کتاب زنان نامرئی – افشای سوگیری دادهها در دنیایی طراحی شده برای مردان
بیشتر تاریخ ثبت شده بشری یک شکاف اطلاعاتی عمیق است. در این تاریخ که با نظریه مرد شکارچی آغاز میشود، وقایع نگاران گذشته در فرگشت بشریت جای کمی برای نقش زنان، چه فرهنگی و چه زیستی، گذاشتهاند. در عوض از زندگی مردان برای بازنمایی کل انسانها استفاده شده است. وقتی کار به زندگی نیم دیگر انسانها میرسد، معمولا چیزی جز سکوت وجود ندارد.
و این سکوت همه جا هست. کل فرهنگ ما سرشار از این وقفه هاست. فیلمها، اخبار، ادبیات، علوم، طراحی شهری، اقتصاد. داستانهایی که درباره گذشته، حال و آیندهمان برای خودمان تعریف میکنیم. مشخصه – از شکل افتاده- تمام اینها «حضور غایب» زنانه است. مسئله شکاف جنسیتی دادهها است.
شکاف جنسیتی در دادهها فقط به سکوت ختم نمیشود. این سکوتها، این شکافها، پیامدهایی دارند و هر روزه بر زندگی زنان تأثیر میگذارند. این تأثیر ممکن است نسبتا جزئی باشد، مثلا لرزیدن در دفتر کاری که برای دمای هنجارین مردانه تنظیم شده یا تقلا برای دسترساندن به طبقه بالایی کمدی که برای قد هنجار مردانه ساخته شده است. قطعا آزاردهنده است. بی تردید ناعادلانه است.
اما اینها جان کسی را به خطر نمیاندازند. چون مثل تصادف در اتومبیلی نیستند که ویژگیهای ایمنیاش ابعاد زنان را در نظر نگرفته است. مثل وقتی نیستند که حمله قلبیتان تشخیص داده نمیشود، چون نشانگان شما «نامعمول» محسوب میشود. پیامدهای زیستن در دنیایی که بر پایه دادههای مردان ساخته شده ممکن است برای چنین زنانی مرگبار باشد.
یکی از مهمترین چیزهایی که باید درباره شکاف جنسیتی دادهها گفت این است که عمومأ بدخواهانه یا حتی تعمدی نیست. کاملا برعکس، صرفأ محصول شیوه اندیشیدنی است که هزاران سال وجود داشته و درنتیجه شیوهای برای نیندیشیدن است. حتی نیندیشیدن مؤکد: مردان بدیهی به حساب میآیند و زنان اصلا به حساب نمیآیند. چون وقتی میگوییم انسان، در کل منظورمان مرد است.
این بستر جدید نیاز به پر کردن این شکاف جنسیتی در دادهها را ضروریتر از همیشه میکند. همین هوش مصنوعی که در تشخیص بیماری به پزشکان یاری میرساند و سوابق شغلی را مرور میکند و حتی مصاحبههایی با افراد جویای کار ترتیب میدهد حالا دیگر چیز رایجی شده است. اما هوش مصنوعی را با مجموعه دادههایی آموزش دادهاند که پر از شکافهای اطلاعاتی است؛ و چون اغلب به خاطر مالکیت نرم افزاری، از الگوریتمها حفاظت میشود، حتی نمیتوانیم بفهمیم آیا این شکافها در نظر گرفته شدهاند یا نه. اما از شواهد موجود به نظر میرسد چنین مسئلهای در نظر گرفته نشده است.
اعداد، فناوری، الگوریتمها، همه اینها نقش اساسی در داستان زنان نامرئی دارند. اما فقط نصف داستان را تعریف میکنند. داده فقط کلمه دیگری برای اطلاعات است و اطلاعات منابع بسیاری دارد. آمار نوعی اطلاعات است، بله، اما تجربه انسانی هم یکی از منابع است. بنابراین استدلال من این خواهد بود که وقتی داریم دنیایی طراحی میکنیم که قرار است برای همه مفید باشد، به حضور زنان هم احتیاج داریم. اگر تمام افرادی که برای همه ما تصمیم میگیرند مردان سفید پوست و از نظر بدنی توانمند (و نه نفر از ده نفرشان، آمریکایی) باشند، این هم شکاف اطلاعاتی دیگری تولید میکند؛ به همان ترتیبی که جمعآوری نکردن اطلاعات درباره بدن زنانه در تحقیقات پزشکی شکافی اطلاعاتی است. و همان طور که نشان خواهم داد، نگنجاندن چشم انداز زنان، محرک عظیمی برای سوگیری مذکر غیرعمدی است که اغلب با حسن نیت) میکوشد خود را «خنثاجنسیت» جا بزند. وقتی دوبووار گفت که مردان دیدگاه خودشان را با حقیقت مطلق اشتباه میگیرند، منظورش همین بود.
