کتاب فیسبوک و فلسفه، در ذهنتان چه میگذرد؟ نوشته دی ویتکاور

کتاب فیسبوک و فلسفه دومین کتاب از مجموعه کتابهای نیش فلسفه نشر سفیتال است که به بررسی فلسفی فرهنگ عامهپسند می پردازند.
کتاب فیسبوک و فلسفه، روی یکی از شبکههای اجتماعی پرکاربر، یعنی فیسبوک تمرکز کرده است. این محیط تعاملی مجازی چه ویژگیهایی دارد؟ چه سودمندیها و چه زیانهایی؟ آیا فلسفه میتواند به این قلمرو نوین ساخته و پرداخته دوران اطلاعات نگاهی بیاندازد و ان را به زبانی ساده برای ما تحلیل کند؟
نویسندگان گوناگون این کتاب در مقالات خود پاسخ این سوال را به طرق مختلف دادهاند.
کتاب فیسبوک و فلسفه، در ذهنتان چه میگذرد؟
نویسنده: دی ویتکاور
مترجم: علیاصغر رئیسزاده
نشر سیفتال
در نخستین ملاقات با همسرم، با گربه او به نام «مکسول جرمیا اورنجفلو» نیز در سایت Catbook آشنا شدم. عجیبتر آن که گربه من «والاس بیوفورد نیلی» نیز در این سایت با «مکس» دوست شد.
پس از آن «مکس» به گربه خوانده من تبدیل شد، و «مکس» و «والاس»، که اکنون با هم زندگی میکنند، تبدیل به بهترین دوستان یکدیگر شدند. آنها زمان بسیار زیادی را با هم به لم دادن و معاشرت میپردازند. که متأسفانه بیش از زمانی ست که من و همسرم در خانه به لم دادن کنار هم میگذرانیم، اما یک نفر، به هر حال، باید در خانه درآمدی داشته باشد، و کارخانه بیسکوئیتسازی مکس و والاس هم باید به سود برسد.
حالا، مطمئنم که به شنیدن جزئیات بیشتری در مورد گربه خوانده شگفتانگیز من و روابط شخصی و حرفهای او علاقهمند شدهاید، اما به هر ترتیب باید به نکته اصلی بپردازم. نکته اصلی این است: هر آن چه در «فیسبوک» اتفاق میافتد بیمعنیست. نه آن که نتوانند معنا داشته باشند، بلکه فقط معنا ندارند. یا، دست کم، تا زمانی که به صورت گروهی به آنها فکر نکنیم، معنا ندارند.
برای من و همسرم دوستی گربههایمان با یکدیگر باید معنایی میداشت. اگر این دوستی به طور کل میتوانست دلیلی داشته باشد، در آن صورت معنادار هم میبود. آیا به این معنا بود که آنها با یکدیگر دوست واقعی هستند؟ مسلما نه. آنها هرگز با هم ملاقات نکرده بودند. (گربهها به بیرون رفتن و ملاقات دیگران در شرایط غیر عادی علاقهای ندارند. تنها میتوانست به نوعی بازی تعبیر شود. در آن زمان، دوستی آنها نوعی رابطه غیر واقعی و مسخره نوعی شوخی عجیب بین من و همسرم بود.
بسیاری از رفتارهای ما در فیسبوک هم به همین صورت هستند. به نظر بیمعنی میآیند، اما برای آنها معنایی متصور هستیم. به نظر میآید معنایی دارند، اما در حقیقت معنای دیگری دارند. برای نمونه «تلنگر» را درنظر بگیرید. افراد از طریق تلنگر زدن سعی در انتقال چه پیامی دارند؟ میتواند «سلامی» بدون کلام، تلاش برای جلب توجه طرف مقابل، بازی رد و بدل کردن تلنگر، یا یک پیغام یادآوری باشد (برای نمونه، «سلام، هنوز منتظر نسخه ویرایش شده کتابت هستم.»). یا کوئیز «شما کدام پرنسس والت دیزنی هستید؟ ». زمانی که یک دختربچه این تست را انجام میدهد و نتیجه را روی دیوارش پست میکند، ممکن است سعی در نشان دادن تصویری کنترل شده از خود داشته باشد یا، شاید، صادقانه امیدوار است که کوئیز قادر باشد اطلاعات یا راهنمایی جدیدی در مورد شخصیتش به او بدهد. زمانی که زنی نه چندان کم سن این کوئیز را انجام میدهد، ممکن است دلیل کنایی داشته باشد. اگر یک دانشجوی مذکر آن را امتحان کند، ممکن است به قصد سرزنش دیگران باشد. زمانی که من آن را انجام دهم، سعی در معذب کردن دانشجویانم دارم.
