افسانه و واقعیت دربارهٔ احمدشاه

دکتر مصطفی رحیمی – نقد کتاب سیمای احمد شاه قاجار، (جلد یکم) نوشتهٔ دکتر محمد جواد شیخ الاسلامی، نشر گفتار، تهران،1368.
کتابهای تاریخی ما دارای سرنوشت غمانگیزی هستند. عدهای بیصلاحیت که حتی حوصله ندارند سال رویداد فلان واقعه را تحقیق کنند، با استفاده از رواج کتابهای قطور با جلد زرکوب، با شتاب کالای خود را وارد بازار میکنند و حقیقت را با افسانه و تخیل میآمیزند. از طرف دیگر بعضی از مورخان، نیز شرایط کار خطیر خود را یا نمیدانند یا به جد نمیگیردند. در این آشفتهبازار من دو استثناء بیشتر نمیشناسم که کار خود را جدی میگیرند و از چون و چند راه نیز بااطلاعاند. یکی از این دو-در دو سطح متفاوت-دکتر محمد جواد شیخ الاسلامی نویسندهٔ کتاب سیمای احمد شاه قاجار است.
نویسنده از همان ابتدا یک مصیبت بزرگ اجتماعی ما را-که قسمتی از بار آن متوجه مورخان است-مطرح میکند. مینویسد: «ما مردم ایران به عادت طوری بار آمدهایم که «افسانه» را بر «حقیقت» ترجیج میدهیم و «دروغ شیرین» را بهتر از «راست تلخ» میشماریم….»2 حقیقتی است مسلم که امید است پژوهندگان ریشههای آن را بازشناسند و درمانش را پیشنهاد کنند.
افسانه میگوید که احمد شاه، سلطانی بود دموکرات و مشروطهخواه و نیز مخالف با قرارداد 1919 که سلطنت خود را بر سر این کار و مخالفت با انگلیسیان گذاشت. اکنون ببینیم تاریخ چه میگوید.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
آزادیخواهان که محمد علی شاه را خلع کردهاند، فرزند دوازده سالهٔ او را به شاهی میگمارند. در بیگانهپرستی محمد علی شاه همین بس که برای ولیعهد ایران معلم روسی استخدام میکند، آن هم روسی نظامی: شاه جوان چنان کودک مانده است که پس از نشستن به تخت سلطنت، روزی سوار الاغی میشود تا نزد پدر و مادرش به زرگنده بگریزد، ولی درباریان به موقع مطلع میشوند و او را به سریر سلطنت بازمیگردانند. البته آزادیخواهان به خدمت معلم روسی خاتمه میدهند، ولی دوازدهسال تربیت نزد پدری چون محمد علی شاه کار خود را کرده است. در کودکی به جای اسباب بازی به او سکههای طلا دادهاند و زرق و برق این فلز تا آخر عمر چشمان شاه را خیره میدارد. البته همهٔ عامل پولدوستی او این نیست، ولی اینگونه «پرورش» مسلما در ذهن نقشپذیر او اثری نازدودنی داشته است. به خصوص که برای تشویق او به درس خواندن برایش حساب پولی بازمیکنند.3 عامل دیگر مسألهٔ وراثت بوده است. اجداد او غالبا خودباختهٔ پول بودهاند 4. عاقبت این پولپرستی آنکه، بعدها، ذات شاهانه ماهی پانزدههزار تومان از سفارت انگلستان رشوه میگیرد که وثوق الدوله، سیاستمدار مورد اعتماد آنان را، در صدرات نگاهدارد. قرار میشود مقرری مذکور تا هنگامی که وثوق الدوله بر سر کار است، پرداخت شود.5(چنین کنند «سلاطین» چو کرد باید کار.) البته شاه در این معاملهٔ شیرین میان خودی و بیگانه زیاد فرق نمیگذارد.
