اعتماد به نفس و عزت نفس چه هستند؟

در سطحی اصولی و اولیه، اعتمادبه نفس حسی از امنیت احساسی است که از باور داشتن خود ناشی میشود و عزت نفس چتری است که این ایمان و باور را شکل میدهد. اعتماد به نفس از عوامل گوناگونی تشکیل میشود که در میان آنها عزت نفس نقشی بسیار مهم دارد.
داشتن حس اعتماد به نفس در همه جنبههای زندگی شما ضرورت دارد. اعتماد به نفس به شما یاری میدهد تا به هدفهای خود برسید، چیزهایی تازه را امتحان کنید، به تصمیمگیری خود اعتقاد و به توانمندیهای خود ایمان داشته باشید و مستقل زندگی کنید. به شما یاری میرساند تا استرس را مدیریت کنید و با مسائل جسمانی و احساسی برخورد متناسب داشته باشید. نداشتن اعتماد به نفس شما را خوار و خفیف میکند.
از حرف ما برداشت اشتباه نکنید. داشتن اعتماد به نفس بدین معنا نیست که هرگز عصبی، مشوش و نامطمئن نشوید. اضطراب و ناامنی احساساتی طبیعی برای همه انسانها هستند و همه آن را در زندگی خود از سر میگذرانند. همه انسانها،گاه خود را در زیر فشار احساس میکنند. اعتماد به نفس، با توجه به کاری که انجام میدهید، تفاوت میکند. با سن و سال شما، با تجربهتان و با خلق و مشرب شما رابطه دارد. اما اگر از عزت نفس کافی برخوردار باشید، اعتماد به نفس شما تنها گهگاه کم میشود. اگر انسانی مثبت و دارای اعتماد به خود باشید که میتوانید از پس موقعیتهای مشکل برآیید، کمتر با کمبود اعتماد به نفس روبه رو میشوید.
لطفا به این مطلب نیز توجه داشته باشید که اعتماد به نفس، همان نخوت و خودبینی نیست. خودبینی چیزی کامل متفاوت است. خودبینی، غروری نابجاست، عقده خودبزرگ بینی است که هرگز مفید یا واقع بینانه نیست، در حالی که اعتمادبه نفس راستین، توانمندی ای درونی است که عزت نفس را زیربنای خود دارد.
البته، میتوانید به سراغ اعتماد به نفس کاذب بروید و تظاهر به کسی بکنید که به راستی او نیستند. هیچ کس در همه وقتها و زمانها اعتماد به نفس ندارد و احساس استرس زدگی، تشویش و یا نگرانی هرگز نباید نقطه ضعف به شمار آید.
چه عواملی به ما اعتماد به نفس میدهند؟
عزت نفس. معنای دیگرش احترام به خود یا حرمت نفس است بنا شده بر اطمینان خاطر: گزینهها و باورهای خود را محترم میشمارید.
خودپذیری: میدانید که کی هستید، چه چیزهایی را دوست دارید و از چه چیزهایی بدتان میآید. خودباوری: میدانید به آنچه میخواهید، دست خواهید یافت.
احساس«اصالت» و راحتی در پوست خود
: راحت بودن با جسم خود
داشتن نگرش مثبت و رویارو شدن با زندگی
– ایمان داشتن به توانمندی خود
تمایل به پذیرش تحسین و تعریف و نیز انتقاد
ترسیدن از توانایی خود برای مقابله ممکن است به پیش بینی بدل شود که درست از آب در میآید. احساس اعتماد به نفس کمتری میکنید. از توانمندیهای خود نگران هستید و بنابراین، رفتارهای ضعیف از خود به نمایش میگذارید و این مانع از کامیابی شما میشود.
عزت نفس پایین
عزت نفس پایین در اعتماد به نفس نقشی مهم بازی میکند. داشتن عزت نفس پایین از باور نداشتن خود به این که بتوانید کاری را انجام بدهید ناشی میشود. در این وضعیت به غرایز خود اعتماد نمیکنید و باور ندارید که فردی ارزشمند هستید. فرض را بر این میگذارید که اوضاع آن طور که شما میخواهید نمیشود. از خودتان انتقاد میکنید و رفتارهای غیرمفیدی را بروز میدهید. این رفتارها بر شدت مسئله میافزاید و باورهای منفی شما را تأیید میکند. رخدادها، موقعیتها و حتی افکار و اندیشهها از عزت نفس میکاهد.
