همه چیز درباره کتاب و فیلم بادبادکباز خالد حسینی
چندی پیش کتاب کاغذ پران باز که در ایران بادبادک باز ترجمه شد نخستین رمان خالد حسینی نویسنده افغان رکورد یکیاز پرفروش ترین کتابهای جهان را از آن خود کرد؛ و بدین ترتیب موفقیتبزرگی را برای ادبیات افغانستان در صحنهٔ جهانی پدید آورد.
این کتاب در نیویورک و پس از مدت کوتاهی در لندن منتشر شد، اما بهجز آمریکا و بریتانیا، در سایر کشورهای جهان از جمله کانادا، آلمان، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و یونان، خوانندهگان فراوانی را به سوی خود جلب کرد.
تاکنون آثار ادبی و شعری نویسندهگان افغانستان معمولا از طریق ترجمهدر دسترس علاقه مندان غیر فارسی زبان قرار میگرفت. اما بادبادک از جملهآثار محدودی ست که به زبان انگلیسی به نگارش درمیآمده و با استقبالگسترده جهانی مواجه شده است. این رمان تاکنون به 42 زبان دنیا برگرداندهشده و شمارگان آن به پیش از هشت میلیون رسیده است.
رمان خالد حسینی تاکنون در دهها روزنامه و نشریه معتبر در کشورهایمختلف جهان و توسط نویسندهگان شناخته شده معرفی و نقد شده است.
از جمله، ایزابل آلنده رمان نویس معروف آمریکای لاتین، بادبادک باز رایک رمان فراموش نشدنی و فوق العاده خوانده و میگوید، این داستان چناننیرومند است که مدتها پس از خواندن آن هرچه میخوانده، بی روح به نظرمیرسیده است.
از این رو بادبادک باز پیش از آن که در بین خواننده گان افغان مطرح شود، جای خود را در قلب خواننده گان انگلیسی زبان باز کرد و شهرت و اعتبارفراوان به دست آورد.
بادبادک باز نثری بسیار ساده دارد، نه فلش بکهای پیچیده دارد و نه باتعدد شخصیت هایاش شما را چنان گیج میکند که تا چند فصل بکوشید، نامشخصیتها و رابطهشان را با هم به خاطر بسپارید.
رمان با یک فلش بک ساده میشود، فلش بکی که منجر به اینمیشود که یک مرد افغانی ساکن آمریکا، شما را به دوران کودکی خوددر افغانستان ببرد. و از همین جا است که جادوی حسینی با کلماتشروع میشود و اجزای داستان را یک به یک روی هم میگذارد. در افغانستان دههٔ 60، امیر، نوجوانی از طبقه مرفه جامعه با «حسن» پسرخدمت کار خانه که یک هزارهیی است، هم بازی است. امیر رابطهٔ ضعیفیبا پدرش دارد و دوست دارد به نحوی این رابطه را استحکام بخشد. نویسنده در همان هنگام که از دوستی حسن و امیر و بادبادک بازی شان میگوید از چهرهٔ عمومی و جامعهٔ افغانستان حرف میزند ودر فصول بعدی از جنگ و آوارهگی و غربت نشینی صحبت میکند. درست زمانی که شخصیت اول داستان موقعیت خود را در آمریکا استحکامبخشیده با تماس یک دوست قدیمی به افغانستان برمیگردد تا در آن جا بهدنبال یک پسر بچه افغانی بگردد…
نویسنده در قالب این رمان از زشتی نژاد پرستی، ویرانی جنگ، روابط آدمهاو مهر و شفقت سخن گفته است.
این کتاب داستان دو کودک هم بازی و دو دوست را روایت میکند کهاز دو خاستگاه اجتماعی جداگانه و به تمامی متفاوت برخاستهاند. امری فرزندیک مرد ثروت مند و متمول پشتون است و حسن، از یک خانواده فقیر هزارهبرخاسته است.
این دو کودک در افغانستان دوران پادشاهی در یک خانه در کابل بزرگمیشوند و سرگذشت آن ها وضعیت اجتماعی این زمان را به تصویر میکشد.
پس از کودتای 1978 و آغاز جنگ داخلی، خانواده امیر از افغانستانمیگریزد و به آمریکا مهاجرت میکند. پدر امیر در آن جا در یک پمپ بنزینمشغول کار میشود تا فرزنداناش بتوانند درس بخوانند.
در این جاست که امیر درمییابد که رفتار او با دوستش حسن انسانی نبودهاست. سرانجام او با این آرزو که دریابد در جنگها بر سر دوستش و خانوادهاو چه آمده و رفتار گذشته خود را جبران کند، به افغانستان باز میگردد.
سابقهٔ تاریخی بادبادک بازی در افغانستان
در افغانستان بادبادک بازی از سال ها پیش رواج داشته، اما با قدرت گرفتنطالبان یکی از موارد تفریحی که ممنوع شد بادبادک بازی بود. طالبان موسیقیرا ممنوع اعلام کردند و ساخت یا به هوا فرستادن بادبادک ها را هم ممنوع کردند.
بلافاصله پس از سقوط طالبانحضور بادبادکها در آسمان کابلنشان گر سقوط حکومت آن ها شد. پس از آن بود که نورآقا، معروف ترینبادبادک ساز کابل دوباره کسب وکارش را به راه انداخت و کارش بهسرعت رونق گرفت.
دربارهٔ خالد حسینی نویسندهٔ کتاب
خالد حسینی در 4 مارس 1965 در کابل به دنیا آمد. خانوادهاش اصلیتقزل باش داشتند. پدرش در وزارت امور خارجه کار میکرد و مادرش معلمفارسی و تاریخ در یک مدرسه بزرگ دخترانه در کابل بود. در سال 1970 بهپدر خالد حسینی مأموریت داده شد که در سفارت خانه افغانستان در پاریسمشغول به کار شود. خالد حسینی با سه برادر و خواهرش به همراه پدر و مادربه پاریس رفت. در سال 1973 خانواده به کابل برگشتند و در جولای همانسال کوچک ترین برادر وی به دنیا آمد. در همین سال بود که کودتایی بدونخون ریزی در افغانستان انجام شد و رژیم حاکم افغانستان تغییر کرد.
در سال 1976 پدر خالد حسینی کاری در پاریس پیدا کرد و خانوادهدوباره به پاریس رفتند. آن ها تصمیم گرفتند دیگر به افغانستان برنگردند، چون کمونیست ها در یک کودتای خونین قدرت را به دست گرفته بودند. درسال 1980 آن ها از آمریکا پناهندهگی سیاسی گرفتند و در سن خوزه کالیفرنیا
آن ها افغانستان را در حالی ترک کرده بودندکه جز لباسی که به تن شان بود، چیزی دیگریهمراه نداشتند. به همین دلیل برای مدت کوتاهیمجبور شدند با کمکهای اجتماعی و بنهای غذا، زندهگی کنند.
حسینی در سال 1984 دورهی دبیرستان را بهاتمام رساند و در دانش گاه سانتا کلارا نام نویسیکرد. در سال 1988 وی از همی دانش گاه لیسانسزیست شناسی دریافت کرد. سال بعد حسینی وارددانش کده پزشکی دانش گاهکالیفرنیا شد و در سال 1993 فارغ التحصیل شد. وی دوران دستیاری خودرا در رشتهٔ داخلی درمرکز پزشکی sradeCianiS لس آنجلس طی کردو در سال 1996 به اتمامرساند. وی هنوز علیرغممشغولیتهای ادبیاش بهطبابت میپردازد.