این آن چیزی ست که فیسبوک را ارزشمند میسازد: معنای نامعین بخش بزرگی از موجودیت و کیفیت آن. این نامعین بودن به ما کاربران اختیار زیادی میدهد که مفاهیم را چنان که خودمان میخواهیم معنا کنیم. اگر تنها یک مهارت برای انسانها درنظر بگیریم، آن ایجاد معنا از طریق تعاملات اجتماعی ست. سادهترین نگاه، لرزیدن لبها، پیشانی درهم؛ کوچکترین نشانهها میتوانند معنای بسیاری داشته باشند و مفاهیم زیادی را منتقل کنند. اما تنها به این دلیل که هیچ یک از این نشانهها، به تنهایی و خارج از محیط، معنای خاصی ندارند، بلکه بسته به بافت، تاریخ، وضعیت، و حالت روحی، فضایی برای طیف بزرگی از معانی مختلف را فراهم میآورند. فیسبوک نیز این غنای تعامل را به ما عرضه میکند زیرا نمیتواند معنای روابط و مکالماتمان را تعیین نماید.
ژان پل سارتر» ادعا میکند که زندگیهای ما نیز به همین صورت بیمعنی هستند: زیرا معنای خاصی ندارند. وظیفه خلق معنا برای زندگی با خود ماست! این جمله هم امیدبخش و هم وحشت آور است. چگونه قرار است خودمان تصمیم بگیریم که در جهان چه چیزی ارزش و معنا دارد؟ جواب این سؤال واقعا دشوار است، اما هر عملی که انجام میدهیم یک معنای خاص یا یک ارزش خاص را بازگو میکند و به این ترتیب از طریق انتخابهایی که انجام میدهیم نسخه زندگی معنادار خودمان را خلق می کنیم.
در مورد فیسبوک هم به همین شکل است، جز آن که دوستانمان هم به اندازه خود ما در تعیین معنای فیسبوک (اگر معنایی داشته باشد)، نقش دارند.
فیسبوک چیست؟ – فیسبوک کیست؟
درست همان زمانی که تعداد کاربران فیسبوک به حدود دویست و پنجاه هزار نفر رسید، ناگهان معنا، ارزش، و تأثیراتش تبدیل به موضوع روزشدند. به واقع باید چنین نیز میشد! هر مفهومی با چنان سطحی از مشارکت جهانی نیاز به توجه جدی دارد. اما فیسبوک برای برخی نویسندگان به فرشته، و برای برخی دیگر به شیطان بدل گشت؛ برخی آن را افق دهکده جهانی و برخی آن را به مثابه تنهایی پشت یک نقاب تعبیر کردند؛ برای برخی تبدیل به فرصتی برای حفظ ارتباطات و برای برخی دیگر تبدیل به ابزار خودستایی شد. نکته نقل شده از سارتر دلیل این همه عدم توافق در مورد معنای فیسبوک را نشان میدهد: عدم توافق بسیاری وجود دارد، نه به این دلیل که راههای بسیار زیادی برای تأمل در مورد فیسبوک وجود دارد، بلکه چون تعداد زیادی فیسبوک متفاوت وجود دارد.
از دیدگاه وجودگرایان، انتخابهای من در زندگی، تا حد زیادی برای خود من معنا دارند، زیرا آنها را به روش خودم برگزیدهام. به همین ترتیب، معنای فیسبوک من نیز، تا حد زیادی، منحصر به خود من است، زیرا لینکهای معینی را به اشتراک گذاشتهام، تستهای خاصی را انجام دادهام، و بازیهای خاصی را تجربه کردهام و زیرا دوستانم که خودم آنان را انتخاب نمودهام برای خود چنین انتخابهایی داشته و آن چه را که خود خواستهاند انجام داده و به اشتراک گذاشتهاند. البته از صحبت من نباید این برداشت سطحی صورت پذیرد که درون گذاشت هریک از ما در فیسبوک مفهوم منحصر به فرد متفاوتی از مجموعه مطالب تولید شده توسط کاربر است. بلکه در معنایی گستردهتر به این مطلب اشاره دارم که انواع مختلفی از افراد و انواع مختلفی از گروهها به روشهای مختلف به انواع مختلفی از مطالب توجه دارند و در مورد آنها صحبت میکنند. بنابراین، در پاسخ به نویسندگان مقالات مخالف با موضوع «۲۵ موضوع تصادفی در مورد من» چنین میگویم: شاید مسأله این نیست که فیسبوک موضوعات سطحی را بزرگ میکند. شاید مشکل آن است که شما دوستانتان را دوست ندارید؟
اگر به لیست اخبار جدیدم نگاهی بیاندازم، میبینم که دوستانم در مورد گیاهان یا حیوانات خود، درباره پستی در رابطه با سیاست ستیها توسط یک دانشجوی سابق، اطلاعیهای مبنی بر آن که یکی از نویسندگان این کتاب سمت جدیدی به دست آورده، خبری در مورد پختن بیش از حد پای مرغ در «کافه ورلد»، تصاویر برف و بوران در ایالت ویرجینیا، لینکی در مورد داستان «دیوید سداریس»، خبری در مورد پیداشدن یک گاو تنها در یک مزرعه (مجازی)، تصاویری احمقانه، بحثی در مورد دلایل فیسبوک برای بلاک کردن کاربران برای گذاشتن لینکهای سایت seppukoo .com خبری در مورد طرفداری فردی از گروه «اسلیپ »، و پستی در مورد مطلبی کسالت آور در مورد فوتبال صحبت میکنند.