چه عواملی موجب اعتماد به نفس پایین و عزت نفس اندک میشوند؟ کمبود اعتماد به نفس یا عزت نفس ممکن است با برخی از موقعیتها رابطه داشته باشد مانند مورد استیون) و یا امکان دارد بخشی همیشگی از زندگی شما باشد که در همه چیز اثر میگذارد. اگر در مورد رخداد ویژه یا موقعیتی
خاص، احساس ناامنی میکنید ممکن است در مجموع چشم اندازی مثبت از خود داشته باشید. در این وضعیت، وقتی احساس کنید که مسئلهتان فیصله یافته است، مشکل اعتماد به نفستان نیز برطرف میشود. برای مثال، ممکن است نگران باشید که نتوانید کاری را در زمان تعیین شده انجام بدهید و از این رو، آن کار را اصلا آغاز نمیکنید. بنابراین، به طور یقین نمیتوانید کارتان را در زمان تعیین شده انجام دهید. اما این پایان دنیا نیست، به شما فرصت دیگری میدهند. عزت نفس شما افزایش مییابد و کاهشی که در عزت نفس شما پدید آمده بود در بقیه بخشهای زندگی شما اثر نمیگذارد.
اما اگر اعتماد به نفس پایین و عزت نفس اندک بخشی همیشگی از زندگی شما باشند، میتوانند در هر کاری که میکنید تأثیر بگذارند، میتوانند در سخن گفتن، اندیشهها و احساس شما تأثیر بگذارند، فکر احمق بودن، زشت بودن، بیفایده بودن، به اندازه کافی خوب نبودن، بیارزش بودن، جذاب نبودن، دوست داشتنی نبودن و ناکام بودن در هر کاری که انجام دهید، پیوسته دخالت میکنند.
این باورها ریشههای عمیق دارند، شما آنها را به دیدۂ حقایق زندگی میبینید و نه صرفا نظری که درباره خودتان دارید. باور میکنید که آنها ویژگیهای اصولی هویت شما هستند و این بدان معناست که خودتان را آن قدرها دوست ندارید.
اشخاص، به سبب تجربههای منفی در زندگیشان، گرفتار کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس پایین میشوند و این معمولا از دوران کودکی و نوجوانی سرچشمه میگیرد، هر چند ممکن است در هر زمانی شکل بگیرد. حتی اشخاصی که پیشتر عزت نفس سالم داشتهاند، در سالهای بعدی زندگی، اگر با رخدادی پراسترس که در نگرش آنان درباره
خودشان تأثیر میگذارد روبه رو شوند، ممکن است اعتماد به نفس خود را از دست بدهند. حتی عواملی مانند والد شدن، بازنشسته شدن و ترک خانه کردن فرزندان امکان دارد در اعتماد به نفس شما تأثیر بگذارد. این گونه رخدادها و موقعیتها گمان شما را در زندگی تغییر میدهد و شما را از حیطه امن و ایمن بیرون میبرد. این امر ممکن است تولید بحران هویت کند که در میزان اعتماد به نفس تأثیر فراوان میگذارد.
طبیعت در برابر پرورش دادن
تجربههای شما در برداشتی که از خود دارید تأثیر میگذارد، این که دیگران شما را تا چه اندازه ارزشمند میدانند و شما برای خود چقدر ارزش قایلید. در کودکی از آنچه میبینید و میشنوید و آنچه به شما میگویند درس میآموزید. در کودکی توان مقایسه ندارید، و بنابراین، آنچه را میشنوید و میبینید، میپذیرید. و متأسفانه این مرحله ای است که مشکلات فراوان بروز میکند.