حسینی ازدواج کرد وصاحب دو فرزند پسر ودختر با نامهای «هریس» و «فرح» است. خالد حسینی، نویسنده افغانی-آمریکایی با رمان پرفروش خود، بادبادک باز، که اولین کتاب او نیز هست، به خوانندهگانآمریکایی کمک کرده تا صدماتی که جنگ واختلافات قومی در دهه های اخیر به کشورافغانستان وارد آورده را درک کنند. بهزعم اواین اثر «پنجره کوچکی است به فرهنگ افغانی.» اما شرایط برای حسینی همیشه این گونه نبودهاست. جالب است بدانید مدت کوتاهی پساز انتشار کتاب خود در 2003، این نویسندهافغانی-آمریکایی برای امضای کتاب درکتاب فروشی یی در کالیفرنیا حاضر شد امافقط یک مشتری خواستار امضای او بود. اما پس از این روی داد اولیه و مایوس کننده، تعریف دهان به دهان داستان بادبادک باز موجببالا گرفتن فروش شد و این کتاب را تبدیل بهپدیده یی در دنیای انتشارات کرد. بیش از هشتمیلیون نسخه از این کتاب تاکنون به چاپ رسیدهاست. بادبادک باز اکنون بیش از یک سال است کهدر فهرست پرفروش ترین کتاب روزنامه نیویورکتامیز قرار گرفته است. به گزارش کتاب خانههایایالات متحده، این کتاب در ردیف هشتمفهرست پرطرفردارترین کتاب داستان قرار دارد. به گفتهٔ لسلی شوارتز، مسئول تبلیغاتنویسنده در نشر ریورهد، برنامههای کتاب خوانیمحلهیی که ساکنان خود را به خواندن یک کتابخاص و بحث در مورد آن ترغیب میکنند به فروش گستردهٔ این کتاب کمک کردهاند. کتاب خانهٔ کنگرهٔ ایالات متحده گزارشمیدهد که دهها برنامه شهری؛ از سین سیناتی، اوهایو، تا پاسادینا، کالیفرنیا؛ اعضای خود را بهخواندن بادبادک باز ترغیبکردهاند. شوارتز گفت گاهیدیده که 20 اجتماع بزرگ وحتا کل یک ایالت در حالخواندن این کتاب بودهاند. حسینی دربارهٔ شهر دورانکودکیاش میگوید: «جهان شهری دل ربا…باسینماهایی که فیلمهای خارجی پخش میکردند، یک دانش گاه، دبیرستان های زیاد، آموزش همبرای پسران و هم برای دخترها بود.» خانوادهٔ اوبا شعرا، نویسندهگان، دیپلمات ها، روزنامه نگاران، پزشکان و وکلاهم نشینی میکردند. «این چیزیبود که سعی داشتم در 100 صفحهاول بادبادک باز بازآفرینی کنم.» حسینی گفت او در کودکی غرقدر شعر بود و سعدی و حافظو مولانا میخواند. او از مغازهکتاب فروشی یی در کابل کتابداستان های ترجمه شده به زبانفارسی میخرید. «من داستانچند بخشی جن گیر را در 10 سالهگی خواندم.» او در کودکینمایش نامه مینوشت تا هم سنو سال های خود را سرگرم کند.
«گرفتن یک بادبادک در حالسقوط مانند گرفتن توپ خطا در بازی هایلیگ حرفهای بیس بالآمریکا است. او گفتگزاره”بادبادک باز”رااختراع کرد تا بتواندکودکی که بادبادک درحال سقوطی را تعقیبمیکند تا آن را به عنوان جایزه ببرد را شرح دهد.»1
حسینی در کودکیاش بادبادک بازی میکرد. اودر گفت و گوی خود به تشریح دیگر بخش هایبادبادک باز پرداخت که براساس زندهگی خودشنوشته شده است. مانند امیر، حسینی در محلهیخوبی در کابل زندهگی میکرد. او با اشاره بهبرخوردهای داستانی میان امیر و حسن گفت درشمال ملک پدریام، واقعا یک تپه، یک قبرستان ویک درخت انار وجود داشت. حسینی گفت برخیکشمکش های درون این داستان حاصل احساس «شرم» او هنگامی که در بزرگسالی دریافت پیشخدمت های خانوادهاش از اقوام دیگر بودند است.
شخصیت حسن الهام گرفته شده از پیشخدمت هایی ست که حسینی در کودکیمیشناخت. این نویسنده علاقهٔ خاصی به آشپزهزارهیی داشت که او را به سینما میبرد.
در دوران کودکی، حسینی خواندن را به این مردآموخت. این پسر شاگرد خود را مجبور میکرد تا الفبا را حفظ کند، به او تکلیف میداد، مشق های اورا تصحیح میکرد و او را مورد نکوهش هم قرارمیداد. آشپز در روزی که خانه حسینی را ترک گفتمیتوانست روزنامه بخواند. بعدها، در نامهیی بهاین خانواده، آشپز به آموزگار جوانش نوشته بود: «من هر کاری برای ات انجام میدهم، هزار بار» که این عبارت درخشش گاه کتاب حسینی است.
حسینی به حضار گفت، صحنهٔ کالیفرنیااتوبیوگرافیک ترین بخش از کتاب اوست. بازار دست فروشان افغانی واقعا در سن خوزهوجود دارد. این نویسنده گفت بسیاری ازچهرههای کابل قدیم در آنجا حضور داشتند: «نویسندهگان، دیپلمات ها، و شعرایی که اکنونراکت تنیس و چرخ خیاطی میفروختند.» او میخواست نشان دهد که تا چه حد «پشتسرگذاشتن هویت، زمینهها، حرفه و شخصیتیکه در کابل داشتند» و آمدن به سن خوزه، جاییکه «کسی اهمیتی نمیداد» برای والدین او دشواربوده است. مانند امیر در این داستان، در حالی کهحسینی در طول دهههای 1980 و 1990 سرگرمجنگ افغانستان را بدون توجه زیادی گه گاه دراخبار میدید. اما او گفت که در اواخر دهه 1990 گزارش هایی شنید که تحت حاکمیت گروه طالبان، مردم افغانستان اجازه نداشتند برقصند، نقاشیکنند و آواز بخوانند. حسینی گفت: «بادبادک بازیممنوع شد. چنین چیزی را به سختی میتوانستمباور کنم.»
دومین رمان حسینی که در می 2007 منتشرشد، «یک هزار خورشید باشکوه» نام دارد. خالدحسینی، به عنوان سفیر حسن نیت سازمانملل متحد در امور پناهندهگان، وارد افغانستانشده است. حسینی در اقامت ده روزه خود درافغانستان، به ولایات شمالی این کشور سفر کردهو وضعیت پناهندهگان و بی جا شدهگان داخلی رااز نزدیک بررسی کند.
این نخستین بار است که سازمان ملل متحدیک آمریکایی افغان تبار را به عنوان سفیرحسن نیت به افغانستان میفرستد. خالد حسینی، در سفر به افغانستان، با حامد کرزای رییسجمهوری این کشور نیز دیدار و یک جلد ازرمان تازه خود به نام هزاران خورشید درخشانبا به حامد کرزای اهدا کرد. حسینی در سفربه کابل گفت ه اگر قرار است افغانستا بهپیش رفت دست یابد، جامعهٔ جهانی باید بهتعهدات خود در قبال این کشور در دراز مدتعمل کند. وی در بیانیهیی که از سوی سازمان مللمتحد انتشار یافته است، گفت که برای بررسیمشکلات بی جا شدهگان، به شمال افغانستان سفر خواهد کرد. آن چه در پی میآید ترجمه بخشیازمصاحبه او با روزنامه”کامینگ سون”است.
