این پنج اتفاق می‌توانست جنگ سرد را به جنگ سوم جهانی تبدیل کند

جنگ سرد این روزها بیشتر مثل قصه‌های جن و پری مادربزرگها می‌ماند که هر کسی روایت خاص خودش را از آن تعریف می‌کند: قصه‌های فراموش شده‌ای که برای بیش از نیم قرن بخشی از ترسناک‌ترین کابوس‌های بشر را تصویر می‌کردند. جنگ سرد به صورت دقیق از لحظه‌ای که جنگ دوم جهانی تمام شد، آغاز شد. ولی با چندسال تاخیر رسمیت یافت.

از همان سال‌های جنگ جهانی دوم تفاوت دیدگاههای عمیقی میان متفقین سابق و کمونیست‌ها به وضوح مشهود بود ولی باز میان رفتن دشمن مشترک ( آلمان و متحدین) خودش را بیشتر نشان داد. به این ترتیب ترس از شیوع انقلاب‌های کارگری در سراسر آسیا، اروپای غربی و آمریکای جنوبی خیلی زودجای خوش و بش‌های سیاسی قدیمی را گرفت و رقابت تسلیحاتی برای تولید تسلیحاتی که هیچ کس خیال استفاده از آن‌ها را نداشت خیلی زود در مرکز توجه دولتها واقع شد.

هزینه‌های سرسام آور این مسابقه برای سالها دنیا را در رکود اقتصادی دامنه داری فرو برد که در نهایت با فروپاشی شوروی خاتمه پیدا کرد. حقیقت آن است که در جنگ سرد، دنیا تنها یک پله با یک جنگ جهانی دیگر فاصله داشت درمیان ورق پاره‌های باقیمانده از جنگ سرداما فقط هیاهوی رقابت تسلیحاتی یاسفر به ماه مهم نیستند. نیمه ترسناک این سال هاچیز دیگری بود که مثل همیشه درزرورق خوش آب ورنگ فراموشی از خاطره‌ها دور شد؛ سالهایی که دنیای دوقطبی در عطش یک جنگ تمام عیار میسوخت؛ جنگی که برخلاف باور عموم هیچ کس دوست نداشت آغازگر آن باشد.

در طول این سال‌ها هیچ جنگی مستقیمامیان بلوک شرق وغرب رخ نداد. با این حال زیر پوست این صلح ناپایدار، جنگ اطلاعاتی و اقتصادی تمام عیاری جریان داشت که از آن با عنوان جنگ سرد یاد می‌کنند. در این پرونده سراغ اتفاق‌های مهمی رفته‌ایم که می‌توانستند جنگ سردرابه یک جنگ اتمی تمام عیار تبدیل کنند.

پروژه کرم برفی (Ice Worm) پایگاهی در انتهای زمین

کرم برفی بی‌تردید یکی از جاه طلبانه‌ترین پروژه‌های محرمانه آمریکایی‌ها در قلب جنگ سرد بود؛ برنامهای که در اصل برای مدیریت یک جنگ اتمی از انتهای دنیا تدارک دیده شده بود. در ۱۹۶۰ ارتش آمریکا قصد داشت تا شبکهای زیر زمینی برای جابه جایی و پرتاب موشک‌های هسته‌ای زیر یخهای گرینلند بسازد. این شبکه آنقدر محرمانه بود که حتی دانمارکی‌ها هم به درستی از وجود آن خبر نداشتند. آمریکایی‌ها در فاصله ۲۴۰ کیلومتری از شمالی‌ترین پایگاه خود پایگاهی ساختند که قرار بود ۴۰۰۰ کیلومتر تونل زیر زمینی را به هم متصل کند و در صورت وقوع جنگی هسته‌ای تا ۶۰۰ موشک اتمی را در خود پنهان سازد.

این پایگاه زمینی با زیربنای اولیه‌ای در حدود ۳ هزار متر در نوع خود یک شهر کوچک به حساب می‌آمد و صاحب بیمارستان، سالن تئاتر و کلیسا بود. نیروی برق مورد نیاز پایگاه هم توسط یکی از اولین رآکتورهای کوچک قابل حمل تامین می‌شد. به فاصله سه سال از راه اندازی این پایگاه محرمانه به علت جابه جایی سریع‌تر از انتظار یخهای قطبی، این احتمال مطرح شد که تونل‌ها به زودی فرو خواهند ریخت. ضمن آنکه دیوارهای یخی هم تحت تاثیر حرارت راکتور به سرعت آب می‌شدند. در نتیجه پس از سه سال کار، ایستگاه متروکه شد و در ۱۹۶۶ هم برنامه به طور رسمی به بایگانی رفت. اطلاعات محرمانه این برنامه تا سال‌ها پس از پایان جنگ سرد و مطرح شدن در مجلس دانمارک همچنان به صورت یک راز باقی مانده بود.

عملیات ای وی بل شنود در قعر اقیانوس

زیردریایی‌های مسلح به سلاح اتمی مهم‌ترین ترس تمام طول جنگ سرد بودند و طبیعتا موقعیت آن‌ها اهمیت ویژهای داشت. اوایل دهه ۷۰ جاسوس‌های آمریکایی از شبکه ارتباطی محرمانهای اطلاع یافتند که از زیر دریای اختسک شبکه اطلاعاتی و ارتباطی ناوگان اقیانوس اطلس شوروی را به هم متصل می‌کرد. این دریا در آن زمان جزء آب‌های ساحلی شوروی بود و شناورهای خارجی اجازه ورود به آن را نداشتند. حتی حسگرهای صوتی روی آن نصب شده بود که در صورت ورود شناوری خارجی گارد ساحلی را با خبر می‌کرد.

با این حال اهمیت این اطلاعات به خصوص در مورد جابه جایی زیردریایی‌های اتمی شوروی به قدری مهم بود که آمریکایی‌ها ریسک تنش با شوروی را به جان بخرند. عملیاتی تحت عنوان «ای وی بل» با همکاری سازمان اطلاعات مرکزی و سازمان امنیت ملی اجرا شد. به این ترتیب که زیردریایی تهاجمی بیسرو صدا خود را به زیر آبهای دریای اختسک رساند. سپس کابل را در عمق ۱۲۰ متری پیدا کرد و یک دستگاه شنود شش متری را روی آن نصب کرد. این دستگاه هیچ اتصال مستقیمی روی کابل نداشت و طوری ساخته شده بود که در صورت بالا کشیدن کابل برای تعمیرات خود به خود جدا شود. در ضمن به خاطر محرمانه بودن عملیات، بیشتر پرسنل زیردریایی از ماهیت عملیاتی که در حال انجامش بودند خبر نداشتند.

دستگاه نصب شده اطلاعات را روی نوارهای کاستی ذخیره می‌کرد که هر ماه توسط غواصان بازیابی و جایگزین می‌شد. با موفقیت این عملیات سیستم‌های شنود بیشتری روی شبکه ارتباطی شوروی نصب شد که بعضی حتی و می‌توانستند اطلاعات ارتباطی تا یک سال را ذخیره کنند. اطلاعات این ماجرا اما ده سال بعد توسط یک کارمند سازمان اطلاعات داخلی (NSA) به قیمت تنها ۵ هزار دلار به KGB فروخته شد (هرچند خودش مدعی بود ۳۵ هزار دلار فروخته) و نیروی دریایی شوروی بیسر و صدا تمامی دستگاههای شنود را پاک کرد. ضمنا ماموری که اطلاعات را افشا کرده بود سه سال بعد پس از پناهندگی یکی از افسران شوروی رابط او به آمریکا بازداشت شد.

وقتی چین و شوروی دشمن شدند؟ پینگ پونگ در وقت اضافی

اواخر دهه ۵۰ اختلافات مرزی رفقای قدیم را به دشمنانی جدی تبدیل کرد. همچنین فرار ۶۰ هزار نفر از اویغورهای چین به سوی شوروی در پی مشکلات اقتصادی موجب شد تا چینی‌ها انگشت. اتهام را به سوی رفیق پیشین و رقیب کمونیست خود بگیرند. اما جدید اما همه این تنش‌ها زمانی آتش به انبار باروت انداخت که گروهی از سربازان ارتش چین با مرزبانان شوروی درگیر شدند. درگیری که به مرگ ۶۰ نفر از هر دو سو شامل یک افسر ارشد ارتش سرخ انجامید. درگیری با پیشروی تانک‌های شوروی و آتش توپخانه چینی همچنان ادامه یافت. شرایط در منطقه به حدی بحرانی بود که کمتر از یک سال خطر جنگی اتمی کاملا مشهود به نظر می‌رسید.

