جنگ دوم ایران و روسیه و بررسی دلایل شکست عباسمیرزا
دکتر ابراهیم تیموری
مقدمه:
نزدیک به سیزده سال پس از بسته شدن پیمان گلستان (25 اکتبر 1813-28 ژوییه 1826) به عللی که به آنها اشاره شد 1 بار دیگر آتش جنگی ناخواسته میان ایران و روسیه شعلهور گردید. این جنگ با شکست قاطع ایران و ناگزیر شدن آن به پذیرش پیمان شوم ترکمانچای، پایان یافت. این پیمان، گذشته از تحمیل پرداخت غرامت سنگین به ایران فقیر آنروز، کشور ما را در برابر روسیه دستکم تا سال 1921 میلادی (نزدیک به یک سده) در وضعی بسیار نامساعد قرار داد.2
هنگامی که نیکلای اول در 1825 تازه به سلطنت رسیده و بر آن بود که با حلوفصل مشکلات داخلی و خارجی کشورش موقع خویش را تحکیم کند، پرنس منشیکوف را به ایران اعزام داشت تا اختلافات مرزی بین روسیه و ایران را نیز حلوفصل کند. عباسمیرزا در ایامی که منشیکوف هنوز در ایران بهسر میبرد، بدون اعلان جنگ در اوت 1826 قلمرو روسیه را مورد حمله قرار داد.
به عقیده تمام کسانی که امور ایران را زیر نظر داشتند و رویدادها را تعقیب میکردند 3 این اقدام عباسمیرزا و نیز پدرش فتحعلیشاه بزرگترین اشتباهی بود که در زندگانی خود مرتکب شدند.
درباره انتخاب زمان حمله هم میتوان گفت که عباسمیرزا مرتکب اشتباه شده است. عباسمیرزا گمان میبرد که نیکلا امپراتور تازه به سلطنت رسیده در روسیه با مشکلات بسیار و از جمله قیام نظامیان (دسامبریستها) و آشوبهای دیگر روبهروست و بهعلت ناتوانی و از سر ناچاری پرنس منشیکوف را برای برقراری رابطه دوستانه به ایران فرستاده و از همینرو بهترین فرصت برای دست زدن به جنگ فراهم آمده است. درحالیکه بهتر آن میبود، چنانکه بعدها ژنرال پاسکیویچ ضمن پیغامی به عباسمیرزا گفت، در آن روزها یکی از بزرگان یا شاهزادگان را برای تبریک گفتن بهمناسبت بر تخت نشستن نیکلا به سنپترزبورگ میفرستادند و رابطه دوستانه با فرمانروای تازه روسیه برقرار میکردند.
گفته میشده است که عباسمیرزا تصمیم به راهاندازی یک جنگ تمامعیار با روسیه نداشته و فقط میخواسته است با زدن به اصطلاح ضربهای، روسها را وادار به مذاکره و بستن پیمان صلح کند؛ ولی معلوم شد که ایرانیان در این زمینه نیز مرتکب اشتباه شدهاند.
هنری ویلاک کاردار انگلیس در ایران، همزمان با آغاز جنگ، در گزارشی به جرجکنینگ وزیر امورخارجه انگلیس نوشت، برپایه آنچه در 17 ژوییه 1826 (11 ذیحجه 1241) از میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله مشاور نزدیک فتحعلیشاه شنیده، به ظاهر قصد دولت ایران آن است که با زدن یک ضربه ناگهانی در مرز ایروان تا اندازهای در وضع بهتری قرار گیرد و پس از آنکه به این ترتیب توانایی خود را برای مقاومت در برابر تجاوز روسها نشان داد، با اظهار بیاطلاعی از عملیات مقامات مرزی یا هر تدبیر و شیوه مقتضی دیگر، حتیالمقدور از درگرفتن یک جنگ تمام عیار جلوگیری کند.4
اما رهبران ایران نمیدانستند که دولت روسیه و بویژه ژنرال یرملوف در پی فرصت مناسبی است تا بهانهای بهدست آورد و ایران را متجاوز قلمداد کند و جنگی تمامعیار با ایران به راه اندازد.
