برادران گریم: زندگینامه و شرح فعالیتهای ادبیشان
در اواخر سال گذشته (۱۳۹۱) فیلمی بانام «هانسل و گرتل: شکارچیان جادوگر» اکران شد؛ فیلمی که بر خلاف فروش خوبش در گیشه نه نظر مثبت منتقدان را جذب کرد و نه سینماروهای حرفهای را. داستان فیلم درباره برادر و خواهر معروف دنیای قصهها یعنی هانسل و گرتل است که پدرشان به دستور نامادری، آنها را در اعماق جنگل رها میکند و آنها هم به صورت اتفاقی اسیر جادوگری میشوند که قصد خوردنشان را دارد؛ اما نتیجه تیزهوشی خواهر و برادر این است که جادوگر را در آتشی میاندازند و دخلش را میآورند.
ادامه ماجرا ۱۵ سال بعد را نشان میدهد (از اینجای داستان تخیل کامل کارگردان و نویسنده فیلمنامه است و ربطی به داستان اصلی ندارد) جایی که هانسل و گرتل حالا شکارچیان مشهوری شدهاند؛ آن هم شکارچیانی که تخصصشان شکار جادوگران و ساحرههاست. ماجرای هانسل و گرتل یکی از مشهورترین داستانهای برادران گریم است؛ اما مطمئنا مشهورترین آنها نیست و نخواهد بود.
این دو برادر که مدرک پروفسورای زبانشناسی آلمانی داشتند بعد از مدتی که کارهایشان دست به دست شد، آن قدر حساب شده کار کردند که شیوه و روش کارشان در ادبیات کشور آلمان به عنوان قوانین گریم شناخته شد. آنها در طول زندگی غنیشان تا توانستند داستانها، افسانهها و باورهای عامیانه نسلهای قدیمی را جمعآوری کردند (که اغلب آنها را رعیتها و کشاورزان یا پیشخدمتانی که در خانههای مجلل مشغول کار بودند برایشان تعریف کردند و با شناختی که از زبان داشتند و بازی با کلمات آنها را باز نویسی و منتشر کردند. محصول این فرایند عجیب و حتی جادویی داستانهای شگفتانگیزی شدند که همین طور که میبینید نه کهنه میشوند و نه از یادها میروند.
برادران گریم در شهر «هاناو» ایالت «هسن» در آلمان به دنیا آمدند جیکوب ۴ ژانویه ۱۷۸۵ متولد شد و ویلهم ۲۴ فوریه سال بعد)، در خانوادهای که با حضور آنها تعداد فرزندان به عدد ۹ میرسید که البته آنها به ترتیب دومین و س ومین فرزندان خانواده بودند. پدر خانواده فلیپ گریم حقوقدان بود و مادرشان دور تا گریم که بیشتر اعتبارش را از طرف پدرش که یکی از اعضای شورای شهر بود، به دست آورده بود. گفته شده خانه گریم، بزرگ و چشم نواز بوده و کودکانشان دوران خوشی را در آن س پری میکردند؛ تا جایی که برای رفتن به مدرسه لازم نمیدیدند از آن خانه گرم و نرم خارج شوند؛ بلکه برای تدریس کودکانشان آموزگار خصوصی به آنجا میآوردند. اما وقتی جیکوب فقط ۱۱ سال داشت، فیلیپ با مرگ غیرمنتظرهاش در اثر ذات الریه خانواده و دنیا را برای همیشه ترک کرد و بدین ترتیب و برای همیشه زندگی دو برادر دستخوش تغییراتی بزرگ شد. بعد از مرگ پدر، جیکوب و ویلهم مسؤولیت خانواده را بر عهده گرفتند و این بار مسؤولیت این دو را پیش از پیش به یکدیگر نزدیک کرد تا جایی که گفته میش ود که اگر این اتفاق نمیافتاد (فوت پدر) شاید هرگز اتحاد برادران گریم در ادبیات آلمان و جهان رخ نمیداد. حتی نقل شده این نزدیکی به قدری شدت داشته که حتی بعد از ازدواج ویلهم این دو باز هم ساعات زیادی را با یکدیگر میگذراندند و در طول عمرشان فقط برای مدت زمان کوتاهی از یکدیگر جدا ماندند. این ارتباط و این نزدیک بودن از آنجایی شگفتانگیز است که جیکوب و ویلهم شخصیت و کاریزمای متفاوتی داشتند. ویلهم خونگرم، برون گرا و اهل موسیقی و ادبیات بود؛ در حالی که جیکوب درونگرا و عاشق کارش بود و کمتر وقتش را صرف کارهای دیگر میکرد. شاید دلیل موفقیت و کامیابی آنها هم همین تفاوت بود. تفاوتی که در ارتقا شخصیتشان رشد و نمو داشت.
