دی.اچ. لارنس زندگینامه و دستاوردهای ادبی

دی.اچ. لارنس از آن دسته نویسندگانی است که به رغم تاثیر گذاری و جریان سازیشان، همواره از آنها محروم بوده  ایم. آثار این نویسنده انگلیسی به دلیل نگاهی نو به روابط اخلاقی و حمله به انگاره های ارزشی چندین دهه ادبیات انگلیسی حتی در زمان خودش نیز با مشکل روبه رو شد. لارنس که جزو نویسندگان دهه های آغازین قرن بیستم محسوب می شود، به نوعی همراه با جریان ادبیات مدرن اروپا، مولفه های جدید و متفاوتی را مطرح کرده است و در یک برهه زمانی به مانند جویس، زولا، هنری میلر و … از سوی متولیان اخلاقی جامعه خود و اروپا، به هرزه نویسی و حمله به اخلاق سنتی مردم محکوم می شود. همان طور که می دانیم این نویسنده در دوران نسبتاً کوتاه عمرش بارها توسط مراجع جامعه بریتانیا لعن و نفرین شده و تا مرحله طرد شدن نیز پیش رفت. در ایران آثار پراکنده ای از او ترجمه شده که اعم آنها، داستان های کوتاه هستند. رمان «روباه» که در میان نوشته های لارنس اهمیت بالایی دارد به نوعی اولین اثر اوست که به شکلی حرفه ای ترجمه و منتشر شده است.

این رمان در کنار شاهکارهای لارنس مانند رنگین  کمان، زنان عاشق و فاسق خانم چترلی قرار دارد و بیانگر بسیاری از ایدئولوژی های نویسنده در باب رمان و اخلاق است. روباه که به تازگی منتشر شده است را کاوه میرعباسی ترجمه کرده و ناشر آن انتشارات «باغ نو» است. برای گزارشی کوتاه از این کتاب دو محور اصلی را پیشنهاد می کنم:

۱ _ لارنس که به سال ۱۸۸۵ به دنیا آمده و در سال ۱۹۳۰ مرده است، در روباه به انسان بعد از جنگ اول جهانی می پردازد. دو پیردختر در ملک روستایی خود زندگی آرامی دارند، سربازی جوان که این ملک قبلاً منزل پدربزرگش بوده است، به آنجا آمده و به شکلی اتفاقی نزد آنها می ماند، سرباز عاشق یکی از دختران شده و پیشنهاد ازدواج می دهد، پیردختر دیگر با خشم و حسادتی عمیق از این اتفاق جلوگیری کرده و سرباز را می راند… بقیه اش را خودتان بخوانید. چون که رمان یک اثر کلاسیک است و گره گشایی در آن نقش مهمی دارد!… بگذریم. دی .اچ. لارنس در سا ل های آغازین قرن بیستم به دو مسئله مهم توجه دارد. نخست، اخلاق سنتی جامعه و تقابل آن با فردیت و دوم بحث جنسیت در سال هایی که بحران  هویت کم کم آغاز می شود. آدم های رمان روباه که بافت بیرونی شخصیت آنها، متکی بر یک تاریخ باوری و درک روابط علی و معلولی است، نماینده جامعه ای هستند که نمونه هایی جدی آن در آثار تامس هاردی موجود است .

یعنی، ایشان بر موجودیت و جایگاه تعیین شده خود در جامعه بیرون متن اشراف داشته و می کوشند با همین مولفه خود را دچار قصه و سازمانی روایی نمایند. لارنس که به نوعی پل میان رمان کلاسیک و رمان مدرن ادبیات انگلیس محسوب می شود، این باور را به وام گرفته و از کلیت آن به سمت یک جهان بینی کاملاً ساختار زدا حرکت می کند. در این حرکت آن انسان وابسته به جامعه ، پیکره جمعی خود را از دست داده و کم کم دچار فردیت می شود. می  دانیم که رمان بیان فردیت های سرکوب شده و یا تحریف شده جامعه است. پس انسان رمان روباه نیز طی یک حادثه به شدت روزمره از آن پوسته بیرون آمده و دچار هراس و هول می شود. زنان روباه به نحو مشکوکی با هم زندگی می کنند و نوعی هم جنس دوستی پنهان دارند، اما چون در بافت اخلاق عمومی پنهان شده و دچار عریان گویی نمی گر دند،  فضای متن بیرونی و حافظه روایت، ایشان را تایید می کند. با ورود مرد رمان به صحنه و پیشنهاد ازدواج معادله مستتر برهم ریخته و بحث جنسیت و روان شناسی این زن دوره جنگ آغاز می شود. در این مرحله رمان سکوت کلاسیک خود را به کناری گذاشته و هیاهوی ذهن ها را برملا می کند. این هیاهو برعکس نوشته های نویسنده ای مانند جویس در رفتار اتفاق می افتد و رابطه های متعارف تبدیل به رابطه های نامتعارف می شوند. از سویی دیگر جنسیت که در سایه جنگ و حکم کلی جامعه به مفهومی دست چندم، تبدیل شده، زنده می شود و دغدغه اصلی انسان روباه می گردد. این جنسیت، یعنی باور زن بودن و اعتقاد به تفاوت وجودی با سایر اجزای جامعه، این انسان را می ترساند و او را با افق ها و گستره های جدیدی روبه رو می کند.

