالا ببرند. البته ممکن است این اقدامات برای نجات رژیمی که از جهات دیگر نامحبوب است، کافی نباشد. برخی از دولتهای کمونیست بهنحو چشمگیری در ورزشهای بینالمللی (بهویژه المپیک) موفق بودند، اما اکثر این دولتها و نظامهای سیاسیشان اکنون تغییر کردهاند (نک. ریوردن، 1995). برخی از دولتها نیز نسبت به کارکردهای فراغت در [رشد و سلامت] افراد آگاه شده و تلاش کردهاند تا برای تمام بخشهای جمعیت خود فرصتهایی را فراهم کنند تا آنان بتوانند در فعالیتهای فراغتیِ «مطلوب» شرکت کنند. در دهههای 1960 و 1970، نشانههایی وجود داشت که [کسانی مدعی بودند] فراغت باید بهعنوان بخشی از [وظایف] دولت رفاه شناخته شود و همه شهروندان از این امر، بهعنوان حق، بهرهمند شوند که در ورزش شرکت کنند، هنر را درک کنند، از طبیعت بازدید کنند و حتی به تعطیلاتِ دور از خانه بروند (برَمم و هنری، 1985؛ هنری 1993). امروزه تردید وجود دارد که یک دولت، در آینده قابلپیشبینی، قادر باشد آنقدر سرمایه و بودجهاش را بالا ببرد که بتواند هزینههای چنین آرزویی را بپردازد.
دولتها حتی اگر نخواهند مردم را به انواع خاصی از فعالیتهای فراغتی در وقت آزادشان ترغیب کنند، باز هم بهناچار درگیر مسئله فراغت خواهند شد؛ دستکم به این علت که دولتها نگهبانِ نهاییِ نظم اجتماعی هستند و «[مدیریتکردنِ] فراغت نیز بخشی از تلاش برای کنترل فضا و زمانی است که گروههای اجتماعی همواره در آنها شرکت دارند» (ویلسون، 1988، ص 12). چنین نبوده است که رشد اقتصادی بهطور خودکار، پول و اوقات فراغت را در اختیار مردم بگذارد؛ بلکه معمولاً لازم بوده است بازار کار، به وسیله چانهزدن با کارفرمایان یا به وسیله قانعکردن دولتها برای تنظیم ساعات کاری و نرخ دستمزدها، پول و اوقات فراغت را بهدست بیاورند (نک. کانگهام، 1980؛ روزنویگ، 1983). دولتها باید تصمیم بگیرند از کدام مطالبات حمایت کنند، و باید محدوده امور مجاز را تعیین کنند. چهبسا گاه لازم باشد دولتها، دستکم بهعنوان آخرین راهحل، بین رقبایی که مدعی حق انتفاع از منابع موجود را دارند برای مثال، نزاع ماهیگیران و اسکیبازان در استفاده از فضای آبی داوری کنند تا بدین وسیله، مناطق روستایی و ساحلی را از دستاندازیهای صنعت حفظ کنند و یا از شهروندان حساس در برابر صحنههایی که بهنظر آنان توهینآمیز و زننده است محافظت نمایند، زیرا ممکن است تفریحِ بیغرضِ یک گروه موجب آزار دیگران باشد. بهنظر میرسد هنگامیکه دولتها برخی فعالیتهای رایج در فراغت را ممنوع میکنند یا مانع آن فعالیتها میشوند، مستعدند چنین استدلال کنند که آن فعالیتها بر منافعِ واقعی کسانی که رفتارشان [به وسیله دولت] محدود شده است، تأثیر میگذارد؛ مثلاً دولتها هنگامیکه علیه مواد مخدر میجنگند، از میگساری جلوگیری میکنند، قمار را محدود میکنند یا مانع مصرف دخانیات در محلهای عمومی میشوند، احتمال بسیار زیادی وجود دارد که مدعی شوند افرادی که به این امور میپردازند معتادند، از خود اختیاری ندارند یا بهجای آنکه برای تفریح، انتخابهایی کاملاً عقلانی داشته باشند غیرعقلانی عمل میکنند (نک. اُمالی و والوِرده، 2004). فراغت بهنحو اجتنابناپذیری سیاسی است. گروههای مختلف مدام ادعای [حق برخورداری] از فضاهای فیزیکی و اجتماعی – فرهنگی را مطرح میکنند؛ گاه در داخلِ چارچوب سیاسی قانونیِ موجود و گاه با اصرار بر روی مطالبات خود و درخواست تغییر. بنِت ادعا میکند از دهه 1950 به بعد، تمام ژانرهای موسیقی محبوب بخشی از، اگر نگوییم مبنایِ، فرهنگهای گستردهتر و معمولاً متضمن یک پیام سیاسی (در معنای گستردهتر پیام سیاسی) بودهاند (بِنِت، 2001).
