میرزاده عشقی شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه – به مناسبت سالروز قتل وی

م.ا.مصحفی: تا آنجا که اینجانب اطلاع دارد تاکنون چهار چاپ از آثار عشقی شده است. دو چاپ از کلیات آثار او، دو چاپ از دیوانش. در کلیات، برخی از مطالب منثور او هم چاپ شده است اما دو چاپی که از دیوانش شده، یکی در سال 1314 و دیگری در سال 1321 میباشد و جامع آنها علی اکبر سلیمی است.
دربارهٔ آثار عشقی (اعم از نظر و نثر) اکثر معاصرانش با خوشبینی اظهارنظر کردهاند که بیشتر بر احساسات دوستانه متکی بوده است، زیرا نثر او در موارد زیادی با آنچه ذوق بیشتر اهل ادب میپسندند، منافات دارد و اغلاط فاحشی در نوشتههای او توان یافت. در مقدمه ابیاتی که درباره مخالفت با قرارداد 1919 دارد میگوید:
«این بود که از بدو اوان اطلاع ازین مسئله شبوروز هرگاه راه میروم فرض میکنم که روی خاکی راه میروم که تا دیروز مال من بود.»
یا «من شروع کردهام به یک شکل نوظهوری افکار شاعرانهام را به نظر درآوردم.» یا «این یک آتشپاره است که از تنوره دماغ من پریده و امیدوارم خاموش نشود مگر وقتی که دنیا را روشن کرده باشد» و از این قبیل که بر روی هم میتوان گفت در نثر او نه تنها نکتهای بدیع دیده نمیشود بلکه مطالب خود را بدون اشتباه هم نتوانسته است بیان کند.
*** تا آنجا که بنده دیدهام معاصران میرزاده، آثار او را ستودهاند و فقط در یک مورد مرحوم رشید یاسمی نسبت به مقالهای از عشقی تحت عنوان «فیلسوف پلید» انتقاداتی کرده است که شاعر به آنها جواب گفته…
*-آقای مصحفی از مشهد دربارهٔ مرحوم میرزادهٔ عشقی تحقیقاتی بسیار کامل و تمام فرموده و در 44 صفحهٔ بزرگ به مجله فرستاده است. ممنونم. اما سزاوار دانست که بیشی از آن حذف شود چون برای خوانندگان مجله یغما و تاریخ ادب ایران همین مختصر بسنده است. اشاره میباید که من با مرحوم عشقی دمخور و دوست بودم. او قامتی رسا و شمایلی زیبا داشت. از تندخوئی و ناسزاگوئی پرهیز نمیکرد. اشعار او دارای مضامین نو وسادگی و روانی است، و به مراتب از آثاری که امروز «به نام «شعر نو» به ظهور میپیوندد بهتر است. «عشقی قرن بیستم»1342 هجری تاریخ وفات اوست که فرخی یزدی ساخته.
حبیب یغمائی
مرحوم سلیمی نوشته است: «تاریخ ادبیات ایران او را در شماره گویندگان نامی صدر مشروطیت ایران ذکر خواهد کرد. شاعری که مبتکر بوده پیشوای انقلاب ادبی و آورندهٔ یک سبک نوین، در شعر و شاعری شناخته خواهد شد…اشعار نمکین و ابیات شیرین عشقی به قدری دلچسب و بدیع و زیبا است که روح خواننده از مطالعهٔ آنها محظوظ و در عین حال متأثر شده است…. عشقی در آثار شیوا و حساس خود، درس وطنخواهی، غیرت، فتوت همت، فداکاری مناعت نفس و استغنای طبع به هممیهنان خود میدهد…»
«روزنامهٔ سیاست مورخ 9، رمضان 1342»[حتما قمری است] نوشته است:
«این آن شاعری است که ملت ایران در آینده مجسمهها از او خواهد ساخت، این آن شاعری است که قریحه سرشار و افکار مهم و نظریات بدیع و بالاخره آثار برجستهاش حتما تاریخی خواهد شد.»
نظر ملک الشعرا بهار دربارهٔ سبک میرزاده، نظری شاعرانه است بخصوص مصراع ششم و بیش از آنچه دربارهٔ سبک او باشد مطلبی در رثای اوست:
و هرکه عشقی در صباح زندگی از خدنگ دشمن شبرو بمرد پرتوی بود از فروغ آرزو آن فروغ افسرد و آن پرتو بمرد شاعری نو بود و شعرش نیز نو شاعر نو رفت و شعر نو بمرد
و نیز گفتهاند: «عشقی یکپارچه قریحه بود، عشقی در شاعری بقدری توانا بود که اگر داس بیرحم باغبان آن نونهال فضایل را درو نکرده بود یادگارهای زیادی از گلهای ادب و شکوفههای با طراوت طبع و قریحه شاعرانهاش برای ملت ایران بلکه برای دنیا باقی میگذاشت همان اندازه از آثار ادبی که از عصر کوتاه و سراسر محنت عشقی باقی است برای نشانهٔ بزرگواری و علو طبع او کافی است.»
اگر عمر او لا اقل به اندازهٔ متوسط طول آدمی میرسید، اشعارش بسی روانتر، بهتر و مسلما بیشتر میشد و چه بسا که در آنچه قبلا گفته بود تجدیدنظر میکرد، اتفاقا خود آن مرحوم به این نکته توجه داشته و میگوید:
من تازه شاعرم سخن اینسان سرودهام وای ارکه کهنه کار شوم در سخنوری شاید همین قریحه در آینده آورد الواح همچو گفته سعدی و انوری
و نظر آقای رجوی چنین است:
در بزم شعر طرز نو آورد و در گذشت وز کوی عشق سوزوگدازی ببرد و رفت
*** عشقی در مقدمه «ایدآل یک نفر پیرمرد دهقانی؟» که همان سه تابلو معروف اوست چنین میگوید:
«فارسی زبانها، من شروع کردهام به یک شکل نوظهوری افکار شاعرانهام را به نظر درآورم و پیش خود خیال کردهام که انقلاب ادبیات زبان فارسی با این اقدام انجام خواهد گرفت. سه تابلو ایدآل مرا که به مرور در جریدهٔ شریفهٔ شفق سرخ منتشر میشود، به دقت بخوانید اگر نواقصی در آن دیدید چون در آغاز کار است مرا معذور بدارید، ان شاء اللّه شعرای آینده که دنبالهٔ این طرز گفتار را خواهند آورد، نواقص آنرا تکمیل [!] خواهند کرد.» آری این سه تابلو البته شکلی نوظهور دارد و چنانکه خود حدس زده است خالی از معایبی هم نمیباشد، مضمون آن تقریبا تازه است و سرگذشت قهرمانان آن نشاندهنده اوضاع زمان، که اگر از مسامحات لفظی چشمپوشی کنیم او خوب توانسته است آینهای از زمان جلو دیدگان ما قرار دهد و در خواننده تأثیر بگذارد.
در مقدمهٔ نوروزینامه شرح نسبه مبسوطی دربارهٔ طرز شاعری خود آورده است که در اینجا نقل میکنیم. مینویسد:
«مدتها بود که با خود چنین میاندیشیدم، همانا ادبیات پارسی بیش از آنچه ستایشش به زبان و قلم آید پسندیده است و همچنین در برابر مردم همهجای دنیا، همیشه ستوده بوده و اینک یکتا جنبهای است که ایرانیان را در نگاه سایر اقوام از یکرو آبرومندانه نگاه داشته ولی تمام این سخنان ما را محکوم نمیدارد که همیشه سبک ادبی چندین صد ساله فرتوت را دنبال کرده و هی به کرات، اسلوب سخن سرائی سخنوران عتیق را تکرار بنمائیم. به عقیدهٔ من هرچه را هرچند خوب و مرغوب تصور بنمائیم باز میتوان آن را از آن حالتی که دارد خوبتر و مرغوبتر نمود. ادبیات پارسی هرچند بیش از اندازه قابل ستایش بوده و هست باز میتوانیم آنرا بیش از پیش صورت ستودگی و پسندیدگی بیفزائیم.»
«هانیکه صورت جامعه اسلوب ادبیات پارسی را یک قطعه صحیفه شده بسیار زیبا فرض نمائیم باز آنجا که چندین صد سال از عمر این قطعه میرود، زنگ جریان زمانه روی نقاشی این قطعه را فراگرفته و شک نیست محتاج به یک جلا، اعنی به یک اسلوب تازه ایست تا به وسیلهٔ آن صیقلی شده باز مقام و صورت نخستین را بدست آورد. مگر نیست که به پند همهٔ فلاسفه، دنیا در هر آنی تمام عناصر کاینات حتی جمادات هم تغییر حالت پیدا میکند، من هرچند تا به دهان گاوش کردهام هیچ دلیلی به دست نیاوردهام که به حکم آن، ادبیات زبان پارسی را بیش از جمادات هم غیر قابل تغییر بدانم.»