این کشف باعث می شود تا این انسان انگلیسی در سال های اولیه قرن بیستم به جست وجوی رابطه خود با جهان (و نه تنها افراد) برود. این رابطه که مراحل مختلفی دارد، به دلیل سکون ذهن تاریخ گرای او، موجب برهم ریختن واقعیت های تلقین شده، گشته و ناآرامی و تشویش را در رفتار او موجب می شود. انسان ادبیات کلاسیک انگلیس به تعادل و پابرجایی عناصر پیرامونش عادت کرده بود و همواره خود را در میان سکون تمامی عناصر دیگر، به حرکت وا می داشت. اما لارنس این استحکام ساخته شده را از عناصری مانند اشیا، مکان ها و موجودات غیرانسان سلب کرده و آن دگماتیسم  روایی را کمر نگ می نماید. به طوری که در رمان روباه، ما با لرزش هر آنچه که پیرامون انسان او است روبه رو هستیم و فضا و مکان نقش بسیار مهمی را ایفا می کنند. حتی دیدن یک روباه و بعد شکار او چنان ضربه ای بر زن رمان وارد می کند که او قدرت حرکت های روزمره خود را از دست داده و با رخ دادن سایر اتفاق ها به سمت جنون حرکت می کند. یک جنون مدرن که تنها و تنها به دلیل عدم توازن رابطه او با جهان پیرامون است. از سویی دیگر لارنس نویسنده روان بی انعطاف و پوسیده انسان انگلیسی است، این انسان که تجربه عشق های آثار برونته را در پس ذهن خود دارد، ناخودآگاه و آرام صلابت رفتاری نویی را تعریف کرده و می کوشد قطعیت آن را در رابطه با دنیای بیرونی اثبات کند.

پس در این مرحله او دچار شاعرانگی و تغزل است، شاعرانگی که در بطن خود انسان را وابسته و عین طبیعت می داند و می کوشد تا پرتره او را با آب و تاب و رنگی رمانتیک در میان طبیعت پیرامونش تصویر نماید. اما لارنس با استفاده از این میراث یعنی نمایش شاعرانه انسان در جهان، به نوعی تغزل در مفاهیم روایی خود دست پیدا می کند که جنس آن کاملاً روایی است. به این مفهوم که رئالیسم مورد نظر او از میزانسن پرتوان طبیعت بیرونی سود برده و چالش های درونی انسانش را در بطن و بافتی آهنگین و درهم پیچیده بازگو می نماید. ۲ – «روباه» به مانند سایر نوشته های لارنس حرکتی از تیپ رمان دراماتیک به سوی قصه و ساختاری روانشناختی است. نویسنده با مدد از حداقل امکانات داستانی و تاکید حرکت روایت در عمق کوشیده تا باورهای اسطوره ای را در خوانش اثر درهم ریخته و رمانی براساس استعاره بنویسد. ریشه این استعاره کاملاً در روابط کلامی، ذهنی و رفتاری پرسوناژ ها نسبت به واقعیت  های فیزیکی و فردی مقابلش است. در این مرحله «کلی گرایی» رمان سنت گرای انگلیسی که در سایه آن یک هدف و ایدئولوژی خاص بیانگر مورد نظر بود، به کناری گذارده شده و نویسنده با تامل بر کوچک ترین موجودات صحنه خود یک کل متکثر را بیان می کند، کلی که در ذات خود هدفمند است اما بافت و پوست بیرونی آن به شدت متناقض است.

دی.اچ. لارنس بی تردید از باورهای رمان نوگرایی انگلیس یعنی، جیمز جویس و ویرجینیا وولف آگاه است.و در همین راستا انسانی را می آفریند که پس از چند صد سال می کوشد در وجود خود شک کرده و با جبر محتوم سنت روایی و رفتاری مقابله کند. اما از بعد روان شناختی زنان رمان روباه درکی از مرد به عنوان انسانی تاریخی ندارند. ایشان به واسطه حضور در رخوت تنهایی و از همه مهم تر طبیعت، به چندان  آرامش بدوی ای دست یافته اند که حتی توانایی مقابله و روبه رویی با یک روباه غارتگر را نیز از دست داده اند. این به معنی یک رمانتیسم مفرط و اغراق شده باعث خلق و تثبیت جهان ذهنی ایشان در میان جهان عینی گردیده است. «مرد» که در این گستره جایی ندارد و در دنیای ذهنی ایشان تعریف نشده است از جنگ باز می گردد، ابراز عشق می کند و … این کنش هارمونی درونی متن ذهن زنان را درهم ریخته و موجب موضع گیری از سوی دو مرجع وجدان و اخلاق عمومی می شود.