دولتها همیشه در جنگهایی که درباره فراغت شروع میکنند پیروز نمیشوند. تا پیش از دهه 1990، علیرغم تلاشهای دولتهای پیدرپیِ بریتانیا، مصرف مواد مخدر در بین جوانان بریتانیایی «به هنجار تبدیل» شد (نک. فصل 5، کتاب فراغت در جامعه معاصر). تقریباً یکسوم از جوانان در آن زمان، در برههای از زندگیشان بهطور منظم مواد مصرف میکردهاند، بسیاری دیگر گاهگاهی و یا بهصورت اتفاقی مصرف میکردهاند (پارکر و دیگران، 2002). پورنوگرافی یکی دیگر از صنعتهای بزرگ و بسیار مناقشهانگیزِ فراغت است که علیرغم تمام محدودیتهایی که دولتها وضع کردهاند، رشد کرده است.
تا به امروز، در بریتانیا بیشتر هزینههای مربوط به فراغتِ عمومی را دولتهای محلی و نه دولتِ مرکزی انجام داده است. درواقع، فراغت به بزرگترین مؤلفه در بودجه مراجع محلی تبدیل شده است. تعداد بسیار کمی از مردم عادی از این مسئله آگاهی دارند، زیرا علاقه و مشارکت اندکی در سیاستهای محلی دارند. در انتخابات محلی بریتانیا، مردم، اگر زحمت شرکت در انتخابات را به خود بدهند، بر اساس جهتگیریشان در مجلس ملی رأی میدهند. البته، از سال 1992، بیشترِ هزینههای دولت مرکزی در زمینه فراغت از طریق یک اداره واحد انجام شده است. این اداره در ابتدا اداره میراث ملی نام داشت و از سال 1997، اداره فرهنگ، رسانه و ورزش نامیده شد. این اداره مسئول بختآزمایی ملی نیز است. بودجه فراغت، پولِ هنگفتی است و نحوه هزینه آن بهسادگی به مناقشهای سیاسی تبدیل میشود. افتضاحاتی همچون ماجرای گنبد هزاره از نظر سیاسی خجالتآورند. سیاستمداران به مناقشه درباره چگونگی توزیع بودجههای بختآزمایی نیز وارد میشوند؛ مثلاً درباره نحوه توزیع این بودجه در بین مناطق، یا توزیع آن بین پروژههای مربوط به اکثریت و اقلیت، یا توزیع آن بین پروژههایی که عمدتاً مربوط به علایق افراد طبقه متوسط هستند نه طبقه کارگر. فشارهای انتخاباتی و مشکلاتِ اقتصادیِ خود دولت، سیاستمداران را قانع کرده است که قسمتی از بودجه بختآزمایی بهجای آنکه صرف تسهیلات اوقات فراغت شود، باید به پروژههای زیستمحیطی، سلامت و آموزش اختصاص یابد؛ همانطور که در بالا اشاره شد، بیتوجه به مفاد دلایل و شواهد معتبر، تسهیلاتِ فراغت عموماً امری لازم و حیاتی برای کیفیت زندگی مردم به شمار نمیروند.
پورنوگرافی یکی از صنایع بسیار بزرگِ فراغت است.
امروزه محصولِ عمده این صنعت، فیلمهای جنسی است. در آمریکا در هر هفته 200 عنوان فیلم جدید تولید میشود.
اینترنت به بازاری اصلی برای این صنعت تبدیل شده است. در 1997 حدود 22.000 وبسایت پورن وجود داشت؛ و تا پیش از سال 2003 تعداد این وبسایتها 300.000 تخمین زده میشود.
حجم معاملات صنعت پورن در آمریکا چشمگیرتر است از:
جریان اصلیِ سینما؛
تئاتر؛
موسیقی راک و کانتری.
حجم گردش پول نقد در استریپکلابهای آمریکا بیشتر از گردش مالیِ مجموع اجراهای تئاتر و ارکستر در خیابان برادوی است.
گردشگری جنسی به شاخهای متمایز از صنعت جهانی تعطیلات تبدیل شده است.
بنابر پیشبینی مولگان و ویکینسون (1995)، در قرن 21، زمان به یک مسئله سیاسیِ عمده تبدیل خواهد شد. آنان این مسائل را در ذهن داشتهاند که مردم خواهان آن هستند که زمانی برای گذراندن با فرزندانشان داشته باشند، فرصتهایی جهت بازآموزی و تعلیم در اختیارشان قرار بگیرد، و میزان ساعاتی که از آنان انتظار میرود کار کنند تا کاندیدایی جدی برای ارتقا محسوب شوند، سقف داشته باشد. در قرن بیستم، دولتها را مسئول مسائلِ مربوط به تولید میدانستند (یعنی میزان رشدِ خروجی اقتصادی و استانداردهای زندگی)؛ اما دولتها اکنون به همان میزان مسئول توزیعِ منابع جامعه نیز بهحساب میآیند و این منابع شامل زمان، مکان (جغرافیایی و فرهنگی) و نیز پول میشود.
