تحلیل فیلم جنگ ستارگان 1 و جنگ ستارگان 3: انتقام سیت: تهدید شبح از نظر دانش فیزیک

نه تنها تمام قوانین فیزیکی موجود در این فیلم از دنیای دیگر منشأ گرفتهاند، بلکه کوچکترین منطقی در آنها وجود ندارد؛ برای مثال در این فیلم شهری زیر آب وجود دارد که میدان نیروی حاکم بر آن آب را نگه میدارد، اما انسانی که بیش از 80 درصد بدنش از آب تشکیل شده است میتواند به راحتی در آن حرکت کرده و قدم بزند. در ادامهٔ فیلم در یک میدان نبرد، یک گونهٔ ابتدایی از موجوداتی دیگر که برای حمل ابزارهایشان ازحیوانات باربر استفاده میکنند و سلاحهایشان نیزه و منجنیق است از نوعی فنآوری پیشرفته شبیه همین میدان نیرو بهره میبرند. به وسیلهٔ منجنیقها تیلههای آبیرنگ بسیار بزرگی پرتاب شده که وقتی به هدف برخورد میکنند منفجر میشوند. با اینکه به نظر میرسد اینگونهٔ ابتدایی موجودات باروت را نمیشناسد اما از نوعی فنآوری انفجاری بهرهمند است!
در صحنهٔ بزرگ نبرد، آدم بدها که با تانکهای بزرگ خود در حرکتاند سعی میکنند آدم خوبهایی را هدف بگیرند که سپر حفاظتیشان میدان نیرویشان است. این میدان نیرو، نور مریی را از خود عبور میدهد اما تشعشعات لیزری مریی را پس میراند. آدم بدها که استفاده از مواد انفجاری کارشان را پیش نبرده است، به آرامی ارتشی از درویدها-کارگران ماشینی-از تانک خود تخلیه میکنند. در اینجا منطقی وجود ندارد. آنها که با پارککردن تانکهایشان در معرض دید کامل دشمن، ارتششان را در فضای باز و خطر قرار میدهند، پس استفاده از وسایلی نقلیهٔ زرهی، برای به اصطلاح حفاظت از ارتش، چه لزومی دارد؟!
یک مسلسل 50 کالیبری جنگ جهانی دوم میتواند کل ارتش درویدهای حلبی را از کار انداخته و به تلّی از قوطیهای حلبی تبدیل کند.
وقتی که این مردان حلبی از تانک پیاده میشوند به جلو حرکت کرده و بدون کوچکترین تلاشی از روی دیوار میدان نیرو عبور میکنند! اگر میدان نیرو در متوقف کردن این اشیای فلزی ناتوان است، پس چه لزومی دارد که برای ساختن ارتشی از درویدها این همه هزینه کرد؟! چند زیر دریایی حاوی مسلسل میتوانست با صرف هزینهیی بسیار کمتر به آسانی از عهدهٔ این کار برآید. برای کسانی که این فیلم را ندیدهاند نمیخواهیم پایان داستان و صحنهٔ نبرد را آشکار کنیم، اما در اینجا باز هم چند سؤال برایمان پیش میآید: اول اینکه چرا درویدهایی طراحی میشود که کاملا به علایم دریافتی از یک سفینهٔ مادر در فضای بیرونی وابستهاند و دوم، چرا هیچکدام از آدمبدها آنقدر باهوش نیستند که پی به این موضوع برده و جلوی انتقال علایم را بگیرند!؟ این صحنهٔ نبرد نیز مانند بسیاری از صحنههای دیگر فیلم، دقیقا شبیه فیزیک به کار برده شده در کتابهای مصور است. در این فیلم یک دکاندار پرنده به نام «واتو» که دلال اجناس اوراق است بالهای چنان کوچکی دارد که حتی به نظر نمیرسد بتوانند جثهاش را از روی زمین بلند کنند، پس چگونه میتواند دست به حرکات رزمی «جدای» که مختص فیلمهای کونگفوی درجهٔ B است بزند یا یک پسر بچهٔ 6 ساله که فقرزده، بیسرپرست و بردهٔ واتو است چهقدر زمان داشته با بتواند یک نوع موتور جت مسابقهیی بسازد و یک شکل مصنوعی زندگی ایجاد کند!؟
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
«جنگ ستارگان 1: تهدید شبح» در سال 1999 به کارگردانی و نویسندگی «جورج لوکاس» و با بازی بازیگرانی چون «لیام نیسون، ایوان مک گرگور، ناتالی پورت من، جیک لوید و…» ساخته شد. این فیلم از دیدگاه علم فیزیک در ردهٔ XP -فیزیک آن برگرفته از جهانی ناشناخته است-قرار دارد.
جنگ ستارگان 3: انتقام سیت
Star Wars III: (Revenge of the Sith) قسمت سوم جنگ ستارگان، با آن نوع نبردهای فضایی موجود در فیلمهای کلاسیک-انفجارهای غلو شده تا حد حماقت-آغاز میشود. یادتان باشد که تمام فیلمهای جنگ ستارگان از مدل نبرد هوایی و دریایی زمان جنگ جهان دوم استفاده کردهاند. در این نوع نبردها، هواپیماهای کوچک و سریع به غولپیکرهای کند حرکت، حمله میکنند. البته اهمیتی ندارد که این هواپیماها فقط میتوانند با همان سرعت زمان جنگ جهانی دوم دست به مانور بزنند یا اینکه نیروی گرانشی بیش از حد باعث مرگ خلبانهایشان میشود و اهمیتی هم ندارد که وقتی مدافعان، هواپیمایی را به سمت آنها میفرستند بازماندگانشان هنوز هم میتوانند به سبک «کامیکازی» با آنها برخورد کنند- خلبانی را که هواپیمای خود را پر از بمب کرده و به کشتی دشمن میزند کامیکازی میگویند (ژاپنی). نسخهٔ اصلی جنگ ستارگان (قسمت اول) با تمام قوانین فیزیکی غیرواقعیاش باز هم بسیار خوب عمل کرده است، اما قسمت سوم آن نمیتواند در این زمینه حرفی برای گفتن داشته باشد. لوکاس-کارگردان فیلم-تقریبا هر نوع صحنهٔ نبردی را که در فیلمهای 60 سال اخیر دیدهایم در جنگ ستارگان 3 به کار برده است و نشانی از جنگهای دریایی مربوط به جنگ جهانی دوم نیز وجود دارد اما این بار سفینههای کوچک باید از روی تیراندازهای ضدهوایی پرواز کنند که این کار باعث میشود در فضا ردی از ابرهای کوچک سیاه از خود باقی بگذارند. اول از همه، در زمان جنگ جهانی دوم چنین دود سیاهی به تیراندازها کمک میکرد که با علامتگذاری موقعیت گلولههای انفجاری هدفگیریشان را درست انجام دهند، اما این دود در تیرگی فضای بیرون از جو زمین چگونه میتواند مؤثر باشد؟ دوم اینکه چرا اصلا ردی از دود وجود دارد؟ برمبنای قانون یک نیوتن، ذرات دود باید دارای سرعت رو به بیرون شده و یکنواخت به حرکت خود ادامه دهند مگر اینکه نیرویی جهت آهسته کردن آنها اعمال شود. این نیرو روی زمین، مقاومت هواست که در فضای بیرونی وجود ندارد. سوم اینکه، فنآوری مدرن هدفیابی در فاصلهٔ نزدیک با وجود گلولههای با سرعت بالا که روی خطی مستقیم و آزاد از نیروی مقاومت هوا حرکت میکنند آنقدر دقیق است که مدافعان نمیتوانند در هدفگیری خطا کنند.
نبرد بعدی نسخهٔ مکانیکی شدن پرندگان شوم فیلم قدیمی «آلفرد هیچکاک»-پرندگان (1963 )-است. در این نبرد، درویدهای کوچک به سفینهٔ فضایی «او بی وان کنوبی»-ایوان مک گر گور-چسبیده و تلاش میکنند بدنهٔ آن را سوراخ کنند. این بخش از نبرد شبیه حملات نگهبانان فیلمهای «ماتریکس» است. در اینجا، این فکر به ذهن تماشاگر خطور میکند که ساخت درویدها بسیار گران تمام میشود اما گلولههای ارزان قیمت همیشه در دسترساند، پس چرا به وسیلهٔ تیراندازی سفینه را سوراخسوراخ نمیکنند؟ دست آخر حملاتی شبیه حملات کشتیهای دزدان دریایی صورت میگیرد. در این حملات از دو طرف دو سفینهٔ بزرگ، توپهایی شلیک میشود که کیلومترها برد دارند. اگرچه توجیهکنندگان این صحنه، کلی توضیح میدهند که چرا شلیک توپها به سبک قرن بسیتم نیست اما این حقیقت همچنان باقی میماند که: «شلیک توپ نیروی عقبنشینی بسیار زیادی ایجاد میکند».
وقتی یک گلولهٔ توپ از یک کشتی بزرگ جنگی شلیک شود، نیروی عقبنشینی بسیار زیادی ایجاد میکند که باعث تکان شدید کشتی میشود و فراموش نکنید در فضا آبی وجود ندارد که بتواند سفینه را در مکان خود ثابت نگه دارد. اگر نیروی عقبنشینی و مرکز جرم کشتی روی یک خط قرار گیرند، سفینه به صورت یک خط مستقیم در جهت اعمال نیرو به حرکت میافتد؛ این حرکت «انتقالی» نامیده میشود، اما اگر این نیروی عقبنشینی در امتداد مرکز جرم کشتی نباشد کشتی علاوه بر حرکت انتقالی دچار چرخش هم میشود. کلیهٔ توپهای موجود در یک پهلوی سفینه میتوانند به راحتی باعث غلتیدن سفینه مقاومت هوای موجود روی زمین از سرعت یک گلوله به محض شلیک شدن بهطور محسوسی میکاهد، اما گلولههای توپ شلیک شده در فضای بیرونی چنین مشکلی ندارند؛ اگرچه ماننند یک اشعهٔ لیزر که به سرعت به هدفش میرسد سریع نیستند، اما سریعتر از گلولههای توپ روی زمین عمل میکنند. با استفاده از فنآوریهای مدرن ریزتراشهها، گلولههای توپ را میتوان به مکانیسمهای هدایت مجهز نمود تا آنها را جهت هدف حتی اگر متحرک باشد باقی بمانند و نیازی به شلیک توپ در فاصلهٔ کم وجود نخواهد داشت. در حقیقت اینگونه تیراندازی بسیار خطرناک است. یک کشتی در حال انفجار ممکن است دامن حملهکنندگان خود را نیز بگیرد.