زن این رمان به دلایل عمدتاً زمانی و تاریخی فاقد اصول فردی مشخص ومعینی است، او در سایه همان «با طبیعت یکی شدن» خود را جزو حلقه ای در میان زنجیر طبیعت می  داند. از سوی دیگر اخلاق عمومی جامعه با بسامدی احمقانه، مرد را محکوم اخراج کرده و بر رابطه ناسالم این دو زن چشم می بندد. جالب این است که در کل سطرهای رمان ما با یک اثر عریان و صریح روبه رو نیستیم بلکه خلق یک حدس و فضای اروتیک، عقلانیت موجود در اعم روابط بیرونی را سلب می کند. در رمان روباه با ورود مرد است که این فضای اروتیک از سوی او تشدید می شود و پیر دختر بزرگ با حسادت، خشم خواهان ترمیم فضای زندگی گذشته  شان می شود. لارنس برعکس بسیاری از نویسندگان رمان های روان شناختی از خلق یک سیستم اخلاقی آرمان گرایانه برای آدم هایش ابا می کند. مهم ترین جنبه انسان او، روابطی است که من نامش را رابطه ماتریالیستی می گذارم. این نگاه که تا حدودی به فوتوریسم در شعر نیز نزدیک است، متافیزیک ذهنی اعم از ذهن راوی و یا ذهن دانای کل را از برج عاج نشینی و تابو بودن دور کرده و در روایت های خود حتی از متافیزیک هم جنبه ای مادی و جسمانی را برای عناصر اثر در نظر می گیرد. شاید بزرگ ترین ارزش رمان روباه طبیعت و یا به طور دقیق تر تناقض یکپارچه آن باشد. این نگاه به نوعی مدیون دستاوردهای نویسنده ای مانند زولا است. در جهان داستان لارنس پلید نمایی و بیان چهره سیاه از جامعه را به کناری گذارده و به جای آن شاعرانگی مذکور را جایگزین می نماید.

لارنس با این تلقی، نویسنده ای است که به محور فیزیکی و مادی انسان هایش توجه دارد و اگر عشق در آثار وی یکی از مفاهیم اصلی باشد باید با توجه به جنبه های فیزیکی آن مد نظر گرفته شود. یکی دیگر از ویژگی های دنیای لارنس توجه به روایت ذهنی است و این شاید مهم ترین نکته ای باشد که لارنس را از نظر ساختاری نسبت به نویسندگان هم عصرش متفاوت می کند. برای لارنس، روایت ذهنی، مفهومی مستقل نیست، یعنی بیان احساس دغدغه های انسان در رمان روباه جای زیادی نداشته و تصویر جسمانی و پویایی آدم ها اهمیت دارد. آنچه که برای او اهمیت دارد «ذهنیت» رفتاری و کلامی در تقابل با اجزای جهان است. به همین دلیل آثار وی به هیچ وجه توصیفی و یا آبستره نشده و بیشتر تمایل به نمایش درون و برون انسان دارد. به همین دلیل است که جهان ذهنی هر انسان در آثار وی و بالاخص رمان روباه، نقاشی شده و قابل لمس هستند. همانطور که گفتم، در ساختار مفهومی رمان روباه روابط اخلاقی که ناشی از موقعیت های متفاوت است، اهمیت فزاینده ای دارند. به همین جهت تکیه بر توصیف و یا شکاندن خط سیر روایت و حرکت به سوی ذهنی ارزش گرا، سوررئالیستی، بیان گر و… این رابطه ها را دچار افت حرکت کرده و باعث می شود تا مخاطب به سوی کشف و سئوال حرکت کند. پس دقت داشته باشیم که هرآنچه که در ادبیات لارنس از درون انسان روایت می شود، قطعاً حضور فیزیکی، جسمانی و تصویری خود را بر جای می گذارد. رمان روباه که یک اثر مدرن محسوب می شود، علاوه بر خلق موقعیت انسان در مرزهای جنون، پاسخی بر رئالیسم افراطی و یا پوپولیستی ادبیات دوره خود بود.

در پایان: روباه شاید اولین و آخرین رمانی باشد که در این سال ها از لارنس منتشر شده است. این رمان کوتاه که بیانگر دوره مهمی از تفکر دیوید هربرت لارنس است می تواند، ما را با جهان داستانش و فکر یکی از متفاوت ترین و ماندگارترین هم نسلان جویس آشنا و درگیر نماید. لارنس در ۴۵ سالگی درگذشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا