سریال «شرلوک»؛ مدرنترین اقتباس از داستانهای کارگاه محبوب قدیمی

شمایلی که نسل سومیها از شرلوک در ذهن دارند به سریالی برمی گردد که در آن جرمی برت نقش شرلوک را برعهده داشت. یک کارآگاه قد بلند، آراسته، تیزبین، با دیسیپلینی مثال زدنی و البته در نسخه دوبله آن با صدای دلنشین بهرام زند که ابهت این شخصیت را دوچندان میکرد. نسل قبلتر «بازیل راتبن» را به خاطر دارد که شرلوکش قبل از برت، بهترین شرلوک سینمایی تلویزیونی بود. اما نسل جدید چه؟ آیا آنها هم برای خود شرلوکی دارند؟ جواب سؤال این است که «بله، دارند». شرلوک هولمزی که بندیکت کامبربچ در سریال «شرلوک» به تصویر کشیده، نماینده شرلوک نسل جدید است. پرونده این شماره عجایب به این کار آگاه خیالی اختصاص دارد آن هم به بهانه اتمام فصل سوم سریال «شرلوک». اینکهایده خلقش از کجا آمده، آرتور کانن دویل او را در چه داستانهایی قرار داده، در چه فیلمها و سریالهایی شرکت کرده و اینکه حقایق علمی درباره شرلوک چیست را در این پرونده میخوانید.
استیون موفات و مارک گتیس فیلمنامه نویسهای سریال «دکتر هو» که هر دویشان سابقهای در به تصویر کشیدن ادبیات عصر ویکتوریایی در تلویزیون دارند و از قضا هر دو از طرفداران پروپاقرص شرلوک از آب در آمدند، در طول سفرهای قطاریشان به کاردیف ولز که سریال دکتر هو در آنجا ضبط میشد مدام سر این گفت وگو میکردند که باید سریالی بر اساس نوشتههای آرتور کانن دویل و کارآگاه مشهورش بسازند.
حالا بگذریم از اینکه باید بعدها به این بپردازیم که چقدر دنیای ادبیات و تلویزیون انگلیس به حمل و نقل ریلی کشورش بابت ایدههایی که به ذهن نویسندگان این دو رسانه رسانده، بدهکار است، اما کسی که باعث شد بالاخره این دو به تصمیم نهایی خود مبنی بر ساخت سریال شرلوک برسند، کسی نبود جز «سوورچو» همسرموفات که به آنها گوشزد کرد که اگر زودتر اقدام نکنند، ممکن است کس دیگری این ایده را تبدیل به سریال کند. آنها هم خیلی زود به موجودات حرف گوش کنی تبدیل شدند و سراغ استفن تامپسون، دیگر نویسنده سریال دکتر هورفتند تا نوشتن فیلمنامه در سپتامبر ۲۰۰۸ کلید بخورد.
اما ایدهای که در ذهن مافت و بیشتر از او، گتیس در جریان بود یک شرلوک مدرن بود، درست مثل فیلمهای شرلوکی دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ (همانهایی که بازیل راتبن در اغلب آنها حضور داشت که حال و هوای جنگ جهانی دوم را به خود گرفته بودند و از وضعیت شرلوک کلاسیک خارج شده بودند. ا اکتیس معتقد بود بیشتر اقتباسهای کنونی تلویزیون از روی آثار دویل بسیار وفادارانه و بسیار کند هستند و چندان به کام مخاطب امروزی نیست. برای همین شرلوک آنها در سریالشان شخصیتی است که میتواند از تکنولوژیهای جدید مانند اسام اس دادن، گرفتن اطلاعات از اینترنت و ردیابی به وسیله جی پی اس استفاده کرده و جرائم را کشف کند. تیم سازنده این سریال معتقد است شرلوکشان همانند آنچه که در کتابهای دویل توصیف شده از ابزارهایی که دسترسش هستند، بهره میبرد و هرزگاهی هم به آزمایشگاه برای انجام چند آزمایش سرمیزند. اما این رویدادها کاملا به روز شده و امروزی هستند. همانطوری که مجرمان به جای راههای گذشته، با هک کردن و سوءاستفاده اطلاعاتی، راههای مدرنی را برای خرابکاری پیدا کردهاند.
