داستان مار و لاک پشت
روزی بود و روزگاری بود. یک لاک پشت و یک مار در کنار رود خانهای زندگی میکردند. اینها با هم دوست نبودند و هرکدامشان میخواست فرمانروای آن رودخانه باشد.
مار خیلی سعی میکرد لاک پشت را نیش بزند، اما لاکپشت سرش را عقب میکشید و پاهایش را توی کاسه پشتش میبردومار تنها میتوانست نیشش را در کاسه او فرو ببرد. کاسه لاکپشت هم از بس محکم و سخت بود هیچ صدمهای نمیدید.
روزی از روزها، پس از آنکه مار هرچه کرد نتوانست لاکپشت را از بین ببرد لاک پشت گفت: «هه! هه! هه! من فرمانروای اینجا هستم و آنقدر قدرت دارم که هیچ کس نمیتواند مرا از بین ببرد! »
مار خیلی عصبانی شد، اما پرسید: « چطور چنین قوی شدی؟ »
لاکپشت گفت: « من قوی هستم، همه دوستانم هم قوی هستند.
میدانی چرا؟ برای اینکه ما شبها سرهایمان را میبریم. »
مار گفت: «کار خیلی خوبی است. حالا اگر من دوستانم را صدا کنم آیا تو و دوستانت به ما یاد میدهید که چطور سرهایمان را ببریم؟ »
الاک پشت گفت: « بله البته که به شما یاد میدهیم.»
آنوقت لاک پشت ومار دوستانشان را صدا کردند: در یک سو صدها لاک پشت و در سوی دیگر صدها مار صف کشیدند.
سپس لاک پشت اولی چوب تیزی میان پاهایش گرفت و وانمود کرد که دارد سرش را میبرد. لاک پشتهای دیگر هم همین کار را کردند. اما آنها سرهایشان را نمیبریدند بلکه آهسته آهسته آنرا به زیر کاسههایشان میکشیدند.
مارها با خود فکر کردند: « عجب کار خوبی است! »
روز دیگر مارها دوباره پیش لاک پشت آمدند و گفتند: « ما هم خیلی دلمان میخواهد هرشب سرهایمان را ببریم اما پا نداریم و نمیتوانیم چوب تیز را نگهداریم.
الاک پشت گفت: «این باعث خوشحالی ماست. چون اگر شما بتوانید سرهایتان را ببرید مثل ما قوی میشوید. آن وقت ما چه میتوانیم بکنیم؟»
مارها گفتند: «خوب شماها هم با دارید. حالا ممکن است. این کار را برایمان انجام بدهید؟ »
الاک پشت گفت: « بسیار خوب با کمال میل! »
آنوقت بقیه لاک پشتها را صدا زد. مارها هم خود را آماده کردند. لاکپشتها یکی یک چوب تیز برداشتند و سر مارها را بریدند.
البته مارها مردند و لاک پشت اولی فرمانروای رودخانه شد.
منبع: مجموعه کتابهای داستانهای طلایی
سلام روزتان عالی
بخشید این داستان نوشته خود شماست یا از جایی الهام گرفته شده است
منتظر پاسختون هستم
سپاس
کتابهای داستانهای طلایی مجموعه کتابهای قدیمی دهه پنجاه بودن که دهه شصت هم پیدا میشدن و مبتنی بر افسانههای و فولکولور قدیمی بودن. سرچ بزنین کتابهای طلایی. جلدهای متعدد دارن و برای بچههای امروز هم مناسب هستن. اگر فرزندی دارین میارزه که از کتابفروشیهای کتابهای دست دوم تهیه کنین.