«ولی باز با همه این سخنان با برخی از ادبایی که به تازه در تجدید ادبیات ایران جدیت میورزیند همآرزو نیستم که آنان تجدید ادبیات پارسی را تبدیل اسلوب آن را اسلوب ادبیات مغرب زمینی در نظر گرفتهاند و آنچه را که مینگارند فقط غالب [قالب] آن عبارت از کلمات پارسی است وگرنه تماما روح و سخنان مغرب زمینی در آن دمیده شده و این خود باعث میشود که به کلی اصالت ادبیات پارسی زبانی را از ادبیات ایران صلب کرده و در آینده آهنگ ادبیات ایران را رهین ادبای اروپا بدارند و شک ندارم که اجراکنندگان این مقصد در برابر هیأت جامعه ارواح حیثیات ملی ایرانیت مورد سرزنش خواهند بود.»
«پندار من این است که بایستی در اسلوب سخنسرائی زبان پارسی تغییری داد ولی در این تغییر نبایستی ملاحظه اصالت آنرا از دست نهاد. جامه اندام اسلوب ادبیات ایران چنانچه فرتوت شده و محتاج به تغییر است و همانا مناسب آنکه از قماشی تازه دستنخورده درخور چکامه اندامش جامهٔ آراست، نه کهنهپوش جامه ادبیات سایر اقوام گرداند. این است این چکامه مناسب مرسوم نوروزی و اثرات عشقی که همین موسم در سرتاپای وجود من فرمانفرمائی دارد با یک اصالت پارسی زبانی که تنها در رنگآمیزی نقشه سخنسرائی آن رنگهای تازه بکار برده شده انشاء داشتیم…»
*** عشقی همه یا لا اقل، اثر اشعار متنوع ومختلف خود را به مطلبی که همیشه برصفحه خود آگاه یا ناخودآگاه ذهنش نقش میبندد، میکشاند. بهطوریکه شاید بتوان گفت هیچ شعری از او نمیتوان یافت که به نوعی فساد اوضاع، انتقاد، تحریک، سیاست، ضد سیاست و…. در آن مطرح نشده باشد. حتی در غزل که خیلی با این مضامین سازگار نیست مانند برخی از معاصران خود (از جمله فرخی یزدی) به بیان همین مطالب پرداخته است و اگر سرتاسر غزل حاوی چنین مطالبی نباشد بعد از دو سه بیت به آنها میپردازد. در غزل زیر که آنرا «استاد عشق» نامیده است این موضوع مشهود است:
عاشقی را شرط، تنها ناله و فریاد نیست گر کسی از جان شیرین نگذرد، فرهاد نیست تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق نیم رسوا عاشق، اندر فن خود استاد نیست بهبه از این مجلس ملی و آزادی فکر من چه بنویسم قلم در دست کس آزاد نیست…
بطور کلی میتوان گفت که انعکاس اوضاع اجتماعی در دیوان او به قدری زیاد است که کتابش به تاریخی منظوم شبیه شده است و گمان میرود هیچ صفحهای از دیوان او نمیتوان یافت که مطالبی از، قبیل وضع مهاجرین، وضع مجلس، حال وکلا، عدم آزادیبیان و قلم، خیانتها و بهندرت خدمات، سیهبختی مردم، وضع زندانها، مخالفت با حجاب، مخالفت با برخی قراردادها، فقر، جهل و…. و انتقادات شدید بر این اوضاع و هجو اشخاصی که به نظر او خائن هستند، به تصریح یا پوشیده و مبهم و یا به کنایه در آن نیامده باشد.
سه تابلو معروف مریم با اینکه به ظاهر داستان است اما سراسر آن حاکی از مظالمی است که از رئیس به مرئوس و از عالی به دانی و از شهری به روستایی…. میرسد، قطعه زیر از توضیح بینیاز است:
عید است و مبارک است و فیروز ای کارگران، خجسته نوروز این نکته ولی بدار در گوش زین شاعر انقلاب آموز…. هر روز که یک غنی بمیرد گردد همه روز عید نوروز
در دیوان میرزاده جایجای به ابیاتی پندآموز برمیخوریم که از سر صدق بیان نشده است نوع این پندها به مقتضای زمان گفته شده و همان جنبههای سیاسی و میهنی در آنها ملحوظ است.
زحمت برای راحت خود کش که خودبخود اسباب راحت تو مهیا نمیشود کم گو که کاوه کیست تو خود فکر خود نما با نام مرده مملکت احیا نمیشود
در اشعار او مضامین بدبینی و نارضایتی از زندگی و حتی خلقت خود کم نیست.
خلقت من در جهان یک وصلهٔ ناجور بود من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود کاش همچون پدران لخت به جنگل بودم که نه خود غصه مسکن بدو نه پوشاکم شب به سرم نوبه تاخت روز تب آمد هرچه در اینروزگار، روزوشب آمد من یک تنه بسم به جهان گر که لازم است کاملترین نمونهای از تیره اختری
حتی آرزو میکند مه میمون، پشه، اشتر، گربه، شغال، گرگ و…باشد و آدمی نباشد و به حال مرغ غبطه میخورد که انسان آفریده نشده است و لذا دردها و رنجها را درنمییابد.
تو ای مرغ آسوده در لانهٔ خوشا بر تو مرغی و انسان نهٔ گرازا تو بر طالع خود بناز که ناگشتی انسان و گشتی گراز
گاهی اشعارش حاکی از اعتقاد او به جبر است مثلا در شعر «نارضایتی از خلقت» و گاهی مفهوم اختیار از گفتارش استنباط میشود.
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت تسلیم هرزه گرد قضاوقدر کنم
همین دوگانگی در عقاید دینی او نیز مشهود است. یکجا در انکار معاد و ابو البشر بودن آدم میگوید:
منکرم من که جهانی به جز این باز آید چه کنم درک نموده است چنین ادراکم از پرتو دین هر دو جهانست شما را دین گر ز میان رفت نه آنید و نه اینید
عشقی بدون هیچگونه تردید شاعری وطنخواه و ایراندوست بوده است و میتوان شیفتگی او را به این آبوخاک همهجا در دیوانش مشاهده کرد.
*** عشقی قصیدهای دارد که عنوانش اینست: «احساسات من نسبت به سید ضیاء الدین» که در آن شخص فوق الذکر را ستوده است. تعریفهایی که از سید ضیاء الدین کرده است نه از آن نوع معمول در کار قصیده سرایان مداح، چون فرخی و عنصری است بلکه صفاتی که به ممدوح نسبت داده است خیلی مبالغهآمیز نیست
در قصیدهای دیگر که برای مدیحهسرایی، سروده نشده است ضمن دو سه بیت علاقه خود را نسبت به نظام السلطنه بیان میکند که در معیت او از ترکیه به ایران بازمیگشته است و احتمالا احسانهایی به شاعر کرده و یا این امر، فرصتی بوده است که میرزاده، نظام السلطنه را بشناسد و به خدمتگزاری او به مملکت مؤمن شود و آنگاه از سرایمان بگوید.