انگیزه و بهانه عباس میرزا ولیعهد در دست زدن به چنان جنگی نابرابر با همسایه نیرومند و هراسانگیز ایران که از قدرت آن کمابیش آگاه بود، افکار واهی و نظرات پوچی بود که در مخیله او میگذشت:
جبران آبرو و حیثیت از دسترفته بهعلّت شکست در جنگهای گذشته و هموار کردن زمینه رسیدن به تاج و تخت، گرفتن کمکهای مالی از دولت انگلیس،5 پاسخ دادن به خواستهای سرداران جنگطلب خود، انگیزههای مذهبی که گفته میشد مقدسات مسلمانان از سوی روسها مورد بیاحترامی و توهین قرار گرفته است و….
فتحعلیشاه هم گرچه در باطن خواهان این جنگ نبود ولی نه تنها نتوانست مانع اقدامات پسر خود عباسمیرزا و دارودسته جنگطلب او بشود، بلکه خود به سراشیبی راهی کشیده شد که آنان در جلو پای او گذاردند و به وضعی افتاد که اگر اقدام به جنگ نمیکرد از طرف روحانیون و مردم کشور خود بیشتر در معرض تهدید و مخاطره قرار میگرفت.6
مشکلات عباس میرزا و فتحعلیشاه در برابر روسیه بیاندازه بود، از جمله گذشته از محبوب نبودن قاجار در میان ایرانیان و کارشکنی و حسادت پسران فتحعلیشاه نسبت به عباسمیرزا نایبالسلطنه، به گفته یک افسر انگلیسی 7 که بیش از بیست سال در خدمت ارتش ایران بوده و از نزدیک عباسمیرزا را میشناخته، او و دیگر فرماندهان ارتش او استعداد نظامی نداشتهاند؛ درحالیکه به گفته همان شخص، سربازان ایرانی در جنگ زیر فرمان افسران انگلیسی میتوانستند از بهترین سربازان آسیایی باشند.8
***
ممورندم جان ملکم ضعف ایران در برابر روسیه
جان ملکم نخستین فرستاده حکومت هند به دربار فتحعلیشاه و نویسنده کتاب «تاریخ ایران»9 که کسانی او را یکی از بزرگترین کارشناسان امور ایران در آن دوران میدانند، همزمان با آغاز دوره دوم جنگ میان ایران و روسیه، مموراندم مفصلی به تاریخ 28 سپتامبر 1826 زیر عنوان «یادداشتهای محرمانه درباره پیشرفت روسیه بهسوی شرق» برای وزارت امورخارجه انگلیس تهیه کرده است.10 بیفایده ندید که خلاصهای از اهم مطالب آن درباره اوضاع ایران در آن روزها و علل جنگ را به فارسی ترجمه و در این جا نقل کند، هرچند ممکن است بعضی از مطالب آن تکراری باشد.11
«از گزارشهایی که اخیراً میجر ویلاک (کاردار انگلیس در ایران) فرستاده معلوم میشود مأمورین روسیه در خراسان فعال هستند و تماسهایی با رؤسای ناراضی آن ایالت بزرگ گرفته شده است.
این تماس و ارتباط به آسانی میتواند از بخش جنوب شرقی دریای خزر برقرار شود و فرمانروای ایران را که آنان (روسای ناراضی خراسان) نظر موافقی با او ندارند، ناراحت کند.
با قبایل ترکمن در سواحل شرقی دریای خزر رابطه برقرار شده و ارتباطات میان بندر استراخان (هشترخان) و خیوه اخیراً بسیار گسترش یافته است؛ همچنین میان اورنبورگ و خیوه و بخارا. در سال 1820 هیأت سفارتی که از سوی امپراتور الکساندر به بخارا فرستاده شده بود بهخوبی مورد استقبال قرار گرفت.
پیشرفت زیاد و سریع روسیه در بیستوپنج سال اخیر در مرزهای قفقاز، از مرز مزدوک 12 در شمال رشته کوههای قفقاز تا رود ارس، یا بهعبارت دیگر تا دشتهای آذربایجان و تسلط کامل بر دریای خزر و اشغال بندرهای عمده و چند ایالت در سواحل جنوبی و نیز موفقیتهای نظامی در برابر ایران و چگونگی مذاکرات و دسیسههایی که در دربار آن کشور انجام میدهد کوچکترین تردیدی باقی نمیگذارد که نظر و هدف دربار سنپترزبورگ آنست که بدون اشغال سرزمینهای شمال غرب ایران، نفوذ کامل خود را بر شورای پادشاه آن کشور برقرار کند.