*کامینگ سون: نوشتن رمانبادبادک باز چند سال طول کشید؟
-خالد حسینی: نوشتن بادبادک باز زیاد طولنکشید. بیش تر از پانزده ماه برای آن صرف کردم. ابتدا آن را در سال 1999 به صورت داستان کوتاهنوشتم ولی دو سال بعد تصمیم گرفتم آن را بهرمان تبدیل کنم.
*در داستان چقدر از زندهگیشخصی خودتان الهام گرفتهیید؟
-عناصر مختلفی در داستان وجود دارد. طبیعتا شرایط اجتماعی و اقتصادیداستان مشابه همان شرایطی ستکه خودم در کودکی در کابل تجربهکردهام.مدرسه رفتن، بادبادک بازی، دیدن فیلم، تماشای فیلم های وسترن و…همه وهمه تجربههای کودکی خودم است. من کودکینویسنده بودم. تا جایی که یام میآید همیشهکودکی نویسنده بودهام.من همیشه نوشتهام.داستانکوتاهی که راوی در رمان بادبادک باز مینویسد، همان داستانی ست که من در سال 1974 نوشتهام.بعد از آن بود که به آمریکا مهاجرت کردم. میتوانم بگویم خیلی از مسائل از زندهگی خودمگرفته شده اما خاطره نیست.
*چاپ کتاب اول برای تان سخت نبود؟
-چرا نسبتا سخت بود. من کتاب را به سی موسسهانتشاراتی سپردم و کسی چاپش نکرد اما شانسیکه آوردم این بود که آلن کوستر را پیدا کردم و اوفوری ناشری برای کتاب ام دست و پا کرد.
*گفتید که عاشق فیلم بودید. آیا تا به حال به این فکر افتادهییدکه خودتان فیلم نامه بنویسید؟
-خیر همیشه در ذهن ام رمان نویسی میچرخدو جریان دارد. معمولا شخصیت های داستانام آنقدر ذهنام را مشغول میکند که دیگر به فیلم نامهنویسی فکر نمیکنم.
*مردم چه واکنشی نسبت بهداستان های شما نشان میدهند؟
-تمام واکنش ها مثبت است. نامههای زیادی ازمردم دریافت میکنم؛ هم از کابل و هم از مهاجرینافغانستان در سرتاسر جهان. واکنش های آن ها مثبتاست. آن ها برایام مینویسند که تصویر خودشانرا در داستان میبینند. خوانندهگان اغلب زندهگیخودشان، سختیهایی را که دیدهاند و اتفاقاتی راکه برای خانوادهشان افتاده، کاملا در داستان حسمیکنند. هم چنین نوعی احساس غرور ملی بهآن ها دست میدهد. به نظر آن ها یک افغانی کتابینوشته که همه مردم دنیا آن را میخوانند و این بهنظرشان ارزش بزرگی است. ولی اقلیتی هم هستندکه از کتاب انتقاد میکنند و به موضوعاتی کهدر کتاب مطرح شده معترضاند و معتقدند کهاین موضوعات به دشمنی های قومی و اخلاقی باهویت و مردم افغانستان دامن میزند.
*با توجه به این که کتاب های شمابعد از یازده سپتامبر منتشر شد، آیا این نگرانی وجود داشت که کتابی کهفضای آن در افغانستان روی داده، تاثیرمنفی در اذهان مردم بگذارد؟
-فکر نمیکنم. چون بعد از پانزده سپتامبر هممردم میخواستند کشور خود را دوباره بسازند. هم میدانند که مردم به سرزمین خود علاقهدارند. میتوان گفت که همین شرایط افغانستانبه چاپ کتاب اولم کمک کرد.
*نوشتن رمان هزار خورشید تابانچطور بود؟
-خیلی سخت بود. حتا سخت تر از رماناولم. وقتی رمان اولم را مینوشتم کسی مرانمیشناخت. من هم بی هیچ توقع و انتظاری رمانرا نوشتم. نه با کسی قرارداد داشتم و نه زمان معینیبرای تمام کردن رمان تعیین شده بود. این احساس هم در من وجود نداشت که میلیون ها مردم بهانتظار انتشار رمان هستند. ولی وقتی رمان دوم رامینوشتم با تنش و اضطراب های زیادی روبهروبودم. فشار زیادی روی من بود. نه تنها میخواستمانتظار مردم را برآورده کنم بلکه از خودم انتظارزیادی داشتم. دو بار رمان را بازنویسی کردم وفکر میکنم همین حساسیت ها باعث شد تا نسبتبه رمان اول موفقیت زیادی کسب کنم.
آقای حسینی طی گفت و گویی با بی بی سیدر این باره که چرا رمان خود را به زبان انگلیسینوشته است، گفت که از یک سو نوشتن بهانگلیسی برایاش راحت تر بوده است و از سویدیگر میخواسته مخاطبان بیش تری داشته باشدو آن دسته از مردم جهان که تصویر درستی ازافغانستان ندارند، این کشور را از طریق خواندنچنین آثاری بهتر بشناسند.
رمان «بادبادک باز» خالد حسینی از نظر خوانندهگان به عنوان بهترین کتاب سال انتخابشد و جایزه”گروه خوانندهگان پنگوئن و آرنج”را در سال 2007 نصیب نویسنده کرد. بادبادک بازپیشتر نیز این مقام را به دست آورده بود. (2 خالد حسینی در این خصوص گفته است: افتخارمیکنم که بادبادک باز برای بار دوم توانست نظرخوانندهگان را جلب کند. واقعا احساس غرورمیکنم که بعد از چهار سال از انتشار این کتاب، خوانندهگان هنوز به آن توجه میکنند. هر سالرمان های بسیار خوبی نوشته میشود و از بسیاریاز کتاب ها تجلیل میشود اما اینجایزه که خوانندهگان آن را تعیینمیکنند برای من بسیار ارزش منداست.
جالب است که او از 5 تا 10 سالهگی هم در ایران بوده است. در یک مصاحبهتلویزیونی بعد از چاپ هزار خورشید درخشانگفت من در تمام سال ها، تمام وقت هایی کهجراحی میکردم به داستان هایام فکر میکردم. داستانهای زیادی در ذهنام داشتم.
در همان مصاحبه گفت بادبادک باز داستان 2 تا پسر و مرد افغان ست و این کتاب داستان دوتا زن افغان است که مکمل قبلی ست. این حرفکنجکاوی مخاطب را تحریک میکند. این کتابدر آمریکا و اروپا فروش زیادی کرد.
عنوان رمان هزار آفتاب باشکوه خالد حسینیبرگرفته از شعر حافظ است و آن را ادای دینی بهاین شاعر ایرانی دانسته است.
جین اچ فورس روزنامه نگار نیویورک دیلی، باتاکید بر این عنوان هزار آفتاب باشکوه از شعریاز حافظ اخذ شده، نوشته است: حافظ مظهر امیدو شادی ست. خالد حسینی هم درون مایه رمانجدیدش را امید، شادی، قدرت عشق و غلبه برترس قرار داده که در قالبی باشکوه روایت شدهاست.
دربارهٔ ترجمهٔ کتاب بادبادک باز:
این کتاب توسط چندین مترجم ایرانی به فارسیبرگردانده شده و چندین نشر نیز آن را به چاپرساندهاند. لادن نیک نام در مصاحبهیی با مهدیغبرایی مترجم بادبادک باز مینویسد: مهدی غبرانیمترجم رمان بادبادک باز که توسط نشر نیلوفر ایناثر را به چاپ رسانده، توانسته در انتقال حسو حال رمان به واسطه زبانی یک دست و شستهرفته حرکتی درخور انجام دهد. شخصا بارها درهنگام خواندن کتاب این احساس برایام تداعیشد که دارم اثری به زبان فارسی میخوانم. مهدیغبرائی در ارائه لحن راوی اول شخص کاملاموفق و مقبول عمل کرده است؛ مترجمی که درهمین اواخر ترجمهٔ اثری مانند «موجها» را از «ویرجینیا وولف» به زیور طبع آراسته و روانه بازارنشر کرده است، در حرکتی متفاوت بادبادک باز رادر اختیار ما قرار میدهد، دو کتاب در حوزهیادبیات که شاید فرسنگها به لحاظ ساختاری با یک دیگر تفاوت دارند.
