کتاب پاکسازی ذهن برای موفقشدن در زندگی – راهی بینظیر برای از بینبردن ترس، اضطراب و افکار منفی – نوشته استیو اسکات ، بری داونپرت

افکار چگونه روی نتایجی که میگیریم، اثر میگذارند؟ ساختن یک زندگی شاد چیز زیادی نمیخواهد؛ همه چیز بستگی دارد به خودتان به افکارتان.
مارکوس اورلیوس تا حالا از افکارتان خسته شدهاید؟ یا در مورد کارهایی که باید هر هفته انجام دهید، احساس استرس و اضطراب میکنید؟ آیا میخواهید که دیگر این قدر در زندگی نگران نباشید؟
همهی ما هر از گاهی دچار افکار منفی میشویم. ولی اگر اغلب، غرق این افکارتان میشوید، پس باید در مورد افکارتان و تاثیرشان روی سلامت روانتان جدیتر باشید.
این مکالمهی درونی که به نام افکار میشناسیم، بخشی طبیعی از کلیت ذهنتان است. همیشه همان جاست؛ شب و روز، خواروباری که باید برای خانه تهیه کنید، شرمی که از فراموش کردن روز تولد خواهرتان دارید یا اضطراب در مورد مسائل روز(سیاسی، محیط اطراف یا وضعیت اقتصاد را به یادتان میآورد.
این افکار، حتی اگر حواستان به حضور دائمیشان نباشد، همیشه در پس زمینهی زندگیتان حضور دارند. یک لحظه وقت بگذارید و به افکارتان توجه کنید. سعی کنید متوقفشان کنید. کار سختی ست، نه؟ میبینید که آنها چطور بدون دعوت و ناخواسته یکی بعد از دیگری ظاهر میشوند.
بعضی افکارتان تصادفی و بیفایده هستند. «دستم میخارد»، «فکر کنم میخواهد باران بیاید»، «کلیدهایم را کجا گذاشتم؟ »
از طرف دیگر، خیلی از افکار ما سرزده و منفی هستند. «چه آدم مزخرفی»، «من واقعا در آن پروژه خرابکاری کردم»، «احساس گناه میکنم که چرا آن حرف را به مادرم زدم.»
این افکار، چه منفی، چه خنثی و چه مثبت، باعث به هم ریختگی ذهنمان میشوند؛ درست مثل این که وقتی وسایل زیادی در خانه داشته باشید، خانهتان به هم ریخته میشود.
متاسفانه پاکسازی به هم ریختگیهای ذهنی مثل حذف وسایل خانه، راحت نیست. شما نمیتوانید فکری را بیندازید بیرون و توقع داشته باشید که برای همیشه از ذهنتان پاک شود. در واقع، افکار منفیتان به محض آن که از ذهنتان پاکشان کنید، باز هم برمی گردند سرجای اولشان
چرا فکرهای منفی در سر داریم؟
حالا ذهنتان را مثل یک خانهی مرتب در نظر بگیرید؛ خانهای که هیچ وسیلهی اضافی و بیفایده و اعصاب خردکنی ندارد. چه میشد اگر فقط میتوانستید ذهنتان را با افکار مثبت، الهام بخش و آرامش بخش پر کنید؟
یک لحظه ذهنتان را مثل یک آسمان صاف در نظر بگیرید که هیچ ابری در آن وجود ندارد. آسمانی که خودتان میتوانید تصمیم بگیرید چه چیزی در آن حرکت کند. اگر این آسمان صاف ذهنی، این قدر لازم و خواستنی ست، پس چرا ما این قدر غرق فکریم و چرا فیلترهای کمی داریم برای جداسازی افکار مثبت و لازم از افکار منفی و غیرضروری؟
مغز شما حدود صد میلیارد یاختهی عصبی دارد؛ یک میلیارد دیگر هم در نخاعتان است. این طور تخمینزده شده که تعداد ارتباطات بین این یاختهها، یعنی بین سلولهای مسوول پردازش، صد تریلیارد سیناپس است.
مغزهای قدرتمند ما دائم مشغول پردازش همه نوع تجربه و تحلیل کردن آنها در قالب افکار هستند. افکارمان تعیین میکنند چه چیزهایی را واقعیت فرض کنیم.