اگر به شما گفته باشند که بیفایده و بیارزش هستید، اگر در کودکی هرگز بابت کارهای خوبتان تعریف و تحسین نشده باشید، با احتمال زیاد با کمبود عزت نفس روبه رو میشوید. و در سنین بزرگی تغییر کردن برایتان دشوار میشود. علتش این است که هرگز فرصت آن را نداشتهاید که خود را مثبت ببینید. اگر هرگز فرصت آن را نداشتهاید که به اعتماد به نفس برسید، در لحظههای دشوار چیزی ندارید که به آن تکیه کنید. خودباوری کافی ندارید که به شما یاری رساند. در چنین وضعیتی خود به خود گمان میکنید که به اندازه کافی خوب نیستید، به اندازه کافی جذاب نیستید، به اندازه کافی باهوش نیستید و غیره و غیره، زیرا هرگز درباره خود نظر دیگری نداشتهاید.
با این همه، اگر مورد مهر و محبت واقع میشدید، اگر تحسین و حمایت میشدید، با احتمال بسیار بیشتری از عزت نفس بهره میگرفتید و اکنون از اعتمادبه نفس کافی برخوردار میبودید. اگر در کودکی عشق و محبت و اعتمادبه نفس را احساس کرده باشید در بزرگسالی، وقتی با مشکلی رویارو میشوید، بهتر میتوانید با این مشکل برخورد مثبت کنید.
این بخش پرورشی کار است، اما طبیعت نیز نقش اساسی ایفا میکند. آنچه به وسیله ژنها از پدرومادرتان به ارث بردهاید، در خلق و خوی شما تأثیر فراوان بر جای میگذارد. مشخص میکند آیا اعتماد به نفس کافی دارید یا به کمبود عزت نفس دچارید. اگر برون گرا باشید از خطر کردن لذت میبرید و از حیطه امن و راحت خود به راحتی بیرون
می روید تا بدانید چه میتوانید بکنید، از کدام توانایی بهره دارید. در این وضعیت، مهارتهای خود را امتحان میکنید. برون گراها اغلب عزت نفس فراوانی را بروز میدهند و از سوی دیگر، اگر درون گرا باشید، سکوت میکنید، دست به خطر نمیزنید. به ندرت اتفاق میافتد که درستی نظرهای خود را ثابت کنید و درگیر توان آزماییهای زندگی شوید. درون گراها معمولا به عزت نفس کم دچارند. البته، حد میانهای نیز وجود دارد. اما به طور کلی باید گفت سوای آنچه طبیعت شماست، شما تحت تأثیر پرورش خود قرار میگیرید.
اما، همان طور که پیشتر عنوان کردیم، حتی اگر شما کودکی با اعتماد به نفس بودید، ممکن است در بزرگی با کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس روبه رو شوید. در ادامه مطلب، به برخی از عوامل از میان برنده اعتماد به نفس اشاره کرده ایم.
نابودکنندههای رایج اعتمادبه نفس
شدتی که موارد زیر ممکن است در شما اثر بگذارند بستگی به این دارد که چند مدت یک بار اتفاق میافتند، به آنها چه اندازه اعتقاد دارید و دوامشان چقدر است. امکان دارد اکنون اتفاق بیفتند یا وقتی پرورش مییافتید اتفاق افتاده اند
: این احساس که نمیتوانید با استرس مقابله کنید: این باور که از عهده رخداد در حال حاضر برنمی آیید با موقعیت می تواند مأیوس و نومیدتان کند و به شما احساس تنهایی بدهد. این امر از اعتماد به نفس شما میکاهد و ممکن
است با کاهش عزت نفس روبه رو شوید. به عنوان نمونه و مثال میتوان به مورد زورگویی قرار گرفتن و مرعوب شدن در محیط کار اشاره کرد.
برآورده نکردن معیارها: این مطلب ممکن است از دو بخش تشکیل شود. احساس میکنید در حد و اندازهای که دیگران از شما انتظار دارند و شما از خودتان انتظار دارید ظاهر نمیشوید. ممکن است بدانید کارکردتان در حد مطلوب نیست و یا دیگران آشکارا به این موضوع اشاره میکنند و شما امکان دارد مورد انتقاد قرار بگیرید.
انتقاد پیوسته: توانایی پذیرش انتقاد سازنده نشان درایت است، اما اگر انتقاد سازنده نباشد و هرگز با تحسینی متعادل نشود و توفیقهای شما به حساب نیاید، میتواند اعتماد به نفس و عزت نفس شما را نابود کند.