- اطلاعات درباره فراغت
امروزه محققانِ حوزه فراغت، درباره اطلاعات مبنایی درباره فعالیتها، زمان و هزینههای فراغتی مردم، نهتنها کمبودی ندارند بلکه با وفور اطلاعات نیز مواجهاند. این انبوه اطلاعات چنان سریع رشد میکند که هرگز نمیتوان تمام موادِ اطلاعات را تحلیل کرد. شاید درباره مطالعاتی در مقیاس کوچک و متوسط که یک امر جزئی از فراغتِ گروههای اجتماعی خاص را بررسی کرده باشند و یا تحقیقاتی که با دقت طراحی شده باشند تا به مسائلِ خاصی از فراغت بپردازند، کمبود وجود داشته باشد؛ اما درباره توزیع اوقات فراغت، فعالیتهای فراغت و هزینههای فراغت در بین کل جمعیت بریتانیا و دیگر جوامع مدرن اطلاعات وافری وجود دارد. در بیشتر موارد، هدف از جمعآوری این اطلاعات، ارضای عطشِ بیطرفانه به دانش نبوده است؛ بلکه در پسِ جمعآوریِ منظمِ این اطلاعات، خواست و دستورِ عرضهکنندگانِ عمومی یا تجاریِ فراغت قرار دارد که میخواهند ظرفیتِ بالقوه و بالفعلِ بازار و مخاطبانشان را شکل دهند.
3- 1. تحقیقات ناظر به مشارکت
این تحقیقات یک نوع از اطلاعات درباره فراغت مردم را در اختیار میگذارند. تحقیقات درباره مشارکت به پرسششوندگان فهرستی از فعالیتهای فراغت میدهند و از آنان میپرسند کدام موارد را در یک برهه زمانی مشخص و چند مرتبه انجام دادهاند. مهمترین تحقیقی که این نوع اطلاعات را درباره بریتانیا جمعآوری کرده، «تحقیق عامِ خانوار» است. این تحقیق یک تحقیقِ عام و چندمنظوره است و هر سؤالی را که ادارات دولتی (و گاهی مراجعِ بیرون از مجموعه دولت) میخواهند که در تحقیق بگنجد و آماده تأمین هزینه آن هستند در تحقیق میگنجاند. در سال 1973، و بعدها در فواصل متعدد، «تحقیق عام خانوار» مجموعهای از پرسشها درباره فراغت را نیز در خود داشته است. برای مثال، این تحقیق نشان میدهد که چه میزان از جمعیت باغبانی، ورزش و خیاطی میکنند. میتوان نرخ مشارکتِ بخشهای مختلفِ جمعیت را محاسبه و مقایسه کرد، و از آنجا که برخی از سؤالهای مربوط به فراغت از سال 1973 به بعد، به دفعات مطرح شدهاند، روندهای رخداده در طول زمان را نیز میتوان ترسیم کرد؛ مثلاً این شواهد نشان میدهد که میزان مشارکت در ورزش در دهههای 1970 و 1980 افزایش یافته، در اوایل دهه 1990 ثابت مانده و سپس اندکی نزول داشته است. در بین تمام انواع تفریحاتی که متضمن فعالیت بدنی هستند، پیادهروی (دستکم سه کیلومتر، به هدف تفریح و تجدید قوا) بیشترین نزول را داشته است. دیگر اَشکالِ تفریحاتِ متضمن فعالیت بدنی، بیشترین کاهش را در بین گروههای سنی جوانان داشتهاند. دولتها این روندها را نه پیشبینی کرده بودند و نه از آنها حمایت کرده بودند. چنین نیست که این روندهای کاهشی بخشی از یک کاهش همهجانبه در فعالیتهای فراغت باشند؛ بلکه در بیشتر فعالیتهای فراغت، نرخ مشارکت یا ثابت بوده یا رشد یافته است. چرا در مقایسه با اوایل دهه 1990، تعداد کمتری از ما به پیادهرویهای طولانی میرویم و چرا جوانان کمتری در بازیهای ورزشی شرکت میکنند؟ تحقیقات درباره میزان مشارکت، این روندها را آشکار میسازد. تحقیقات (متفاوت) و بیشتری لازم است تا علت این چرایی کشف شود.
ارائه این نوع اطلاعات، معمولاً، و بهحق، با هشدارهایی همراه است. شواهد هرگز نمیتواند کاملاً به این وضوح و قطعیتی باشد. درصدهایی که قرار است میزان مشارکت را نشان بدهد، بستگی به این دارند که چه حدی از فعالیت را ملاکِ مشارکت بدانیم: آیا انجام یکبار در ماه کافی است، کمتر یا بیشتر؟ فعالیتهای خاصی که ذیل هر یک از عناوین عامتر گنجانده شدهاند نیز شایسته بررسی دقیق است؛ برای مثال، در «تحقیق عام خانوار»، در فهرستِ ورزشها، فعالیتهایی مانند بیلیارد، وجود دارد که نیازمند فعالیت شدید نیستند، و یا اینکه تمام انواع سرگرمیهای بدنی (برای مثال، شنا یا پیادهروی تفریحی) در این فهرست آمده است و چنین نیست که فقط ورزشهایی در آن ذکر شده باشد که جزو رقابتهای ورزشی بهحساب میآیند.