…حتی به جد خود (کامران میرزا) که برای حکومت خراسان در نظر گرفته شده بود، پیغام داد که نیر الدوله برای احراز همین سمت، حاضر است یکصد و پنجاههزار تومان تقدیم مقام سلطنت کند. در مورد شما این مبلغ را به یکصدهزار تومان تخفیف میدهم [نسیه پذیرفته نمیشود!] ولی اگر از تقدیم آن استنکاف ورزید حکومت خراسان را به نیر الدوله تفویض خواهم کرد….6
ناگفته معلوم است که والی محترم در همان ماههای اول چندین برابر این پول را به ناحق از مردم خراسان خواهد گرفت. ضمنا شاهنشاه جمجاه در احتکار ارزاق عمومی هم دست داشتهاند و حاضر نبودهاند از مقام رزلترین محتکران فرود آیند: در قحطی تهران، مصادف با آخرین سال جنگ جهانی اول مستوفی الممالک، صدراعظم وقت«از فرط استیصال حاضر شد کلیهٔ گندمهای شاه را با سود مناسب بخرد و در اختیار مردم تهران بگذارد، ولی احمد شاه زیر بار نمیرفت و میگفت به هیچ وجه قیمتی کمتر از قیمت پرداخت شده به سایر محتکران پایتخت قبول نخواهد کرد….7
در این کتاب دربارهٔ رجال دورهٔ قاجار نیز اطلاعات جالبی میتوان یافت. از جمله از قول وزیر مختار انگلیس در زمان ناصر الدین شاه میخوانیم.
«صدراعظم ایران (اتابک میرزا علی اصغر خان امین السلطان) و وزیر خارجهاش مردانی خوشبرخورد و دوستداشتنی هستند. و سیاست در نظرشان چیزی شبیه بازیچه و شوخی است. هر دوی آنها جسما و روحا تحت تملک روسها هستند و تقریبا تمام اسرار مملکتی را مو به مو به سفارت روسیه گزارش میدهند….»8
سیاست در نظرشان شوخی است یعنی سرنوشت مملکت مهم نیست، اگر چاه به آب نمیرسد، همینکه به نان میرسد کافی است!
واقعهٔ دیگر که نوکرمآبی رجال آن زمان را ثابت میکند چنین است: در سال 1916 سردار عماکی قوای عثمانی را در کوت العماره شکست میدهد و فاتحانه وارد همدان میشود. وزرای مختار روس و انگلیس دستپاچه میشوند و به شاه پیشنهاد میکنند که چون تهران در خطر است به محل امنتری نقل مکان کند. موضوع در یک هیئت 35 نفری «از علماء، شاهزادگان، رجال، وزرا، و نخست وزیران سابق» مطرح میشود و پس از مذاکره رأی مخفی میگیرند. «پس از شمارش آراء معلوم شد که از 35 نفر اعضای مجلس فقط دو نفر به نفع پیشنهاد وزرای روس و انگلیس (که خواستار خروج شاه از تهران بودند) رأی دادهاند. همان شب وزیر مختار روس سر میز شام برای عدهای از دوستانش تعریف کرد که تا این ساعت یازده نفر به وی رجوع کرده و گفتهاند که آن دو نفر که به نفع پیشنهاد روسها رأی دادهاند ما بودیم!»9
اما دربارهٔ وثوق الدوله-عاقد قرارداد معروف 1919-چه؟ آیا مصلحت وقت چنین ایجاب میکرده یا خیانتی در کار بوده است؟ نویسنده کتاب مینویسد که «قضاوت دربارهٔ وثوق الدوله کاری است بس دشوار»10 سپس از قول مهدی بامداد چنین میآورد:
«وثوق الدوله مردی بود باسواد، باهوش، نویسنده، ناطق، فعال، پرکار (تا اینجا عین حقیقت را گفته) ولی به تمام معنی خاین و نادرست…»11
سپس داوری خاصی میآورد که نمیتوان آسان از آن گذشت:
«رجالی که در این صد و پنجاه سال اخیر صدراعظم، یا نخست وزیر کشور ما شدهاند، اکثرا مردمانی لایق و با نبوغ و با استعداد بودهاند. اما چون بدبختانه ملتی در کار نبوده (تأکید از نویسنده کتاب) که در صورت کشف شدن اعمال خطا، جرم، جنایت، یا کارهای نامجاز، از آنها بازخواست کند و کیفرهائی را که سزای ارتکاب این قبیل اعمال است در کف دستشان بگذارد…رجال سودجودی و جاهطلب ایران به جای اینکه ترقیات خود را از راه خدمت به مردم کسب کنند، از طریق تقرب به بیگانگان این منظور را حاصل میکردهاند.»12
این البته مسألهٔ مهمی است و باید مورد بحث قرار گیرد که:1-تا چه اندازه مردم آزادی داشتهاند؟2-تا چه حد به گفتهٔ بامداد «میان قدرت دو حریف پرزور و پرخدعه… خرد و لاش بوده و ارادهای از خود نداشتهاند»؟ و تا چه حد این عذر پذیرفته است؟3-و سرانجام تا چه حد در پاداش دادن به خادم و تنبیه خاین قصور کردهاند؟
