تاریخچهٔ مختصر فیلم کوتاه

دوران نخستین فیلم کوتاه آمریکا
«چارلی چاپلین» در 24 سالگی، سال 1914، به فکر خلق شخصیتی جدید افتاد. در آن روزها او برای شرکت کی استون پیکچرز با مدیریت «مک سنت» یکی از برجستهترین تهیهکنندگان هالیوود، کار میکرد. چارلی سری به مجموعهٔ لباس شرکت زد و از آنجا با لباس و گریم شخصیتی که بعدها به شهرت جهانی رسید خارج شد. لباس این شخصیت ترکیبی از شلواری گشاد، کفشهایی بزرگ، کت تنگ و کلاه لبهدار بود. این شخصیت نام «ولگرد» را به خود گرفت. چاپلین پیش از این، شخصیتهای بسیاری خلق کرده و روی صحنه برده بود اما هیچ یک از آن شخصیتها و شخصیتهای دیگری که توسط کمدینهای دیگر خلق شده بودند، چندان در اذهان مردم باقی نمانده بود. ولگرد افسانهیی چاپلین، نخستین کمدین تلخ و شیرین او بود که در فیلمهایش خانه به دوش و ناکام در عشق به شیوهٔ مخصوص خودش قدم میزد.چارلی چاپلین برای اولین بار ولگرد را در همان سال-1914-در فیلم «مسابقات اتومبیلرانی بچه در ونیز» معرفی کرد اما آنگونه که باید مورد توجه واقع نشد. به دنبال این فیلم «مخمصهٔ عجیب میبل» ظاهر شد و توانست ولگرد را به عنوان شخصیتی تازه و رو به رشد به همه معرفی کند. در این فیلم چارلی ثابت کرد که طنزی بسیار قوی دارد تا آنجا که «دیوید رابینسون» نویسندهٔ کتاب «نامههای چارلی به دخترش» در مورد او میگوید: «او با کمک حرکات منحصر به فرد خود و پانتومیم توانست به بالاترین سطح هنر بازیگری دست یابد و به وسیلهٔ ولگرد بیپروا به تفسیر مسایل اجتماعی زمانهٔ خود بپردازد». مسابقات اتومبیلرانی بچه در ونیز و مخمصهٔ عجیب میبل، فیلمهای کوتاه تکحلقهیی بودند. در واقع فیلمهای کوتاه یکیا دو حلقهیی در دههٔ 1910به سینمای آمریکا معرفی شدند. چارلی پس از بازی در این دو فیلم، با شرکت فیلمسازی اسنای قراردادی بست و در مدت 18 ماه،12فیلم کوتاه کمدی دیگر ساخت تا اینکه در سال 1918 استودیوی اختصاصی و شرکت تولید فیلم خودش را در هالیوود راهاندازی کرد.
چاپلین تنها ستارهیی نبود که در شرکت فیلمسازی مک سنت به تولید فیلم کوتاه میپرداخت، بلکه خود شرکت سنت هم به تولید فیلمهای کوتاه کمدی دو حلقهیی با حضور کمدینهایی چون «اندی کلاید» و «دبلیو سی فیلدز» پرداخت. شرکت همچنین با خوانندهیی معروف به نام «بینگ کراسبی» برای بازی در یک مجموعه از شش فیلم کوتاه قرارداد بست. این فیلمها نام بینگ کراسبی را روی پردهٔ بزرگ سینما پابرجا کردند. بسیاری از کمدینهای مشهور دیگر مانند «باستر کیتون» و «لورل و هاردی» هم قبل از اینکه کارشان را با فیلمهای بلند آغاز کنند، در فیلمهای کوتاه به ایفای نقش پرداخته بودند. فیلم کوتاه کمدی به چنان محبوبیتی دست یافت که به تدریج گونههای دیگری چون کارتون و اخبار پیش از فیلم ظاهر شدند و بسیاری از تهیهکنندگان بزرگ و مطرح با همکاری شرکتهای کوچکتری که عمدتا موضوعات کوتاه را مطرح میکردند به ساخت فیلمهای کوتاه پرداختند.