از دیگر ترجمههای آقای غبرایی میتوان از: موج ها از وولف، پرنده خارزار، زن در ریگ روان، ساعتها و کتاب دوم خالد حسینی که نامش هزار خورشیدتابان است. اما غبرایی تنها دو کتاب «موجها» و «دفترهای مالده لائوریسبریگه» را شاه کارهایاش میداند.
مترجم در ادامه مصاحبه میگوید: بادبادک باز را با آثار همینگوی و فاکنرقیاس نکنید. اگر بخواهیم معادلی برایاش پیدا کنیم میتوانیم به «بر باد رفته» یا «کلبه عمو تم» اشاره کنیم که در زمان خودشان جنجالی به پا کردند. بادبادک بازو هزار خورشید تابان از آن دسته رمانهایی است که از گوشهیی از جهان کهخبرساز بودند، خبر میدهد. حدود چهل، پنجاه سال تاریخ اخیر و وقایع وماجراهای چهل ساله اخیر افغانستان در این گنجانده شده است. نظیرشرا در کشور خودمان نداریم. یعنی اثری که به شکلی پیوسته شصت، هفتادسال تاریخ را در قالب رمان بگنجاند، نداریم. البته آثار خوبی به شکل مقطعیداشته ییم ولی به این شکل نبودهاند.»
او امروز شصت و یک سال دارد و بیش از بیست و پنج سال ترجمه است کهبه این کار مشغول است. از دیگ ترجمههای بادبادک باز میتوان از برگردانخانم ها زیبا گنجی-پریسا سلیمان زاده یاد کرد که توسط نشر مروارید بهچاپ رسیده است.
دومین کتاب خالد حسینی در بازار کتاب ایران:
این کتاب که داستان زندهگی دو زن افغان است، خرداد ماه (می) درآمریکا چاپ شد و خیلی زود در فهرست کتابهای پر فروش جهان و گاهیپرفروش ترین کتاب جهان شد.
هزار خورشید درخشان تقریبا هم زمان با هفتمین جلد کتاب هری پاتر چاپشد و جالب است که در بعضی هفتهها از هری پاتر هم فروش بیش تری کرد. بادبادک باز نام رمان او بود و داستان زندهگی دو مرد افغان است. او این بارزندهگی دو زن افغان را روایت کرده، زندهگی دو زن از دو طبقهٔ متفاوت کهجنگ آنها را به هم نزدیک میکند.
حسینی این بار علاوه بر تعریف داستان این دو زن. سرنوشت تاریخ افغانستانرا در پنجاه سال گذشته بازگو میکند. در بعضی قسمتهای داستان حسینی، روایت داستان و شخصیت های داستان را رها میکند و تاریخ کشورش رامیگوید.
چهار نفر ترجمهٔ این کتاب را در ایران شروع کردند و هر کدام نامهایمتفاوتی روی کتاب گذاشتند بیتا کاظمی، سمیه گنجی زاده، مهدی غبرایی و…ترجمه کتاب را شروع کردند و کاظمی خیلی بی سر و صدا زودتر از بقیهمترجمها، بیست و یک روزه ترجمه را تمام کرد و نشر باغ نو هم کتاب را با تیراژیازده هزار نسخه روانه بازار کرد.
دربارهٔ فیلم بادبادک باز
نمایش فیلم بادبادک باز در افغانستان ممنوع شد. دولتافغانستان، نمایش فیلم کاغذ پران باز و ورود آن از طریقپخش کنندهگان محصولا تصویری را ممنوع کرده است. لطیف احمدی، رییس افغان فیلم به بی بی سی گفت که تصمیم به ممنوعیتنمایش و ورود این فیلم، براساس تقاضای وزارت اطلاعات و فرهنگاتخاذ شده است. یکی از مسائلی که کاغذ پران باز را در افغانستان به یکفیلم جنجال برانگیز تبدیل کرده، صحنهیی از تجاوز جنسی به یک بازی گرخردسال فیلم است، ولی به نظر میرسد موضوع دیگری نیز در این فیلم انتقادوزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان و ریاست افغان فیلم را برانگیخته است. منتقدان فیلم کاغذ پران باز (بادبادک باز) میگویند این فیلم «تصویر بدی» از قوم پشتون در افغانستان ارائه میدهد. آن ها معتقدند که نویسندهٔ اینرمان، تلاش نکرده توازن میان اقوام ساکن در جامعه پیچیده و متعصبافغانستان را رعایت کند. کارگردانی این فیلم را مارک فورستر برعهدهداشته که از فیلم سازان فعال در هالیوود محسوب میشود. بخش اول فیلمدارای صحنههای گیراست. یک سکانس طولانی. مسابقه بادبادک بازی درخیابانهای شهر، با مونتاژ موازی، این واقعهٔ هیجان انگیز را به جلومیبرد. از نماهای خیابان پر جمعیت و کودکان بادبادک باز به نماهایخود بادبادک ها در آسمان میرویم که دوربین دید پرنده از بالا را دارد. هم تعقیب و گریز و مبارزهٔ هوایی بادبادک ها را از نزدیک در آسمانمیبینیم و هم حرکت موازی بادبادک بازهای روی زمین که، نخ به دست، سعی دارند از یک دیگر سبقت بگیرند و رقیب کناری را «برش» بزنندو پایین بکشند. قدرت بخش اول در صحنههای عمومی خیابانها وکوچههای شهر است (که قرار است کابل باشد)؛ مملو از مغازهها ودست فروش ها، زنان بی دغدغه و بی حجاب، و کودکانی که شادمان وبازی گوش در جنب و جوشاند و دویدن مدام آن ها در کوچه بازار، حس تحریک و زنده بودن محل را منتقل میکند. در بخش های بعد، همینمکان را میبینیم که، جنگ زده، سوخته و متروک است و کودکان علیلبا چوب زیر بغل در حواشی آن پرسه میزنند. این تضاد با چند نما اززاویهٔ مشابهی از بالا، در فیلم تثبیت میشود.
سکانس تجاوز در فیلم موجز و مؤثر است: دو نمای نزدیک ازصورت حسن که بر زمین فشرده میشود و نگاه وحشت و تسلیم او؛ با سینه بر خاک انداختهاندش و بر او سنگینی میکنند؛ دقایقی بعد نماییاز زمین که پس از گام برداشتن دردناک حسن، چند قطره خون بر آنمیچکد. بازی پسرکی که نقش حسن را ایفا میکند، با حالت سکوتتلخی که بیش تر اوقات بر چهره دارد، بی نظیر است. ضعف شخصیتامیر، که شاهد تجاوز است اما خودش را پنهان میکند، انگیزهٔ شرماوست. امیر از این بی شهامتی، پیش وجدان خود شرم گین است و ازحسن نیز خجالت میکشد زیرا حسن به حضور او واقف شده و بااین حال، به خاطر عشقاش به امیر، به روی خود نمیآورد. امیر بابار وجدان، دیگر قادر نیست حسن را در کنار خود داشته باشد و ازپدرش تقاضا میکند خدمت کاران را بیرون کند. از این جا به بعد حوادثفیلم سرعت میگیرند و وقایع دو دهه و نیم از تاریخ افغانستان با چندصحنهٔ تصنعی سرهم بندی میشوند. سالهای حکومت مجاهدیناسلامی و رقابت های داخلی آن ها پیش از طالبان، میان بر زده میشود. خباثت طالبان به نحو کلیشهیی، با تجاوز گری جنسی آن ها به تصویردرمیآید. به این ترتیب، خباثت ذاتی طالبان با بچه بازی رهبر آن هاتوضیح داده میشود. همین رهبر در یک صحنه ملودراماتیک سنگ سار، اولین سنگ را بر سر زنی زانیه میکوبد. این رهبر متجاوز، «از قضا»(تمهید طرح داستانی) همان فرد منحرفی ست که در جوانی به حسنتجاوز کرده بود. با این ترفند، قرار است رویارویی نهایی او با امیر حالتدراماتیک به خود بگیرد.