این طور که می‌گویند دولتمردان شوروی حتی نقشه بمباران اتمی چین را هم خیلی جدی مورد نظر داشتند. شوروی تنها زمانی از موضع خود عقب کشید که آمریکایی‌ها تهدید کردند در صورت استفاده شوروی از سلاح هسته‌ای آن‌ها هم دست روی دست نخواهند گذاشت. آمریکا در حقیقت از این فرصت برای نزدیکی به چین استفاده کرد. در آن زمان دو کشور هنوز روابط سیاسی با یکدیگر نداشتند و برای انجام مذاکرات برگزاری یک تورنمنت پینگ پنگ را بهانه کردند.

در مارس ۱۹۷۱ چینی‌ها که در جریان مذاکرات صلح ویتنام گفت و گوهایی را با آمریکایی‌ها شروع کرده بودند تیم ملی پینگ پنگ آمریکا را به پکن دعوت کردند. در این تیم تعدادی از دیپلمات‌ها نیز حضور داشتند که مخفیانه با مقامات چینی گفت وگو کردند. این مذاکرات سرانجام به سفر پنهانی هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی دولت ریچارد نیکسون به پکن در ژوئیه سال ۱۹۷۱ انجامید. این ماجرا بعدها تحت عنوان دیپلماسی پینگ پونگ مشهور شد؛ جریانی که طی آن آمریکایی‌ها تلاش کردند از فرصت به وجود آمده حاصل از اختلاف دو غول اصلی کمونیستی برای نزدیکی به چین استفاده کنند که در نهایت منجر به دیدار نیکسون از چین و ملاقات با مائو شد.

وقتی دنیا تا مرز جنگ پیش رفت یکشنبه سیاه

بسیاری والنتین ساویستکی را کسی می‌دانند که در اوج بحران موشکی کوبا یک تنه از جنگ سوم جهانی جلوگیری کرد. در پی استقرار موشک‌های میان بردشوروی در کوبا عملا پارانویای یک جنگ اتمی به بالاترین حد خود تا آن زمان در جنگ سرد رسید. کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا به تلافی با قراردادن ناوگان دریایی بزرگی مرکب از ۱۱| ناوشکن و یک ناو هواپیمابر کوبا را در محاصره دریایی قرار داد و اعلام کرد که آمریکا از حرکت هر کشتی شوروی به قصد کوبا جلوگیری خواهد کرد. تمام نیروهای نظامی ناتو در طول این مدت در وضعیت آماده باش دف کان ۳ (وضعیت زرد) و واکنش سریع قرار داشتند.

شوروی در پاسخ ۴ زیر دریایی کلاس فاکستروت خود را به صورت محرمانه روانه کوبا کرد. هر یک از این ۴ زیردریایی با خود اژدرهای اتمی حمل می‌کردند که تا آن زمان سلاحی محرمانه به شمار می‌رفت و حتی خدمه زیردریایی‌ها (به جز افسران از وجود این تسلیحات اتمی خبر نداشتند. هر یک از این اژدرها به تنهایی برای نابودی کل ناوگان مستقر در منطقه کافی بود. زیردریایی بی۵۹ یکی از همین زیردریایی‌ها بود که پیش از رسیدن به مقصد توسط ناوگان آمریکایی شناسایی و ناچار به رفتن به اعماق اقیانوس شد. ناوهای آمریکایی تا یک هفته بعد دست از جست وجو برنداشتند و بی۵۹ را مجبور کردند تا در دمای جهنمی اعماق اقیانوس بدون هوا و آذوقه کافی باقی بماند. شرایط به حدی بد بود که آب باقیمانده به اندازه یک لیوان در روز برای هر نفر جیره‌بندی شده بود. شرایط اما زمانی خطرناک شد که آمریکایی‌ها برای اخطار شروع به رها کردن بمب‌های زیر آبی (Depth Charge) تمرینی نزدیک موقعیت زیر دریایی کردند. این موضوع از س وی سرنشینان زیردریایی که در این مدت هیچ ارتباطی با مسکو نداشتند به عنوان نشانه از شروع جنگ جهانی روی آب اقتباس شد. در نتیجه به جز کاپیتان تمامی افسران ارشد زیردریایی موافق شلیک اژدر اتمی به سوی ناوگان آمریکایی‌ها بودند؛ اما کاپیتان به تنهایی مخالفت کرد. با این استدلال که تنها در صورت صدور دستوری مستقیم حاضر به چنین کاری است.