پس از انعقاد آخرین عهدنامه صلح (عهدنامه گلستان در 1813) بحثها و گفتگوهای کم اهمیت ولی آزاردهنده درباره دعاوی و مسائل حل ناشده درباره نقاط مرزی بهعمل آمده و این اختلاف بهعلت تنگنظری افسران و مقامات محلی هر دو کشور بیشتر شده و حلوفصل آنها را دشوارتر ساخته و خصومتهای شخصی نسبت بیکدیگر را زیادتر کرده است….
روسها برای حل قطعی مسئله مرزی، ادعا داشتند که گوکچه،13 مرتع و چراگاه کوچکی که فقط برای تغذیه 5000 گوسفند کافی است و در 25 مایلی ایروان قرار دارد باید به آنان واگذار شود. دلیل این ادعا آنست که یک قبیله تابع روسیه از چند سال پیش تا کنون هر سال تابستانها ازین چراگاهها استفاده میکرده است.
پادشاه ایران (فتحعلیشاه) با واگذاری این قطعه زمین به روسها، سخت مخالفت میکرد، زیرا:
اولاً روسها براساس اجازهای که هر سال برای چرای گوسفندان درخواست میشده نمیتوانند مدعی مالکیت آن منطقه باشند. این اجازه برای کمک به چند خانواده از قبیله بزچلو داده میشده که رییس آن تقیخان با چند خانواده دیگر از همان قبیله (که همه اتباع ایران هستند) در ایروان بهسر میبردهاند.
ثانیاً گوکچه هر چند از لحاظ درآمدهای مالیاتی ارزش چندانی ندارد، از نظر نظامی واجد اهمیت بسیار است. تبدیل آن منطقه به یک پاسگاه نظامی توسط روسها امنیت ایروان را به مخاطره میاندازد.
پرنس منشیکوف مجاز به چشمپوشی ازین درخواست نبود و بهعلّت اصرار بر آن، مذاکرات به شکست انجامید و طبق آخرین گزارشهای رسیده از ایران قطع رابطه میان طرفین اجتنابناپذیر بوده است.
امکان دارد دربار ایران برداشت نادرستی از اوضاع کنونی روسیه و احتمال جنگ آن کشور با عثمانی داشته باشد. چنان انتظاری چه بسا موجب این امید گردیده که زمان برای پس گرفتن بعضی نواحی که تازه از دست رفته مناسب است. اگر از بابت مصلحتهای شخصی و تمایلات یرملوف فرمانده نیروهای روسیه و روحیه خصومتآمیز سردار ایروان (حسینخان) جای نگرانی است که این درگیریهای مرزی منجر به جنگ [تمام عیار] شود و اگر گزارشهای رسیده از سنپترزبورگ درست باشد، ایرانیان خیلی شتابزده و ناسنجیده اقدام کرده و برای روسیه فرصتی فراهم آوردهاند که با بهرهگیری از آن به تجاوز و دستاندازیهای بیشتر بپردازد.
درباره ایران باید گفت که آن کشور درحال حاضر خیلی کمتر از بیست سال پیش میتواند در برابر هجوم [نیروهای آموزش دیده روسیه] ایستادگی کند. زیرا سیاست فرانسویها و سپس انگلیسیها موجب شده است که آن کشور از توجه به قدرت واقعی خود یعنی گروههای متعدد سوار نامنظم غفلت کند و کوششهای احمقانه و بیفایدهای برای ایجاد یک ارتش منظم به عمل آورد.14 در نتیجه درحال حاضر هیچیک از رستههای ارتش ایران در وضعی نیست که بتواند در برابر ارتش روسیه ایستادگی کند بهطوریکه پس از چند ماه جنگ پادشاه ایران ناچار تسلیم میشود و باید همه شروطی را که روسها به او دیکته خواهند کرد قبول کند.»15
گزارش وزیر مختار انگلیس آینده ایران بسته به نتایج این جنگ است
کلنل مکدونالد کینیر 16 وزیرمختار انگلیس در ایران نیز در گزارشی بهتاریخ 28 اکتبر 1826 (کمابیش سه ماه پس از آغاز جنگ) از کمپ دهخوارقان به کمیته سری، از جمله نوشت:
«ادعایی بیجا نیست اگر گفته شود که آینده ایران تا اندازهای بسته به نتایج جنگی است که هماکنون درگیر آن است. ایران دارای وسایل و منابعی است که اگر لازم آید و درست بهکار گرفته شود، در برابر سیلی که از شمال سرازیر شده میتواند سدی ایجاد کند و جلو آنرا بگیرد، اما بدبختانه اختلاف و چنددستگی میان طبقات بالا امید هرگونه کوشش سودمند وکارساز برای دفاع از کشور را از میان برده است. در این سالها سیاست پادشاه (فتحعلیشاه) از میان بردن اریستوکراسی (اشراف) قدیم ایران و جایگزین کردن آنان با فرزندان و فرزندزادگان بیشمار خود بوده که رفتهرفته اداره امور ایالات و شهرها و حتی نواحی کوچک را با از میان بردن کمابیش همه خانوادههای قدیمی به آنان سپرده است.17
نتیجه این شده که فرماندهی سپاهیان ایران اکنون در اختیار بچهها یا شاهزادگانی است که تنبل و راحتطلب بار آمدهاند و فکر و ذکرشان فقط بزرگ جلوه دادن و بالا بردن شخص خودشان است و نسبت به یکدیگر نیز پر از کینه و تنفر هستند.