زنان نامرئی داستانی درباره غیاب است؛ و همین گاهی نوشتن در مورد آن را دشوار میکند. اگر میگوییم در کل برای زنان شکاف اطلاعاتی وجود دارد (هم به خاطر اینکه در وهله اول دادهها را جمعآوری نمیکنیم و هم به این خاطر که وقتی جمعآوری میکنیم، معمولا آنها را بر حسب جنس تفکیک نمیکنیم، وقتی پای زنان رنگین پوست، زنان توان خواه و زنان طبقه کارگر در میان باشد، عملا دادهای وجود ندارد. نه اینکه دادهها صرفا جمعآوری نشده باشند، بلکه از دادههای مردانه سوا نشدهاند؛ همان چیزی که دادههای تفکیکی بر حسب جنس» نامیده میشود.
کتاب زنان نامرئی
افشای سوگیری دادهها در دنیایی طراحی شده برای مردان
نویسنده: کرولاین کریادو پرز
مترجم: نرگس حسنلی
نشر برج
عنوان اصلی: Invisible Women: Exposing Data Bias in a World Designed for Men
Caroline Criado-Perez
شاید وسوسه شویم تصور کنیم سوگیری مردانه گنجانده در زبان، یادگاری از دوران ارتجاعیتر است، اما شواهد این را نشان نمیدهد. «زبانی با بیشترین رشد» که بیش از نود درصد جمعیت آنلاین جهان از آن استفاده میکنند ایموجی است. این زبان در دهه ۱۹۸۰ در ژاپن پا گرفت و زنان بیشترین کاربران آن هستند: ۷۸ درصد از زنان در مقابل ۶۰ درصد از مردان مرتب از ایموجی استفاده میکنند. و با این حال تا سال ۲۰۱۶ دنیای ایموجیها به شکل جالبی مردانه بود.
ایموجیهایی را که روی گوشیهای هوشمندمان داریم «کنسرسیوم یونیکد» با آن اسم پرطمطراقش انتخاب میکند، گروهی از سازمانهای مستقر در سیلیکون ولی که برای تضمین استفاده از معیارهای نرم افزاری جهان شمول و بین المللی همکاری میکنند. اگر یونیکد تصمیم بگیرد کهایموجی خاصی (مثلا «جاسوس») باید به مجموعه کنونی اضافه شود، آنها درباره کدی که باید استفاده شود تصمیمگیری میکنند. سپس هر تولیدکننده گوشی همراه (یا پلتفرمهایی مانند توییتر و فیس بوک) تفسیر خود را از شمایلی که «جاسوس» باید داشته باشد طراحی میکنند. اما تمام آنها از کد یکسانی استفاده میکنند تا وقتی کاربران در پلتفرمهای مختلف ارتباط برقرار میکنند، همگی به شکل گسترده چیز مشابهی را بیان کنند. چهرهایموجی با چشمهای قلبی همه جا چهرهایموجی با چشمهای قلبی است.
یونیکد در طول تاریخ خود جنسیت بیشتر شخصیتهای ایموجی را تعیین نکرده است. آن ایموجی که بیشتر پلتفرمها به شکل مرد دونده نشان میدهند، «مرد دونده» نامیده نشده بود. فقط «دونده» نام داشت. به همین ترتیب یونیکد، ایموجی اصلی برای افسر پلیس را «افسر پلیس» تعریف کرده و نه «مرد پلیس». این پلتفرمها بودند که همگی این عبارات خنثاجنسیت را مذکر برداشت کردند.
یونیکد سال ۲۰۱۶ تصمیم گرفت کاری در این باره انجام دهد. آنها با کنار گذاشتن موضع پیشین و «خنثای» خود در مورد جنسیت، تصمیم گرفتند به تمام ایموجیهایی که افراد را ترسیم میکنند جنسیت آشکاری بدهند. پس به جای «دونده» که همه آن را «مرد دونده» تصویر کرده بودند، کدهای جداگانهای برای دونده آشکارا مذکر و دونده آشکارا مؤنث ارائه داد. حالا گزینههای مذکر و مؤنث برای تمام حرفهها و ورزشها وجود دارد. پیروزی کوچک، اما مهمی است.
پیش از آنکه بانک انگلستان تسلیم شود، استدلالش برای صف کشی تمام مردانه باز هم متکی بر بحث شایسته سالاری بود: میگفتند چهرههای تاریخی با استفاده از «معیار انتخاب بی طرفانه» برگزیده میشوند. یک فرد برای پیوستن به «فهرست طلایی» از «چهرههای کلیدی گذشته مان» میبایست واجد شرایط زیر باشد: شهرت زیادی داشته باشد؛ آثار هنری خوبی داشته باشد؛ بحث برانگیز نباشد؛ و «نقش ماندگاری ایفا کرده باشد که در سطح جهان شناخته شده باشد و خدمات ماندگاری کرده باشد.» با خواندن این شرایط سلیقهای برای ارزش گذاری فهمیدم که بانک چطور به پنج مرد سفید پوست روی اسکناسها رسیده است: شکاف تاریخی در دادههای جنسیتی به این معناست که زنان به احتمال کمتری واجد این شرایط عینی میشوند.
