ولفگانگ آمادئوس موتسارت: زندگینامه و فعالیتهای هنری

نوشته دونالد کال روس پی تی- ترجمه دکتر امیر حسین آریانپور: هنرآفرین انسانی است مولد. نیروی تولید خود را به جامعه عرضه میدارد. مزد میخواهد تا کالایی خریدارگیر یا خدمتی خریدارپسند بیافریند. اما همه جامعههای بزرگ گذشته و اغلب جامعههای بزرگ کنونی با وجود وحدت ظاهری خود، دستخوش تقسیم و تبعیضاند. در مقابل اکثر مردم که به دشواری نیازهای حیاتی خود را برآورده میکنند، گروهی اندکشمار در ناز و نعمت به سر میبرند و میتوانند یا از سر تفنن یا برای نمایش تفوق اجتماعی خود، کالاها و خدمتهای هنری را پذیرا شوند. بنابراین بسیاری از هنرآفرینان حتی آنانکه از میان توده مردم برخاستهاند و زرقوبرق و کروفر و امرونهی خداوندان زور و زر را خوش ندارند، از روی درماندگی یا به انگیزه فزونجویی، همچون گل آفتابگردان، به خورشید قدرت رو میکنند.
پس از عصر نوزایش ساخت طبقهای جامعههای اروپایی اندکی به سستی گرایید. ولی هنوز زود بود که هنرمند از زیر چتر حمایت فرادستان بیرون رود. ازاینرو هنرمندان آزادهای چون ولف گانگ آمادئوس موتسارت که آقایی اشراف را نمیخواستند، کمابیش آزادانه زیستند-و چه سخت زیستند!
معلمی درجه اول به شمار میرفت و با عرضه کردن هنرهای خود به بزرگان اروپای سده هیجدهم، نان و آبی به دست میآورد، در سال 1756 صاحب پسری به نام ولف گانگ آمادئوس 2 شد و خود آموزش او را بر عهده گرفت. هرچه را بایسته میدانست، به او یاد داد، مخصوصا علم و فن موسیقی را.
ولف گانگ در زالتسبورگ 3 به دنیا آمد. فرقی با بچههای دیگر نداشت. مانند همه کودکان سالم، زودیاب و پرشر و پویا بود و از بازی و بازیگوشی لذت وافر میبرد. با این وصف عاملهای گوناگون-که البته همه آنها بر ما معلوم نیستند-دستبهدست دادند و باعث شدند که او در پهنه موسیقی به سرعت پیش رود و حتی از خواهر بزرگ خود پیش افتد. بیگمان یکی از این عاملها، آموزشهای درنگناپذیر پدر هنرمندش بود.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
چنان نامور بیهنر چون بود؟ که آموزگارش فریدون بود.
در سه سالگی به نواختن کلاوییه 4 یعنی پیانوی کهن دست زد.در پنج سالگی به ویولون زدن پرداخت. پیش از آنکه خواند و نوشت بیاموزد، آهنگسازی آغاز کرد. از شش سالگی به بعد آهنگهایی ساخت که برای موسیقیشناسان، درخور توجه بودند. در هفت سالگی با کنسرتهای خود مردم را به شگفتی افکند. در نه سالگی با نواختن کلانترین و پیچیدهترین اورگ اروپا، هلندیان را مسحور کرد. در چهارده سالگی به دستور پاپ، عنوان «شهسوار» (شوالیه) یافت.
پدرش از پروردن هنر فرزند بینمون خود دمی باز نمیایستاد. معمولا او و خواهرش را به شهرهای بزرگ اتریش و کشورهای اروپایی دیگر میبرد و به یاری آن دو، در برابر مزدی اندک، برای بزرگان اروپا مجلس موسیقی ترتیب میداد.
ولف گانگ آمادئوس کوچک در اعلانهای موسیقی آن دوره با توصیفهای هیجانانگیز به جامعه معرفی میشد. مثلا:
«آخرین کنسرت پسرکی که هنوز به سال هفتم عمر نرسیده است. برای شما کلاویسون 5 و ویولون و کلاوییه مینوازد. با نواختن پیانویی که کلیدهایش را با پارچه پوشانیدهاند، شگفتی میآفریند. با کلاویسون و اورگ بدیعهنوازی میکند.»