بعد از فوت پدر آنها خانواده را ترک کرده و به سمت شهر کاسل مهاجرت کردند تا در معتبرترین مدرسه آنجا مشغول تحصیل شوند. بعد از فارغ التحصیلی از آنجا، عطش و علاقه وافر به ادبیات، پای آنها را به دانشگاهی به نام ماربورگ باز کرد که به عنوان قدیمیترین دانشگاه جهان از آن یاد میشود. با وجود اختلاف طبقاتی حاکم در دانشگاه و محروم بودن دو برادر از بعضی امکانات آن؛ اما شانس و اقبال به آنها رو میکند و مسبب آشناییشان با پروفسور فدریک ون سافینی(ساوینی) فراهم میشود. سافینی در اصل عامل اصلی آشنایی این دو برادر با تاریخ و ادبیات کهن آلمان است و اگر دنیا بخواهد بابت برادران گریم از کسی تشکر کند مسلما سافینی بهترین گزینه خواهد بود. او که میبیند برادران علاقه وافری به ادبیات دارند به آنها پیشنهاد میدهد برای تفریح هم که شده سراغ متون باستانی و ادبیات قرون وسطی بروند؛ ایدهای که بعدها زندگی برادران را به کل دستخوش تغییرات میکند. هر چند در این مدت آنها به بهانههای مختلف از یکدیگر جدا شدند و به شهرها و مکانهای دیگر نقل مکان کردند؛ اما از همان دور هم با یکدیگر در ارتباط بودند و نمیگذاشتند مسیری که در ادبیات طی کرده بودند نیمه کاره بماند. در این بین ویلهم نقش پررنگتری بازی میکرد. او ایده و نظریه جمعآوری و بازنویسی داستانها را پیش میکشد و خود سرسختانه آن را ادامه میدهد و از کمکهای جیکوب که بیشترین دغدغهاش خانواده و تامین آنهاست کمک میگیرد. آنها بر این عقیده بودند که اغلب داستانهای کهنی که در سراسر اروپا دست به دست میشود خاستگاهی آلمانی دارد؛ چرا که هنوز میشود نشانههایی از آیینهای قدیمی این سرزمین را در آنها یافت.
سیندرلا، شنل قرمزی، گرگ و هفت بز کوچک (شنگول، منگول و حبه انگور خودمان) و .؛ وقتی این نامها را میشنویم خود به خود یاد والت دیزنی میافتیم که اغلب آنها را به انیمیشنهای پرفروشی تبدیل کرده و توانسته به واسطه آنها جیب خود را پر پول کند. در حالی که اغلب این داستانها ریشه در سرزمینهای سرسبز اروپا و به ویژه آلمان دارد که برادران گریم از آن برخاستهاند. البته نباید این نکته را فراموش کنیم که بعضی داستانها مانند سیندرلا و شنل قرمزی که جیکوب و ویلهم موفق به جمعآوری آنها شدند ماحصل مجموعه داستانی است که نویسندهای فرانسوی به نام شارل پرو نزدیک به دو قرن قبلتر از آنها جمعآوری کرده (پرو را بنیانگذار ژانر قصه شاه پریان میدانند. اما تفاوت کار برادران گریم و پرو در این است که برادران گریم فقط به خود اصل داستان بسنده نکردند و در حین بازنویسی آنها، تمامی شنیدههای خود را از آدمهای محلی و قصه گویان به بطن این داستانها تزریق کردند تا خواننده با داستان پر پیمانتر و جدیدتری روبه رو شود. برای مثال همین داستان هانسل و گرتل و زیبای خفته برادران گریم ماحصل دادهها و اطلاعاتی است که همسر ویلهم و ندیمهاش به دو برادر میدهند. گفته شده برای اینکه آنها بتوانند اطلاعات کافی و وسیعی برای بازنویسی کتابها داشته باشند به مکانها و کشورهای مختلفی سفر میکردند یا مهمانهای ویژهای را به منزلشان راه میدادند که بتوانند از آنها جزئیات بیشتری دریافت کنند. و این همان راز ماندگاری داستانهایی است که جیکوب و ویلهم موفق به جمعآوری آنها شدهاند؛ نکته سنجی، تلاش، ریزبینی و زبانشناسی؟
منبع: شماره 80 مجله دانستنیها