دقتِ تحقیقاتِ مربوط به میزان مشارکت درباره همه فعالیتهای فراغت یکسان نیست؛ مثلاً این نحوه اندازهگیری برای فعالیتهای ساختارمندی مانند ورزش، که ممکن است روزانه، هفتگی یا بهندرت انجام شوند مناسب است؛ اما درباره فعالیتهایی مانند تماشای تلویزیون (که بیشتر مردم روزانه انجام میدهند) و یا وقتگذرانیهای غیرساختارمندی مانند گوشدادن به موسیقیِ رادیو (که برای مردم مشکل است به یاد بیاورند دقیقاً چند وقت یکبار در چنین فعالیتی مشارکت کردهاند) فایده کمتری دارند.
3- 2. مطالعات درباره مدیریت زمان
این مطالعات در مقایسه با تحقیقات ملی درباره میزان مشارکت کمتعدادتر و با نظم کمتری انجام شده است. سروسامان دادن و تحلیلِ تحقیقات درباره مدیریت زمان پرهزینه و گران است، بهویژه اگر این تحقیقات نمونههای پرتعدادی را بررسی کند. در این تحقیقات، از پرسششوندگان میخواهند تا خاطرات مربوط به روزهایِ نمونه (برای مثال، در «تحقیق استفاده از زمان در بریتانیا 2000»، یک روزِ وسط هفته و یک روزِ آخرهفته) و یا گاهی خاطرات یک یا دو هفته را بنویسند. آنها باید در این یادداشتها، عمده فعالیتهایشان را در هر دوره 15 یا 30 دقیقهای ثبت کنند، و معمولاً اطلاعات بیشتری نیز خواسته میشود، مانند اینکه کجا و با چه کسی بودهاند.
شواهد بهدست آمده درباره مدیریت زمان این امکان را میدهد تا محاسبه کنیم چه میزان زمان فراغت، در کل، در دسترس تمام جمعیت و در دسترس زیرگروههای مختلفِ آن قرار دارد. بهعلاوه میتوان نسبت و میزان زمان اختصاصی هر فعالیت فراغتی را محاسبه کرد. در مقایسه با تحقیقات ناظر به مشارکت، این نوع شواهد میتواند سطوح تماشای تلویزیون را که بسیاری از مردم روزانه انجام میدهند، بهنحو مؤثرتری بازشناسی کند؛ اما شواهد مربوط به مدیریت زمان نیز محدودیتهای خود را دارند. این انتظاری غیرواقعی است که توقع داشته باشیم مردم نوشتن خاطرات روزانه را برای بیش از چند روز ادامه دهند؛ ازاینرو، روشِ بهکار گرفته شده در این تحقیقات، احتمالاً بسیاری از فعالیتهای مناسبتی مانند تعطیلات را از دست میدهد. از جمله اشکالات دیگر اینکه، این روش آن دسته از فعالیتهایی را که محدوده دقیق زمانی ندارند و معمولاً همراه با یک چیز دیگر انجام میشوند، از دست میدهد. صحبت با اعضای خانواده، که ممکن است در حین آمادهسازی یا خوردن غذا یا تماشای تلویزیون رخ بدهد، نمونهای از این فعالیتهاست. افزون بر این، افراد ترجیح میدهند فعالیتهایی همچون رابطه جنسی، مصرف مواد و ارتکاب دزدی را گزارش ندهند.
3- 3. آمارهای اقتصادی
اطلاعات وافری درباره الگوهای مصرف مردم وجود دارد، مفصلترین آنها در بریتانیا، به «تحقیق درباره مخارج خانوار» مربوط است. همانند «تحقیق عام خانوار»، این تحقیق نیز بهطور سالانه و با نمونهگیری بزرگی که نماینده کل کشور باشد انجام میشود. همچون تحقیقات درباره مدیریت زمان، از پرسششوندگان خواسته میشود که تمام مخارج خود را ثبت کنند و جزئیات مربوط به درآمد خود را نیز ارائه دهند. با این اطلاعات میتوان مقدارِ کلِ هزینه فراغت و نیز مبالغی که به هر نوع خاص از فعالیتهای فراغت اختصاص مییابد را محاسبه کرد. همانند تحقیقات مربوط به مشارکت و مدیریت
69 طعم زندگی, زمستان 1396 – شماره 7
زمان، این محاسبهها را میتوان برای تمام مردم به مثابه یک کل انجام داد و سپس به شیوههای مختلف آن را به موارد کوچکتر تقسیم کرد.