البته صحنهٔ نبرد آغازین، سرآمد تمام صحنههای نجات است. در این صحنه دو جدای کار (جدای نوعی ورزش رزمی از شاخهٔ کونگ فو است) به همراه روبات پردل و جرئتشان سوار یک سفینهٔ از کار افتاده میشوند تا یک سیاستمدار شیاد-پالپاتین-را نجات دهند. پس از یک سری نبردهای سامورایی مانند، سفینه که به شدت آسیب دیده، واژگون شده و مستقیما به سمت سیارهیی که در مدار آن میچرخید سقوط میکند (پس چه اتفاقی برای سرعت مداری این سیاره میافتد؟). این سرعت باعث میشود تا افراد به سمت انتهای سفینه لیز خورده و سقوط کنند. بسیار خب، شاید آنها در زمانهای بسیار قدیم در یک کهکشان راه دور فهمیدهاند که چگونه جاذبه را مانند یک مایع حرارتی مرکزی از طریق کف سفینهٔ فضایی به درون آن تزریق کنند، اما اگر آنها این کار را کردهاند پس چرا وقتی سفینه به سمت سیاره سقوط میکند جهت جاذبهٔ مصنوعی نسبت به کف تغییر میکند؟ نیروی جاذبهٔ مصنوعی بدون توجه به موقعیت کشتی همیشه عمود بر کف باقی میماند.
و اما در مورد نیروی جاذبهٔ اعمال شده از سوی سیاره: به خاطر داشته باشید که این نیرو به همان اندازه که بر یک جسم در حال حرکت در مدار سیاره و در جهت آن اعمال میشود بر جسمی که در وضعیت سقوط آزاد و مستقیم به سمت پایین قرار دارد نیز مؤثر است و از آنجایی که سفینهٔ در حال سقوط آزاد، به صورت مستقیم و رو به پایین سقوط میکند و در یک مدار ثابت است، ناظر کشتی متوجه اعمال این نیرو نمیشود. هنگام فرود، سفینهٔ در حال سوختن به دو نیم میشود اما نگران نباشید، این وسیلهٔ غولپیکر معیوب بهطور معجزهآسایی مجددا وارد اتمسفر شده و بدون اینکه کوچکترین صدمهیی ببیند روی یک لنگرگاه فضایی فرود میآید. جالب این که سپرهای محافظتی سفینه هم از کار افتاده بودند! چنین فرودی را روی زمین امتحان کنید و مسلم بدانید که نتیجه، معجزهیی در بر نخواهد داشت.
پس از این نبرد، فیلم روی وسوسهیی متمرکز میشود که «آناکین اسکای واکر»-هیدن کریستنسن-را به «دارث ویدر» شرور مجهز به کلاهخود سیاه تبدیل میکند. دلیل اصلی این انحطاط کامل اخلاقی صرفا دیدن یک رؤیای بد است. به خاطر خدا یکی به این مرد یک خرس عروسکی بدهد و به او بگوید اتفاقی نیفتاده است! آناکین که الآن ویدر است، بازوی جدای کار دیگر را قطع میکند و دست به نبردهای مرگبار میزند. در یک صحنه، او بی وان کنوبی برای اینکه به ظلمهای ویدر پایان دهد او را دنبال کرده و روی سیارهٔ پوشیده از گدازه با او به نبرد میپردازد. آنها حین نبرد در وسط رودی از گدازههای داغ قرار میگیرند. به نظر میرسد که حرارت تابشی موجود در این جریان گدازه آنقدر کافی نیست تا بتواند لباسهای آنها را به آتش بکشد و این دو مبارز بدون هیچ مشکلی به نبرد خود ادامه میدهند. سرانجام آناکین به شدت مجروح شده و به حال مرگ میافتد و درون جریان گدازهها افتاده و کاملا میسوزد(معلوم میشود حرارت تابشی گدازهها زمانی عمل میکند که یک طرف مبارزه، در نبرد شکست بخورد!». «جنگ ستارگان 3: انتقام سیت» در سال 2005 به کارگردانی و نویسندگی «جورج لوکاس» و با بازی «ایوان مک گر گور، ناتالی پورتمن، هیدن کریستنسن» و …روی پردهی سینما رفت. این فیلم نیز از نگاه علم فیزیک در ردهٔ XP قرار میگیرد.