فیلم میهمان مامان به کارگردانی داریوش مهرجویی – معرفی، نقد و بررسی

جدای از تمام نگاه های نقادانه اجتماعی و علم کردن بحث اختلاف طبقاتی و راه انداختن بازی های طبقه عوام و طبقه خواص در مورد آثار مهرجویی و زدن برچسب و مهر روشنفکری به فیلم های او که در این روزگار بیشتر نوعی توهین تلقی می شود، آنچه این آثار را متفاوت جلوه می دهد، شناخت مهرجویی از فرهنگ و مردمی است که ایرانی نامیده می شوند. او ایرانی جماعت را خوب می شناسد و دغدغه های اقشار مختلف جامعه ایرانی را هم خوب می داند. در مورد «لیلا» و قضیه بچه  و باقی ماندن نسل از تنها پسر خانواده و عروسی نازا، هیچ کس چون مهرجویی نمی توانست از داستانی بسیار کلیشه ای، اثری ماندگار خلق کند.

ترس از انقراض نسل و نماندن نام دغدغه اکثریت قریب به اتفاق ایرانی هاست، چه روشنفکر، چه عادی، چه غنی، چه فقیر، چه تحصیلکرده، چه بیسواد، چه شهری، چه روستایی و… همان وقت هم بسیاری فیلم را توهین به زن و ساحت اسطوره ای این موجود تلقی کردند، حال آنکه مهرجویی عملاً رفتار نابهنجاری را به تصویر کشید که جزیی از فرهنگ ایرانی جماعت است و در این جا زن در عین بازندگی عملاً برنده بود. در «درخت گلابی» نیز نشان دادن قشر روشنفکری که کفگیرش به ته دیگ خورده، کار آسانی نبود. این قشر، حرف تازه ای برای گفتن ندارد، خلأهای زندگی اش همچنان باقی است و مقام و شهرت و منصب هم به دردش نمی خورد. آدم هایی که بر موج هایی سوار شده و بعد هم خیلی سریع به همه چیز رسیده اند و خود بهتر از هر کس می دانند که هیچ اند، در ایران کم نیستند. تصویر شکست خورده این نسل، نسلی که احساس می کرد می تواند تحولی عظیم ایجاد کند و ماندگار باشد و در عوض سترون و نازا باقی ماند در «درخت گلابی» بی نقص است. «میکس» شاید مثل دو فیلم قبلی فرد یا افرادی از جامعه ایرانی را به تصویر نکشد اما شرایطی را ترسیم می کند که هر فیلمسازی با آن مواجه می شود.

در جامعه ای که منتقد، فیلمساز، تهیه کننده و بازیگران سینمای آن باید بلد باشند که چیزی را جدی نگیرند و به روی خود نیاورند. باید واقع بین بود: سینمای ما همین است و در همین سینما باید فیلم ساخت و با همین امکانات باید جشنواره برگزار کرد. اما همان موقع بسیاری از همین نگاه هم رنجیدند ولی سالن های خالی سینماها در سال های بعدتر نشان داد که سینمای ما واقعاً رنجور است و محتضر. در «بمانی» نیز به رغم آنکه مضمونی کاملاً متفاوت داشت باز هم ایرانی و فرهنگ ایرانی تصویر شد. بالا و پایین پریدن پدر و مادر شهرستانی بر روی تختخوابی که هرگز نداشته اند در خانه دختر نوعروسشان، یخچالی که عملاً گاوصندوق است، پذیرایی عروس کم سن و سال از میهمانان سبیل از بناگوش در رفته، شوهری مسن در فرهنگ و خانه ای کاملاً مردسالار… و مگر اینها جزء فرهنگ ما نیست؟ آنچه ما را وامی دارد که با این تلقی و نگاه برخورد کنیم نه سلیقه ما که واقعیت عریان است.

هیچ کس تحمل این را ندارد که امعا و احشای روحش را بیرون بریزند و کالبدشکافی کنند. حقیقتی است مهرجویی بعد از «هامون»، «سارا»، «بانو» و «پری» در نوع نگاهش به نوعی سادگی رسیده و به همین خاطر هم راحت تر توانسته با مخاطبش ارتباط برقرار کند. در فیلم های او دیگر خبری از دیالوگ های فلسفی نیست در عوض مهرجویی با بیانی ساده و ملموس  همان مفاهیم را در زندگی عادی نشان می دهد، به همین خاطر فیلم های اخیر او هم برای تماشاگر اصطلاحاً حرفه ای و خاص و هم برای عموم مردم قابل قبول به نظر می رسد.