موسیقی دوستان و حتی موسیقیپیشگان از توانایی هنرمند نوباوه به اعجاب میافتادند. گوته، ادبآفرین و دانشپژوه بلندآوازه آلمانی در چهارده سالگی چنان از یکی از کنسرتهای موتسارت خردسال تأثیر برداشت که حتی در پیری هم از یاد آن به شور میآمد. یکی دیگر از این کنسرتها که در دربار فرانسه برپا شد، اشراف آن کشور را ناگزیر کرد که باوجود نخوت شدید خود، صمیمانه او را گرامی دارند. در همین کنسرت بود که ولف گانگ آمادئوس لغزید و بر زمین افتاد. بیدرنگ دختر کوچکی که بعدا به نام ماری آنتوانت، ملکه فرانسه شد، به یاری او شتافت. ولف گانگ هم به عنوان سپاسگزاری، به او وعده داد که در بزرگی، او را به همسری برخواهد گزید!
از آغاز زندگی خدای موسیقی بود. هر آهنگی به گوشش میرسید، عینا در خاطرش میماند، و هر نوع ابزار موسیقی را با اندکی تمرین، ماهرانه به کار میبرد و میتوانست ساعتهای پیاپی صوتها را با یکدیگر بیامیزد و بدیههسازی کند.
چهارده ساله بود که او را به واتیکان بردند تا یکی از آوازهای دینی را که کلیسا بر آن حرمتی عظیم مینهاد و نوت آن را از موسیقیپیشگان نهان میداشت، بشنود. هنگامی که به خانه بازگشت، به آسانی سراسر آن آهنگ را به یاد و به روی کاغذ آورد. پدرش از این کار نگران شد، زیرا هرکس که اینگونه آهنگها را از کلیسا میربود، مورد تکفیر قرار میگرفت و به زندان میافتاد. ولی پاپ چون از آن خبردار شد، چنان به هیجان آمد که نوجوان را در سلک شهسواران کلیسا درآورد.
سالهای کودک ولف گانگ در سفر گذشت. با پدر و خواهرش از کشوری به کشوری میرفت و در جریان سفرهای ملالآور خود، همواره آهنگ میساخت و به این شیوه، از رنج راه میکاست. در سن پانزده خداوند نه سنفونی و نه اوپرا بود، و در فاصله پانزده سالگی و بیست و یک سالگی در دشوارترین حوزههای موسیقی طبع آزمود و استادی مسلم خود را به اثبات رسانید. زندگی او سراسر با موسیقی آمیخته بود، و این سخن نغز جلال الدین درباره او راست میآمد:
این علم موسیقی بر من چون شهادت است چون مؤمنم، شهادت و ایمانم آزروست
با این همه ولف گانگ آمادئوس موتسارت آسایشی نداشت. در آن زمان خوانندگی و نوازندگی و آهنگسازی کارهایی کمدرآمد بودند. موسیقیپیشگان برای معیشت خود راهی جز این نداشتند که به خدمت شاهان یا اشراف درآیند و مانند دلقکان، آنان را سرگرم کنند.
دربار اتریش به موتسارت اعتنا نمینمود، زیرا بسیاری از موسیقیآفرینان درباری از سر رشگ، از او بدگویی میکردند و حتی به نوازندگان رشوه میدادند تا ساختههای او را درست ننوازند. از این گذشته، موتسارت جوان به خود و هنرش ارج مینهاد و در برابر هرگونه تحقیر واکنش نشان میداد. در یک مورد امپراتور اتریش-هنگری از دیدن یکی از اوپراهای او دهان به خردهگیری گشود و گفت: «اوپرای تو نواهای زائد دارد.» بیدرنگ موتسارت برآشفت و با جسارت پاسخ داد: «اوپرای من درست همان اندازه نوا دارد که باید داشته باشد!»