اگر سردار ایروان 18 و شاید محمدخان قاجار 19 را کنار بگذاریم، به عقیده من شاه حتی یک سردار قابل که بتواند گروهی از سپاهیان او را فرماندهی کند در اختیار ندارد. عباس میرزا بیتردید مردی جدی و فعال و با شهامت است، اما اکنون خونسردی و ملایمت و حضور ذهن خود را در هنگامی که نهایت لزوم را برای او دارد، از دست داده است.
پس از صلح گلستان، کارایی ارتش و استعدادهای نظامی عباسمیرزا رفتهرفته اُفت کرده است. نیروی توپخانه او که زیر نظر میجرلینزی 20 تشکیل شده بود، در آن هنگام دست کمی از توپخانه روسیه نداشت. پیشرفت سریعی که در سازمان چند گردان او زیرنظر و فرماندهی افسران انگلیسی بهعمل آمد به اندازه کافی ثابت کرد که اگر شاهزاده… نیات و اهداف اولیه خود را پی میگرفت، آنچه مورد نظر بود تأمین میشد. اداره ملزومات از هر لحاظ خیلی بدتر شده و درحال حاضر بهعلت اختلاس و تقلب مسئولان آن، بهگونهای شرمآور از نیازمندیهای اصلی جنگ خالی است. برای توپها اسب مورد نیاز است؛ در قورخانه روی هم رفته بیش از 2000 گلوله توپ پیدا نمیشود و دستکم نصف آنها هم برای دهنه (کالیبر) توپهایی که ساخته شده یا خیلی بزرگ یا خیلی کوچک است و مناسب نیست. در سراسر شهر تبریز برای ساختن گلوله تفنگ، سرب نمیتوان پیدا کرد و بیشتر تفنگها هم قابل استفاده نیست و حتی مقوا به اندازه کافی برای ساخت فشنگ پیدا نمیشود.
درباره پیاده نظام، بهنظر میآید که اعلیحضرت مشق نظام را که گاهگاه و با یک سیستم ناقص انجام میگیرد با دیسیپلین اروپایی اشتباه میکند. گردانهای او وقتی زیر فرمان مستقیم میجرهارت 21 (افسر انگلیسی) بودند تمرینهای خود را با دقت کمابیش خوب انجام میدادند؛ برای فرا گرفتن آنچه به آنها آموزش داده میشد استعداد و شایستگی بسیار بروز میدادند و از جهات دیگر نیز خیلی خوب از عهده برمیآمدند، اما وقتی از زیر نظارت او بیرون آمدند کاراییشان بهپایان رسید؛ اسلحه آنها بد است، دستمزدشان کم است و کسانیکه باید نسبت به ایشان عدل و انصاف را رعایت کنند، فریبشان میدهند و در نتیجه در وضع کنونی بههیچوجه نمیتوانند با ارتشی چون ارتش آموزش دیده روسیه مقابله کنند.22
با چنین وضعی که نیروهای ایران داشتند، آتش جنگ روشن شد. با وجود پیروزیهایی که نیروهای عباسمیرزا در آغاز به دست آوردند، عباس میرزا دریافت که نیروهایش توانایی رویارویی با نیروهای آموزش دیده روسیه را ندارند. از اینرو، ناچار دستور داد با نوشتن نامههایی دلجویانه به ژنرال یرملوف فرمانده سپاهیان روس و کنت نسلرود وزیر امورخارجه روسیه، آتشبسی بهمنظور بستن عهدنامه پیشنهاد شود، اما این نامهها با پاسخ منفی و تند آنان روبهرو شد….»