فیلم جدید مهرجویی «میهمان مامان» نیز از قاعده ای که او در سال های اخیر در پیش گرفته، مستثنی نیست. فیلم  حتی در نگاه گذرا و شتابزده جشنواره ای هم محبوبیت داشت. فیلمی ساده و در عین حال پیچیده. آدم های قصه او از همین جامعه و متعلق به آنند. فیلم براساس داستانی است از هوشنگ مرادی کرمانی، مهرجویی در اقتباس از این داستان نیز موفق است. فضا و حس و حال داستان و روابط آدم ها، تنش بین آنها و تضاد میانشان همه کاملاً باورپذیر و ملموسند. در این فیلم به اصطلاح خانه قمرخانمی داریم که همسایه های آن با هم هیچ سنخیتی ندارند و در عین تناقض به سیر و روند قصه هم خللی وارد نمی کنند. همه زندگی عادی خود را دارند، زن و شوهری طرد شده که دعوا و مرافعه دارند و حتی کتک کاری می کنند، پس از مدتی دوباره به مدار عادی و سابق بازمی گردند. زندگی در جریان است، درست مثل عالمی که در آن سیر می کنیم. پدر، پسرش را می زند و وقتی اصل ماجرا را می فهمد او را دم خانه دوستش (امیر) می آورد و مرغ و ماهی را هم همراه معذرت خواهی ساده به امیر می دهد.

مش مریم (فریده سپاه منصور) بارها قهر می کند و با اخلاق تندی که دارد همه را می رنجاند اما بزرگواری بقیه و درک شرایط او توسط همه، مش مریم را هم رام می  کند. تمام شخصیت ها در برابر هم موضعی کاملاً طبیعی دارند گاه از هم گله مندند و گاه از هم سپاسگزار، گاه به هم می پیچند و گاه همدیگر را تحمل می کنند و مگر زندگی جز این است؟ همه ما در شرایطی به رغم میل باطنی مسایلی را تحمل می کنیم و با آدم هایی که از نظر اخلاق و منش و ویژگی درست نقطه مقابل ما قرار دارند، همگام می شویم، همه ما در شرایطی که احتمال دارد از نظر بسیاری کودکانه و ابلهانه باشد، عنان اختیار از کف می دهیم و عصبانی می شویم و می رنجیم و داد و بیداد می کنیم. مشکل تا زمانی خنده دار و ساده به نظر می رسد که برای ما اتفاق نیفتد اما وقتی پیش آمد خیلی هم ساده و گذرا نیست، وقت و انرژی و روح و روانمان را صرف می کنیم یا بهتر است بگوییم هدر می دهیم تا بحران تمام شود. اصل و ذات و کنه زندگی آدم ها با هر اصالت و ریشه ای که داشته باشند عملاً در فرهنگی معنا می شود که به آن تعلق دارند. فرهنگ ما ایرانی است و در بین ایرانی جماعت، مهمان نوازی و پذیرایی دغدغه است. حتی خاص ترین آدم ها از خاص ترین طبقات هم درگیر همین مناسبات و عادات مرسوم می شوند و به بازی فرهنگی «میهمان بازی» تن می دهند.

قصه مرادی کرمانی احتمالاً از زاویه دید پسر کوچک خانواده (امیر) روایت می شود چون قصه بدون قضاوت اخلاقی و نزدیک شدن به شخصیت ها روایت می شود و با خود تحلیل و بررسی ای ندارد، شخصیت ها و شرایط همانگونه که هستند، ترسیم می شوند و در این بین اما دغدغه خود مهرجویی که ترسیم شرایط زندگی این آدم ها و این طبقه از اجتماع است هم تصویر می شود. در تمام آثار مهرجویی غذا خوردن و میهمانی دادن بخشی از تصاویر فیلم ها را به خود اختصاص می داد و این بار غذا و میهمانی عملاً دستمایه ای می شود که آدم ها در کنار هم معنا بشوند. «میهمان مامان» برای همه یا دست کم اکثریت قریب به اتفاق قابل لمس است. این فرهنگ «میهمان بازی» مثل همان قضیه بچه در «لیلا» مختص گروه خاصی نیست و پرداختن به آن نیز با هر نوع نگاهی خالی از لطف نیست. خاصه آنکه از زاویه دید کسی باشد که ایرانی جماعت و فرهنگ ایرانی را بشناسد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا