مجموعه هزار دستان علی حاتمی و اشارهاش به خوشنویسان

سازندگی – امیرمهدی مصلحی:
«صبا به عطرآمیزی رقم مشکین بسم الله» خوشنویس بسم الله میگوید و بعد دستها را در آب زلال چنان که تصویرش را آینه شده میشوید. شاید هم وضو میکند. لاله بلورین شمعدان را برداشته، روی میز کارش که با ترمه فرش شده-کنار تنگ اپالین، قلمدان لاکی باز شده، دستی دلبر الوان بارفتنی، ساعت جیبی، سیاه مشقی که تکرار حروف هزاردستان است، مدال قاجاری و چند اشیاء دیگر میگذارد. دستان استاد عبدالله فرادی کبریتی را آتش میزند، چند نمای بسته و میانه از اشیاء روی میز گرفته میشود و شمع را روشن میکند. زمینه شمعدان پرده توری آویخته شده است که نسیمی آن را تکان میدهد؛ پشت آن آبی گرگ و میشی دیده میشود؛ لحظهای است سرگردان میان شب و روز لاله با احتیاط روی شمعدان قرار میگیرد، عینک پنسی را از کنار تسبیح شاه مقصود برمی دارد، قلمی استخوانی دست چین میکند، قلم تراش دسته صدفی احتمالا یحیی را برمی دارد و قلم را میتراشد. با مسقاه (قاشق مخصوص خوشنویسی برای ریختن آب به دوات) آب از پیاله برنجی برداشته به دوات نقره میریزد؛ در حالی که زیر دستش دوقلمتراش باز، یک قطزن صفحهای برای بریدن عرض قلم استخوانی، ملوان ابزاری برای به هم زدن لیقه و مرکب ) و چند اسباب کتابت دیگر روی سینی مسی چیده شدهاند. قلم را دم کلاغی تراش داده و به سیاق مالوف استاد فرادی روی دست قط میزند. قلم را در مرکب فرو میبرد و بر صفحه کاغذ شروع به تحریر هزاردستان میکند. بلندبودن میدان قلم نیز مطابق شیوه خوشنویسی استاد فرادی است.
این توصیفاتی که نوشتم مربوط است به صحنههایی که پیش از عنوانبندی یکی از خوشنویسانهترین آثار سینمایی تلویزیونی ایران پخش میشود؛ هزاردستان! اثر علی حاتمی، به یاد رضا مافی مجموعه هزاردستان روایتی است از زندگی یک شخصیت داستانی به نام «رضا خوشنویس / تفنگ چی» که اشاراتی تاریخی دارد به حیات سه خوشنویس مطرح ایران در دوره قاجار: ۱. میرزاغلامرضا اصفهانی ۲. میرزا محمدرضا کلهر ۳. محمد حسین سیفی قزوینی عمادالکتاب و همچنین یک خوشنویس معاصر که در تهیه این مجموعه همکاری کرده است: رضا مافی.
در این نوشته قصد دارم قدری اشارات خوشنویسان مجموعه هزاردستان را بشکافم.
میگویند میرزا غلامرضا اصفهانی برای گرفتن حواله یا براتی از خزانه، خط و مهر دوستعلی خان معیرالممالک نظام الدوله خزانه دار را برای شخصی ساخت و آن شخص حواله را که در حدود مبلغ سیصد تومان بود از خزانه گرفت و بعد معلوم شد که حواله مزبور ساختگی بوده و گیرنده وجه را پیدا کردند و او اقرار کرد که میرزا غلامرضا اصفهانی برای من ساخته است. نظام الدوله میرزا را خواست و به او گفت که ساختن مهر چندان اشکالی ندارد اما خط مرا چگونه ساختی؟ میرزا به وی جواب میدهد که من مانند میرا میرعماد مینویسم چطور میشود که مثل شما ننویسم. » (بامداد ۱۳۴۱، ج ۳، ص ۱۲)
میرزا غلامرضا اصفهانی تنها فرزند ذکور پدر و مادرش، حاصل نذر و نیاز ایشان به بارگاه امام هشتم حضرت رضا(ع) است. به همین روی غلام رضا» | نامیده شده است. به جهت صورت زیبا به ((غزال) شهرت داشته است. تعلیم گرفتن خط را در شهر اصفهان نزد حسینعلی چادردوز و آقا محمدباقر مسوری آغاز میکند. چنان که از مشقهای دوران تعلم میرزا عیان است او در آغاز راه به شیوه میرعمادالحسنی خط مینوشته است. پس از مهاجرت به تهران حیات هنری ایشان آغاز میشود و به تدریج به مرتبه استادی اعظم خطوط نستعلیق و شکسته نستعلیق نائل میگردد. به سبب الغزشها و تهمتهایی به عقوبتهای سختی دچار میگردد که اگر شفاعت دوستعلی خان معیرالممالک نظام الدوله نبود، خوشنویسی گمنام در حدی متوسط باقی میماند. خانه زادی خاندان معیر تا سالهای پیش از وفات موجبات شکوفایی وآسایش ایشان را فراهم کرد و عموم یادگارهای نفیس ایشان متعلق به این دوران است.
در هزاردستان از زبان رضا خوشنویس روایت میشود: «رضازاده تهران است؛ در محلهای پر از غوغای زندگی. تنها فرزند یک پیرزن پیرمرد. زن و مرد صاف و صادقی که دیر صاحب فرزند شدند و زود از دنیا رفتند. با یک سال فاصله دوری؛ و حدقه بیچشمشان هنوز نگران عاقبت این پسر پیر آواره)). همچنین میگوید: «پدرم آدم خانه معیرالدوله بود. مادرم کدبانوی جلیل خانه».
این دو روایت از زندگانی رضا یعنی «تنها فرزند یک پیرمرد و پیرزن بودن و خانه زادی ((معیرالدوله» اشاراتی کوچکاند به خوشنویس برجسته دوره ناصری میرزا غلامرضا اصفهانی. همچنین شباهت شخصیتی رضا و میرزا غلامرضا از حیث خوی سرکش داشتن و علاوه بر آن شباهت ظاهری رضا در ایام جوانی به چهره میرزا غلامرضا مواردیاند که میتوان به واسطه آنها اذعان کرد علی حاتمی در روند خلق شخصیت داستانی «رضا خوشنویس)) به زندگانی میرزا غلامرضا اصفهانی نظر افکنده است.
محمدرضا کلهر از نامدارترین خوشنویسان دوره ناصرالدین شاه قاجار و هم عصر میرزا غلامرضا اصفهانی است. درباره زندگانی ایشان خرده اطلاعاتی در دسترس است. همین میدانیم که ایشانزاده ایل کلهر بوده و در نوجوانی و جوانی مانند دیگر جوانان ایلیاتی به سوارکاری و تیراندازی همت گمارده و پس از چندی روی به خوشنویسی آورده است. بیشتر ایشان به جهت بدعت در شیوه تراش قلم (گوشتدارتر نوشتن حروف نستعلیق) برای چاپینویسی مشهوراند.
رضا خوشنویس میگوید: نوجوانی هم دوش پدر مشغول بودم به خدمت شازده. شیطنت کودکانه بود یا طبع شرور که به جای جارو فراشی پدر، تیر تفنگ شازده را برداشتم. طراری دست بود یا تمییز چشم، قوت قلب بود یا شوق و شتاب سواری که آهو به دشت نماند از گزند من شدم تفنگی چی خاصه). بنابر این توصیف، رضا خوشنویس از حیث در ایام جوانی تیرانداز بودن به میرزا محمدرضا کلهر شبیه است و این البته تنها شباهت این دو است. اشاره دیگری که در مجموعه هزاردستان به کلهر میشود، در نمایی است که رضا خوشنویس مشغول تحریر س طور کتاب هزاردستان یا مظفرنامه است (در اینجا استاد عبدالله فرادی مشغول کتابت است و تصویر مشهور میرزا محمدرضا کلهر، که به دیوار چاپخانه یا نشر مظفر آویخته شده است، دیده میشود.)
محمدحسین سیفی قزوینی ملقب به عمادالکتاب خوشنویس طراز اول و صاحب مکتب اواخر دوره قاجار و دوره پهلوی اول است. عماد شهره به وطن پرستی بوده و زبانی راستین در دادخواهی و شوریدن علیه ظلم داشته | است. او در یادداشتهای ایام زندان خود مینویسد: «در این موقع من یک جوان سی ساله باهوش و فراست و فعال و بیپروایی بودم و جستہ جسته به مظالم و تعدیات اولیای امور جمهور پی برده و هیچ موقعی را برای انتقاد و عیب جویی از دست نداده، در عقاید خویش راسخ و با نوازندههای نوای عدل و آزادی موافقت و مشارکت داشتم).
عمادالکتاب بعدها در سالهای ۱۳۳۵ ق. عضو کمیته مجازات میشود. در این یادداشتها در مورد انگیزه تشکیل این کمیته به نطقی از یکی از اعضای این کمیته ابوالفتحزاده (اسدالله خان سرتیپ سابق قزاق خانه) در جمع دیگر اعضا اشاره میکند: «این موقع که بدترین هنگام تیره بختی است وظیفه شما خدمت به وطن و حالا که صمیمانه برای ایثار آن حاضر شده و میخواهید دست دشمنان وطن کوتاه و این سرزمین از لوث وجود خائنین داخلی پاک بنمایید …)؛ و در جای دیگر از او نقل کرده: «ما بایستی به عدالت و عظمت الهی مستظهر بوده ضعفاء را محبوب و اقویای ستم جو را مغبوض خود دانسته به زور بازو و قوه نیرو گلوی ظالم را فشرده، بازوی ستمگران را شکسته، دست آنها را کوتاه و نام این هیئت را هیئت انتقام بگذاریم و با یک اتحاد خالصانه دفع شر از آنها بنماییم».
عماد در توصیف شخصیت ابوالفتحزاده نوشته است:
مردی ست چهل و پنج ساله، تنومند و قوی بنیه. کوچکی سرو برآمدگی پیشانی اور علامت سادگی و رشادت از البهای درشت نیمه باز او آثار صداقت هویدا. دارای بازوان کوتاه س تبر و با طرزی نیکو آویزان و در موقع صحبت با صوت بلند که خود علامت صدق و صفاست تکلم مینماید. همین مختصر نطق او گواه صادق است که از مشکلات نهراسیده با اینکه در طریق آزادی خواهی و وطن پرستی هستی و دارایی خود را بذل نموده معهذا در ایثار مال و جان هنوز بیمضایقه است.
این نوشتهها را هم بخوانید