متن مصاحبهای جالب با جان وین
درست است که شما در کودکی یک فوتبالیست ماهر بودید؟
من در مدرسه یک دانشآموز موفق بودم و علاوه بر درس در فوتبال هم موفقیتهایی به دست میآوردم، اما به دلایلی نتوانستم ورزش را ادامه دهم.
میتوانید به این دلایل اشاره کنید؟
متأسفانه من از کودکی پسری حساس بودم و خیلی زود تحت تأثیر کوچکترین حادثهیی که در اطرافم اتفاق میافتاد قرار میگرفتم، مثلا بیماری پدرم تأثیر منفی وحشتناکی بر روحیهٔ من گذاشت. در فوتبال هم بعد از این نتوانستم به آنچه که میخواستم دست پیدا کنم یعنی عضویت در یک باشگاه مطرح، تصمیم گرفتم موفقیت را از راه دیگری دنبال کنم.
…و این راه، بازیگری در سینما بود!؟
بههرحال بازیگری از مقولاتی است که در تمام دورانها مورد علاقهٔ نوجوانان و جوانان بوده، چرا که هنرپیشگی یا خوانندگی از جمله حرفههایی هستند که خیلی زود سبب شهرت آدمی و به دنبال آن ارتقای سطح زندگی مادی انسان میشوند و همین افزایش درآمد خیلیها را تحریک میکند تا برای یک بار هم که شده شانس خود را در این حرفهها امتحان کنند.
چه قدر از موفقیت خود را در سینما مدیون «جان فورد» هستید؟
خیلی زیاد. جان زمانی سر راه من قرار گرفت که من سرشار از انگیزه برای انجام یک کار درست و حسابی بودم. یادم میآید هنگامی که او به من پیشنهاد بازی در «مردها بدون زنها» را داد، از شدت خوشحالی تا صبح بیدار بودم و رؤیا پردازی میکردم.
دربارهٔ اثر جاودانهٔ «دلیجان» صحبت کنید.
من در سال 0391 وارد سینما شدم و تا سال 9391 در فیلمهای وسترن و ماجراجویانهٔ فراوانی که دستمزد چندان بالایی نداشتند حاضر شدم درحالیکه در این دوران دچار دردسرهای ناشی از حاشیههای موجود در سینما هم شده بودم…این وضعیت ادامه داشت تا اینکه در سال 0491 جان فورد مرا در فیلم جاودانی دلیجان شرکت داد و از من یک ستاره ساخت. دلیجان وسترنی بود ساختهٔ فورد و با بازی من و «کلر ترور» که فیلمنامهٔ آن از داستان کوتاهی به نام «توقفگاهی در راه لردزبرگ» اثر «ارنست هی کاکس» اقتباس شده بود. جان فورد وقتی کلر ترور و من را برای بازی در این فیلم انتخاب کرد، دوازده سالی میشد که فیلم وسترن نساخته بود.
فورد با این فیلم توجه تماشاگران زن را هم به ساختهاش جلب کرد، اینطور نیست؟
همینطور است. فورد سعی کرد این فیلم را طوری بسازد که بتواند توجه تماشاگران زن را هم به آن جلب کند؛ به این منظور با یک ماجرای عشقی به داستان اصلی رنگ و لعاب بیشتری بخشید و علاوهبر آن، صحنهٔ تولد کودکی را هم به فیلمنامهٔ اصلی اضافه کرد.
البته دلیجان پر از عناصر سنتی و وسترن هم بود.
بله. فورد در مورد به کار بردن عناصر سنتی فیلمهای وسترن در دلیجان کوتاهی نکرد؛ بهطور مثال صحنهٔ حملهٔ سرخپوستان به دلیجان و مسافرانش در این فیلم یکی از صحنههای مشهور و کلاسیک سینمای وسترن است، همچنین صحنههای پر زد و خورد هیجانانگیز فراوانی بین «رینگو کید» و «برادران پلامر» در قسمت پایانی فیلم.