نام کاملش میشود ویلیام شرلوک اسکات هولمز در نخستین دیدارهایش با جان واتسون، شرلوک خودش را یک مشاور کارآگاه معرفی میکند، شغلی که به زعم خود اختراع خودش بوده و خودش هم اولین نفری است که در این شغل مشغول به کار میشود. او همانند نسخه کلاسیکش وقتی اسکاتلندیارد نتواند پروندهای جنایی را حل کند، وارد ماجرا میشود. اغلب هم خود نیروهای پلیس سراغ او میروند.
شرلوک مدرن هم خیلی زود و بر اساس جزئیاتی که اغلب پلیسها و حتی دستیارش به آنها توجه نمیکنند، میتواند حدس بزند و استنتاج کند که چه کسی متهم اصلی است یا چه اتفاقاتی افتاده. اما خب روشی که شرلوک مدرن آن را انجام میدهد بسیار جذابتر و هوش از سر آدم برندهتر است. اما او گاهی به شکلی پروندهها را حل و فصل میکند که اطرافیان و اسکاتلندیارد را زیر سؤال برده و خفیفشان میکند. به همین خاطر است که علاوه بر داشتن دوست کم، دشمنهای زیادی برای خود تراشیده. در ضمن او آدم عنق و جامعه ستیزی است. خودش این را به زبان میآورد و درست جلوی چشمتان به این حرفش عمل میکند. عشق را دردسر میداند و میگوید با شغل ازدواج کردم. حتی گاهی اوقات برای حل کردن یک پرونده از آن سوءاستفاده میکند. مبارز خوبی است و اگر را از اساتید بری امام لازم شد با آموختههایی که از هنر رزمی دارد دشمنانش را زمین گیر میکند.
لندن و تمامی خیابانها و کوچههایش را همانند کف دست میشناسد و با تمام بیخانمانهای آن در ارتباط است و از آنها در مواقع لزوم یاری میجوید. اما مهمترین بخش توانایی شرلوک جدید به استفاده از تجهیزات پیشرفته امروزی برمی گردد. قدرت جست وجوی فوق العاده در اینترنت، استفاده از تجهیزات ردیابی ماهوارهای، تمایل زیاد در فرستادن و دریافت اسام اس با گوشیهای هوشمند امروزی و …… او حتی سیگار کشیدن را ترک کرده و به چسبهای نیکوتین پناه آورد.
تکنولوژی کلید اصلی به روز شدن شرلوک است. در داستانهای اصلی، او یک انسان فرامدرن بود. همه چیز دم دستش قرار داشت. تلگراف میزد و بایگانی بزرگی از اطلاعات در اختیارش بود. در سریال ماء به جایش او میتواند از اینترنت و هر چیز امروزی که دم دستش قرار دارد، استفاده کند. پل مک گیگان، کارگردان فصل اول نمیخواست همه چیز به یک تلفن هوشمند خلاصه شود چرا که فکر میکرد کمی زمخت و بدترکیب است. برای همین ما ابتدا قسمت سوم فصل اول را که در آن استفاده از تجهیزات بیشتر است را فیلم برداری کردیم و دیدیم که به نظر حق با اوست. برای همین استیون موفات قسمتهای قبلی را دوباره نوشت و در آن مشخص کرد که شرلوک چگونه از فناوریهای نوین استفاده می کند.»
شرلوک ما یک مغز است. بقیه اجزای بدن او از نظر خودش اضافه و مسبب گرفتاری اند. او تشنه حل مشکلات است اما وقتی دکتر جان واتسون را ملاقات میکند به تدریج انسانیتر رفتار میکند. از آن به بعد هر چقدر سریال رو به جلو میرود او موجود خون گرمتری میشود، اما اگر تصور میکنید او شبیه یکی از ماها شده در اشتباهید. به هر حال او موجود غیر قابل تحملی است و این یکی از بزرگترین افسونهایش محسوب میشود. انسان بسیار نازنینی است و این نکته اصلی شخصیت اوست.
