فرهاد مهراد: صدای اندوه مردم
هوشنگ اعلم
دربارهٔ فرهاد مهراد خوانندهای که میتوان صدایش را صدای اندوه مردمی دانست که در سالهای پیش و پس از انقلاب به جبر روزگار و شرایط سیاسی به ناچار سردرگریبان اندوه بردند بسیار گفته شده. اما هنوز هم دربارهٔ او ناگفتهها بسیار است. طلوع فرهاد به عنوان یک خواننده در سالهای دههٔ چهل بود. و او هم مثل بسیاری از خوانندگان جوان آن روزگار با گیتاری در دست به عرصهٔ موسیقی آمد و با اجرای ترانههایی به زبان انگلیسی و همسویی با شماری از خوانندگان غربی مطرح در آن روزگار شهرتی به هم زد. فرهاد در آن سالها بیشتر در چند کاباره که مدرن تر و پیش روتر بودند برنامه اجرا میکرد و همراه با و دگرگونیهای پیش آمده در عرصهٔ موسیقی جهان، نوعی از موسیقی را به نسل جوان آن روزها شناساند که با موسیقیهای رایج آن روز- از سنتی گرفته تا موسیقی کوچه بازاری و کافهای – تفاوت داشت و به همین دلیل مورد توجه نسل جوانی که در حرکت به سوی مدرنیسم گرایش به موسیقی غرب داشت و با ظهور بیتلها توجه اش به این نوع موسیقی بیشتر جلب شده بود قرار گرفت. درواقع فرهاد خوانندهای بود که نسل جوان و پیشرو انتظارش را داشت و یکی از خوانندگان آغاز گر این نوع موسیقی در ایران بود.
در آن سالها کسانی مثل واروژان و پرویز مقصدی، منفردزاده و خوانندگان جوان تر عرصهٔ موسیقی. نخستین رهروان این نوع موسیقی بودند. موسیقی که نه اندوه رمانتیک عشقهای به هجران کشیده را در خود داشت و نه از نوع موسیقی کافهای بود که ملغمهای از عشقهای هجران زده را در خود داشت و نه موسیقی شاد و شنگول پیش پردههای لاله زاری را و گرچه شماری از خوانندگان جوان آن روز عینا ترانهای خارجی را اجرا میکردند و اکثر مخاطبان چیزی از محتوای ترانهها نمیفهمیدند اما موسیقی آن ترانهها به دلشان مینشست و از آن لذت میبردند و در چنین فضایی بود که صدای فرهاد، یکی از بلندترین صداها در موسیقی جوان پسند آن دوران شد. در پی رنسانسی که در موسیقی غرب پیش آمد و تغییر شکل موسیقی و ترانهها در ایران هم ترانه سرایانی وارد عرصه شدند که ترانههایی دیگرگون ساختند. ترانههایی که در آنها عشق از منظری دیگر دیده میشد و از دغدغههای انسانی و فراتر از عشقهای رمانتیک میگفتند و درواقع در این شعرها انسان و زندگی و اندوه او عمیقتر از چارچوب شکوهگویی عشقهای دوسویه دیده میشد. در این ترانهها زبان شعر هم با تغییر مضمون و محتوا تغییر کرد و به زبان عامه مردم نزدیک تر شد و دیگر از کلمات و استعارههای کلیشه شده خبری نبود و حرفهای تازه در قاب ترانهها نشست و ترانه سرایانی مثل ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز و شهیار قنبری پیشتازان این موج بودند و همینها انگیزهای شد که فرهاد به خواندن ترانههایی به زبان فارسی گرایش پیدا کند گرایشی که با استقبال از سوی مخاطبان روبرو شد. و درواقع نوع جدید موسیقی و ترانهها و صدای خاص فرهاد خود پاسخی بود به چرایی این استقبال. در آن سالها شرایط سیاسی به رغم رفاه نسبی مردم و آزادیهای اجتماعی که از آن برخوردار بودند مورد اعتراض نسل جوان و اندیشه ورز بود و ترانههایی که فرهاد با صدای خاص و غم آلودش که بیانگر غمی توام با اعتراض و خشم بود میخواند.
به عنوان صدای نسل معترض مورد توجه جوانان و تودههای مردم قرار گرفت و یکی از این ترانهها. ترانه جمعه بود و حتی ترانهٔ «گنجشکک اشی مشی» که کنایهای از معصومیت و مظلومیتهای قربانی شده در دست قدرتمداران بود.
درواقع شرایط آن روزگار و نارضایتی و اندوه مردم پژواک خود را در صدای فرهاد یافت و فرهاد که اصولا مرد سیاست نبود و به قول خودش نه چپ بود و نه راست به صدای اعتراض مردم اندوهزده تبدیل شد و زمانی که ترانهٔ «مرد تنها»، را به رغم مخالفتهای اولیه اش برای فیلم رضا موتوری خواند به سرعت بر محبوبیت اش افزوده شد. و فرهاد، صدای مردم اندوهزده شد. و اینگونه بود که فرهاد به خوانندهٔ مورد علاقهٔ یک نسل و نسلهای بعدتر که شرایط مشابهی را تجربه می کردند تبدیل شد. و به یک معنا مردم و فرهاد هر دو تصویر ی کامل از شرایط روزگار به دست دادند و فرهاد به دور از شعارهای سیاسی مرسوم صدای مردم شد.