شما طی دوران حضورتان در سینما در بیش از 001 فیلم بازی کرده و فیلمهای بسیاری را هم کارگردانی یا تهیه کردید؛ فکر میکنید انجام کدام یک از این سه مقوله کار دشوارتری است؟
مطمئنا کارگردانی از بازیگری و تهیه کنندگی خیلی سختتر است، چون شما به عنوان یک کارگردان از یک سو با تهیهکننده بو به رواید و از سوی دیگر با بازیگر یعنی هم باید برای سرمایهٔ تهیهکننده سودآوری داشته باشید و هم به بازیگر کمک کنید تا بهترین بازیاش را انجام دهد.
پس به همین خاطر است که گروهی از کارگردانان تهیه کنندگی فیلمشان را خودشان برعهده میگیرند!؟
دقیقا؛ شما وقتی تهیهٔ یک کار را به عهده میگیرید دست کم از یک جانب فشاری به شما وارد نشده و میتوانید سرمایهیی را که برای ساخت فیلم در نظر گرفتهاید همانگونه که دوست دارید هزینه کنید، یعنی طرح ذهنیتان را با کمترین تغییری به تصویر بکشید!
چرا اغلب مخاطبان، شما را با نقشهای وسترنی که ایفا کردهاید میشناسند؟
به دلیل هم ذات پنداری مخاطبان عام سینما با اینگونه نقشها! اعلب آنها که به صورت تفریحی و برای سرگرم شدن به سینما میروند دوست دارند خود را در نقش شخصیت قهرمان فیلم جا بزنند و به این ترتیب بیشتر بازیگرانی که در فیلمهایشان در نقشهای قهرمانان یاغی ظاهر میشوند خیلی زود مشهور میشوند.
آیا خود شما هیچ گاه دوست نداشتید که از این قالب تکراری آشنایی زدایی کنید؟
چرا؛ همان طور که میدانید هرچند بیشترین اعتبار من به دلیل بازی در نقش قهرمانان غرب وحشی و افسران ارتش بوده اما من در انوعو اقسام نقشها ظاهر شدهام، مثلا در نقشهای کمدی یا درام هم تجربههای قابل تأملی داشتهام ولی مخاطبان هیچ گاه با اینگونه نقشها ارتباط لازم را برقرار نکردهاند.
خیلیها شما را نمادی از ایالات متحده میدانند!؟
نماد؟ منظورتان نماد سیاسی است؟
بله، بسیاری از منتقدان شما را یکی از نمادهای سیاسی مغرب زمین میدانند.
هرگز؛ فیلمهای من مخاطبانی در سراسر جهان دارند از اروپا گرفته تا آسیا و آفریقا! بنابراینجان وین هنرمند به هیچ سرزمینی تعلق ندارد بلکه متعلق به همهٔ کسانی است که بازیهایش را دوست دارند.
شما جزو معدود بازیگران سینما هستید که تمام المانهای لازم برای ستاره بودن را داشتهاید، اینطور نیست؟
همینطور است. بههرحال هر حرفهیی به غیر از آموزههای آکادمیکی که دارد نیازمند استعدادهای ذاتی هم است؛ در بازیگری هم شما برای متفاوت بودن نیاز به چهرهٔ خوب، صدای گیرا و هوش عالی دارید یعنی سه عنصر کاملا غریزی!
آیا میتوان گفت که در بین این سه عنصر نقش هوش از همه بیشتر است؟
بله، اما این عنصر بهطور مستقیم با دو عنصر دیگر در ارتباط است.
در این باره بیشتر توضیح دهید.
شما اگر چهره و صدای خوبی نداشته باشید باید خیلی باهوش باشید یعنی بایستی نقشهایی را ایفا کنید که اثرپذیری آنها از دو عامل دیگر خیلی کم باشد، اما اگر صدا و چهرهٔ نستبا خوبی داشته باشید با یک ضریب هوشی متوسط هم قادر به ایفای اغلب نقشهایی که به شما پیشنهاد میشود خواهید بود.
شما با کارگردانان بسیاری کار کردهاید؛ در این میان، کار با کدام کارگردان برایتان از همه سختتر بوده است؟
من چندین و چند بار با بهترین و شناختهشدهترین کارگردانان زمان خود یعنی کساین مانند «هوارد هاوکز» و جان فورد کار کرده و سعی کردهام از تمام آنها بیاموزم، بنابراین کار با هیچکارگردانی برایم مشکل نبودهاست.