ضرورت زندگی، موتسارت را به دستگاه اسقف اعظم زالتسبورگ کشانید. این اسقف اشرافی با موتسارت مهربان نبود و اصرار میورزید که شخصیت استوار او را درهم شکند. ازاین رو هنرمند بیچاره مجبور میکرد که در برابر ناهار و شام و حقوق سالانهای که از پنج هزار ریال درنمیگذشت، به هرگونه امرونهی تن دردهد و با پیشخدمتها و آشپزهای او همسفره شود.
طبع پرشور موتسارت با این وضع نمیساخت. باور داشت «که حیف باشد روح القدس به سگبانی». پس به زودی با مخدوم متفرعن خود درافتاد و خدمتش را ترک گفت و از آن پس کوشید که دیگر به خدمت اشراف درنیاید و با برگزاری کنسرتهای عمومی، نان خود را درآورد. این هم کاری آسان نبود.
در بحبوحه جوانی زناشویی کرد و پدر کودکانی چند شد. همسر او، کونستانتسه 6 از خانواده وبر 7، موسیقیآفرین معروف بود. موتسارت در آغاز به خواهر کونستانتسه مهر میورزید و همسری او را میخواست. اما محبوبه بیوفایی نمود. موتسارت هم بنابر مدلول، «بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب»، به خواهر او روی آورد.
کونستانتسه مانند عضوهای دیگر خانواده خود، اهل موسیقی بود. ولی از خانهداری و فرزندپروری چیزی نمیدانست. و از این بالاتر، توان تنانی کافی نداشت. بدین سبب چند تن از فرزندان متعدد او به عرصه رشد نرسیدند.
زن و شوهر هنرمند به دشواری چرخ زندگی خانواده بزرگ خود را میگردانیدند. چندان تنگدست بودند که حتی گاهی از عهده تهیه سوخت خانه خود برنمیآمدند و از شدت سرما، از کار آهنگسازی و سازنوازی باز میماندند. معمولا در چنین موردها دست بانوی خود را میگرفت و به رقص والس میپرداخت تا کمی گرم شود و بتواند کار خود را دنبال کند.
با این همه هرگز در راه هنرآفرینی سست یا نومید نشد. میدانست که نابرده رنج، گنج میسر نمیشود و رخش باید تا تن رستم کشد. با همان شوقی که در کودکی به موسیقی داشت، پیوسته آهنگسازی میکرد و خستگی نمیشناخت. معمولا حتی تا لحظه شروع هر کنسرت سرگرم آهنگسازی بود. ازاینرو به خلق شش صد آهنگ نایل آمد، و در هریک از کنسرتهای خود آهنگهایی جدید به موسیقی دوستان عرضه داشت.
از کنسرتهای موتسارت در وین و پراگ و شهرهای بزرگ دیگر پولی هنگفت به دست میآمد. ولی از آن پول هنگفت، فقط مبلغی ناچیز بدو میرسید. بسیاری از صاحبان و مدیران سالونهای کنسرت در پرتو وجود موتسارت بر مکنت دست یافتند، در همان حال که خود او در ژرفنای فقر میزیست و حتی گاهبهگاه به دوستان خود نیازمند میشد.
باوجود ناشادی هنرمند بزرگ، بیشتر اثرهای او شادیانگیزند. اما اثرهایی دردآور مانند مرثیهای که برای یکی از اشراف به نام والزگ 8 ساخته است، نیز دارد. گفتنی است که این والزگ مردی آهنگدزد بود، و آهنگهایی را که موسیقیآفرینان به سفارش او فراهم میآوردند، ساخته خود معرفی میکرد!
موسیقی موتسارت از موسیقی همزمانان او پختهتر و پرداختهتر است. از لحاظ صورت یا برونه، به موسیقی اشرافی آن عصر میماند. اما از لحاظ محتوا یا درونه، از موسیقی آن عصر برتر است. بسیاری از اثرهای او مخصوصا اوپراهایی که در بازپسین دهه عمر ساخته است، نمودار گرایشی ضد اشرافی است. در این اثرها از پایگاه طبقه فرودین جامعه به اشراف مینگرد و زندگی آنان را به زبان کمدی باز میگوید و تمسخر میکند. هجو زندگی اشرافی که در اوپرای دونجووانی 9 و «نیلبک جادویی» و اوپراهای بسیار دیگر بهطور نامستقیم و به کنایه صورت گرفته است، در اوپرای «عروسی فیگارو» صراحت دارد. ازاینرو «عروسی فیگارو» که اثری واقعگرای است و نارواییهای زندگی اشرافی را نشان میدهد و ارتشبازی و جنگپردازی را به ریشخند میگیرد، از سانسور ایمن نماند.
پیش از آنکه نظام دیرسال زمینداری با ضربت قاطع انقلاب کبیر فرانسه شکست بردارد، ولف گانگ آمادئوس موتسارت درگذشت. در سال 1791 بر اثر فشار شدید کار یا به قولی، بر اثر زهری که یکی از بدخواهانش بدو خورانید، از پای درآمد. تنها سی و پنج سال عمر کرد. در این سی و پنج سال از آوارگی و گرسنگی و بیماری و وامداری در رنج مداوم بود. همواره از فرادستان جامعه تحقیر و تبعیض و اجحاف دید و هیچگاه از رشگناکی و دشمنی موسیقیپیشگان مصون نماند. با این وصف هرگز خود را نباخت و به چاپلوسی و دریوزگی تن درنداد. با سختی و تلخی زیست، اما هنری شیرین و آرامبخش آفرید.
پهلوانان میدان موسیقی، خود را بدو مدیون دانستهاند و به شدت او را ستودهاند:
هنوز جوانی بیش نبود که هایدن 10 به پدر او گفت: «پسر شما بزرگترین موسیقیآفرینی است که جهان به خود دیده است.»
شوپن 11 زیر نفوذ او بود و در بستر مرگ خواستار شد: «به یاد من نغمههای موتسارت را بنوازید!»
بتهوون 12 بزرگ در آهنگهای او ژرف کاوی کرد.
برامس 13 او را غول، غول جهان موسیقی خواند.
واگنر 14 مغرور در برابر اثرهای او سر به کرنش فرود میآورد.
هیچ موسیقیآفرین بزرگ غربی از نشئه حیاتبخش موتسارت بینیاز و برکنار نبوده است. حتی سرودهای دلپذیر شوبرت 15 و شومان 16 و اوپراهای واقعگرای وردی 17 و آهنگهای خوشی که اشتراوس 18 برای رقص والس تنظیم کرده است، از هنر والای موتسارت الهام گرفتهاند.
هنرآفرین انسانی است مولد. نیروی تولید خود را به جامعه عرضه میدارد. مزد میخواهد تا کالایی خریدارگیر یا خدمتی خریدارپسند بیافریند. اما همه جامعههای بزرگ گذشته و اغلب جامعههای بزرگ کنونی باوجود وحدت ظاهری خود، دستخوش تقسیم و تبعیضاند. در مقابل اکثر مردم که به دشواری نیازهای حیاتی خود را برآورده میکنند، گروهی اندکشمار در ناز و نعمت به سر میبرند و میتوانند یا از سر تفنن یا برای نمایش تفوق اجتماعی خود، کالاها و خدمتهای هنری را پذیرا شوند. بنابراین بسیاری از هنرآفرینان حتی آنانکه از میان توده مردم برخاستهاند و زرقوبرق و کروفر و امرونهی خداوندان زر و زور را خوش ندارند، از روی درماندگی یا به انگیزه فزونجویی، همچون گل آفتابگردان، به خورشید قدرت رو میکنند.
پس از عصر نوزایش ساخت طبقهای جامعههای اروپایی اندک به سستی گرایید. ولی هنوز زود بود که هنرمند از زیر چتر حمایت فرادستان بیرون رود. ازاینرو هنرمندان آزادهای چون ولف گانگ آمادئوس موتسارت که آقایی اشراف را نمیخواستند، کمابیش آزادانه زیستند-و چه سخت زیستند!
(1). Leopold Mozart
(2). WolfGang Amadeus
(3). Salzburg
(4). Clavier
(5). Clavicon
(6). Constanze
(7). Wrber
(8). Walsegg
(9). Don Giovanni
(10). Hydn
(11). Chopin
(12). Beethoven
(13). Brahms
(14). Wagner
(15). Schubert
(16). Schumann
(17). Verdi
(18). Strauss