این دادهها نیز محدودیتهایی ذاتی دارند. تمام شواهدِ تحقیق در معرض اشتباهاتی قرار دارد که از حافظه غیردقیق پاسخدهندگان یا ترجیح آنان برای فاش نکردن برخی از اقدامات ناشی میشود. میدانیم که مردم تمایل دارند برخی هزینههایشان را کوچک نشان دهند، از جمله هزینههایشان برای مواردی که غالباً هدر دادن پول بهحساب میآید، مانند خرید الکل و تنباکو؛ از سوی دیگر تمایل دارند بهنحو قابلتوجهی درباره مشارکتشان در فعالیتهای «ارزشمند»، مانند ورزش، اغراق کنند (نک. چِیس و گودبِی، 1983؛ کیل و آلموند، 1992). آمارهای اقتصادی نقاط کور دیگری نیز دارند. آنها اطلاعات مربوط به استفادههای رایگان از اوقات فراغت را جمعآوری نمیکنند. همچنین انواع مختلفی از هزینهکرد وجود دارد که در آنها، جدا کردن عناصر فراغت دشوار، و در عمل غیرممکن، است. هزینههای مربوط به پوشاک، حملونقل و تلفن مصادیقی از این مورد هستند.
بین سالهای 1974 و 2001، خدمات فراغتی سریعترین افزایش را در بین مخارج مصرفکنندگان در بریتانیا داشته است. کاهشی مسلم (بر اساس نرخ واقعی) در هزینههای مربوط به سوخت و انرژی، کفش و لباس، و محصولات تنباکو رخ داده است. پس از خدمات فراغت، پرشیبترین افزایشها مربوط به خدمات منزل، وسیله نقلیه، و مسکن بوده است.
هنگام مطالعه دادهها باید این نکته را در ذهن داشته باشیم که مقایسهْ بین دو عنصر بسیار مشابه انجام نشده است. ترکیب جمعیت بریتانیا تغییر کرده است (افراد مسن بیشتر و تعداد افرادِ گروههای سنیِ جوان نیز نسبتاً کمتر شده است) و خانوادههای تکنفره نیز بیشتر شده است (زیرا افراد جوان تمایل دارند در ابتدای ترکِ والدین و پیش از ازدواج یا همباشی، تنها زندگی کنند و همچنین آمار طلاق و جدایی نیز افزایش یافته است). بدین ترتیب، نتیجه کلی این است که میزانِ رشدِ هزینههای خانوار از نرخِ رشدِ هزینههای کل جمعیت و نیز نرخِ رشدِ درآمد ناخالصِ نوعِ شاغلان عقب مانده است. البته هیچیک از موارد مذکور، این تصویر را تغییر نمیدهد که فراغت در میان هزینههای مصرفکنندگان بیشترین رشد را داشته است. در سال 3/2002، بهطور متوسط، هزینه رستوران و هتلِ خانوارها با هزینه سوخت و انرژیشان مساوی بود، و برای تفریح و فرهنگ بیش از غذا و نوشیدنیهای غیرالکلی هزینه میکردند.
3- 4. فعالیتهای عمده فراغتی
تمام انواع اطلاعاتی که در بالا ذکر شد محدودیتهای خاص خود را دارند، اما با ترکیب انواع خاصی از شواهد، میتوان فعالیتهای عمده مردم را تشخیص داد؛ یعنی چیزهایی که اکثر مردم در فراغتشان انجام میدهند و سهم قابلتوجهی از زمان و یا هزینه فراغت آنان را به خود اختصاص میدهند. سه مورد از بزرگترین مواردی که با این روش قابل تشخیص است رسانه، غذاخوردن و نوشیدنِ بیرون از خانه، و رفتن به تعطیلات هستند. خوردن و نوشیدنِ بیرون از خانه (وقتی با هم ترکیب میشوند) در رأس طبقه هزینهها قرار میگیرند، گردشگری در رتبه دوم قرار دارد و سرگرمیهای خانگی (عمدتاً مربوط به تلویزیون) جایگاه سوم را به خود اختصاص میدهد.
زمانی که مردم بیرون میروند، چیزهایی که بیشترین احتمال را دارد که انجام بدهند و برایش هزینه کنند، مصرف غذا و نوشیدنی (بهویژه انواع نوشیدنیهای الکلی) است. مشارکت در این فعالیتها و مبالغ فراوانی که برایش هزینه میشود، از تماشا و بازیکردن ورزش و هزینه بلیت سینما بیشتر است. زمانی که مردم عصرها یا آخر هفتهها بیرون میروند، محتملترین فعالیتشان خوردن و آشامیدن است. گاهی خوردن و آشامیدن محور بیرون رفتن است، اما مردم وقتی برای دیگر اهدافِ فراغت نیز بیرون رفتهاند باز هم احتمال دارد که غذا و نوشیدنی الکلی بخرند و مصرف کنند؛ مثلاً وقتی به کنسرت یا گردش روزانه به اطراف شهر رفتهاند. نتیجه آن است که غذا و نوشیدنیِ بیرون از خانه اصلیترین موارد فراغت هستند.
