اگر حس میکنید که نوشتن، تولید محتوا و تالیف کتاب، بیهوده و پررنج است، داستان نوشتن فارنهایت 451 ری بردبری را بخوانید!

در زمانه صعود افسارگسیخته قیمت دلار و سکه، شاید نوشتن و ترجمه و تالیف و حتی بلاگنویسی، ساخت پادکست و یوتوبر بودن، چیزهایی بیهوده و خارج از روال بقا و زیست به نظر برسند.
اما اتفاقا توده مردم، درست در همین زمان است که نیازمند تسکین با ادبیات و خواندن و شنیدن و دیدن محتوای خوب هستند.
مردم نیاز دارند که با واژگانی برخورد کنند که حالشان را خوب کند و به اصطلاح روزشان را بسازد.
این دست مطالب هستند که به خوانندهها یادآوری میکنند که هنوز زنده هستند و هنوز هم باید ایدهآلهای خود را دنبال کنند.
امروز به تصادف در توییتر، توییتی دیدم که روزم را ساخت!
نمیدانم چرا این فکت را در مورد نویسنده محبوبم و کتابی باارزشی که نوشته بود، تا به حال نمیدانستم.
کتاب فارنهایت 451، کتابی است که هرگز کهنه نمیشود و تا به حال در «یک پزشک» پستهایی در مورد آن نوشتهایم و البته باز هم باید بنویسیم.
به مناسبت زادروز ری برادبری: مروری بر برخی فیلمهایی که بر اساس فیلمنامههای او ساخته شده بودند
نود و چهارمین سالروز تولد ری بردبری، نویسنده تأثیرگذار فقید دنیای علمی- تخیلی
اما توییت چه بود؟
در توییت نوشته شده بود که:
اگر حس میکنید که وقت کافی برای نوشتن ندارید، باید بدانید که:
ری بردبری نوشتن کتاب فارنهایت 451 را از کتابخانه دانشگاه UCLA و یک ماشین تحریر که ساعتی میشد کرایه کرد، شروع کرد.
به توییت یک عکس هیجانانگیز پیوست شده بود. عکسی که پلاک نصب شده در همان محل نوشتن کتاب را نشان میدهد.
روی این پلاک نوشته شده است که ری بردبری کتاب فارنهایت را بین سالهای 1950 تا 1953 در همین محل در اتاق کرایه ماشینتحریر نوشته است.
در قسمت بالای پلاک جملاتی از کتاب فارنهایت 451 نوشته شده:
کتابها ابزاری برای ذخیره چیزهایی هستند که از فراموش کردنشان، در هراسیم. چیز جادویی دیگری در آنها نیست. جادوی آنها در چیزی که میخواهند بیان کنند، نهفته است و اینکه چطور تکههای دنیا را به هم وصله میکنند تا جامهای برایتان بدوزند.
روایت به صورت کمی مشروحتر و دقیقتر:
اسم آن کتابخانه در UCLA، کتابخانه لارنس کلارک پاول بود. یک روز ری بردبری به این کتابخانه رفته بود و متوجه شده بود که جای کاملا ساکتی نیست و از جایی صدای تایپ کردن میآید. او ناگهان متوجه شد که در پایین کتابخانه اتاقی را مختص ماشینتحریر کردهاند و 12 ماشین تحریر در آن قرار دادهاند و با بهای 10 سنت به ازای نیم ساعت میشود، از یکی از آنها استفاده کرد.
اینجا بود که بردبری به بانک رفت و تعداد زیادی 10 سنتی گرفت. به مدت نیم ساعت، سریع تایپ کرد و کتابش را شروع کرد و بعد یک ده سنتی دیگر انداخت تا بتواند باز هم از ماشین تحریر استفاده کند.
وقتی از نوشتن فارغ شد، به طبقه بالا رفت و از تضادی که بین محیط کتابخانه و محیطی که به صورت تخیلی در کتابش خلق کرده بود، لذت برد.
9 روز به صورت پی در پی گذشت و او در این مدت 9.8 دلار صرف کرده بود و در این بازه زمانی، پیشنویس رمان فارنهایت 451 که یک داستان کوتاه با عنوان آتشنشانها را بود، تمام کرده بود. این داستان کوتاه اولین بار در سال 1951 در مجله گلکسی به چاپ رسید.
بعدها همان طور که میدانید این داستان کوتاه، توسعه داده شد و تبدیل به کتاب فارنهایت 451 شد.
این پست در یک عصر گرم تابستانی و در فاصله ویزیتهایم و با صرفنظر کردن از نوشیدن چای در یک عصر تابستانی نوشته شد! خاطره بماند برای بعد!
سپاس از مطالب ارزشمندتان. آیا نسخه الکترونیکی این رمان موجودست؟
بله. از طاقچه میتوانید تهیه کنید.
خیلی ممنون که زمانهای استراحتتان رای برای اشتراکگذاری مطالب جذاب اختصاص میدهید ?
مگه مطب هم دارید ؟ویزیت هم می کنید ؟
ممنونم. امیدوارم بتونم من هم در این دوران کرونا و فضای غم آلود کشور، یکی از ایده هامو به رشته تحریر دربیارم. بدجور دست و دلم به کار نمیره.