به بهانه آغاز طرح پاییزه کتاب در کشور: تیپشناسی مراجعان به کتابفروشیها
به این بهانه امروز صحنههایی که در هفتههای کتاب را میبینم با خودم مرور کردم.
شیوه کتاب خریدن مردم متفاوت است:
1-برخی که کلا اخبار کتاب را دنبال نمیکنند و نمیدانند چه کتابی برایشان مناسب است. معمولا این عده سؤالهای آزاردهندهای از کارکنان کتابفروشیها میکنند! اما همینکه وقت گذاشتهاند و انگیزهای برای حضور و تهیه یک یا چند کتاب پیدا کردهاند، غنیمت است.
2-برخیها که عمدتا از قشر کارمند، دانشجو و فرهنگی هستند، میدانند چه کتابی بخرند. منتها با صورت نامحسوس پشت یا صفحات اول کتاب را نگاه میکنند تا بدانند هر کتاب چقدر قیمت دارد تا یک دفعه غافلگیر نشوند و قیمت کتابها از سقف استطاعتشان بالاتر نباشد. این هم در نوع خود، صحنههای رقتبرانگیزی است، از این لحاظ که چرا این قشر عزیز باید دست به انتخابهای دشوار بزنند.
3-برخی علت حضورشان در کتابفروشی اصلا خرید کتاب نیست. یک چرخی میزنند و کتاب را از قفسههای بیرون میآورند و نگاهی میاندازند و آخر سر بیرون میروند. معمولا جوان هستند و خوش بر و رو. نه عینک به چشم دارند و نه گوژپشت شدهاند. سبکبال و آراسته و خرامان میآیند و چون نسیمی گذر میکنند و کتابخوانها را تنها میگذارند!
4-یک عده دقیق هستند و کتابهایی را که میخواهند قبلا یادداشت کردهاند و حتی اسم ناشر و مترجم را هم میدانند. معمولا توانشان از نظر مالی آنقدر هست که پنج -شش کتاب بدون دغدغه بخرند. این عده عمدتا از تهماندههای قشر متوسط هستند که هنوز به سقوط نکردهاند!
5- اما یک قشر خاص هم هستند که عجیب و غریب و به صورت انبوه خرید میکنند. کتابهای قطور، نفیس، فرهنگنامههای مصور را راحت در سبد خریدشان میگذارند.
همیشه کنجکاوی میکنم و به کتابهای انتخابی آنها نگاه میکنم. با نگاه مختصری مشخص میشود که کتابخوان مستمر نیستند. به خودم لعنت میفرستم، اما نمیتوانم جلوی گذر این اندیشه از ذهن را بگیرم که کتابها را برای پر کردن قفسهها و تفاخر میخواهند!
این عده متاسفانه نزد کتابفروشها عزیز هستند. بسیار پیش میآید که عکس آنها و توده کتابهای انتخابیشان را کتابفروشها بگیرند و در صفحه اینستاگرامیشان بگذارند.
یک آرزوی تحقق نیافته من در سالهای اخیر این است که آشناییای با یک کتابفروش کتابدوست داشته باشم. هر بار که به کتابفروشی میروم، او سابقه قبلی خریدهایم را پیش چشم بیاورد و مثلا بداند که از علمی تخیلیهای جدید نمیگذرم یا تاریخ جنگ جهانی دوم را دوست دارم یا رمانهای فرنگی با تم سیاسی را دوست دارم! یک جورهایی دوست دارم این کتابفروش به انتخابهایم توجه کند و تشویقم کند!
اما در عالم واقع چنین چیزی هرگز تحقق نیافته است! عکسی از انتخابهایم که برایشان کلی تحقیق کردهام، گرفته نمیشود که دستکم دلم خوش باشد فالوور اینستاگرم کتابفروشی، بتواند از آنها استفاده کند.
این لحظه ناامیدی، مختصر است. فوری کتابها را ذوقکنان به خانه میبرم. پای تخت کتابها را پخش میکنم. روی تختخواب میخوابم و با خودم میگویم:
چه خریدهایی کردی، آفرین به تو! یک عیش شاید ابلهانه در عصر حاضر!
پینوشت: عکس شاخص این پست تزئینی است.
یه ایده ای ک هست اینه که بعضیا کتاب خودشون رو برای یه غریبه ارسال میکنن و اون غریبه هم کتابش رو به دیگری ارسال میکنه
1pezeshk.com
چقدر این پست را دوست داشتم. بهترین حس دنیا کشف کتاب جدید هست طوریکه اگه بتونی تو همون کتابغروشی بشینی رو زمین و غرق بشی در کتاب. چه عیشی هست لمس کردن کتابهای خریداری شده. انگار دوستی هستند که به زندگیت اضافه شدند
یه گروه هم هستن که میرن دنبال یه کتاب و سعی میکنن چاپهای قبلی رو پیدا کنن که یکم ارزونتر باشه.
یه گروه دیگه هم وجود دارن که با چهار پنج کتاب میرن پیش فروشنده و اونی که به پولشون میخوره رو میخرن.
که البته یه موقع فکر نکنید من جز این دو دسته هستم. نه نه.