سال ۱۸۳۹ کلارا شومان آهنگساز در خاطراتش نوشت: «زمانی فکر میکردم استعداد خلاقهای دارم، اما از این خیال دست کشیدهام؛ یک زن نباید سودای آهنگسازی در سر داشته باشد؛ هیچ زنی نتوانسته به این آرزو برسد، پس من چرا باید این انتظار را داشته باشم؟ » تراژدی این جاست که شومان اشتباه میکرد. زنانی پیش از او توانسته بودند این آرزو را محقق کنند و برخی از آنها از جمله موفق ترین، پرکارترین و تأثیرگذارترین آهنگسازان قرن هفده و هجده بودند. مسئله فقط این است که آنها بسیار مشهور نبودند، چون زنان میبایست قبل از مردن فراموش میشدند؛ یا قبل از آن، با نسبت دادن کارشان به یک مرد، به شکاف جنسیتی دادهها دامن بزنیم.
فلیکس مندلسون شش قطعه از آثار خواهرش فانی هنسل را به نام خودش منتشر کرد و سال ۲۰۱۰ ثابت شد دست نوشتهای که متعلق به او تصور میشد مال خواهرش است. سالها محققان آثار کلاسیک استدلال میکردند که ممکن نیست سولپیکیا، شاعر مؤنث رومی، ابیاتی را که به نام خود امضا کرده، نوشته باشد؛ این اشعار زیادی خوب بودند، دیگر نگوییم زیادی هرزه نگارانه.
جودیث لیستر، یکی از نخستین زنان هلندی که به عضویت یکی از اصناف هنرمندان درآمد، در زمان خود تحسین میشد، اما پس از مرگش در سال ۱۶۶۰ محو شد و آثارش را به همسرش نسبت دادند. سال ۲۰۱۷ آثار جدیدی از هنرمند قرن نوزدهمی کرولاین لوییزا دالی کشف شد که قبلا به مردان منسوب شده بود و یکی از آنها حتی هنرمند نبود.
در آغاز قرن بیستم هرتا آیرتن مهندس، فیزیکدان و مخترع جایزه برده بریتانیایی اشاره کرد با اینکه در کل «به سختی میتوان بر خطاها سرپوش گذاشت، اما اگر به خطا، کاری را که یک زن انجام داده است به یک مرد نسبت دهند، عمر آن اشتباه از ته تا جان یک گربه هم بیشتر است.» حق با او بود. متون درسی هنوز تامس هانت مورگن را کسی معرفی میکنند که کشف کرد جنس را کروموزومها تعیین میکنند و نه محیط، به رغم این واقعیت که آزمایشهای نتی استیونز روی کرمها بود که این موضوع را ثابت کرد و به رغم وجود مکاتباتی بین این دو که طی آن مورگن از استیونز جزئیات آزمایشش را میخواهد. سسیلیا پین کاپوشکین کشف کرد که خورشید بیشتر از هیدروژن تشکیل شده و این کشف اغلب به سرپرست مذکر او نسبت داده میشود. شاید مشهورترین نمونه این نوع بیعدالتی رزالیند فرانکلین باشد که کارش (او از طریق آزمایشهای اشعه ایکس و اندازه گیریهای سلول واحد نتیجه گرفته بود که دی ان ای از دو زنجیره و یک ستون فسفات تشکیل شده است) باعث شد جیمز واتسون و فرانسیس کریک (حالا نامهای برنده جایزه نوبل) دی ان ای را «کشف» کنند.
زنان نامرئی برایمان تعریف میکند وقتی فراموش میکنیم نیمی از بشریت را به حساب بیاوریم چه اتفاقی میافتد. افشای این است که وقتی زندگی کم وبیش روال عادی خود را دارد، شکاف جنسیتی دادهها چگونه به زنان آسیب میزند. در طراحی شهری، سیاست و محل کار. درباره اینکه وقتی اوضاع به هم میریزد، چه بر سر زنانی میآید که در دنیای ساخته شده بر اساس دادههای مذکر زندگی میکنند. وقتی این زنان بیمار میشوند، وقتی خانه خود را در سیل از دست میدهند، وقتی مجبورند به خاطر جنگ از خانه خود فرار کنند.
اما در این داستان امید هم هست، چون وقتی زنان قادر باشند با صدای خود و بدن خود از سایه بیرون بیایند همه چیز دچار دگرگونی میشود. شکاف بسته میشود. به این ترتیب در دل زنان نامرئی فراخوان تغییر هم هست. مدت مدیدی زنان را در جایگاه مشتقی از بشریت متعارف نشاندیم و به همین خاطر است که نامرئی شدهاند. زمان آن رسیده که چشم اندازمان را تغییر بدهیم. زمان آن رسیده که زنان دیده شوند.
ممنون که کتابای جالبی معرفی میکنید، پایدار باشید.