کتاب عصر قهرمان، نوشته ماریو بارگاس یوسا: معرفی و نقد و بررسی
ترانه بهاری: «قدرت» درونمایه اولین رمانی است که از ماریو وارگاسیوسا نویسنده پروئی به زبان فارسی ترجمه شده است. در یک مجموعهٔ نظامی که نماد کشور پروست، مشتی نوجوان گرد آمدهاند و هیچکدام هم به میل خود نیامدهاند. چهار قهرمان اصلی رمان-جاگوار، بوا، کولی و شاعر-هم مثل بقیه دانشآموزان آموزشگاه نظامی لئونسیوپارادو از سر اجبار زندگی به آنجا کشانده شدهاند. این چهار قهرمان در کنار چند چهرهٔ فرعی داستان، بازگوی جامعهٔ پرو، ویژگیهای نژادی و شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی آنند. پرو، این کشور کوچک و فقیر آمریکای جنوبی، دارای یکی از پیچیدهترین ترکیبهای اجتماعی است. اینکاها، قرنها پیش در کوههای سر به فلک کشیده این کشور، تمدن بزرگی را بنا نهادند که تا امروز هم بسیاری از اسرار آن در پرده مانده است. این تمدن بزرگ سرخپوشی در جریان تاریخ به تصرف استعمار اسپانیا درآمد و هنگامی که چند قرن بعد-سال 1879-استقلال خود را باز یافت، در همه چیز آن، از جمله ترکیب جمعیت، تغییرات چشمگیری به وجود آمده است. به طوری که امروزه جمعیت نزدیک به 20 میلیونی کاتولیک مذهب آن، آمیزهای از سرخپوستها، سفیدپوستها، سیاهپوستها و زردپوستها که از ترکیب این نژادهای گوناگون انواع و اقسام دورگهها ناشی شده است. این اختلاف نژادی، با اختلاف طبقاتی وسیعی پیوند دارد که در لیما-پایتخت کشور-نمود بارزتری مییابد. اقلیتهای نژادی، در کنار اکثریت مردم پرو-سرخپوستها- که چون اجداد خود ساکن کوههای بلندند، در حال زندگی و جدال دائمند. با اینکه نژادهای گوناگون باهم درمیآمیزند، اما مرزهای قدیمی نژاد، خون و زبان، آنها را پیوسته از هم جدا نگه میدارد. قهرمانان رمان وارگاسیوسا، هر یک، از عمدهترین این طبقهبندیهای اجتماعی آمدهاند و جدال جامعه را به محیط بستهٔ آموزشگاه نظامی منتقل کردهاند. آموزشگاهی که همچون جامعهٔ پرو، نظامیان نگهبان آنند. نظامیانی که از زمان استقلال پرو تا سال 1982 که حکومت را به غیرنظامیان سپردند، صرفنظر از چند وقفه کوتاه، اداره کشور را در دست داشتهاند؛ و سپس در پشت پرده به اداره کشور پرداختهاند.
در پرو افسران ارشد ارتش از میان طبقات ثروتمند جامعه انتخاب میشوند و افسران جزء اغلب از طبقهٔ متوسطی هستند که از چهل سال پیش تا به حال، روز به روز بر اهمیت سیاسی آن افزوده شده است. متوسطها که اغلب دورگهاند، به خصوص نسبت به اصل استقلال ملی حساسیت فوق العادهای دارند. ستوان گامبای رمان عصر قهرمان نماینده این دسته است. افسران جزء دیگر مانند اویند و فرماندهان آنها متعلق به ردههای بالایی جامعه هستند. افسران عالیرتبه در پی حفظ مقام خود به هر شکل، ترفیع مداوم، و حفظ نظم موجودند. سراسر رمان عصر قهرمان که ساختار داستانی ان به هزار توئی جادوئی میماند و یادآور بناهای اسرارآمیز اینکاهاست، از انعکاس فریادهای نبردی بیامان بر خود میلرزد. دانشآموزان سالهای سوم، چهارم و پنجم گویا جامعه پرو را به میان دیوارهای آموزشگاه نظامی آوردهاند، کاری جز کشمکش، جدال و تحقیر یکدیگر ندارند. «توجیه» دانشآموزان تازه وارد توسط سال بالائیها در عمل به معنای آلودن و له کردن آنهاست. این قانون همیشگی جامعه، در اینجا خشنتر و خونینتر است. جاگوار-یوزپلنگ-که هرگز در رمان نام اصلی او را نمیشنویم، حاضر نیست تن به این خفت بدهد. او که بر اثر فقر فرهنگی و مالی در نوجوانی به دزدی کشیده شده، در قلب نوشکفته خود عشقی پایمال شده را هنوز حفظ میکند و در کوره حوادث اجتماعی به هیئت یوزپلنگی درآمده، حاضر نیست مطیع «قدرت» شود و نظم کورکورانه آموزشگاه نظامی را بپذیرد. او درصدد تشکیل دستهای برمیآید که آن را «باند» مینامد. در ابتدا همهٔ دسته عضو باند اویند. اما ستوان گامبا این نماد نظم، قانون و وفاداری که «قدرت» را برای نجات کشورش میخواهد، «باند» را درهم میشکند. در اینجا تفرقه نیروهای ملی به شکلی نمادین بازگو میشود. «باند» به چهار نفر خلاصه میشود که همهٔ تضادهای جامعه پرو را در خود دارد.
مظلومترین افراد «باند» کسی است که او را به طعنه «برده» مینامند. او نماد جامعه سرخپوستی پرو است، کمحرف، خجول و دارای قلبی بزرگ. تنهاست. دوستی ندارد. و تنها دوستی هم که به او نزدیک میشود-شاعر-کاری جز خیانت در حقش نمیکند. این عشق پنهان رازی است که در پایان رمان پرده از آن برداشته میشود و خواننده درمییابد که سه تن از چهار قهرمان اصلی کتاب، بدون اطلاع یکدیگر، عاشق یک دختر بودهاند. بعد از دزدیدن سئوالات امتحانی، برده که از این دنیای دشمنپسند به تنگ آمده، برای گرفتن مرخصی و دیدن معشوق خود، رباینده سئوالات امتحانی را لو میدهد. او در جامعهای که همه به جان هم افتادهاند، این کار را حق خود میداند و به این دلیل به خیانت تن میدهد که در باغوحش انسانی جامعه ژاش قادر نیست مثل دیگران بجنگد و بدرد و به همین خاطر منفور است. جاگوار که «خبرچین» ها را بدترین آدمهای دنیا میداند، در ماجرای مانور نظامی، برده را میکشد. مسئولان آموزشگاه نظامی که نمیخواهند بر اثر درز کردن این خبر مقام خود را از دست بدهند، حادثه را رسما اشتباه خود برده گزارش میکنند. شاعر که به واقعیت پی برده به سراغ گامبا میرود و او را در جریان میگذارد. گامبا از این پس در تعارض با «قدرت» قرار میگیرد، یا باید چون شاعر که در برابر تهدیدات فرمانده آموزشگاه تسلیم میشود، سر فرود بیاورد و یا بر نظم و قانونی که خود میشناسد، پا بفشارد. گامبا چنین میکند. حاصل کار او چیزی جز شکست نیست و آنچه نصیبش میشود تبعید به شهری دوردست است. گامبا در همهٔ اصولی که آموخته شک میکند، مانند دیگران افسران جزء دلمرده و ناامید میشود و به شهری پرت میرود. شاعر که نماینده سفیدپوستان جامعه پرو است به عشق خود پشت میکند. جاگوار به سوی عشق پایمال شدهاش میرود و او را به زنی میگیرد. فصل پایانی، به مواجههٔ جاگوار با نوجوان سارقی اختصاص دارد که تازه از زندان آزاد شده و چارهای جز ادامه دزدی ندارد.
***
ماریو وارگاسیوسا، «عصر قهرمان» را در دوران اولیه نویسندگی خود نوشته است. در آن دوران او یار غار گابریل گارسیا مارکز بود و به طرح مسائل اجتماعی و سیاسی علاقه داشت. بر اثر انتشار این رمان که او را به شهرت جهانی رساند و چاپ «گفتوگو در کلیسای جامع» که خشم دولت نظامی ژنرال مانوئل اودریا را برانگیخت، به تبعیدی خودخواسته تن داد. تبعیدی که 16 سال به طول انجامید و سبب شد تا او در شهرهای پاریس، بارسلون و لندن در کنار دیگر نویسندگان معروف آمریکای لاتین به افشای دیکتاتورها بپردازد. این فعالیت سیاسی دیدگاههای او را هم تغییر داد و بعد از آنکه شبی در پاریس، پس از پایان نوشخواری در خیابان با کمربند به جان گابریل گارسیا مارکز افتاد، راه خود را از او جدا کرد.
ماریو وارگاسیوسا در سال 1976 به عنوان رئیس انجمن جهانی قلم برگزیده شد. او در سال 1982 همراه با گابریل گارسیا مارکز، کاندیدای جایزه ادبی نوبل بود که شرکت او در انتخابات ریاست جمهوری پرو، نوبل را نصیب مارکز کرد.
رمان بعدی او «عمه خولیا و نمایشنامهنویس» نام داشت که در پایان دههٔ 80 از طرف مجلهٔ تایم آمریکا به عنوان یکی از ده کتاب این دهه برگزیده شد. سپس رمان مفصل «جنگ آخر دنیاها»(1985) انتشار یافت که جایزه همینگوی را به خود اختصاص داد. در سال 1986 رمان «زندگی واقعی آلخاندرو رومایتی» را انتشار داد و سپس در سال 1988 رمان «چه کسی پالومینولرو را کشت؟» از او روانه بازار شد که جایزه رومو لوگالهگوس (ویژه نویسندگان آمریکای لاتین) و جایزهٔ بسیار مهم سروانتس (ویژهٔ نویسندگان اسپانیولی زبان) را نصیب نویسنده کرد.
«عصر قهرمان» اولین رمانی است که یوسا را به خوانندگان فارسی زبان معرفی میکند. با انتشار «گفتوگو در کلیسای جامع» که عبد اللّه کوثری کار ترجمهٔ آن را به پایان برده و منتشر شده، «عمه خولیا و نمایشنامهنویس» که لیلی گلستان به ترجمهاش پرداخته، جامعهٔ کتابخوان ما با نویسنده بزرگ دیگری از آمریکای لاتین آشنا میشود که شهرت جهانگیر دارد.
عصر قهرمان
ماریو وارگاسیوسا
ترجمه: هوشنگ اسدی
چاپ اول:1369
403 صفحه-1750 ریال
ناشر: انتشارات مهناز