زیردریایی برای شارژ باتری‌های خود با بیاحتیاطی به روی آب بازگشت و در نهایت بدون حرفی اضافه روانه شوروی شد. ساویستکی پس از بازگشت با بیمهری و نکوهش ارتش سرخ مواجه و در نهایت از خدمت بازنشسته شد.

ترسناک‌ترین روزهای جنگ سرد

سال ۱۹۸۳ به باور بسیاری ترسناک‌ترین سال در تمامی جنگ سرد بود. در مارس ۱۹۸۳ ریگان خبر از برنامه جاه طلبانه‌اش برای توسعه یک سیستم دفاع موشکی فضایی داد که مطبوعات اصطلاحا به آن نام جنگ ستارگان را دادند. این برنامه خیلی جدی موجبات نگرانی ارتش سرخ نسبت به بالانس قدرت شد. سپس در سپتامبر، پدافند هوایی ارتش سرخ یک هواپیمای مسافربری خطوط هوایی کره را که اشتباها وارد حریم هوایی شوروی شده بود، سرنگون کرد که به مرگ تمامی ۲۶۹ مسافر آن انجامید. این ماجرا به سرعت تنش میان دوطرف را به بیسابقه‌ترین حالت خود رساند.

این شرایط بحرانی به حدی بود که به قول یکی از مأموران سابق KGB آن‌ها هر لحظه انتظار یک حمله تلافی جویانه از سوی آمریکا یا یکی از متحدینش را داشتند. اما حادثه اصلی زمانی روی داد که در ست سه هفته پس از سرنگونی هواپیمای کره‌ای، ناتو وضعیت 1- E (وضعیت آماده باش سفید یا ۱) اعلام کرد و مانوری برای شبیه‌سازی یک جنگ اتمی را در غرب اروپا به اجرا گذاشت. به باور برخی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی، این اعلام آماده باش ناتو برای شروع یک جنگ اتمی دیده شد؛ به خصوص که به دنبال آن موشک‌های میان برد پرشینگ ۲ آمریکا در غرب اروپا و آلمان مستقر شدند. این اقدام در حقیقت برای شبیه‌سازی مقابله با موشکهای 0 – شوروی که در آلمان شرقی مستقر بودند به حالت آماده باش درآمدند. این موشک‌ها توان نابودی اهداف محافظت شده مثل سیلوی موشک‌های ارتش سرخ را داشتند و هدف از استقرار آن‌ها در یک جنگ واقعی، جلوگیری از اقدام پیشدستانه ارتش سرخ در پرتاب موشک به شمار می‌رفت.

ضمن آنکه با استقرار موشک‌ها در آلمان غربی حتی شرق دور شوروی هم در دسترس موشکهای قاره پیما قرار می‌گرفت. شوروی که نگران تکرار حمله غافلگیرانه عملیات بارباروسا بود؛ یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های شناسایی تاریخ برای جمع‌آوری اطلاعات از تحرکات نیروهای ناتو در منطقه را به راه انداخت. ناتو در طول مانور، وضعیت آماده باش را تا دف کان ۵ (وضعیت قرمز) بالا برد و این موضوع موجب شد تا سرویس اطلاعاتی شوروی شدیدا نسبت به واقعی بودن شرایط احساس خطر کند. در این حین آژیر اشتباه یکی از ایستگاه‌های دریافت اطلاعات ماهوارهای شوروی تقریبا نفس دنیا را گرفت. کامپیوتر پایگاه نزدیک سپیده دم اشتباها خبر از شناسایی چهار جسم ناشناس را داد که به سوی مسکو در حرکتند. حال آنکه این اجسام در حقیقت خطای سیستم‌های جدید شناسایی بود و تنها هوشمندی افسر کشیک بود که از حادثه جلوگیری کرد. این دوران هراسناک سرانجام پس از ۹ روز در ۱۱ نوامبر خاتمه یافت.

منبع: دانستنیها – مهر 1392

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]