چرا انگلیس اقدامی یا اهتمامی در کار جنگ یا صلح نمیکند
میرزا ابوالحسنخان وزیر امورخارجه ایران چون متوجه گردید از نوشتن نامه به مقامات دولت روسیه نهتنها نتیجهای بهدست نمیآورد بلکه با پاسخ منفی آنها روابط بین دو کشور به تیرگی بیشتر میگراید، ناچار متوجه انگلیسیها شد. در نامهای که در اوایل تابستان سال 1242 ه. ق./1827 به مکدونالد کینیر وزیر مختار انگلیس نوشته از او گله میکند و میگوید مدت یازده ماه است که جنگ بین ایران و روسیه شروع شده ولی مقامات دولت انگلیس اقدامی یا اهتمامی در کار جنگ و صلح به عمل نمیآورند….
با وجود درخواستهای مستقیم و غیرمستقیم دولتمردان ایران برای صلح، چنان که کنت نسلرود وزیر امورخارجه روسیه در نامه مورخ 24 ماه مارس 1827 خود به میرزا ابوالحسن خان وزیر امورخارجه ایران گفته بود، امپراتور روسیه بر آن بوده است جنگ را تا هنگامی ادامه دهد که:
1- بتواند مرزهای روسیه را بهگونهای تعیین کند که ایران نتواند ناگهانی قلمرو روسیه را مورد حمله قرار دهد؛
2- دولت ایران مصالحه و بسته شدن عهدنامه صلح را مطابق خواست روسیه درخواست کند….
ارتش منظم یا نامنظم برای ایران
پس از شکست قاطع نیروهای عباس میرزا در جنگ دوم با روسیه، کارشناسان نظامی این پرسش را مطرح میکردند که چرا ارتش ایران در جنگ اول نیرومندتر از جنگ دوم بوده و توانسته چند سال در برابر نیروهای روسیه ایستادگی کند، درحالیکه در جنگ دوم نتوانسته و پس از مدتی کوتاه متحمل شکست شده است بهعبارت دیگر چرا نیروهای نظامی ایران در جنگ منجر به عهدنامه گلستان نیرومندتر از جنگ منجر به عهدنامه ترکمانچای بوده است؟ در پاسخ به این پرسش گفته میشد که در جنگ اول، ارتش ایران را بیشتر نیروی نامنظم سوار و مردان جنگجوی ایلی تشکیل میدادهاند، ولی در جنگ دوم بیشتر آنها نیروی منظم و بهاصطلاح آموزش دیده بودهاند….
محمدعلی میرزا والی کرمانشاه (پسر بزرگ فتحعلیشاه) از طرفداران پروپا قرص ارتش غیرمنظم (سواران ایلیاتی) به سبک قدیم بود و به ارتش منظم به سبک اروپا برای ایران عقیده نداشت. به گفته جان ملکم:
«محمد علی میرزا بهعنوان یک جنگجو در میان گروههای سوار نامنظم ایران از شهرت بسیار خوبی برخوردار است و از طرفداران جدی سیستم قدیمی جنگ میباشد که این سپاهیان بدان خو گرفتهاند.
او در هر فرصتی که دست میدهد اصلاحات پردردسر برادرش ولیعهد (عباس میرزا) را استهزاء مینماید (البته بدون دلیل هم نیست) و میگوید ایران حتی اگر دولت آن هم به اندازه کافی تثبیت شود، نخواهد توانست از عهده هزینههای یک ارتش منظم بزرگ ثابت برآید و نمیتواند بدون آنکه استقلالش را به خطر بیندازد، برای تأمین وسایل حصول به آن هدف بطور دائم مدیون و مرهون دولت دیگری باشد.»23
سرهارفورد جونز نیز در واقع گفته جان ملکم را تأیید میکرد. جونز در خاطرات خود 24 پس از اشاره به اختلافنظر بین عباس میرزا و محمدعلی میرزا در مسائل نظامی و تاکتیکهای اروپایی برای ارتش ایران میگوید:
همانطور که عباس میرزا از هر جهت طرفدار سیستم اروپائی است، محمدعلی میرزا عقیده عباس میرزا را تخطئه میکند و طرفدار سلاحهای قدیمی ایران مانند شمشیر و گرز و نیزه و تفنگ فتیلهای یا قرابین (نوعی تفنگ کوتاه و سبک که از روی اسب میتوانستند آنرا بهکار ببرند) و زنبورک است….