تاثیر فضای غیر جدی فیلم های زد و خوردی هالیوودی
زمان حال در فیلم، وقتی ست که امیر پس از مهاجرت به آمریکا، اکنون به همسر پاکستانیاش در کالیفرنیا زندهگی میکند و به تازهگیاولین رمان خود را هم به زبان انگلیسی منتشر کرده است. او هنوز همانشخصیت کم دل را دارد که نمیتواند در برابر رفتار تحقیر آمیز پدر زناشلب به اعتراض باز کند. در نتیجه، سفر دلیرانهٔ او به پاکستان برای دیدن یکی از نزدیکان دیرین اش کمی باور نکردنی بهنظر میرسد. در این جا به ناگهان کشف میکنیمکه امیر و حسن، در اصل برادر ناتنی یک دیگربودهاند، عملیات حماسی نجات سهراب پسرحسن که اکنون بردهٔ جنسی رهبر طالبان است، آن هم از قلب ستاد طالبان، نه تنها به دور از باوراست، بل که ما را به فضای غیر جدی فیلم های زدو خوردی هالیوودی میبرد. یک اپیزود کلیدی ومهم در این بخش از فیلم، وقتی ست که امیر وراه نمای او به جست و جوی سهراب به یک یتیمخانه در شهر کابل میروند. اهمیت این اپیزوددر مقابله اخلاقی سرپرست یتیم خانه با امیراست. پایان خوش فیلم، سمبول واضح بادبادکهم چون رهایی و آزادی را به کار میگیرد وسهراب خردسال را نشان میدهد که در بهشتآرامش بخش کالیفرنیا، آن چه را که از پدرش دریغشده بود به دست میآورد. عناصر دراماتیک وجذابیت های تصویری نهفته در رمان بادبادک بازتوجه تهیه کنندهگان بسیاری از جمله شرکتهایفیلم سازی پارامونت وانتیج و دریم وورکس رابه خود جلب کرد تا جایی که آنان را مصمم بهساخت فیلمی خارج از استانداردهای همیشهگیهالیوود کرد؛ فیلمی بدون بازی گران و ستاره گانغربی و به زبانی غیر از زبان انگلیسی. برایکارگردانی فیلم نیز از مارک فورستر سازندهیفیلم های تحسین شدهیی چون «ضیافت اهریمن» و «در جست و جوی ناکجا آباد»، دعوت شد.
مارک فورستر، کارگردان سوییسی تبار هالیووددر گفت و گویی با نیویورک تایمز دربارهٔ تصورشاز سبک و ساختار فیلم میگوید: «برای من از ابتدامشخص بود که این داستان باید در قالب فیلمیحماسی روایت شود. به خصوص برای بازسازیفضای شهر کابل با خیابان های شلوغ، زنده ورنگارنگ در دههٔ هفتاد که افغانستان هنوز بهلحاظ سیاسی-اقتصادی در موقعیتی نسبتا ثابتقرار داشت.» اگرچه بیش تر داستان در افغانستاناتفاق میافتد ولی به خاطر مشکلات ناشی ازعدم امنیت برای فیلم برداری در این کشور، تهیه کنندهگان فیلم مجبور به جست و جو براییافتن محلی شدند که به فضای شهری کابل وجغرافیای افغانستان نزدیک باشد. آنها در حدودبیست کشور از هندوستان و مراکش تا آفریقایجنوبی را در نظر گرفتند تا سرانجام شهر کوچک «کاشگر» در کشور چین را انتخاب کردند. پساز دکورسازی و صحنه آرایی در خیابانهای اینشهر، تنها جمیعتی متشکل از مردان و زنان افغاندر لباس های محلی لازم بود تا تصویر شهر کابل رابازسازی کند. تلاش برای یافتن بازی گران اصلیفیلم، به خصوص پسر بچهها، چالش بزرگ دیگریبرای تهیه کنندهگان این فیلم بوده است. آن ها جست و جوهای شان را از خانوادههای افغانی کهساکن کشورهای اروپایی بودند آغاز کردند. ولیخیلی زود متوجه شدند که این کودکان به خاطردور بودن از سرزمین مادری، به لحاظ فرهنگینیز از آن جامعه فاصلهٔ زیادی گرفتهاند. ایننتیجه گیری، مدیر تولید فیلم را به کوچه و خیابانهاو مدارس کابل کشاند که پس از جست و جویییک ماهه موفق به یافتن دو دانش آموز در یکی ازمدرسههای کابل شد. این دو نوجوان که پیش ازبازی در فیلم بادبادک باز هم دیگر را نمیشناختند، برخلاف آن چه که در قصهٔ فیلم اتفاق میافتد، پس از پایان فیلم برداری رابطهٔ دوستی عمیقیبین آن ها شکل گرفت. از دیگر بازی گران فارسیزبانی که در این فیلم ایفای نقش کردهاند، میتواناز «همایون ارشادی» بازی گر سرشناس سینمایایران نام برد که به خاطر بازی درخشان اش درفیلمهای «طعم گیلاس» عباس کیارستمی و «درخت گلابی» داریوش مهرجویی شناخته شدهاست. همایون ارشادی در فیلم بادبادک باز نقش «بابا» پدر امیر، شخصیت اصلی داستان را بازیمیکند. از دیگر نکات گفتنی دربارهٔ تولیداین فیلم میتوان به بادبادک های زیبایی که درصحنههای کابل دیده میشوند، اشاره کرد. اینبادبادکها توسط یک بادبادک ساز حرفهای افغاندر اتاق محقرش در کابل ساخته شدهاند و پس ازفیلم برداری، از طریق مدل سازی و با استفاده ازنرم افزارهای ویژه در استودیویی در کالیفرنیا، بهصحنههای مورد نظر در فیلم اضافه شدهاند.