او مشکل اصلی جامعه است که شما باید به حلش بپردازید.»
به غیر از تکنولوژی باید چیزهای دیگری هم به روز میشدند که خیلی زود خودشان را به ما نشان دادند. مثلا شرلوک و جان باید مثل آدمهای امروزی که سن چندانی ندارند همدیگر را به اسم کوچک صدا بزنند و نه با نام خانوادگی. شرلوک ماسیگار یا پیپ نمیکشد چراکه هنوز ۳۳ سالش است اما به جایش از برچسبهای نیکوتینی استفاده میکند که ابزار بامزهتری به نظر میرسد.»
«مامسلما چشممان به دنبال شرلوک وواتسونی بود که جوان باشند. بندگیت هم در شرف ستاره شدن بود. بنابراین خود شرلوک بود؛ اندوهگین و ماندگارتر از شرلوکهایی که قبلا وجود داشتند. تصاویری که از شرلوک به جامانده بسیار خوش قیافهتر از شرلوکی است که دویل در ذهنش داشته در داستانهای دویل مرد دست نیافتنی وجود داشت که هیچ علاقهای به شما نداشت و از این رو می توانست همه را افسون کند.»
چیزهایی که باعث میشد ما در زمان کودکی نسبت به داستانهای کانن دویل هیجانزده شویم این بود که شرلوک یک شخصیت گستاخ جامع ستیز است که از دیدن موجودات احمق دور و برش لذت میبرد. او توانایی این را ندارد تا در شرایط معمولی با مردم ارتباط برقرار کند اما استعداد فوق العادی در تظاهر به این کار دارد. دویل چندین بار تلاش کرد شرلوک را در برابر زنان، یک آدم محترم و دلواپس نشان بدهد هرچند از آن طرف بیاعتنایی او به این جنس را بارها و بارها دیدهایم. او توانست برای دو سال خودش را به مردن بزند و این نشان از دل بیرحم او دارد.»
درست است که شرلوک موجودشلخته و بیانضباطی است و همیشه خانهاش نامرتب است اما با این حال کمد لباسهایش منظمترین جایی است که میتوانید در زندگی او مشاهده کنید. در تصویرهایی که در کتابها از او دیدیم مشخص است که او همیشه با کت تک رنگ و ژیلتش در صحنهها حضور دارد. ما هم چیزی شبیه همان را میخواستیم که خیلی تصادفی در یکی از فروشگاههای Belstaff آن را پیدا کردیم. یک کت بلند و مناسب برای بندیکت»
خالق هلمز کیست؟
خودش ۱۲۰ ساله شدو داستانهایش به سن ۱۶۰ سالگی رسیدند. با اینکه پیرو از کار افتاده به نظر میرسد اما آن چنان قبراق وسرحال است که در حال حاضر در دو سریال به صورت همزمان نقش اصلی را ایفا میکند تا نشان دهد در دنیای سرگرمی مدرن امروزی با این همه گستردگی و پیچیدگیاش هم میتواند جایگاهی همچون جایگاه کلاسیکش داشته باشد. درباره شرلوک هولمز حرف میزنیم کارآگاهی که از پس نوشتهها و ذهن خلاق نویسندهای به نام آرتور کانن دویل به دنیای سرگرمی پرتاب شد تا بعد از بیش از یک قرن ونیم همچنان یکی از محبوبترین شخصیتهای فیکشن دنیای ادبیات، سینما و تلویزیون باشد. ا برای اینکه بدانیم شخصیتی مانند شرلوک هولمز (یا به صورت درست ترش شرلاک هومز) در ذهن آرتور کانن دویل چگونه شکل گرفته باید با یک ماشین زمان به اواخر قرن نوزده سفر کنیم. بین