…هرچند کافی است پی رفع این دو تیغ تنها نظام السلطنه با تیغ حیدری لیک او هم آزموده که دشمن هزارها از ما فزونتر است اگر نیک بشمری
و گویا بعدها نظرش نسبت به شخص اخیر، تغییر کرده است هنگامی که شاعر در قلهک در زندان نظمیه محبوس بوده است قصیدهای به مطلع زیر سروده:
خوشا اطراف تهران و خوشا باغات شمرانش خوشا شبهای شمران و خوشا بزم مقیمانش
و پس از توصیف زرگنده و تجریش و دربند، خطاب به وثوق الدوله گوید:
سزد کاندر نظر آری که نک در هر چمنزاری نشسته یاری و یاری نهاده شانه برشانش چرا در اینچنین روزی نشان از ما نمیجوئی چرا هرگز نمیگوئی چه شد عشقی و یارانش
و بعد به مدح وثوق الدوله میپردازد و از او استخلاص میجوید. این قصیده ده سال پیش از «مخالفت با قرارداد ایران و انگلیس» سروده شده و گویا از آن تاریخ (1919) به بعد است که عشقی از مخالفین این قرارداد و عاقد آن میشود و به ذموقدح وثوق الدوله میپردازد:
میهمانان وثوق الدوله خونخوارند سخت ای خدا با خون ما این میهمانی میکند
چنانکه قبلا اشاره شد سید ضیاء الدین مورد علاقه و احترام شاعر است زیرا او را خدمتگزار صدیق وطن میداند و معتقد است که در میان آنهمه رجال خیانتگر، مردانی چون او وجودشان مغتنم است و در این صورت چگونه میتواند از بیان «احساسات» خویش نسبت به او خودداری کند. اگر قدح اشخاص مانع ادامه اعمال زشت آنان باشد تعریف از اشخاص نیکوکار نیز عاملی است برای ترغیب دیگران به عمل خیر و انجام اعمال خیرخواهانه بیشتر از طرف نیکوکاران. میرزاده که از قبح مدح آگاه است:
در کتاب این دو 1 یک مدحی نمیبینی همی فخر این بس از برای این دو تن استاد فن گر که از سید ضیا کردند تعریفی همی چون ورا دانند تازه ساز ایران کهن تو خودت هم بارها در مدحت سید ضیا برگشودستی زبان چون کودکی بهر لبن
*** بر روی هم تعداد کسانی که میرزاده به هجو آنها پرداخته است بیشترند از کسانی که در دیوان میرزاده مدح شدهاند. کمیت اشعار نیز در موضوع نخست بیش از مطلب دوم است و علت آن یکی بدبینی شاعر است و دیگر شاید نابسامانی اوضاع و کمبود مردان خوب.
اگرچه به قول آقای آرینپور «ادبیات طنزی…نباید حربه تعرض و تجاوز بر شخصیت کسانی قرار گیرد که به نظر نویسنده پسندیده و خوشایند نیستند»2 ولی میرزاده این کار را کرده است چنانکه بیان معایب و خطاهای اشخاص تاریخ میتواند راهنمائی باشد برای اشخاص دورههای بعد و البته این در صورتی است که اغراض و مسائل خصوصی مانع حقیقتبینی نشود.
رکاکت الفاظ هم در شعر او به درجه هزلیات ایرج میرزا نمیرسد و بستگی به درجه تنفر شاعر از هجوشونده داشته باشد. اما از لحاظ مضمون اهاجی، باید گفت با توجه به اینکه اصولا یافتن مضمون برای هجو مشکلتر از مدح و مطالب دیگر است. با این وصف او مضامین بکری یافته و به نظم آورده است. دیگر اینکه باید اذعان نمود که او را از شجاعت و بلکه تهوری کمنظیر برخوردار بوده که توانسته است آنهمه شخصیت سیاسی و گاهی بانفوذ را هجو کند.
در دیوان او قریب 600 بیت هجو وجود دارد و از اشخاص زیادی به بدی نام برده است که برخی از آنان من غیر حق مورد شتم او قرار گرفتهاند، و برخی را ضمن یک قصیدهٔ نسبتا طولانی هجو کرده و گاه ضمن چند بیت و گاه در یک بیت و گاه دو نفر را در بیتی واحد.
قالب هجویات بیشتر قصیده است، غزل، قطعه، مستزاد و تصنیف نیز در این موضوع دارد.
دیوان میرزاده از لحاظ قالبهای شعری، متنوع است و علاوه بر قالبهای معهود در شعر فارسی، قوالب بیسابقهای نیز دارد که همان تصنیف و ترانه (به معنی مصطلح در موسیقی امروز) است و بدون موسیفی یا آهنگ اکثرا وزنی از آنها احساس نمیشود و یا جزو نمایشنامههای او است که خود لحن خواندن آنها را تعیین کرده است (مثلا تیاتر قربانعلی کاشی) و برای برخی از این نوع اشعار او آهنگ هم ساخته شده است.
قصیده، این قالب شعر بیشتر از سایر اشعار او است. گاهی قصایدش تجدید مطلع هم دارد اما بعد از 8 تا 10 بیت و این میرساند که دایره تسلط او بر الفاظ، تنگ بوده است.
قطعه، چنین به نظر میرسد که عشقی این نوع شعر را با سهولت بیشتری میسروده است و در میان قطعات او گاه اشعار خوب و کمنقصی دیده میشود.
البته بیشتر قطعات او نیز صبغه سیاسی دارد.