فیلم برداری فیلم بادبادک باز در ماه دسامبر 2006 به پایان رسیده است. فیلم به زبان فارسی همراه بازیرنویس انگلیسی ست و بیش تر بازی گران فیلم، فارسی زبان و اهل افغانستان هستند. احمد خانمحمد زاده بازی گر نقش حسن، کودکی از قبیلهیهزاره و دوست امیر خان شخصیت محوری داستانکه در صحنهیی از فیلم مورد تجاوز یک جوانپشتو قرار میگیرد، مدعی شده که کارگردان فیلم (مارک فورستر) تا قبلاز صحنه فیلم برداریهیچ چیزی درباره اینصحنه به او نگفته وفیلم نامه هم در اختیاراو نبوده تا بفهمد کهچه اتفاقی میخواهدبیفتد. پدر احمد خان نیز مدعی شده که کارگردانآن ها را فریب داده و از آن ها سوء استفاده کرده وبازی پسرش در این صحنه زندهگی او را به خطرانداخته و باعث تشدید دشمنی بین قبیله هزارهو پشتو شده است. اما کارگردان و تهیه کنندهیفیلم این ادعا را رد کرده و معتقدند که احمد خانو پدرش از قبل کاملا در جریان فیلم برداری این صحنه بوده و بارها این صحنه با احمد خان تمرینشده است. با این حال آن ها به خاطر جلوگیریاز آسیب های احتمالی به خانواده احمد خان، نمایش این فیلم را در افغانستان به تعویق انداختهو احمد خان و خانوادهٔ او را به امارات متحدهعربی منتقل کردهاند. بادبادک باز فیلمی ستکه با معیارها و استانداردهای هالیوود ساختهشده و همانند بسیاری از فیلم های هالیوودیخوش ساخت، جذاب، سرگرم کننده، رمانتیکاست و در بسیاری از لحظهها اشک بیننده رقیقالقلب را درمیآورد. خالد حسینی در گفت و گوییاز صحنهٔ تجاوز به عنوان استعارهیی از سرزمینافغانستان که همیشه در معرض هجوم و تجاوزبوده یاد کرده است. ساختار روایی فیلم کاملاکلاسیک و قانون مند است. فیلم با صحنهایاز بادبادک بازی در آسمان سان فرانسیسکو درسال 2000 شروع میشود و بعد با فلاش بکبه سال 1978 در افغانستان رفته و دوباره درپایان فیلم به همان صحنه اول برمیگردد. در اینمیان بادبادک نقش محوری و تعیین کنندهیی درفیلم دارد و از آن به عنوان عنصری بصری و درعین حال نمادین و به منزلهٔ استعارهیی از آزادیخیلی خوب استفاده شده، عنصری که سه بخشمختلف فیلم را به هم میپیوندد. اگرچه تصویرزیبای بادبادک ها در آسمان آمریکا نیز میتواندتاکید دیگری بر تصویر ایدهآلیستی فیلم ساز ازاین کشور به عنوان مهد آزادی تعبیر شود. منتقدنام آشنایی هم چون راجر ایبرت فیلم را ستایشکرده و آن را در فهرست بهترین های 2006 قرارداده است. اما در مقابل منتقد سخت گیرتری مانندمنولا دار گیس فیلم را شعاری دانسته و ارزشچندانی برایش قائل نشده است. از جمله عواملسرشناس دیگر فیلم میتوان به دیوید بنیوف وآلبرتو ایگلسیاس اشاره کرد. بنیوف فیلم نامه نویسسی و هفت ساله فیلم است. او با این که تنهاچهار فیلم نامه را در کارنامهٔ خود دارد، ولیبه خوبی اثبات کرده که کیفیت کار او در حدبالایی ست. ساعت بیست و پنجم و تروا از جملهآثار او به شمار میآیند. با دقت به بار مضمونی، و ساختار کلی نوشتههای اش که گاهی تاریخی، گاهی تخیلی و گاهی هم رئالیستی ست، میتوانیممتوجه قدرت و توانایی های قصه گویی و داستانپردازی او بشویم. فیلم بمان هم اولین هم کاریاو با فورستر است که از پیچیدهگی های فراوانیدر روایت برخوردار است و درک بالای نویسندهاز سینمای مدرن را به نمایش میگذارد. آلبرتوایگلسیاس یکی از چهرههای بسیار شناخته شدهسینمای اسپانیا است که به خاطر آهنگ سازی برایفیلم های پدرو آلمودوبار بیش تر او را میشناسند. نقش او در فیلم غیر قابل انکار است. فضایی که او به فیلم بخشیده به خصوص در سکانس مسابقهبادبادک ها، در پیش برد داستان نقش مهمی دارد. همایون ارشادی و دو کودک فیلم حسن و امیرمیبینیم. لوکیشن ها دقیق و واقعی انتخاب شدهو ساختهگی نیست، اگرچه موزیک متن، گریم وصحنه آرایی فیلم تک به تک خوب هستند.
همایون ارشادی بازی گر نقش پدر در بادبادک باز
ارشادی در بادبادک باز یکی از اصلی ترین یابه تر است بگویم مهم ترین نقش را برعهده دارد. بابا در فیلم نماد همان چیزهایی ست که جهان فیلمقصد دارد آن ها را معرفی و ستایش کند. همایونارشادی با این که چندان بازی گر پرکاری نیست، اماتوانسته با حضور در سه فیلم طعم گیلاس، درختگلابی و بادبادک باز، جایی در تاریخ سینمای ایرانو به نوعی جهان باز کند که نه تنها باعث افتخاراست بل که بار دیگر ثابت میکند تجربههایهنری هم میتوانند ماندگار باشند. ارشادی برایانجام تست بازی گری به کابل رفت، شهری کهاولین بار بود به آن جا میرفت و شهری که به قولخودش چنان شرایط هول ناکی داشت که عملازبان او بند آمده بود چند روز پس از بازگشت بهایران متوجه شد فورستر او را برای نقش بابا، پدرامیر، راوی داستان در فیلمپارامونت و نتیج انتخابکرده که برمبنای داستانمعروف خالد حسینیساخته میشد. ارشادیکه دانش آموخته رشتهمعماری از دانش گاه ونیزاست و از سال های 1970 به عنوان یک آرشیتکتموفق فعالیت میکند، کتاب حسینی را خواندهبود، اما مطمئن نبود برایاین نقش مناسب باشد. اوحس کرد باید فورستر را قانع کند، اما فورسترنیازی به این کار نداشت. خودش میگوید: «پیشمارک (فورستر) رفتم و گفتم مطمئنی من به درداین نقش میخورم؟ شخصیت بابا در فیلم دستانیبزرگ دارد و قدش شش فوت و هشت اینجاست. من خیلی کوتاهترم. فورستر گفت نگراننباشم و فقط دیالوگ ها را بخوانم، بازی گرایرانی، شخصیت بابا را این طور توصیف میکند: «یک مرد قوی و کسی که در جوانی اشتباهی کردهکه تمام عمر تاوان آن را داده است. او کشورش رااز دست داده، همین طور ثروت و قدرت اش را، اماهم چنان مغرور است؛ چیزهایی را از دست میدهد و چیزهایی را به دست میآورد. او یاد گرفته بهپسرش عشق بورزد. بیش تر دیالوگ های این فیلمبه زبان فارسی دری (با زیرنویس انگلیسی) و بقیهبه زبان انگلیسی هستند. تقریبا تمام بازی گران اینفیلم، از جمله بازی گران نوجوان، بومی هستند. بازی گران این فیلم عبارتنداز: خالد عبد اللّه-امیر/زکریا ابراهیمی-کودکی امیر/علیدانش-سهراب/همایون ارشادی-پدر/آتوسا لیونی-ثریا/احمد خان محمود زاده-کودکی حسن/ناصر عارزیا-زمان. این فیلم به تهیه کنندهگی ویلیام هوربرگ، والترپارکس، ربهکا یلدهام، بنت والش لاوری ومک دونالد ساخته شد. فیلم نامه این فیلم را «دیوید بنیوف» نوشتهاست. موسیقی متن نیزاز آلبرتو ایگلسیاساست. این فیلم 128 دقیقهیی که به دو زبان فارسیو انگلیسی و درکشور آمریکا تهیهشده است مبلغ 20 میلیون دلار هزینهدربرداشته است.
فیلم بادبادک بازرا باید دید حتا اگربه اندازهٔ خواندن کتاباش از دیدن فیلم لذتنبریم. بی گمان چه فیلم را ببینم و چه کتاب رابخوانیم، در پایان کار خالد حسینی ستودنی ست.