جونز… اضافه میکند، در آنموقع اگر او را مجبور میکردند یکی از آن دو شاهزاده را برای جنگ با روسها در قراباغ انتخاب کند، او محمدعلی میرزا و نیروی نامنظم او را با شمشیر و نیزه انتخاب میکرده و آنها را بر شاهزاده ولیعهد (عباس میرزا) و توپهایی که درست بهکار برده نمیشد و سربازان تازه کار و تفنگچیان نیمه تعلیم دیده او ترجیح میداده است….25
جیمز موریه (نویسنده کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی) که از سال 1814 پس از عزیمت سرگوراوزلی سفیر انگلیس در ایران، مدتی در راس نمایندگی انگلیس قرار داشت در پاسخ روبرت لیستون سفیر انگلیس در قسطنطنیه (استانبول) که انعقاد عهدنامه گلستان (1228 ه. ق./1813) را برای ایران زیانبار توصیف کرده بود میگوید:
«کوششهایی که برای وارد کردن دیسیپلین [اروپایی] در ارتش ایران بعمل آمد موجب شد که تا حدی آن ارتش درنظر روسها اهمیتی پیدا کند که در سابق هرگز نداشت. این اهمیت که روسها آنرا بیش از اندازه ارزیابی کرده بودند برای ایران مصیبتبار بود زیرا تهیه و تدارکی که فرمانده کل نیروهای روسیه در گرجستان برای حمله به ایران قبل از معاهده صلح فراهم دیده بود طوری دامنهاش وسیع و به اندازهای جنبه قاطعیت داشت که اگر طرفین به جنگ و منازعه ادامه میدادند احتمال زیاد میرفت که اثرات مهلکی برای شاه بهبار آورد. از جهت دیگر آن دیسیپلین که بهعلل مختلف نتایج و آثار مورد نظر را ببار نیاورده بود، باعث شده بود برای ایرانیان دلگرمی خطرناک و بیاساسی ایجاد کند و برای روسها هم فرصتی بهوجود آورد که بتوانند نیروهای ایران را مورد حمله قرار بدهند و به آنها دسترسی پیدا کنند، درحالیکه پیش از آن جنگهای نامنظم ایرانیان مانع از انجام آن بود. بنابراین وضع سپاهیان تعلیم دیده و دیسیپلین یافته ایران طوری بود که نمیتوانستند حریف سربازان روسی بشوند.»26
جان ویلیامکی 27 مورخ تاریخ نظامی و دبیر دیوان هند که به تمام گزارشهای ماموران انگلیس در آن ایام دسترسی داشته در کتاب خود که تقریباً 16 سال بعد از کتاب خاطرات جونز به چاپ رسیده پس از اشاره به سیاست دولت انگلیس مبنی بر تقویت نیروی نظامی ایران بهمنظور ایجاد مانع در برابر تهاجم یک دولت اروپایی به هند میگوید:
«ما برای ارتش ایران اسلحه انگلیسی و دیسیپلین انگلیسی فراهم کردیم، افسران ما طبق جدیدترین روش اروپائی سپاهیان محلی [ایران] را مشق نظام دادند و عباس میرزا ولیعهد با این سرگرمی تازه مشعوف میشد. اما کارشناسان صلاحیتدار مطلع همه متفقالقول هستند که این تجربه موفقیتآمیز نبوده است.»
«این واقعیتی غیرقابل انکار است که وقتی ایران در سال 1826 دوباره با روسیه درگیر شد وسایل و قدرت نظامیش مسلماً ضعیفتر از آن بود که در پایان جنگ اول داشت.»…
ملکم با نظر کلنل مکدونالد کینیر نماینده انگلیس در ایران موافقت دارد که تعلیم یک ارتش منظم برای عباسمیرزا بهمنظور حفظ پاسگاهها و قلاع نظامی و مهمتر از آن تأمین تاج و تخت سلطنت برای او ضرورت دارد.28 اما تأکید میکند حفظ نیروی بزرگ سوار نامنظم در اوضاع و احوال فعلی ایران و افزایش و تقویت آنها میتواند بهترین مدافع کشور در مقابل حمله یک کشور اروپایی (روسیه) باشد….
متجاوز کیست؟ ایران یا روسیه؟
در گرماگرم جنگ ایران و روسیه، بخشی از گزارشهای کلنل مکدونالد کینیر وزیرمختار انگلیس (از تاریخ 21 آوریل تا 14 ماه مه 1827) که از تبریز برای کسانی از جمله حکمران کل هند و کمیته سرّی و هیئت مدیره امور هند و… فرستاده شده، در وزارت امورخارجه انگلیس تلخیص و در تاریخ 24 اوت 1827 مموراندمی که در زیر میآید، تهیه شده است.29
در این گزارش (یا مموراندم) به نکاتی چند مانند هدف روسها از اشغال ایالات شمالی ارس آمادگی عباس میرزا برای صلح شکست ماموریت میرزا محمد علی آشتیانی درخواست میانجیگری از انگلیس و… اشاراتی شده است:
«میرزا محمد علی در راه رفتن به تهران است تا نتیجه ماموریتش را به پادشاه گزارش بدهد.
عقیده برآنست که ژنرال روسی (ژنرال یرملوف) قلمرو ایران را با نیرویی که تعداد آن 35 تا 40 هزار نفر تخمین زده میشود و 12 تا 15 هزار نفر آن نیروی نامنظم است از سه نقطه مورد حمله قرار خواهد داد. هدف عمده این جنگ احتمالاً محاصره ایروان است که قلعه بسیار مهمی است و سرنوشت جنگ بسته به آن خواهد بود.
شاهزاده ایران (عباس میرزا) نیز با ارتشی شاید از لحاظ تعداد برابر با آن، فکر رویارویی در میدان جنگ را رها نموده، اما با نیروهای پیاده و توپخانه خود از قلاع و گذرگاهها دفاع خواهد کرد. در ضمن بر آن است با نیروی سوار خود پیوسته دشمن را از پشت سر مورد حمله قرار دهد و به ستوه آورد و ایالات شیروان و شکی در قراباغ را ویران سازد و روسای ناراضی را به مخالفت تشویق کند.
پادشاه به پسرش (عباس میرزا) کمک زیادی نمیدهد و بیشتر در فکر آرامش و آسایش خودش میباشد….
شاهزاده ایران (عباس میرزا) چون ادعایش برای گرفتن اعانه نقدی از طرف انگلستان رد شده سخت رنجیده است. غفلت از طرف انگلستان ممکن است او را بر آن دارد تا روابط قدیم خود را با فرانسه تجدید نماید و همینطور با کشور اطریش که اخیراً نسبت به ایران تمایلات دوستانه نشان داده رابطه برقرار کند….
میرزا محمد علی پس از ورود به تفلیس با ژنرال یرملوف و موسیو مزاروویچ مذاکراتی بهعمل آورده و سپس اعلام کرده است که اگر ژنرال یرملوف مایل باشد متارکهای منعقد سازد او حاضر است در این باره با او مذاکره کند.
به این نماینده ایران اجازه داده نشد به سنپترزبورگ برود اما به او گفته شده هرچه را میخواهد بنویسد. بنابراین او نامهای نوشته و کوریه حاوی پیشنهادهای او به سنپترزبورگ فرستاده شده است.
ژنرال دویتچ (Gen. Devitch) از افسران مورد اعتماد امپراتور (روسیه) از سن پترزبورگ آمد و نظرات امپراتور را چنین بیان کرد: «تا ایران خود اعلام نکند که متجاوز است و تا روسیه قلاع نظامی و رودخانهای بدست نیاورد که بتواند از مرزهای خود حفاظت کند، اعلیحضرت امپراتور صلح نخواهد کرد.» او همچنین به خساراتی که روسیه متحمل شده اشاره کرده و لزوم جبران آنرا یادآور شده است.30 میرزا محمد علی در پاسخ گفته است روسیه متجاوز اول بود و تصرف قلاع نظامی و یک رودخانه منوط به خواست خداوند است. او یک ماه در تفلیس توقف کرد….