غزل، برخی غزلیات عشقی از لحاظ عدد ابیات از آنچه معمول غزل است بیشتر شده و گاه تا 29 و 30 بیت رسیده است. غزلیات او یکدست نیست یعنی برخی بر برخی مرجح است و ابیات داخل غزل نیز معنی و مضمون واحدی را ندارد و از لحاظ قدرت بیان نیز همین اختلاف در غزلیات و ابیات مشهود است. از غزلیات خوب او (از لحاظ مضمون و لفظ) یکی غزل «قدرت عشق» است.
مثنوی، اشعاری که میرزاده در این قالب سروده است بیشتر تمثیلی است از جمله شعر «ملت فروش». دیگر مثنویهای او نیز همان مضامین است که قبلا گفته شد و همهجا دلسوزی و اعتراض است بر اوضاع جاری.
با توجه به اینکه سرودن مثنوی شاید آسانتر از دیگر قالبها باشد و محدودیت قافیه کمتر، او بهتر توانسته است در این قالب حرفهایش را مطرح کند با این وصف گاهی در همین نوع شعر او عیوبی میتوان یافت.
رباعی، بعضی از اشعار او که دارای چهار مصراع و در قسمت رباعیات او مندرج است، دقیقا رباعی نمیباشد و بیشتر چهار پاره را ماند.
مسمط، در میان مسمطهای او برخی مربع و اکثرا مخمس است.
مهمترین شعری که در قالب مخمس سروده است همان «ایدآل یک نفر پیرمرد دهقانی» یا «سه تابلو مریم» است.
تابلو مریم که عشقی خود آنرا «دیباچه انقلاب ادبیات ایران» مینامد «در میان اشعار رئالیستی فارسی از حیث سبک نقلی و روائی و طرز بیان و اصالت مضمون، مقام بسیار مهمی دارد.» عشقی در این منظومه «از نمونههائی معهود و مقرر پا فراتر نهاده و مضمون واقعه را از سرگذشت جاری مردم زنده و صفات و حالات و سجایای قهرمانانش را از اشخاص عادی و معمولی گرفته است.»
آقای آرینپور همچنین مینویسند: «زبان او گویا نیست و الفاظ و عباراتی که فرهنگ زبان او را تشکیل میدهند، برای نمایش چنین صحنههای پرشور و مهیجی به قدر کافی رسا نیست» و از قول مرحوم رشید یاسمی یادآور میشوند که«عشقی معلومات کافی در ادبیات نداشت و خود نیز عملا از مطالعه آثار فصحای قدیم خودداری میکرد.»
*** بهرحال شعر عشقی بسیار ساده و بیپیرایه است و معنی به سهولت و به زودی به ذهن خواننده منتقل میشود و گاه ابیاتی دارد که به شیوه سهل و ممتنع ایرج میرزا نزدیک می- گردد. اشعاری دارد که در آن جنبهٔ لفظ و معنی هر دو خوب است از جمله غزل او تحت عنوان «نکوهش سپهر کج رفتار» و «احتیاج» ولی اکثرا جنبه معنی بر لفظ میچربد چنین به نظر میرسد که اگر تاریخ سرودن اشعار او را در نظر داشته باشیم به هر نسبت که شعر متأخرتر است کم عیبتر مینماید و اشعار ناپختهاش بیشتر مربوط به اوائل عمرش و حتی دوازده سالگی او است از آنجا که «مرد شیفته فرزند و عقل و شعر خویش است» او با اینکه خود در مواردی متوجه عیوب کلامش بوده آنها را از بین نبرده و در دیوانش بجا مانده است و حتی یک غزل را به خاطر یک بیت خوب نگهداشته، غزل «رخپاک» او نسبا خوب است و اشعار حافظ را به یاد میآورد و غزل «شبوصال» تا حدودی غزلیات متوسط سعدی را ماننده است با این وصف عشقی نه تنها نمیتواند با ایرج میرزا پهلو بزند که به پای فرخی یزدی و لاهوتی هم نمیرسد چه عمر کوتاهش مجال تمرین بیشتر را از او سلب کرد و روزگار نگذاشت که بهتر بدرخشد او کسی بود که زندگیش «شعر» بود و شعرش «نظم» و شعرش زیباتر از نظمش، خدایش بیامرزاد.
منبع: مجله یغما – ادریبهشت 1353