سرگرمیهای داخل خانه برحسب استفاده از زمان در رتبه نخست قرار دارد. از دهه 1970 به بعد، افراد بالغ در بریتانیا، بهطور متوسط، هر هفته بیش از بیست ساعت تلویزیون تماشا میکردهاند. اگر زمانی که صرف توجه به تمام وسایل ارتباط جمعی میشود را جمع کنیم، تقریباً نیمی از تمامِ وقت فراغت را شامل میشود. تلویزیون بهتنهایی 40 درصد را به خود اختصاص میدهد . رسانهها نقشی عمده در اوقات فراغت بیشتر مردم بازی میکنند و از دهه 1950 بدین سو، در میان تمام رسانهها، تلویزیون با اختلافِ بسیار، مهمترین رسانه بوده است، بهویژه از نظر زمانی که به آن اختصاص مییابد. رسانهها از اقلامِ عمده هزینههای فراغت به شمار میروند. ممکن است مردم روشنکردن تلویزیون یا رادیو را یک سرگرمی رایگان بهحساب بیاورند، اما درواقع ما، در مقایسه با دیگر اقلام فراغت، مبالغ قابلتوجهی را برای اجاره کردن یا خریدنِ دستگاهها، شبکههای کابلی، گیرنده ماهواره و فیلمهای ویدئویی و دیویدی هزینه میکنیم. برای بسیاری از مردم، خانه اصلیترین مرکز برای گذرانِ فراغت است. خانواده گروه اصلیِ فراغت آنان است، و هنگامیکه با خانواده خود در خانه هستند، احتمال اینکه سرگرم تماشای تلویزیون باشند یا به دیگر رسانهها توجه کنند از اینکه به دیگر فعالیتهای فراغت بپردازند، بیشتر است.
گردشگری، سومین مورد از سه موردِ اصلی فراغت محسوب میشود. تقریباً سهپنجم جمعیت بریتانیا هر سال دستکم یک تعطیلات را دور از خانه میگذرانند. مشارکت در این فعالیت بهاندازه تماشای تلویزیون و مصرف الکل نیست، و زمانی که به آن اختصاص مییابد چندان چشمگیر نیست؛ زیرا بیشتر مردم فقط سالی یک یا دو بار «بیرون میروند». اما از نظر هزینه، قطعاً گردشگری جزو اصلیترین فعالیتهای فراغتی مردم است. هزینهای که یک خانواده معمولی در یک دوره دوازده ماهه، صرف تعطیلات میکند از هزینههایش برای رسانههای صوتی و تصویری بیشتر است. در طول زمان، هزینهها برای تعطیلات نسبت به اکثرِ دیگر هزینههای فراغت، رشد بیشتری داشته است. از 1970 که جمعآوری دادهها در این زمینه آغاز شده است، درصد خانوارهای بریتانیایی که هیچ تعطیلاتی را دور از خانه نمیگذرانند حدود 40 درصد کاهش نیافته است. در این میان، بیش از 60 درصد کسانی که برای تعطیلات دور از خانه رفتهاند، چندین بار تعطیلات رفتهاند نهفقط یکبار. این تنها یک نمونه از دوقطبیشدن در زمینه فراغت است. توضیح درباره دوقطبیشدن در فراغت را باید دوقطبیشدن اقتصادی بزرگتری جستجو کرد که از دهه 1970 در بریتانیا (و بسیاری کشورهای دیگر) رخ داده است. پولدارها پولدارتر شدهاند، هم در مقایسه با خودشان و هم در نسبت با کسانی که سرمایه کمتری دارند؛ بهعلاوه، پولدارها، در کنار چیزهای دیگر، از منابعِ اضافی خود استفاده میکردهاند تا تعطیلات بیشتری بروند و بیشتر سفر کنند. اینکه تعداد زیادی از مردمی که قدرت رفتن به تعطیلات را دارند، مشتاقاند تا در قسمت عمده سال صرفهجویی کنند تا بتوانند یک یا دو هفته را «دور از خانه» سپری کنند، نشان میدهد که این موقعیتها باید رویدادهای مهمی باشند که افراد برایشان اهمیت بسیاری قائلاند.
- استفادهها از فراغت و کیفیت زندگی
هیچیک از استفادههای عمده ما از فراغت این احتمال را ندارند که منبع «به وجد آمدن» یا مبنایی برای شکلگیری شغلهای جدیِ مرتبط با فراغت شوند. گرچه این نکته صحیح است که میتوان [برنامه] تعطیلات و برنامههای تلویزیونی را با این قصد انتخاب کرد که علائقی بلندمدت به ساختمانهای کلیسایی، هنر رنسانس یا چیزی شبیه به اینها را بسط دهد؛ اما چنین چیزی معمولاً رخ نمیدهد. علیرغم اهمیت تلویزیون در برنامهریزی زمانی ما، بهندرت پیش میآید که تماشای تلویزیون را استفادهای فوقالعاده لذتبخش از اوقات فراغت بدانیم (روبینسون و گودبِی، 1999). بر اساس آنچه درباره نحوه استفادهمان از وقت آزادمان (که در دوران مدرن افزایش یافته است) و پولی که در این وقت هزینه میکنیم میدانیم، تعجبی ندارد که فراغتِ ما موجبِ افزایش رضایت از زندگی نمیشود. دلیل این امر میتواند آن باشد که وقتی فردْ بالاتر از سطح معاش یا خط فقر قرار دارد، دسترسیاش به اوقات فراغت و سطوح بالاترِ مصرف تأثیری بر بهباشی او ندارد. البته، این مسئله میتواند ناشی از شیوههای خاصی نیز باشد که ما برای استفاده از منابعِ جدیدِ فراغتمان به کار گرفتهایم.