ما میتوانیم افکارمان را کنترل و هدایت کنیم؛ ولی اغلب این طور به نظر میرسد که خود افکارمان هم ذھنی دارند که میتوانند ما و احساساتمان را کنترل کنند. فکر کردن در حل مساله، تحلیل، تصمیمگیری و برنامه ریزی، امر لازمی محسوب میشود؛ ولی ذهن در بین زمانهای مربوط به فعالیتهای ذهنی، مثل میمونی وحشی، سرکشی میکند و شما را میکشاند به وادی افکار منفی.
مکالمهی همیشگی و درونیتان، حواستان را از آن چه که در اطرافتان و همین حالا اتفاق میافتد، پرت میکند. باعث میشود تجربههای ارزشمندی را از دست بدهید و شادی زمان حال را هم از بین میبرد.
ما به اشتباه تصور میکنیم که باید بیشتر و با جدیت فکر کنیم و دلیل ناراحتی یا نارضایتیمان را گیر بیاوریم و کشف کنیم. سعی میکنیم وسایل، افراد و تجربههایی را شناسایی کنیم که احتمالا نمیگذارند ما به آرزوهایمان برسیم و باعث ناراحتیمان شدهاند. هرچه بیشتر در نارضایتیهایمان عمیقتر شویم، غمگینتر میشویم. وقتی به آینده فکر میکنیم یا در گذشته دنبال جواب سوالهایمان میگردیم، افکارمان به ما احساس بیقراری، تهی بودن و اضطراب میدهند.
در واقع، تقریبا همهی افکار منفی که دارید یا به گذشته مربوطند یا به آینده. حتی وقتی بابت خلاص شدن از صدای نواری که دائم در ذهنتان پخش میشود و آزارتان میدهد، مستاصل شدهاید، باز هم شاید خیلی راحت درگیر دور باطل افکار حسرت بار گذشته و نگرانکنندهی آینده شده باشید.
حالا نه تنها با افکارتان سروکله میزنید، که باید با ناتوان بودنتان در خلاص شدن از این افکار هم کلنجار بروید. هرچه بیشتر این افکار منفی در ذهنتان تکرار شوند، حالتان بدتر میشود. انگار که دو نفرهستید؛ یکی که فکر میکند و دیگری که قضاوت میکند؛ کسی که فکر میکند و کسی که میداند دارید فکر میکنید و بدبودن آن افکار را سرزنش میکند.
این چرخهی /افکار قضاوت، احساسات بدی در ما به وجود میآورند. هرچه افکارمان بیشتر به خاطر ترس، احساس گناه و حسرت باشد، بیشتر دچار استرس، اضطراب، افسردگی و عصبانیت میشویم. بعضی وقتها افکارمان، ما را با احساسات بد، فلج میکنند و دقیقا همین احساسات هستند که حس صلح و رضایت درونی ما را از بین میبرند.
هرچند که افکار ما، مقصر شمارهی یک این مقدار از پریشانی هستند، ولی باورمان شده که در این مورد، کار خاصی از دستمان بر نمیآید. شما نمیتوانید مانع فکر کردن ذهنتان شوید، درست است؟ نمیتوانید مغزتان را به صورت خودآگاه خاموش کنید و خودتان را از شر آن پچ پچهای ذهنی و احساسی خلاص کنید که نمیگذارند از زندگی لذت ببرید؟
هر از گاهی لحظاتی غیرمنتظره از صلح و آرامش درونی را تجربه میکنیم. ولی اغلب اوقات، سعی میکنیم پچ پچهای ذهنیمان را با چیزهایی مثل پرخوری، مواد مخدر، کار، رابطهی جنسی با ورزش درمان کنیم. ولی اینها فقط راه حلهایی موقتی برای خاموش کردن این افکار و تسکین دردمان هستند. خیلی زود افکارمان برمی گردند سرجای خودشان و این چرخه ادامه پیدا میکند.
آیا سرنوشت این طور مقدر کرده است که ما همیشه قربانی «ذهنهای میمونی»مان باشیم؟ آیا همیشه باید با افکارمان مبارزه کنیم و در نهایت، بگذاریم ما را با نگرانی، حسرت و اضطراب، دنبال خودشان بکشند؟ آیا راهی هست که بتوان ذهنی صاف، رها از منفی گرایی و رنج داشت؟ شاید نتوانید همیشه خانهی ذهنتان را خالی از به هم ریختگی نگه دارید، ولی میتوانید به حدی روی افکارتان
تاثیرگذار باشید تا کیفیت زندگی و خوشبختیتان را به شدت بالا ببرید. شاید فکر کردن، کاری اتوماتیک و غیرقابل کنترل به نظر برسد، ولی خیلی از الگوهای فکری ما از روی عادت هستند و بدون فکر انجام میشوند.