فیلم کوتاه انگلستان
صنعت سینمای انگلستان بین سالهای 1908تا 1913همانند آمریکا تحت سلطهٔ فیلمهای کوتاه تکحلقهیی بود تا آنجا که تاریخنگاران فیلم تمایل دارند سینماگران انگلیسی را به عنوان اولین سازندگان فیلم کوتاه معرفی کنند. در انگلستان فیلمهای کوتاه خبری و روایتی بسیاری به صورت مجموعههای دنبالهداری که از نظر تجاری موفق هم بودند، ساخته شد. از جمله این فیلمها میتوان به مجموعه فیلمهای کوتاه و موفق «دوتنت عزیز» اشاره کرد. این مجموعه حاوی فیلمهای کوتاه بسیاری بود که روندی روایتی داشتند و آن را میتوان شکل اولیهٔ مجموعههای تلویزیونی دانست. مسلما فیلمسازان انگلیسی سعی کردند این رسانه را به سمت جلو پیش رانده و بیش از همتایان آمریکایی خود آن را آزمایش کنند. گاهی اوقات زبان روایتی فیلمها سبب مشکلاتی میشد؛ مثل فیلم «رنج بشر» که در آن گهگاه منطق روایتی داستان هنگام انتقال صحنه، که به جای کات شدن به صورت محو آهسته آهسته صورت میگرفت، مختل میشد. اما نبوغ فیلمسازان انگلیسی در فیلمهای دو حلقهیی بسیار مشهود بود؛ برای مثال در سال 1906فیلم کوتاه و حلقهیی به نام «دیدن از پیکفرین و کارخانهٔ بیسکویتسازی» ساختند که بسیار برجسته بود. آنها در آن فیلم از نماهای زاویهدار، چرخش دوربین و حرکات مایل بهره جستند و با موشکافی صحنه توانستند فرایند تولید کارخانه را به خوبی به تصویر بکشند. فیلمسازان انگلیسی همچنین در استفاده از حرکات بازیگر به گونهیی که حرکت دوربین را شبیهسازی کند، پیشگام بودند. فیلم کوتاه در انگلستان برای شکستن مرزهای جدید مورد استفاده قرار گرفت و مانند فیلمهای آمریکایی به ستارهسازی نپرداخت.
فیلم کوتاه عصر مدرن
تا دههٔ 1930، فیلم کوتاه که محصول تجای موفق آمریکا محسوب میشد به شدت رو به افول گذاشت. چارلی چاپلین به سراغ ساخت فیلمهای بلند رفته و مک سنت شرکت فیلمسازی خود را رها کرده بود. پس از سال 1935 لورل و هاردی نیز با فیلم کوتاه خداحافظی کرده و قدم به دنیای فیلم بلند گذاشتند. در واقع فیلم کوتاه از استعدادهای درخشان خود بیبهره ماند و فقط توسط تهیهکنندگان مستقل ساخته و گاهی اوقات به صورت Booking-Block -سیستمی از فروش چند فیلم به سینما تحت عنوان یک فیلم -عرضه میشد.
یکی از دلایلی که فیلم کوتاه عمده تماشاگران خود را از دست داد، پدیدهٔ عرضهٔ دو فیلم سینمایی به قیمت یک فیلم، که اصطلاحا به آن «دو فیلمه» میگویند، بود. در واقع سینماها به نمایش دو فیلم بلند همزمان پرداختند و این بدین معنا بود که دیگر نیازی به فیلم کوتاه احساس نمیشد، اما در نهایت تلویزیون بود که فیلم کوتاه هالیوود را نابود کرد. همان طور که از عدهٔ تماشاگران فیلم کوتاه کاسته میشد، هزینههای تولید افزایش مییافت و دیگر امکان تولید فیلم کوتاه وجود نداشت و سینماها هم دیگر تمایلی به خرید آن نداشتند. صاحبان سینماها در رقابت با جعبهٔ کوچک در اتاق نشیمن مردم، در تلاش بودند تا آنجا که امکان دارد به ارایهٔ چند فیلم در یک روز بپردازند و زمانی که فیلم کوتاه از دید تجاری دیگر منفعتی نمیرساند نمایشاش در سینماها متوقف شد.