چنانکه پیشتر اذعان کردیم، اندازهگیری اموری مانند بهباشی و رضایت از زندگی کار آسانی نیست. ممکن است روزی قادر به اندازهگیری فعالیتهای مغزیِ مربوطه شویم، اما باز هم برای سنجش اعتبارِ یافتههایمان لازم است بین آن فعالیتهای مغزی و گفتههای مردم درباره رضایت از زندگی ارتباط برقرار کنیم. شواهدی که اکنون در دست داریم واضح و روشن است. در کشورهای غربی، مردم نسبت به 50 سال پیش، احساس شادی بیشتری ندارند (لیارد، 2003). در داخل کشورها، گروههای با درآمد بالاتر همواره شادتر از مردمان فقیرتر هستند؛ اما در مقایسه بین کشورها، هنگامیکه متوسط درآمد از سالانه 15000 دلار بالاتر میرود، دیگر میزانِ متوسطِ شادی همگام با افزایش متوسطِ درآمد افزایش نمییابد (لیارد، 2003). این مسئله حتی باعث شده است (برخی) اقتصاددانان به نقد دولتها بپردازند که چرا همچنان تا این حد خود را وقف دستیافتن به رشد درآمد ناخالص ملی (GDP) میکنند. دویست سال قبل، در روزگار آدام اسمیت، اقتصاددانان از بازارها دفاع میکردند و به افراد اجازه میدادند که نفع شخصیشان را دنبال کنند، زیرا آنان باور داشتند (و احتمالاً در آن زمان، نظرشان نیز درست بود) که این مسئله موجب شادی بیشتری برای همگان خواهد شد. فایدهگرایانِ قرن نوزدهم از ایده «بیشترین شادی برای بیشترین تعداد افراد» بهعنوان سنجهای برای ارزیابی سیاستهای دولتی حمایت میکردند. از جنگ جهانی دوم به بعد، دولتها درآمد ناخالص ملی را در اولویت قرار دادند؛ این کار دولتها علیرغم شواهد فزایندهای بود که نشان میدادند دستاوردهای بیشتر در شاخصِ درآمد ناخالص ملی را نمیتوان مساوی با دستاورد بیشتر در بهباشیِ مجموع جامعه دانست. امروزه اقتصاددانان اجتماعیِ رادیکال شاخصهای جایگزینی را پیشنهاد میکنند. «مؤسسه اقتصاد نو» که در لندن واقع است، معیاری برای سنجشِ پیشرفت داخلی (MDP) مطرح کرده است که طبق آن، پس از محاسبه درآمد ناخالص ملی، مبالغ مربوط به هزینههای محیط زیست، کاهش منابع و مؤلفههای اجتماعی مانند جرم، نابرابری و فروپاشی خانوادهها را از آن کسر میکند. در طی پنجاه سال اخیر، درآمد ناخالص ملی در بریتانیا تقریباً سه برابر شده است درحالیکه سنجشِ پیشرفت داخلی تقریباً هیچ تغییری نکرده است. بااینحال، فراغت رشد کرده است. آیا باید نتیجه بگیریم فراغت که پیشتر قابلیت ارتقای کیفیت زندگی افراد را داشت، اکنون آن قابلیت را از دست داده است؟ نتیجه بدبینانه فوق را باید قضاوتی ناپخته دانست، زیرا با در نظر گرفتن تمام اطلاعات ما درباره گذرانِ فراغتهایی که مشتمل بر فعالیت اجتماعی و بدنی هستند، میتوانیم حکم کنیم که این نوع فراغتها، سلامت ذهنی و بدنی را در میان [همه گروههای جامعه، اعم از] ثروتمندان و فقرا، زنان و مردان، و در میان تمام گروههای سنی رشد میدهد، و حکم کنیم که احساساتِ دخیل در فراغت نیز موجب مصمم شدن افراد میشوند و به آنان حس استقلال و خودمختاری میدهند (ایسا-آهولا و مانل، 2004). بهنظر میرسد مشکل این باشد که اگر هدف، ارتقای بهباشی افراد و افزایشِ کیفیتِ زندگیِ همگان است، نحوه استفاده از وقتِ فراغتی که در دوره مدرن افزایش یافته اشتباه است.
