پرویز تناولی و داستان و چگونگی خلق آثار «هیچ» او

پرویز تناولی متولد سال ۱۳۱۶، تحصیلات دبستان و دبیرستان را در تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۳۵ از هنرستان هنرهای زیبا، در رشته مجسمه سازی فارغ التحصیل شد.وی سپس به ایتالیا رفت و در آکادمی هنرهای زیبای میلان به تحصیل در رشته مجسمه سازی پرداخت. تناولی پس از فارغ التحصیلی به انگلستان رفت و چند دوره مجسمه سازی را در آن کشور گذراند. وی که یکی از بنیانگذاران دانشکده هنرهای زیبای تهران است از سال ۱۳۴۴ در این دانشکده به تدریس رشته مجسمه سازی پرداخت و اوایل انقلاب تقاضای بازنشستگی کرد. وی اکنون ساکن ونکوور کاناداست و هر سال دو بار به ایران مسافرت می کند.

– یکی از ویژگی های آثار شما، تاثیر از هنر سنتی ایران است که به نحوی با هنر مدرن ترکیب شده و شیوه جدید بیان هنری را ایجاد کرده است، شما به عنوان یک هنرمند مدرن چرا تا این حد متاثر از فرهنگ و هنر کهن هستید؟

من شیفته فرهنگ کشورم هستم و همیشه از آن متاثر بوده ام. با این که تحصیلاتم را در خارج از ایران گذرانده ام و هم اکنون هم ساکن کانادا هستم، همیشه از فرهنگ غنی کشورم الهام گرفته ام و جاذبه ای که فرهنگ ایرانی برایم دارد به مراتب بیشتر از جاذبه هنر مغرب زمین است. همین باعث شده که من در یک فضای فرهنگی ایرانی که برای خودم ایجاد کرده ام زندگی کنم و همیشه خمیرمایه کارهایم را از سنت های ایرانی، داستان ها، افسانه ها و عرفان ایرانی بگیرم.

– و شاید همین رویکرد شما به فرهنگ ایرانی باعث جلب نظر مخاطبان شده و آثار شما برایشان شناخته شده و قابل درک اند.

ببینید، مردم باید با هنر ارتباط برقرار کنند تا از آن خوششان بیاید، اگر ما آخرین پدیده های پست مدرنیسم را که بر مبنای تحولات جوامع غربی ایجاد شده به کشورمان بیاوریم طبیعی است که مردم نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند چراکه با فرهنگ ما هیچ ارتباطی ندارد و مردم هم از آن مسایل هیچ آگاهی ندارند. از این رو من آنچه در غرب اتفاق می افتد را به هیچ عنوان نفی نمی کنم چراکه برای مردم خودشان بسیار محترم است اما آن چیزی که در کشور ما اتفاق می افتد را هم نباید دست کم گرفت. یعنی ما دارای پس زمینه های بسیار غنی هستیم که دست نخورده باقی مانده و یک هنرمند خوب در هر شرایطی و با هر طرز تفکری می تواند از آنها استفاده کند. البته استفاده به معنای تقلید نیست،  من موافق این نیستم که هنرهای سنتی ما به همان شکل گذشته ادامه پیدا کند، هنرمند امروزی که می خواهد مسایل انسان معاصر را مطرح کند، مسایل بسیار بغرنج ماشینی، شهری، اجتماعی و سیاسی باید قالب های کهنه را بشکند. مثلاً مجسمه شیرین و فرهاد من با آن که برگرفته از داستان تاریخی شیرین و فرهاد است اما شکل تصاویر مینیاتوری را ندارد، یک شیرین و فرهاد کاملاً ماشینی است که از لوله و پیچ و مهره و قفل ساخته شده است. این قالب جدیدی است غیر از آن قالبی که در گذشته هنرمند ایرانی برای تصویر کردن شیرین و فرهاد عرضه می کرده، آن فرم با ریتم زندگی آن روز همخوانی داشته اما من امروز دیگر آن همگونی را نمی بینم و زیر فشار حوادث زندگی مدرن، ماشین ها، صنایع و ابزار الکترونیکی، نمی توانم آن خطوط نرم و ملایم مینیاتوری را در یک دنیای زیبای خیالی تصویر کنم.

یعنی مسئله اصلی محتوا نیست، محتوا هرچه می خواهد باشد همان طور که من شخصاً به محتواهای ایرانی علاقه مند هستم اما دوست دارم قالبی که محتوا در آن عرضه می شود، قالب امروزی باشد. منتقدین هم اگر به من امتیازی می دهند، می گویند: او توانسته فرهنگ سنتی کشور خودش را در یک قالب امروزی و مدرن، با آخرین مصالح پیشرفته عرضه کند به طوری که یک بیننده فرنگی هم به راحتی می تواند با آثار ارتباط برقرار کند، چون اگرچه محتوا را نمی شناسد، اما با فرم های مدرن آشناست.

– «هیچ»های شما در میان آثارتان از همه معروف ترند، انگیزه آفرینش هیچ، تداوم آن و پایان یافتنش را برای ما تشریح کنید.

این کلمه در حدود سی سال پیش وارد زندگی من شد، برای خود جا باز کرد و به صورت عضوی از اعضای خانواده ام درآمد. من روزها، ماه ها و سال های زیادی را با آن کلمه سر کردم، به آن نزدیک شدم و صمیمیتی برقرار کردم. من در وجود کلمه «هیچ» استعدادی را دیدم که سبب شد بتوانم از وجود این کلمه به گونه های مختلف بهره وری کنم. مثل مجسمه سازی که مدل انسانی خود را به شکل های مختلف ایستاده، نشسته و خوابیده درمی آورد، من هم «هیچ» را به شکل های مختلف درآوردم و مثل یک مدل انسانی آن را با اشیای روزمره ای که انسان با آن مرتبط است مثل میز، صندلی، قفس و دیوار پیوند دادم. اما این فقط از لحاظ ظاهر و فرم نستعلیق کلمه «هیچ» است اما در ماورای آن معانی گسترده ای وجود دارد، معانی که قبل از من صدها سال پیش عرفا و شعرایی مثل مولانا، خیام و حافظ هم به آن رسیده اند. مثلاً  خیام می گوید: ای بی خبران شکل مجسم هیچ است یعنی خود «هیچ» یک جسم است، حجمی دارد و در حقیقت یک چیز است که نباید از آن غافل بود، نباید این حقیقت را دست کم گرفت. البته این«هیچ» با آن هیچی که نهیلیست ها می گویند سرانجام زندگی است، یکی نیست. این «هیچ» ای است که به فکر وامی دارد، «هیچ» همین که جسمیت پیدا کند و روبه روی ما گذاشته شود خواه ناخواه ما را به فکر می اندازد تا با آن ارتباط برقرار کنیم. البته لازم است بگویم که من «هیچ» را رها نکرده ام، گهگاه هیچ کنار می رود و چیز دیگری موقتاً جایش را می گیرد اما این دوست قدیمی دوباره برمی گردد و در کارهای من خودنمایی می کند. از همین رو اخیراً من به کارهایی دست زده ام که «هیچ» در اشل بسیار بزرگ است و به حدود سه چهار متر می رسد و بیننده دیگر نمی تواند این هیچ را که مثل غولی در مقابلش قد کشیده است نادیده انگارد و ناخودآگاه به فکر واداشته می شود.

– عده ای معتقدند که مجسمه یک هنر ملموس و عینی است و ارتباطی که با مخاطب برقرار می کند سریع تر و آسان تر از سایر هنرهای تجسمی است. اما عملاً می بینیم که در جامعه ما کمتر به آن توجه می شود و در اماکن و میادین به صورت کم رنگ و کم رمقی مورد استفاده قرار می گیرد، علت را چه می بینید؟

علت اصلی رکود مجسمه سازی ما این است که تکلیف خودمان را با این هنر یکسره نکرده ایم، یعنی با دست پس می زنیم و با پا پیش می کشیم. از یک سو پذیرفته ایم که مجسمه سازی تحریم نشده و بت سازی نیست و از طرف دیگر بسیار محافظه کارانه با آن برخورد می کنیم. مثلاً  وقتی مجسمه نیم تنه شخصیتی را با قطع کوچک، در یک میدان وسیع می گذاریم در واقع می خواهیم این مجسمه چندان به چشم نیاید و جلب توجه نکند. نکته قابل توجه این است که اگر این هنر را پذیرفته ایم و آن را فارغ از اشکال می بینیم باید صریحاً و به صورت شفاف به عرضه آن بپردازیم و این قدر از تعریف جایگاه مجسمه سازی در هنرمان طفره نرویم.مسئله  دیگری که باعث رکود و انحراف مجسمه سازی ما شده است به کار گرفتن سلیقه های بسیار بد در این رشته است به حدی که در شهرهای کوچک ما شاهدیم که چه مسایل پیش پاافتاده ای را با چه اجراهای بدی به شکل مجسمه درآورده و در این میادین کار گذاشته اند که این نشان دهنده کاربرد سلیقه های بد و در سطح نازل است که صدمه زیادی به آبرو و حیثیت ما، حداقل در مقابل نگاه جهانگردان خارجی، وارد کرده است. در واقع ما در این مملکت، مجسمه سازی را هیچ وقت جدی نگرفته ایم و همین مهم ترین علت رکود این هنر در کشورمان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]