به احمد شاه بازگردیم. وی در سفر به خوزستان «در مقابل دریافت دوهزار لیرهٔ نقد (به عنوان پیشکش) اعمال و جنایتها خزعل را به کلی نادیده میگیرد.»13
«خدمت» ادامه دارد: اجدادش تضمین حکومت خود را از روسها میخواستند و احمد شاه از انگلیسیها. بر اثر اصرار او این استعمارگر کهنهکار سند زیر را به او میدهد: «اعلی حضر سلطان احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند از حمایت دوستانهٔ حکومت اعلی حضرت پادشاه انگلستان بهرهمند خواهند بود.»14 مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند! میبینیم که شاه پیشاپیش خود را تقریبا مجانی فروخته است. پس موضوع مخالفت با قرارداد 1919(که طرفدارانش شایع ساختهاند) افسانه اس.میگوئیم شاه مجانی خود را فروخته، زیرا از دولت فخیمه تقاضای مقرری مادام العمر میکند که مورد موافقت قرار نمیگیرد.15 آیا فضیحتی از این رسواتر قابل تصور هست؟ شاهی از کشوری استعمارگر تقاضای «مواجب» دائم میکند و استعمارگر میگوید نه! با اینکه «احمد شاه در نطقی که در شب 2 نوامبر 1919 در مجلس مهمانی لرد کرزن ایراد میکند، رضایت خاطر خود را از انعقاد قرارداد 1919 با جملاتی صریح و روشن اعلام میدارد.»16
این بردگی مطلق، زادهٔ این افسانه است که انگلیسیها به هر کاری قادرند. ناصر الملک میفرماید: «انگلیسها ماه را نیز میتوانند از خرگاه فلک به زیر آورند.»17 از طرفی «ملتی هم در کار نیست.» پس چه بهتر که به امر پر کردن جیب پرداخته شود. چنین است که شاه و صدراعظم اگر دعوایی دارند بر سر پول است. بنا به نوشتهٔ مرحوم بهار که در کتاب نقل شده است:
«سلطان احمد شاه چندی بود که در امور مملکتی، خاصه در عزل و نصب حکام ایالات مداخله میکرد و فوایدی از این راه میبرد. بر سر این قبیل موضوعات، شکرآبی میان شاه و وثوق الدوله پیدا شد، خاصه پس از آنکه شاه امر کرد که قوام السلطنه (والی خراسان و برادر وثوق الدوله) احضار شده و شاهزاده نصرت السلطنه (عموی احمد شاه) به عنوان والی جدید به ایالت مزبور گسیل گردد.»18 باری جنگ پنهانی میان شاه و صدراعظم مغلوبه میشود. شاه شکست میخورد و «ساکت میشود، ولی کینهٔ وثوق الدوله را به دل میگیرد.»19
پس مخالفت سلطان بن سلطان با وثوق الدوله مخالفت مالی است نه اصولی. اعلی حضرت در این مورد چنان صریح است که نیازی به پردهپوشی نمیبیند. خطاب به صدراعظم و وزیر خارجه میگوید: «شما پول گرفتهاید و قرارداد را امضاء کردهاید، من که هنوز پولی نگرفتهام چرا امضاء کنم؟»20 باید گفت: رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشهنشینی تو حافظا، مخروش!
شاه برای خوشگذرانی عازم اروپا میشود. پولها را که خرج میکند به یاد وطن میافتد و چون «انگلیسیها به اشارهٔ وثوق الدوله با برگشت او مخالفت میکنند شاه به آنان قول میدهد که نه با وثوق الدوله مخالفت کند و نه با قرارداد.» پس بازمیگردد. البته از ترس انگلیسیها، با قرارداد جرئت مخالفت ندارد، اما مرتبا چوب لای چرخ سیاست وثوق الدوله میگذارد. علت اصلی؟
«وثوق الدوله میگفت که رشتهٔ مذاکراتش با شاه از هر نقطهای که آغاز گردد سرانجام منتهی میشود به یک نقطهٔ بخصوص: یعنی تأمین وجوه موردنظر شاه. شاه از نخستوزیر بازخواست کرده که چرا موقعی که در اروپا بوده وجوه لازم را برایش ارسال نکردهاند؟ اقلامی که معظم له در حال حاضر از دولت مطالبه میکند عبارتند از:
1-یک میلیون فرانک که از حساب شخصی خود چرخ کرده است [چه خرجی؟]
2-هشتهزار لیره که پیش از حرکت از ایران از نصرت الدوله قرض کرده.