سالهای ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۱ کانن اسکاتلندی در دانشگاه ادینبورگ مشغول تحصیل در رشته پزشکی شد و با اینکه در چند جا به صورت پاره وقت مشغول به کار بود اما تا اوقات فراغتی پیدا میکرد نوشتن را در دستور کار قرار میداد. بیشتر نوشتههای او در آن زمان به داستان کوتاهی مانند «خانه جنزده گورستورپ» و «راز دره ساساسا» تبدیل شدند که بعضیهایش به مرحله چاپ رسید و تعدادی از آنها با شکست روبه رو میشد. گرفتن مدرک پزشکی و کساد بودن مطب او باز هم کانن را به سوی نوشتن داستان سوق داد که ماحصل آنها شد داستان «راز کلومبر» که تا سال ۱۸۸۸ چاپ نشد و داستان ناتمام «قصه جان اسمیت» که تا سال ۲۰۱۱ به دست خوانندگان نرسید. اما در سال ۱۸۸۶ و بعد از نوشتن تعدادی زیادی داستان کوتاه، او چیزی را که در جست وجویش بود، یافت. دویل بعد از مدتها توانست داستان «طراحی به رنگ قرمز الاکی» (A studyin scarlet) را با حق الزحمهای معادل ۲۵ پوند برساند، داستانی که بعدها نه تنها زندگی دویل که زندگی میلیونها انسان را تحت الشعاع خود قرار داد.
او در این داستان برای اولین بار از شخصیتهای شرلوک وواتسون پرده برداری کرد، شخصیتهایی که به گفته خودش از دل یک همکاری با پزشکی به نام دکتر جوزف بل به وجود آمده. خود دویل میگوید برای مدتی پیش بل به عنوان دستیار مشغول بوده و میدیده که او چگونه بدون اینکه از بیمار بپرسند چه مشکلی دارد یا بدون معاینه معمولی از روی مشاهداتش همانند شرلوک تشخیص میداده که مشکل چیست و چه بیماری گریبانگیر بیمار شده. هرچند بعدها و بعد از اینکه شرلوک به شهرت میرسد و دویل بل را منشا این شخصیت میخواند، بل طی نامهای به دویل میگوید خود تو شرلوک هستی و این را بهتر از هر کس دیگری میدانی! | البته در این میان آدمهای حقیقی دیگری هم به خلق شرلوک کمک کردهاند. یکی از آنها جراحی به نام هنری لیتل جان بود که در نیروی پلیس خدمت میکرد و این توانایی را داشت که بین تحقیقات پزشکی خود و کشف جرم ارتباطی از روی مشاهده و استنتاج داشته باشد.
بعد از چاپ نقدهای مثبتی دریافت کرد و همین انگیزهای شد تا همه زندگی دویل با این شخصیت خیالی گره بخورد تا جایی که مجبور شد یک روز او را نابود کند تا به زندگی معمولیاش برگردد.
سریال Elementary برداشت مدرن دیگری است که این روزها از شخصیت شرلوک شده. اما این اقتباس برخلاف سریال «شرلوک» به چیزهای دیگری وفادار مانده و موارد دیگری را به کل نادیده گرفته و عوض کرده. این سریال که برای شبکه CBS تهیه شده شرلوکی را معرفی میکند که اعتیادش به مواد مخدر کار را به جایی میرساند که مجبور میشود از لندن به منهتن آمریکا بگریزد. در آنجا به کمک پدر ثروتمندش همدستی پیدا میکند که برای ترک دادنش استخدام شده. او همان واتسون است اما به جای اینکه جان واتسون باشد، جوآن واتسون است، یک زن که نقش واتسون را بر عهده گرفته. برخلاف سریال شرلوک، این سریال به نوشتههای دویل بیشتر پایبند بوده اما آمده و تغییرات ظاهری بیشتری به ماجرا داده. به غیر از واتسون، موریارتی هم زن میشود و اتفاقات به جای لندن در نیویورک رخ میدهد. نکته جالب ماجرا اینجاست که این سریال از سال ۲۰۱۲ روی آنتن رفته و همین باعث شده بیشتر طرفداران دو سریال تصور کنند برداشتهای مدرن ممکن است شبیه یکدیگر شوند اما تهیهکننده شرلوک انگلیسی گفته راه این دو از یکدیگر جداست و ما باهم در تماس هستیم تامبادا تداخلی در کارهایمان ایجاد شود.