در دههٔ 1980، آکادمی هنرهای تصویر متحرک و علوم آمریکا فیلم کوتاه را با مدت زمان کمتر از 40دقیقه تعریف کرد. البته این تعریف با تعریف آکادمی فیلم انگلستان که آن را بیش از 30 دقیقه جایز نمیدانست اندکی تفاوت داشت. فیلم کوتاه به عنوان نوعی فیلم غیر تجاری پذیرفته شده بود که اغلب فیلمسازان میتوانستند از آن برای مطرح کردن عقایدی که ارایهشان سخت بود یا در قالب یک فیلم تجاری پذیرفتنی نبود استفاده کنند. بعدها فیلمسازان جوان به این عرصه کشیده شدند، زیرا تولید فیلم کوتاه برایشان ارزانتر تمام میشد و میتوانستند با استفاده از رسانهٔ دیجیتالی، تجهیزات تولیدی و پیش از تولید، راحتتر از گذشته به فیلمسازی بپردازند.
لوکاس، اسپیلبرگ و اسکورسیزی
شاید فیلم کوتاه تنها روشی است که فیلمسازان جوان و مستعد را وارد صنعت فیلمسازی میکند. این بحث ظاهرا از زمانی قوت گرفت که «جورج لوکاس، استیون اسپیلبرگ و مارتین اسکورسیز» سه کارگردان مطرح هالیوود، حرفهٔ فیلمسازی خود را با ساخت فیلم کوتاه آغاز کردند. همان طور که چاپلین حرفهٔ بازیگریاش را با ساخت فیلمهای یک یا دو حلقهیی شروع کرد و به این وسیله هنر و صنعت فیلمسازی را فرا گرفت، لوکاس، اسپیلبرگ و اسکورسیزی نیز همین کار را در دههٔ 1960 انجام دادند و مفهوم بودن پشت دوربین فیلمبرداری را آموختند.
در سال 1973، لوکاس با اولین فیلم بلند خود به نام «گرفیتی آمریکایی» به شهرت رسید تا جایی که به خاطر بهترین کارگردانی و نویسندگی نامزد دریافت جایزهٔ اسکار شد، اما «تام شون» نویسنده و منتقد انگلیسی، مدعی است که ساخت دو فیلم کوتاه «هربی» و «80:24،1: مردی با خودرویش» لوکاس را با صنعت فیلمسازی آشنا کرد. گرفیتی آمریکایی در مورد یک گروه جوان بود که اطراف شهر رانندگی کرده و باهم مسابقه میدادند و بسیار شبیه فیلم کوتاه 80:24،1: مردی با خودرویش، که فقط در مورد رانندگی صحبت میکرد، بود. فیلم کوتاه دیگر لوکاس به نام هربی هم در مورد رانندگی بود با این تفاوت که با کمک دوربین فیلمبرداری اطراف و زوایای شهر از جمله زندگی خیابانی را به تصویر کشیده بود.
اسپیلبرگ نیز مانند لوکاس ابتدا چند فیلم کوتاه مانند «آمبلین» ساخت و بعد به تولید فیلم بلند پرداخت.
اسکورسیزی کارگردانی خود را با فیلمی شش دقیقهیی به نام «صورت تراشی بزرگ»(1976) آغاز کرد. در این فیلم شخصی بینام مشغول تراشیدن صورتش است و آن قدر این کار را ادامه میدهد تا اینکه صورتش پر از خون شده و در ادامه با تیغ گلویش را میبرد. فیلم کنایهیی از مداخلهٔ آمریکا در جنگ ویتنام بود، به همین خاطر نام دیگر آن را «ویتنام 76» گذاشته بودند. صورتتراشی بزرگ چنان شهرتی به دست آورد که باعث شد اسکورسیزی به سرعت قرارداد اولین فیلم بلندش با نام «کی داره در میزنه» را ببندد.