به کدام فیلمتان بیشتر از بقیه علاقه دارید؟
محبوبترین فیلمهای من از دید مخاطبان عبارتاند از «رود سرخ»، «جویندگان»، «دزدان قطار»، «کلاه سبزها» و «آخرین تیرانداز»؛ در این بین، آخرین تیرانداز یکی از حسیترین کارهای من بوده است که خودم هم خیلی به آن علاقه دارم.
بسیاری از منتقدان این فیلم را برگرفته از زندگی خودتان میدانند، آیا همینطور است؟
آخرین تیرانداز روایت یکی از آخرین هفت تیرکشان غرب وحشی است که با سرطان ست و پنجه نرم میکند؛ شاید همین بیماری، حس مشترک بین من و شخصیتم در این فیلم باشد.
به نظر شما که یک بازیگر وسترن هستید، چرا تمام فیلمهای وسترن از عناصر ثابتی بهره میگیرند و خلاقیت چندانی در ساخت آنها به چشم نمیخورد؟
احتمالا مقصودتان ماجراهای پول دزدی بدمنها و به دنبال آن ظهور شخصیت مثبت فیلمو ادب کردن سارفان توسط اوست!؟
بله، منظورم همین بود!
بسیار خوب. ما در فیلمهای وستری کالسکهیی حامل پول را در حال عبور از یک بیابان میبینیم که ناگهان چند تیر شلیک شده و چند نفر هفت تیرکش پولها زا میدزدند، سپس سر و کلهٔ قهرمان داستان پیدا میشود که با اعتماد به نفس خاصی از پس گرفتن پولها سخن گفته و در نهایت هم سارقان را ادب میکند؛ این ماجرا تکراری بسیاری از فیلمهای وسترن است، اما این دقیقا همان چیزی است که مخاطبان اینگونه فیلمها دوست دارند! شما تصور کنید قهرمان یک فیلم وسترن در پایان توسط آدمکشها از بین برود، در این صورت شک نکنید که این فیلم فروش چندانی نخواهد داشت چرا که مخاطب اینگونه داستانها را پس میزند!
یکی از فیلمهای زیبا و متفاوت شما «مرد آرام» بود؛ چرا هیچ گاه بازی در اینگونه کارها را چندان جدی نگرفتید؟
مرد آرام از دیگر همکاریهای من با جان فورد بود. فورد مرد آرام را به مدت 2 ساعت ساخت و من در این فیلم رومانتیک در کنار «مورین اوهارا» و «بری فیتز جرارد» بازی کردم. این اثر عاطفی دربارهٔ جوانی ایرلندی به نام «شان» است که بعد از سالها زندگی در آمریکا به سرزمین مادرش خود برمیگردد تا شروعی دوباره را تجربه کند. ایفای نقش در اینگونه فیلمهای عاشقانه از جمله دلبستگیهای همیشگی من در سینما بوده، اما متأسفانه هیچ گاه کارگردانان از توانانییهای من برای ایفای نقش در چنین فیلمهایی استفادهٔ زیادی نکردهاند!
احتمالا به دلیل اینکه در سینمای آمریکا از شما یک تیپ وسترن ساخته شده است!؟
بله، بد یا خوب همینطور است که شما میگویید!
در این فیلم چهرهتان بسیار شبیه به صورت خودتان بود!؟
به خاطر شرایط نقشی که آن را ایفا میکردم یعنی نقش یک مرد مسن، نیاز به گریم آنچنانی در کار حس نمیشد و من هم به همین خاطر با کمترین تغییری در فیلم ظاهر شدم.
در حال حاضر و پس از سالهای طولانی حضور در سینما، رابطهتان با مخاطبان آثارتان چگونه است؟
در جواب سؤالتان یکی از گفتوگوهای فیلم آخرین تیرانداز را میگویم؛ «من دیگر اشتباه نمیکنم، من به هیچ کس توهین نکرده و به هیچ کس حمله نمیکنم…من این کارها را نسبت به دیگران انجام میدهم و از آنها هم انتظار دارم که به من احترام بگذارند»!*
منبع: نقد سینما , فروردین 1387 –