3-[قابل دقت] پنجاههزار تومان پول نقد که پیش طومانیانس داشته [شاه به مرابحه هم علاقه داشتهاند] ولی صراف مزبور به علت ورشکستگی قادر به تأدیه آن نیست.
نخستوزیر به شاه قول داده که وجوه لازم را از جایی تهیه کند، ولی شخصا پیش من [وزیر مختار انگلیس] اعتراف کرد که هیچ منبع یا وسیلهای برای تهیهٔ این پول ندارد…»21
صدراعظم التماس میکند که این پولها را دولت به اقساط بپردازد ولی مورد موافقت ملوکانه قرار نمیگیرد.22 سرانجام بر اثر تحریکات شاه و افزایش نارضاییها، انگلیسیها میبینند از این بیشتر نمیتوان موافق برای قرارداد، «خرید» و مخالفان را حبس و تبعید کرد.
ناچار از حمایت وثوق الدوله دست برمیدارند و او استعفا میکند. در اینجا شاه میخواهد سر انگلیسیها کلاه بگذارد، البته نه بر سر مسألهای کشوری، بلکه بر سر ادامهٔ مقرریاش. گفتیم که انگلیسیها حاضر میشوند تا هنگامی که شاه از وثوق الدوله حمایت کند ماهی پانزدههزار تومان به او بدهند. و اینک وثوق الدوله سقوط کرده است. حقهٔ شاهانه را از زبان وزیر مختار دولت فخیمه بشنوید:
«اعلی حضرت اظهار داشتند که اگر کابینهٔ بعدی نیز به اندازهٔ حکومت فعلی مورد قبل انگلستان باشد (که حتما باید باشد، وگرنه شخصا از هیچ کابینهای که همکاری با انگلستان را در صدر برنامهٔ خود قرار نداده باشد پشتیبانی نخواهند کرد) در آن صورت امیدوار است آن مقرری ماهیانه پانزدههزار تومان که در حال حاضر دریافت میدارد، در آتیه نیز کماکان پرداخت گردد.
از اعلی حضرت سؤال کردم: آیا قول و قرار سفارت انگلیس با ایشان(برای پرداخت این مقرری منحصر به کابینهٔ کنونی بوده یا اینکه کابینههای آتی ایران را نیز، که مورد قبول انگلستان باشند دربر میگرفته؟ شاه جواب داد که شق دوم صحیح است. اما پس از رسیدگی به سوابق قضیه و اخذ اطلاعات لازم از رایزنان سفارت، برایم مسلم شد که شق اول صحیح بوده…»
رسوایی از پس رسوایی!
پولدوستی پادشاهان قاجار داستان مفصلی دارد که محتاج بررسی جداگانهای است. در اینجا با آخرین شاه این سلسله کار داریم. احمد شاه میرود و به دنبال او رضا شاه میآید که در پولدوستی دست سلف خود را از پشت میبندد و به صورت مالک عمدهای درمیآید. از پس او محمد رضا شاه میآید که علاقهاش به جمع پول را میدانیم. آیا مجموعهٔ اینها نیاز به تحلیلی جامعهشناسانه ندارد؟
اما یک جملهٔ دیگر دربارهٔ عاقدین قرارداد 1919. اینان به قدری از خیانت خود و تنفر مردم ایران از آن قرارداد هراس داشتهاند که برای تأمین آتیهٔ خود دو امتیاز اساسی از دولت بریتانیا میخواستند.
«1-تضمین نامهٔ کتبی از طرف حکومت انگلستان که اگر در نتیجهٔ بسته شدن قرارداد، شورشی در ایران برخاست و حکومت وثوق الدوله سقوط کرد، اولیای مسئول بریتانیا هر سهٔ آنها (وثوق الدوله، فیروز میرزا نصرت الدوله وزیر خارجه-اکبر میرزا صارم الدوله وزیر دارایی) را در یکی از مستملکات خود به عنوان پناهندهٔ سیاسی بپذیرند.
2-به هرکدام از وزرای سهگانه، در طول مدت تبعید و پناهندگی حقوقی برابر عایدات شخصی آنها در ایران پرداخت شود که بتواند بقیهٔ عمر را در رفاه و بینیاز به سر برند.»24
با قسمت اول تقاضا موافقت میشود، در عوض رشوهای به شرح زیر به آنان پرداخت میگردد: وثوق الدوله 200000 تومان، نصرت الدوله 100000 تومان، صارم الدوله 100000 تومان.
هنوز هم دربارهٔ اینکه اینان به مصلحت ایران میاندیشیدند، شک دارید؟