تکرار تاریخ
فیلم کوتاه در دههٔ 1910چاپلین، باستر کیتون و لورل و هاردی و همچنین در اواخر دههٔ 1960، لوکاس، اسپیلبرگ و اسکورسیزی را قادر ساخت تا قدم به صنعت فیلمسازی بگذارند و این تنها مدیون روش علمی است که برای فیلمسازان جوان در کسب توجهدیگران با هزینههایی بسیار کم و مراحل کوتاه تولید فراهم میکند و بهترین روش برای این فیلمسازان برای ورود به این رسانه است. با ظهور فنآوری دیجیتالی، تولید فیلم نسبت به گذشته بسیار آسانتر صورت گرفت و در این میان علاقهمندان بسیاری به سمت فیلم کوتاه کشیده شدند به طوری که این سؤال پیش آمد که آیا این عرصه مملو از فیلمهای بدساخت خواهد شد یا فیلم کوتاه شکلی از هنر فیلمسازی است که افراد بسیاری را بیش از گذشته تحت تأثیر خود درمیآورد. به نظر میرسد که «روبرت رودریگز» کارگردان مطرح سینما، اینگونه فکر میکند، زیرا او از فیلمسازان تازهکار میخواهد به جای اینکه پولشان را صرف هزینههای دانشگاه کنند به ساخت فیلم کوتاه بپردازند تا به وسیلهٔ این روش عملی، فیلمسازی را بیاموزند و استعداد خود را به نمایش بگذارند.
تجربهٔ عملی
فیلم کوتاه از آغاز، یکی از تجربههای عملی بود؛ همچنین روشی بسیار عالی برای استودیوهای بزرگ و مهم محسوب میشد تا فنآوری جدید را به ویژه در دوران رشد و توسعهٔ صدا و کارتون آزمایش کنند، مثلا شرکت برادران وارنر از فیلمهای کوتاه وایتافون به عنوان وسیلهیی برای تطبیق تصویر با صدا استفاده میکرد. وایتافون یک فرایند فیلم ناطق بود که روی فیلمهای بلند به کار برده میشد و حدود 2000 فیلم کوتاه با این ترتیب توسط برادران وارنر ساخته شد. فیلمهای کوتاه، پیش از دههٔ 1930 که سینما هنوز در مرحلهٔ آغازین خود قرار داشت، نسبت به فیلمهای بلند تماشاگران بیشتری داشتند، زیرا فیلمهای بلند که دیگر ناطق شده بودند پر بودند از وراجیها و به کار بردن بد صدا به مدت 90 دقیقه تا 2 ساعت. از سوی دیگر، فیلمسازان در حال یادگیری حرفهٔ فیلمسازی بودند و در ساخت فیلمهای کوتاه 10 و 20 دقیقهیی نسبت به فیلمهای بلند مهارت داشتند. همچنین در فیلمهای کوتاه خطر کسل شدن تماشاگر بسیار کمتر بود.
در دهههای 1950 ،1960 چون آزادی بیان بیشتری وجود داشت، موضوعات جسورانهتری در فیلمهای کوتاه مطرح شدند. امروزه با پیشرفت فنآوریهایی چون دوربین دیجیتالی، اینترنت و تسهیلات تدوین رایانهیی، ساخت فیلم کوتاه جان تازهیی گرفته است. تجربهیی که برای رشد فیلم کوتاه و بهطور کلی صنعت سینما ضروری بود، هنوز هم از اهمیت خاصی برخوردار است
نویسنده: دانیال استفنس
مترجم: نادیا زکالوند
نقد سینما, بهار 1388
این نوشتهها را هم بخوانید