بررسی و تحلیل رمان
رمان به روایت اول شخص مفرد نوشته شدهاست. نویسنده رماناش را بر بستر روابط دوکودک بنا مینهد و از این راه، سی چهل سالزندهگی مردم افغانستان را بر پهنهیی از مهر و کینمیریزد. دو کودک-امیر و حسن-یکی فرزندارباب خانه و دیگری فرزند خدمت کارش، با همزندهگی میکنند. یکی پشتون است و دیگریهزارهای بدبختی که همه او را به چشم حقارتمینگرند. پشتون ها سنیاند و هزارهها شیعه. آن دو اما دور از این نگاه و نگرش ها زندهگی خوب خود را دارند تا این که یک روز یکی ازآن ها به علت ناتوانی های خویش به این نتیجهمیرسد که یکی از آن دو باید از خانه برود. اینآغاز ماجرایی ست که استخوان بندی رمان بر آنقرار میگیرد.
در ساخت ساده و زیبای داستان، پشت کردنیکی از آن دو به دیگری، همان پشت کردن مردمافغانستان به یک دیگر است. داستان کاملا در عینحال رئال بودن سمبولیک است، اما داستانی ستکه تعبیرهای بسیار برمیتابد. یکی از دو کودکتا به پایان به دیگری وفادار میماند اما طرفدیگر توان پاسخ دادن نیکیها را از دست میدهد. ماجرا در حقیقت از همین جا شروع میشود. آندو تن، یکی خدمت کار و دیگری ارباب تصورمیشود، اما در پایان معلوم میشود که برادربودهاند. درست مانند مردم افغانستان که برادربودهاند. به دلیل فقدان دانش و شناخت برادریکه سنبل اتحاد است، شیرازه زندهگی شان را پارهمیکند، چنان که برادری فراموش مانده مردمافغانستان شیرازه جامعه را.
یکی فکر میکند باید دیگری برود تا نظمزندهگی او پای دار بماند. دیگری چنان سعهیصدری به خرج میدهد که با به گردن گرفتنهمه گناهان کوچ میکند. آن که گناهان را بهگردن میگیرد. عشق خود را به دوستی و برادرینشان میدهد و سبک بار میرود. آن که گناهانرا به گردن دیگری میاندازد، موفق میشود اورا از خانه براند اما دروناش پریشان و رواناشپریشان میگردد. ولی رفتن و گسیختن آن یکیچیزی را حل نمیکند. همین طور که داستان پیشمیرود نویسنده قهرماناناش را یکی یکی واردصحنه میکند و هم چنان که داستان رو به پایانمینهد، سرنوشت یک یک را قصه و ماجرامیکند. در جامعه دو پاره شده هیچ سرنوشتیدرخشان نیست. همه را به کام مرگ و نابودیمیفرستد. اهمیت رمان خالد حسینی در این استکه همه آدمهایاش واقعیاند. همه از خوب وبد پذیرفتنیاند. همه از ستم گر و ستم کش وجودحقیقی دارند. چهرهٔ هیچ کدامشان غریبه نیست. همه در دور و بر ما زندهگی میکنند. همه حی وحاضرند. این جای گاه رفیعی ست که نویسنده بهآن دست یافته است.
دنیای خالد حسینی دنیایی است که در آنآینده به گذشته حسد میبرد. تمام آرزوی آینده وآیندهگاناش رسیدن به گذشته است نه به معنایسنت و کهنهگی، که به معنای زندهگی رسیدن. به مفهوم خوبیها و زیباییهایی است که زمانیحضور داشته و از میان رفته است.
قهرمان فضای داستانی بادبادک باز برای خوانندهایرانی آشناست. اما دلیل استقبالف از رمان تنها این فضای آشنای فرهنگ افغانستان نیست، سرنوشتتراژیک قومی ست که در جهنم دشمنی درافتادهاست. این رمانی ست که هر خوانندهیی را مجذوبمیکند. بافت داستانی آن چندان کشش دارد کهآب در دست داشته باشید نخواهید خورد تا آن رابه پایان ببرید. موارد بسیاری وجود دارد که داستانرا برخلاف رئال بودن به سمت سمبلیک سوقمیدهد. به عنوان مثال: به کارگیری واژهٔ بادبادکدر نام داستان، آزادی و رهایی را تدایی میکند ومیبینیم که پرواز بادبادک به عنوان سمبل آزادیدرست در دوران حکومت طالبان ممنوع میشوداین در حالی است که بادبادک بازی در دورانقبل از طالبان و یا در آمریکا آزاد است. و یا قابکردن بادبادک پیروز به عنوان سمبلی که روزی دراوج بوده است.
امیر در بخشی از داستان چنین میگوید که: من و حسن از یک پستان شیر خوردهییم، اولینگامهای مان را روی یک چمن و در یک حیاطبرداشتهییم و زیر یک سقف اولین کلمات مان را بهزبان آوردهییم. در جایی امیر میگوید من شخصادر سرنوشت رستم تراژدی نمیدیدم، آخر مگرهمه پدرها نهانی دل شان نمیخواهد پسر خود رابکشند؟
در تراژدی رستم و سهراب، رستم در نبرد، زخمی کاری بر پیکر دشمن دلاورش سهرابمیزند و پس از آن پی میبرد که سهراب پسراوست که سال هاست گم گشته است.
آن جایی که امیر اولین رمان خود را میخواند: داستان مردی که در فنجان میگریست وقطرههای اشکاش به مروارید بدل میگشت. پایانداستان این جا ختم میشود که مرد کارد به دستروی کوهی از مروارید نشسته است و بی اختیاردر فنجان اشک میریزد و جسد همسر مقتولاشدر دستان اوست. که نشان از قربانی کردن عزیزیبرای رسیدن به هدف است. در بخش دیگری ازداستان میبینیم که آصف، نوجوان ضد اجتماعی (آنتی سوشیال) که قهرماناش هیتلر است و برایتولد امیر نیز کتاب نبرد هیتلر را هدیه میآورد، در دوران طالبان از فرماندههان ارشد است. و یاداستان خواب حسن، که آن دو برخلاف باوردیگران که در آب هیولائی وجود دارد، به شناپرداختند؛ مبارزه حسن در افغانستان و آمدن امیراز آمریکا به افغانستان برای بردن سهراب؛ پسرحسن را تداعی میکند. در حقیقت شاید بتوانگفت نویسنده با پیکر گردانی در شخصیت حسنو امیر، امید و یاس، عشق و نفرت، دوستی ودشمنی را در روان یک انسان به تصویر کشیدهاست.
تولد امیر به قیمت مرگ مادرش تمام شده است، بنابراین از همان ابتدا در درون خود با نوعی حسگناه مانوس بوده است. ولی این حس گناه زمانیاوج میگیرد که او از کنجی مخفی، شاهد تجاوزبه حسن است. بزدلی مانع کوچک ترین اقدامیبرای نجات حسن میشود و ما به ملامت درونیامیر برای همیشهاست. امیر با وجودتمام توان مندی هاییکه دارد دائما وپی در پی از احساسحقارت و دونیخود حرف میزند و در جایی با وجود رسیدنبه آرزویی که همیشه در پی آن بوده یعنی رفاقتبا پدر و گرفتن تایید از او خود را هم چون استخربی فایده خالی میبیند.
