حد بحرانی در زندگی – بازه خطیر بین سقوط و دور تسلسل بدخیم تا سربرافراشتن و غلبه بر مشکلات

زندگی چیز عجیبی است. سرنوشت و روال زندگی هر شخص را انبوهی از متغیرها و انتخابها و ظرفیتهای مختلف او و محیط پیرامونش و گاهی هم برخی تصادفها مشخص میکنند.
خواهی نخواهی بسیاری از ما، وارد موقعیتهایی میشویم که در دو سوی آن، دو مسیر قرار دارد:
1- تسلیم و افسردگی و خودفریبی و فروکاستن زندگی به رفع حوائج اولیه و ابتدایی
2- مبارزه مستمر و جنگیدن و ارتقا و استفاده از شانسها و فرصتهای معدود
اینکه دریابیم در چنین برهه حساسی گرفتار شدهایم و ممکن است به مجرد انتخاب یکی از این دو مسیر، در یک دور تسلسل برگشتناپذیر تا انتهای هر یک از مسیرها را برویم، خودش نیازمند تیزهوشیهایی است.
یکی از مهارتهایی که به تدریج در زندگی کسب میکنیم، توانایی خودشناسی و روراست بودن با خود است. اینکه بدانیم اصلا ظرفیت هوشی و منتهای پشتکارمان در چه حد است و چقدر میتوانیم به اصطلاح از جان مایه بگذاریم و آنها را تقویت کنیم. چه منابعی را در حال حاضر داریم و میتوانیم چه منابع حمایتی دیگری را جور کنیم.
وقتی به خودشناسی و ارزیابی از خویشتن دست پیدا کردیم، باید توانایی ریختن یک نقشه گام به گام در ذهن را داشته باشیم و مهمتر از آن باید پشتکار و تعهد به این نقشه داشته باشیم و از هزینههایی که برای رسیدن به هدف مجبوریم بپردازیم، نترسیم.
این هزینهها میتوانند، شامل صرفنظر کردن از مقداری از سرمایه و درآمدزیایی، وقت خواب و خوراک و استراحت و سرگرمی یا تحمل غربت و سختیها باشند.
اما چیز کلیدی در این وسط این است که واقعا آن برهه حساس و بحرانی را بتوانیم در زندگیمان شناسایی کنیم. اگر تصور کنیم که باز هم فرصتهای بیشماری در زندگی هست و وضعیت آنچنان هم که تصور میکنیم، بحرانی نیست، ممکن است دست روی دست بگذاریم و وارد مسیر سقوط بشویم.
متاسفانه در این مسیر، گاهی اوضاع چنان پیش میرود که حتی در صورت بیدار شدن و هوشیاری و تلاش دوچندان، دیگر آنقدر انرژی یا منابع حمایتگر برایمان باقی نمانده که بتوانیم خود را برهانیم. چیزی شبیه غلتیدن در یک باتلاق.
هوشیار باشیم و قبل از ورود به مرحله بیبازگشت منفی، انتخابهای خوب کنیم و اگر توانستیم تابلوی هشداری در سرآغاز ورودی باتلاق برای دیگران بزنیم.
اصلاً فرقی نمیکرد به نظرم؛ نوشتن یا ننوشتن این مطلب!
این مطلبتون خیلی بدرد من یکی خورد.یادمون باشه همیشه هم انتخابهای خوبی پیش نمیاد اگه الان هست نباید ترسید
کسی که وارد باطلاق شده منتظر دستی هست که به سمتش دراز بشه
اگر اون دست نیستیم با سرزنش و ایراد گرفتن از گذشته محتوم باعث تلخی لحظات آخرش نشیم بهتر نیست..؟
تایید کردن راه و روش خودمون با تاکید به خطاهای دیگران باعث میشه از دیدن باطلاقهای مسیرمون غافل بشیم
شاید در قدم بعدی دستی که کمک میخواد دست ما باشه اگر برا گرفتن دستی تامل نکنیم…