نبود جنبههای مثبت: کسی آشکارا بر ضد شما نیست، اما به شما به طور مشخص بیتوجهی میشود، مورد تعریف و تحسین قرار نمیگیرید، تشویق نمیشوید، محبت نمیبینید. به نظر میرسد هیچ کس به طور شخصی به
شما علاقه نشان نمیدهد. به عنوان کودک به این نتیجه میرسید که اشکالی در شما وجود دارد و شایسته محبت و توجه دیگران نیستید. این احساس و تصور ممکن است در سنین بزرگی نیز بروز کند.
. احساس مطرود بودن: احساس میکنید و یا در زمان کودکی احساس میکردید که در مدرسه، خانه و یا محل کار با بقیه همخوانی ندارید. یا آنکه ممکن است به دلیل دلبستگیهای متفاوتتان، کسی شما را مورد انتقاد قرار ندهد و احساس میکنید دیگران به شما نظر مساعد ندارند.
و مشکلات خانوادگی: طلاق، بیماری و یا از دست دادن شغل ممکن است در خانوادهها تأثیر شدید بگذارد. در ضمن، نقشی که شما در خانواده بازی میکنید، در برداشتی که از خود دارید و اینکه تصور میکنید دیگران چه برداشتی از شما دارند، تأثیر میگذارد.
موفقیت اجتماعی شما: برداشتی که از خود دارید با باور شما در این زمینه که تا چه اندازه با جامعه هم خوانی دارید، مرتبط است.
– بدرفتاری (جسمی، احساسی یا جنسی): اگر در کودکی با سوءاستفاده روبه رو میشدید. اگر مرتب مجازاتتان میکردند، اگر مورد بیتوجهی و بدرفتاری قرار میگرفتید، امکان دارد اینها آثار جراحت در شما برجای گذاشتهاند. بچهها، به طور کلی، اگر مورد بدرفتاری قرار بگیرند، تصور میکنند که تفصیر خودشان بوده که با آنان بدرفتاری شده است.
کمک به ضربههای روانی گذشته
قربانیان دوران کودکی و کسانی که در بزرگسالی با ضربههای روانی روبه رو شدهاند، میتوانند درمان شوند و میشوند. اگر در چنین موقعیتی قرار دارید، میتوانید به پزشک عمومی یا به روان درمانگر مراجعه کنید.
تأثیر اعتماد به نفس اندک و عزت نفس پایین
تأثیر این احساس که تصور میکنید همپای دیگران نیستند و یا در زمینههایی با کمبود روبه رو هستید ممکن است فاجعه آمیز باشد. اینکه چگونه احساس یا فکر میکنید، به ناچار در عمل شما تأثیر میگذارد.
– درون گرا یا بیرون گرا شدن: اگر به انتقاد یا تأیید نشدن بیش از اندازه حساس شوید، ممکن است از تبادلهای اجتماعی فاصله بگیرید و یا به فردی مهرطلب بدل گردید.
-معتاد به کار با کارگریز شدن: ترس از شکست و ناکامی ممکن است سبب شود که شدت درگیر کار شوید یا کار کردن را به طورکلی کنار بگذارید تا اگر شکست خوردید بتوانید عذر و بهانهای داشته باشید و بگویید که تلاش نکردید.
بیتوجهی به تعریف و تحسین: تنها جنبههای منفی را در نظر میگیرید، تواناییهای خود را دست کم ارزیابی می کنید و از کنار انجام دادن هر کار مثبتی بیتوجه میگذرید.
-اجتناب کردن و مسامحه: از انجام دادن هر کاری که سبب شود مورد ارزیابی قرار بگیرید خودداری میورزید.
بی توجهی به مراقبت از خود: ارزش قایل نشدن برای خود بدین معناست که از خود مراقبت نکنید و به خود بیتوجه باشید. به وضع ظاهر و سلامت خود رسیدگی نکنید. ممکن است به پرخوری یا کم خوری دست بزنید، ورزش نکنید، بدون مجوز پزشک و روانپزشک به خوددرمانی بپردازید، مواد مخدر استعمال کنید و یا به بهداشت خود اهمیت ندهید.