نکته این است که من به تمام این موارد توجه نمیکنم. به برخی از مطالب تنها به این دلیل توجه میکنم که وابستگیهایی با فرد پست گذار دارم. با این حال، باز هم برخی از موارد اصلا برایم مهم نیستند. از جمله فوتبال (ببخشید کریگ! ). اما، در کل، نکته آن است که مطالب قابل مشاهده در فیسبوک، من را با گروهی بزرگ و گسترده از افراد متصل میکند که برایشان ارزش قائل هستم و آنان را ارزشمند میدانم. با ایشان دوست هستم، تا حد قابل ملاحظهای فقط برای این که آنان دارای احساسات، علایق، طرحها، و حساسیتهای شخصی ای هستند که دوست دارم در مورد آن بشنوم، و گاهی در آنها سهیم باشم. به این طریق با این افراد آشنا شدهام و به این دلیل است که با ایشان دوست گشتهام.
اما فیسبوک برای همه به این شکل نیست. یکی از دوستانم در مورد فیسبوک بسیار شکاکتر از من است، و گمان میکنم دلایلش به شرح زیر است: ۱. زیرا بخش عظیمی از دوستانش را افرادی تشکیل میدهند که در دبیرستان با آنان هم کلاس بوده، و ۲. بر خلاف برخی از آنان، او شهر محل سکونتش را ترک کرده و به جهان بینی وسیعتری رسیده است. او روی صفحه نمایش خود، پستهایی در مورد «سوسیالیسم» اوباما، بحثهایی علیه ورود مهاجران، و تصاویری از کودکان پنج ساله را میبیند که با گوزنهای مرده ژست میگیرند. البته، دوستانی که این موارد را پست میکنند، موارد دیگری را نیز به اشتراک میگذارند که او به آنها علاقه دارد، و این دوستان تنها بخشی از مجموعه دوستان همشهریش هستند، و این مجموعه دوستان همشهری تنها یکی از چندین مجموعه تحت عنوان دوستان اوست. در مجموع، فیسبوک آیینه ماهیت اجتماعی ماست، و ما همیشه از تمام جنبههای اجتماعاتی که در آنها جا داریم، لذت نمیبریم.
اجتماعات، عمدی و غیر عمدی
فیسبوک همیشه برای هر دو نوع این تجربیات مورد انتقاد قرار میگیرد . برخی از فیسبوک به دلیل این انتقاد میکنند که ما را قادر میسازد اجتماعاتی عمدی ایجاد کنیم و در آن خود را از شنیدن نظرات و نگرشهای مخالف مصون سازیم؛ برخی نیز به دلیل قراردادن ما در معرض ارتباط اجتماعی با افرادی که، واقعأ، نمیخواهیم چیزی از آنان بشنویم، یا کسانی که بیش از مقدار مورد علاقه ما در مورد زندگی شخصی خود مطلب میگذارند، از فیسبوک انتقاد میکنند. آیا انتقاد از هر دو سو از فیسبوک منصفانه است؟ قطعأ هست! اما این به دلیل ماهیت فعلی فیسبوک نیست. دلیل این انتقادات مسألهای بسیار جهان شمول تر، یعنی هویت یک فرد در یک اجتماع در میان دیگران است. و به همین دلیل فیسبوک باید در معرض این انتقادات و پرسشها قرار گیرد.