آقای کارآگاه با چه روشهای دانشمندانهای به جنگ تبهکاران میرود؟
پوریا ناظمی: فارغ از همه نمایشها و داستانها آیا در هولمز چیزی فراتر از یک شخصیت افسانهای وجود دارد؟ آیا غیر از چند پرونده کانن دویل و شخصیت دکتربل نمونهای از هولمز میتواند در دنیایی بیرون ما وجود داشته باشد؟ آیادرون شماهم یک شرلوک هولمز پنهان وجود دارد؟ به نظر میرسد جواب مثبت است. شما هم میتوانید در راه بیدار کردن شرلوک درونتان گام بردارید و البته که این کار به ویژه در ابتدا آسان نیست.
کانندایل بر اساس برخی تجربههای شخصی و نمونههایی در محیط اطرافش هولمزوروش اورا سالها پیش از آنکه روانشناسی و عصبشناسی توسعه پیدا کنند، خلق کرد امروز با افزایش آگاهی ما از رفتار مغز میدانیم مغز شگفتانگیز ماچه تواناییهای شگفتانگیزی دارد و چقدر تربیت پذیر است و تا چه حد میتوان از تواناییهای بالقوه آن استفاده کرد.
عمده کاری که هولمز انجام میدهد مشاهده دقیق، ثبت طبقهبندی شده اطلاعات موردنیازش در حافظه و دنبال کردن روش استنتاجی دقیقی است که بر مبنای مشاهدههای موجود، نمونههای قبلی و مدارک استوار است. او دقیقا روش علمی را برای حل مسائلش به کار میبرد. یک بار به واتسون توضیح میدهد که هر بار با مسالهای مواجه میشود با مشاهده دقیق رویداد و شنیدن حرفها وشواهد بر مبنای اطلاعاتی که دارد نظریههای مختلفی را درباره آنها میسازد. از دید هولمز هیچ کدام از اینها ارزشی بر دیگری ندارند تا زمانی که آزموده یا رد شوند.
این تفاوت او با بسیاری از ما و البته کارآگاهان اسکاتلندیارد است. آنها با دیدن یک پرونده نظریهای را میسازند و در بیشتر موارد به دنبال مدارکی میگردند که این نظریه را تایید کند اما هولمز ذهنش را باز میگذارد و اگر چه از همه سوابق دادههایش استفاده میکند اما به دام نتیجهگیری سریع بدون دادههای کافی نمیافتد. به قول خود او تا وقتی ایدههایی که در باره یک موضوع داریم با شواهد تایید نشده باشد یاهمه گزینههای دیگر باطل نشده باشند نباید به آنها اتکاکرد به این ترتیب هولمز مانند هر دانشمند دیگری مشاهده میکند داده برداری میکند، نظریه پردازی میکند نظریهاش را آزمایش کرده و نتیجهگیری میکند. البته برای این کار باید ذهن را تمرین داد.
ذهن ما در بسیاری از اوقات و در بزرگسالی به طور خودکار و ناخودآگاه عمل میکند. فرض کنید از منزل به سوی محل کار خود میروید و بر میگردید. هر روز همین مسیر را تکرار میکنید. روزی یکی از دوستانتان از شما میخواهد سر راه برگشت به خانه برای او کاری انجام دهید. شما بارها در طول روز با خود تکرار میکنید که باید این کار را انجام داد و در نهایت وقتی به خانه میرسید متوجه میشوید که در مسیرتان در جایی که قرار بود توقف کنید و آن کار را انجام دهید. شما در تمام مدت مسیر هوشیار هستید، مسیر را با دقت دنبال میکنید متوجه اطراف هستید اما همه اینها تقریبا به طور خودکار و بدون توجه شما انجام میشود.