عمده فعالیتهای ما در فراغت نهتنها سلامت بدنی را افزایش نمیدهد که بهاحتمال زیاد به سلامتی آسیب نیز میزند. با در نظر گرفتن اینکه بسیاری از اوقات فراغتمان را صرف تماشای تلویزیون میکنیم و وقتی هم که بیرون میرویم احتمال بسیار زیادی دارد که بخوریم و یا بنوشیم، تعجبی ندارد که وزنمان سنگینتر شود. درصد افراد بزرگسالی که چاق هستند یا اضافهوزن دارند افزایش یافته است؛ درواقع، اکثریت افراد بزرگسال در انگلستان یا چاقاند یا اضافهوزن دارند. در بین کودکانمان نیز این مسئله در حال افزایش است. تقریباً یکپنجم بچههای چهارساله انگلستانی اضافهوزن دارند و 8 درصد از نظر پزشکی چاق هستند. این پدیده مخصوص بریتانیا نیست. آمریکاییها سنگینترین آدمهای روی این سیاره هستند. امروزه نرخ چاقی در بین بچههای 5-12 ساله فرانسوی از 6 درصد در دهه 1980 به 12 درصد رسیده است. در فنلاند، درصد بچههای 14 سالهای که اضافهوزن دارند از 6 درصد برای پسران و 4 درصد برای دختران در سال 1977، به ترتیب به 17 درصد و 10 درصد در سال 1999 رسیده است (بریتیش مدیکال اسوسیشین، 2003). انجمن پزشکی بریتانیا (2003) هشدار داده است که سبک زندگی ناسالم کودکان و جوانان ناگزیر منجر به نرخِ بالاترِ ناباروریِ غیرارادی، و در آینده نیز منجر به کاهش امید به زندگی خواهد شد (نک. فصل 5 کتاب فراغت در جامعه معاصر، ص 142).
چرا بسیاری از ما، بهنحوی از اوقات فراغتمان استفاده میکنیم که بهجای بهبود کیفیت زندگیمان به آن آسیب میرساند؟ یک احتمال این است که مردم بیاطلاعاند و نیازمند اطلاعات بهتر و آموزش در زمینه فراغت هستند. اما بیشتر مردم برای سلامتیشان ارزش قائلاند، و میدانند سرگرمیهایی که شامل فعالیت بدنی هستند موجب افزایش سلامتشان خواهد شد، و بااینحال، طبق این دانش خود عمل نمیکنند (ایسا-آهولا و مانل، 2004). احتمال دیگر این است که صنعت فراغت، بهویژه آن صنعتهایی که به انگیزه سود شکل گرفتهاند، آنقدر چیزها را ساده و وسوسهانگیز میکنند که ما تسلیم میشویم. احتمال سومی نیز وجود دارد: چگونگی توزیعِ اوقات فراغت و قدرت خرید در بین بخشهای مختلف جمعیت، استفادههای نادرست از اوقات فراغت را تشدید کرده است.
خلاصه
در بحث حاضر نشان داده شد که بهترین راه برای تعریف فراغت، بررسی آن از این منظر است که چگونه اقتصاد بازارِ مدرن، نظامهای سیاسی و بافتهای اجتماعیِ پیرامونی فراغت را پدید آوردهاند.
سپس ما به بررسی دلایل گوناگونی پرداختیم که نشان میدهند چرا فراغت مهم است: زیرا فراغت بخشی مهم در اقتصادهای مدرن است؛ چون از نظر روانشناختی و جامعهشناختی تأثیرگذار است؛ و چون دولتها، تا حدی در واکنش به این ملاحظات، ناگزیر درگیر مباحث فراغت میشوند. اشاره کردیم که فراغت میتواند به افراد از نظر بهباشی بدنی و ذهنی نفع برساند؛ بهعلاوه، میتواند از نظر [ارتقای] کیفیتِ زندگی در دسترس مردم، برای تمام آنها فوایدی داشته باشد. افزون بر این، اشاره کردیم فراغت همچنانکه میتواند مفید باشد، مضر هم میتواند باشد؛ این امر به چگونگیِ استفاده از فراغت بستگی دارد.
سپس به منابع اصلی اطلاعاتمان درباره نحوه استفاده از فراغت نگاهی انداختیم؛ یعنی تحقیقات درباره مشارکت، مدیریت زمان و دادههای اقتصادی. دیدیم که اصلیترین فعالیتهای فراغت در کشورهای مدرن غربی خوردن و نوشیدنِ بیرون از خانه، گردشگری و رسانه هستند که احتمالاً هیچکدام از این موارد کاملترین فوایدی که فراغت ظرفیتِ عرضهاش را دارد، بهدست نمیدهند.
این بحث با یک پارادوکس خاتمه مییابد: علیرغم فوایدی که فراغت میتواند داشته باشد، اما رشد فراغت از زمان جنگ دوم جهانی به بعد، موجب افزایش رضایت از زندگی در ثروتمندترین کشورهای جهان نشده است. به پاسخهای محتمل برای این پارادوکس اشاره شد. احتمالاً راهحل این پارادوکس بزرگترین چالشی است که نظریه و تحقیق در باب فراغت با آن روبهرو است.