حالا دیگر امیر علاوه بر احساس گناهی کهنسبت به مرگ مادرش و احساس تقصیری که درخود میدید سکوت همراه با خیانت خود را درهنگام تجاوز به حسن نیز آزارش میداد. احساسگناه عمیق چنان در وجود امیر ریشه دوانده کهمیخواهد نیمه دیگر خود را که همیشه برای اونیمه امید و نشاط و پویایی بود را از خود دورکند. حتا نوشته حک شده بر درخت انار را کهسنبلی ست از یکی بودن آن ها داشت. احساس گناهچنان او را آزار میدهد که خود را مستحق تنبیهمیدانست. حسن هم چون وجدان بیدار امیر کهبا هر بار دیدن، نمک سرزنش بر زخمش میپاشدبدل شده بود و امیربرای رهایی از ایندرد جان کاه درصددپاک کردن صورتمسئله برآمد و باتهمت زدن تهمتدزدی به حسن آخرین بندهای رابطهٔ خود رابا وجداناش پاره میکند و خود را از آن عذابظاهری خالی میکند.
نقش پدر امیر در داستان
در واقع فیلم شخصیتی را معرفی میکند کهتا وقتی زنده است قدرت مند و قانون گذار است. بعد از خروج پدر از متن داستان، فیلم بار دیگرامنیت و آرامش خاطر را در همان مسیری نشانمیدهد که بابا مقتدرانه از آن ها دفاع میکردهاست. اما پدر یک بخشی از گذشته را هموارهپنهان نگه داشته و از این جا به بعد امیر به عنوانفرزند و جانشین پدر نه تنها باید مانند بابا باشدبل که باید این گذشته را به نحوی جبران کند وراهی برای خوب بودن پیدا کند. شاید بتوان گفتبابا نمادی از همه ارزشها و آن چیزهایی ستکه افغانستان حالا از آن دور افتاده است. درواقعمثلث پدر و دو فرزندش به نوعی همان سه تاییمن برتر، نهاد و من را کامل میکند. درواقعشاید این سه نفر در واقع پیکر گردانی شده یک انساناند. حسن رفتاری مسیح گونه دارد. منت های صداقت، درست کاری و وفاداری ست. اگرچه به عنوان دست یار امیر در مسابقه کاغذ پرانبازی شرکت میکند اما قهرمان اصلی این مسابقهاست. او قربانی یک تجاوز جنسی میشود کهپیامد وفاداری اش به امیر قهرمان داستان است واز طرفی نیز ماحصل تفکر برتری طلبانه پشتونعلیه هزارهها.
داستان روایت میکند که چه گونه سه نسل ازیک خانواده هزاره در سه زمانی متفاوتقربانی سوء استفاده و تجاوز جنسی میشوند. مادرحسن، حسن و بعد سهراب پسر او. در همینحال نشان داده میشود که تجاوز جنسی به آن هامسالهیی حاشیهیی است و اصولا تفکر رایج، بربی گاری گرفتن و حتا از بین بردن آن ها استواراست. بادبادک باز، رمانی ست دربارهٔ دوستی، خیانت، صداقت و رستگاری. داستانی ستدربارهٔ فرهنگی غنی در سرزمینی زیبا که بهخاطر جنگ، تجاوز و تعدی در حال از بین رفتناست. شهریور ماه سال جاری در جلسه نقد رمانبادبادک باز که در سرای اهل قلم برگزار شده بود، مهسا محبعلی، نویسنده و منتقد ادبی، این کتابرا رمانی غرب پسند دانسته و گفته بود: نویسندهبدون توجه به مصیبت های افغانستان صرفا تلاشکرده تصویری خرسند کننده از امریکا ارائهدهد. او که در یک خانواده اشرافی و به دور ازمشکلات مردم افغانستان پرورش یافته است، تماممشکلات این کشور را به گردن مردم آن انداخته واز امریکا تصویری چون بهشت موعود ارائه دادهاست. میخواهند با بازنمایی تصویر، حقیقت راتغییر دهند و به همین علت است که فیلمی براساس این رمان ساخته شده است. حتما در اینفیلم هالیوودی نیز تصویر مثبتی از امریکا به نمایشگذاشته میشود. در این رمان انگار تمام مهرههاچیده شدهاند تا ناخود آگاه جمعی مورد هدفقرار بگیرد و امریکا را از تمام اتهامات تطهیرکنند. هم چنین در همین جلسه، جمشید ارجمنددر مورد بادبادک باز گفته بود: چرا یک نویسندهافغانستانی نباید رمان خود را به زمان فارسی خلقکند تا برگی بر ادبیات و فرهنگ سرزمین خودشافزوده شود؟ من به هر حال این رمان را کتابمفید و مطلوبی ندیدم و نگاه من به آن نگاهیمنفی ست. خالد حسینی افغانستان را در یکخانواده مرفه و اشرافی با خلق و خویی انگلیسیخلاصه کرده است. ساختمان زندهگی در اینخانواده آن چنان غربی ست که به عنوان مثال اتاقمخصوصی برای سیگار کشیدن دارند و به سبکخانوادههای اشرافی انگلستان زندهتگی میکنند.
علاقه و تشنهگی جامعهٔ جهانی برای آگاهی ازلایههای زیرین زندهگی افغانی و شرایط زندهگینویسنده [که نیمی از عمرش را در افغانستان زیستهاست و نیمی در آمریکا] در به میوه نشستن رمان، نقش غیر قابل انکاری داشتهاند. چه بادبادک بازاولین رمان افغان است که به انگلیسی نوشته شدهاست هرچند که مطالعه کتاب، خواننده حرفهییرا مطمئن میکند که قصه تنها با واژههای انگلیسیبه نگارش درآمده است و اندیشهٔ نهفته در کلام، فارسی ست. نویسنده در شاخ و برگ دادن وپروراندن اتفاقات دوران کودکیاش، بسیار قهارعمل کرده تا بدان جا که نگاه و حس خواننده سوارسطور قصه میشود و همراه آن به کوچه پسکوچههای کابل و افغانستان دوران سلطنتی سفرمیکند. ارسطو، در باب آثار هنری، کاری را جاویدو قوی میشمارد، که خود را به خواننده بباوراند.
آن چه اهمیت دارد کلیت یک تاریخ پنجاه سالهاست. آدم ها بهانههایی هستند برای تکیه مجددبر آن چه رفته است. بهانههایی که البته به اندازهمناسب هم به آن ها پرداخته شده است. این آدم هانه کاملا به تیپ فقیر و غنی نزدیک میشوند و نههستهٔ تکوین شخصیت هایی ماندگار را از خودبروز میدهند. بله، خالد حسینی به خوبی رویمرز حرکت میکند. امیر قرار نیست نه آن الگویقهرمان شکست ناپذیر باشد که مظهر عدالت وپیروزی محض است، نه آن شخصیت پیچیده دروهم و تعلیق گره داستانی. ایضا حسن. بنابراین مابه قدر لزوم به این دو نفر نزدیک میشویم.
ما در خلال خوانش رمان ضمن درگیری باحوادث خط روایی خود را در کنار آنان احساسمیکنیم. بر همین اساس دو قهرمان اصلی کتابدر موقعیتی بینابینی جلو میروند. گاه در بعضیصحنهها امیر از احساسات درونیاش در حد یکیا دو پاراگراف میگوید و گاهی در صحنهیی مانندروبرو شدن با ثریا پس از دوری از او به مدتیطولانی هیچ نمیگوید. راستی چرا بادبادک بازپر کشش است و در یک نشست خوانده میشود؟ چرا با توجه به این که گذر زمانی طولانی نزدیکنیم قرن را در قالب پرداخت به زندهگی سه نسلمیخوانیم از آن خسته نمیشویم؟ چرا امیر را بهسهولت باور میکنیم؟ چرا ارتباط حسن و امیر رالمس کرده و به آن احترام میگذاریم؟ چرا؟
منبع: فردوسی , دی و بهمن 1386 –