به همین دلیل است که یک باره فراموش میکنید دوستتان خواسته بود تا کاری را فراتر از روند تکراری روزانه خود انجام دهید. نمونههای زیادی از این مساله را من و شما در زندگی روزمره خود تجربه کردهایم. چند بار شده دنبال عینکتان میگردید در حالی که عینک بر چشمتان است؟ یا فراموش کردهاید دسته کلید خود را کجا گذاشتهاید؟ دقت کنید وقتی دسته کلید را در جایی میگذارید حتما این عمل و آن محل را دیدهاید اما مشاهده نکردهاید. چون دقت نداشتهاید به طور ناخودآگاه کار را انجام دادهاید و اینک به یادنمی آورید. هولمز از مثال آشنایی استفاده میکند از واتسون میپرسد چند بار من و تو از این پلههای خانه بالا و پایین رفتهایم؟
واتسون پاسخ میدهد صدها بار. هولمز سؤال سادهای را مطرح میکند: این راه پله چند تا پله دارد؟ واتسون هم همان طور که من و شما به یاد نمی آوریم منزلمان چند تا پله دارد، نمیتواند این تعداد را به یاد آورد. البته راه حل تربیت ذهنمان برای نزدیک شدن به هولمز حفظ کردن تعداد پلههای خانه نیست.
یکی دیگر از ویژگیهای ذهن هولمز علاوه بر تربیت شدن برای عدم دخالت دادن هیجانات و یا افتادن به دام داوریهای سریع و بدون پشتوانه، این است که انباری از اطلاعات مرتبط به کارش را در خود جای داده است. در یکی از پروندهها تنها کاری که هولمز برای حل مساله میکند این است که چند ساعتی را روی تعدادی بالش راحتی مینشیند و چشمانش را میبندد و به سفر درون ذهن خود میپردازد.
در سریال شرلوک به طور بارزتری این رویداد به عنوان قصر ذهنی نشان داده میشود. شرلوک اطلاعات موردنیازش را سعی میکند با توجه به آن طبقهبندی و در مغزش ذخیره کند و در صورت نیاز به آنها مراجعه کند روشهای مختلفی برای تقویت حافظه وجود دارد و یکی از آنها طبقهبندی دادههاوسعی در ساختن فضایی تصویری برای ایجاد ارتباط دادهها با یکدیگر و به خاطر آوردن به موقع آنهاست. این روشی است که هولمز با تمرین فراوان به آن دست یافته است. اما هولمز چطور میتواند با به کار بستن روش علمی و استفاده از حافظهاش با نگاه کردن به دکتر واتسونی که تازه از در وارد شده بفهمد که او پزشکی است که در افغانستان خدمت کرده است؟ هولمز با این توانایی به دنیا نیامده است. او و برادرش مایکرافت در مواجهه با هم این استعداد را فعال کرده و آن را توسعه دادهاند. او مشاهده میکند و با تمرین طولانی و دقت در رفتارهای مختلف و ویژگیهای فردی و اثری که هر پدیدهای بر دیگری میگذارد در ذهنش سلسلهای از استنتاجها را تشکیل میدهد.
برای من و شما وارد شدن به دنیای هولمز سخت است به خصوص آنکه ذهن ما شکل گرفته و باید ساختاربندی تفکر خود را تغییر دهیم. خبر خوب اما این است که مغز ما این توانایی را دارد به راحتی میتواند خود را با نیازهای جدید هماهنگ کند به شرط آنکه تمرین کافی بکنیم. در درون ما شرلوک هولمزی نهفته است که با اندی انضباط، تمرین و دقت بیدار میشود و اگر این اتفاق بیفتد خود ما از تواناییهایی که تاکنون از آنها استفاده نمیکردهایم شگفتزده خواهیم شد.
منبع: دانستنیها – بهمن ۹۲