هرچند به نظر میرسد که شما و افکارتان غیرقابل تفکیک هستید، ولی شما یک «خود آگاه» دارید که میتواند عامدانه وارد شود و افکارتان را کنترل کند. شما خیلی بیشتر از چیزی که فکرش را میکنید، روی افکارتان کنترل دارید. وقتی یاد بگیرید چگونه باید ذهنتان را کنترل کنید، دری باز میکنید به سوی خلاقیت، انگیزه و هوشمندی عمیق که درست پشت سر به هم ریختگی افکارتان بوده است و شما آن را نمیدیدهاید.
از طریق تمرینهای مختلف تمرکز حواس و عادتهای کارآمد میتوانید افکارتان را خلع سلاح کنید و فضای فکری بیشتری برای خودتان به وجود آورید و از شادی و آرامش درونیتان لذت ببرید. چنان شفافیتی در ذهنتان خواهید داشت که میتوانید مهمترین کارهای زندگی را در اولویت قرار دهید، اهدافی را که دیگر به دردتان نمیخورند بگذارید کنار و متوجه شوید که زندگی روزمرهتان را چطور پیش ببرید.
کتاب پاکسازی ذهن برای موفقشدن در زندگی
راهی بینظیر برای از بینبردن ترس، اضطراب و افکار منفی
نویسنده : استیو اسکات ، بری داونپرت
مترجم : شادی حسنپور
انتشارات نگاه نوین
معرفی: پاکسازی ذهن
هدف سادهای در این کتاب وجود دارد: ما به شما عادتها، فعالیتها و ذهنیتی را یاد میدهیم که میتوانید از آنها برای پاکسازی به هم ریختگی ذهنیتان استفاده کنید؛ یعنی پاکسازی همان به هم ریختگی که احتمالا نمیگذارد متمرکز و هوشیار باشید.
عوض آن که از شما بخواهیم کاری انجام دهید، به شما نشان میدهیم که فعالیتهای کاربردی و علمی، اگر به صورت مرتب انجام شوند، چطور میتوانند تغییری واقعی و ماندگار به وجود آورند.
کتاب «پاکسازی ذهن برای موفق شدن در زندگی» به چهار بخش اطلاعات-محور تقسیم شده است که میتوانید از آنها برای به وجود آوردن تغییر در هر جنبهی خاص از زندگیتان که باعث کلافگی و استرستان شده است، استفاده کنید. ما به صورت تخصصی به این موضوعها میپردازیم
1- ساماندهی افکار
۲- ساماندهی وظایف زندگی
۳- ساماندهی روابط
۴- ساماندهی محیط اطراف.
متوجه خواهید شد که این کتاب، پر از تمرینهایی ست که میتوانند تاثیری سریع و مثبت روی ذهنیتتان داشته باشند. به خاطر حجم بالای موارد آموزشی، پیشنهاد میکنیم یک بار کل کتاب را بخوانید و بعد، دوباره برگردید سراغ شناسایی حیطههایی از زندگیتان که بیشترین کار و تلاش را لازم دارند. در واقع، باید نکات پیروزی بخشی را پیدا کنید که تاثیر سریعی روی زندگیتان میگذارند.
ما چه کسی هستیم؟ بری، بنیان گذار سایت شخصی Bloom and Bold Live است که برندهی جایزه شده است. او یک مربی معتبر شخصی و سازندهی دورههای آموزشی آن لاین است و استراتژیهایی کاربردی به مردم یاد میدهد تا از منطقهی رفاهی ذهنشان دور شوند و زندگی ای شادتر، غنیتر و موفقتر را تجربه کنند. او در ضمن، نویسندهی مجموعه کتابهای پیشرفت شخصی در زمینهی عادتهای مثبت، شوق زندگی، اعتماد به نفس، تمرکز حواس و سادهسازی است.
بری به عنوان یک کارآفرین، مادر سه کودک و خانه دار، اول از همه میداند که سادهسازی و مدیریت زندگی درونی و بیرونی برای کم کردن استرس و لذت بردن از زندگی چقدر ارزش دارد و چقدر میتواند در زندگی تغییر به وجود آورد.