در نتیجه امتناع شاه از پشتیبانی عباس میرزا از طرف جنوب، نواب والا مجبور شد نیروی پیاده نظام (نیروی منظم) خود را برای اشغال قلاع و گذرگاهها بهکار گیرد، درحالیکه این کار را با نیروی غیرمنظم میتوانست انجام دهد. نیروهای او بالغ بر 15000 نفر پیاده، 21000 نفر سوار است 10000 نفر سپاهی هم تهران را ترک گفتهاند تا به او ملحق شوند.
به ارتش شاه که دستور داده شده در… دشت سلطانیه متمرکز گردند، بطور متوسط تخمین زده میشود بالغ بر 31000 نفر پیاده و 48000 نفر سوار باشند. این نیروها برای مقابله با یک نیروی اروپایی در میدان جنگ توانایی ندارند اما بخوبی میتوانند بطور مستمر دشمن را مورد حمله قرار دهند و به ستوه آورند….
وزارت امورخارجه 24 ماه اوت 1827»
صلح ایران و روسیه
شروط پاسکیویچ برای صلح با ایران
ماموریت میرزا صالح
عباس میرزا و فتحعلیشاه نه تنها در دست زدن به جنگ با روسها مرتکب اشتباه شدند، در انتخاب زمان برای پیشنهاد متارکه و صلح نیز اشتباه کردند. به بیانی دیگر، در یکی دو فرصت مناسب که میتوانستند بهتر با روسها کنار آیند فرصت را از دست دادند و ناچار وقتی مجبور شدند پیشنهاد روسها را برای صلح بپذیرند که در موضع ضعیفی قرار داشتند، یعنی هنگامی که روسها تبریز را اشغال کرده بودند و تهدید میکردند که روانه تهران خواهند شد.
در اواخر تابستان سال 1242 ه. ق/1827 میلادی کنت نسلرود صدراعظم و وزیر امورخارجه روسیه به ژنرال پاسکیویچ دستور داد با توجه به پیشرفتهای چشمگیر ارتش روسیه در جنگ، به دولت ایران پیشنهاد صلح کند.31 ژنرال پاسکیویچ در صدد برآمد درباره متارکه جنگ و برقراری صلح برپایه شروط روسیه از مقامات ایران باصطلاح استمزاج کند. بدینمنظور محمدامینخان قاجار داماد فتحعلیشاه و شوهر خواهر عباسمیرزا را که در اسارت آنها بود نزد عباسمیرزا فرمانده نیروهای ایران فرستاد و از او درخواست کرد شخص «معتمد و امینی» را از طرف خود برای مذاکره درباره صلح نزد او بفرستد.
عباسمیرزا که در نتیجه شکستهای پیدرپی از روسها مستأصل و درمانده شده بود ازین پیشنهاد استقبال کرد و میرزا صالح «منشی دیوان خاص» خود را برای مذاکره نزد ژنرال پاسکیویچ فرستاد.
میرزا صالح کی بود؟
میرزا محمد صالح شیرازی کازرونی فرزند حاج باقرخان در 1230 ه. ق (1814) از طرف عباس میرزا نایبالسلطنه برای فراگرفتن زبانهای انگلیسی و فرانسه و فن چاپ به انگلستان فرستاده شد و مدت سه سال و نه ماه و 20 روز در لندن مشغول تحصیل بود و در 1234 به ایران بازگشت و به سمت منشی و مترجم عباسمیرزا منصوب گردید.
میرزا صالح نخستین مجمع فراماسیونری را در ایران دایر کرد و در سال 1253 ه. ق یعنی سال چهارم سلطنت محمدشاه قاجار نخستین روزنامه چاپ سنگی به نام «کاغذ اخبار» را در تهران انتشار داد….
تلّقی عباس میرزا از انتصاب پاسکیویچ
عباسمیرزا وقتی از خبر برکناری ژنرال یرملوف دشمن سرسخت ایران و انتصاب ژنرال پاسکیویچ به جای او اطلاع پیدا کرد با خوشحالی نامهای به پاسکیویچ نوشت و این برکناری و انتصاب از طرف روسیه را برای جلب رضایت دولت ایران قلمداد کرد. درحالیکه برکناری یرملوف و انتصاب پاسکیویچ به جای او بهعلت بیاعتمادی نیکلا از اولی و اعتماد او به دومی بود….
پاسکیویچ پس از دریافت نامه مزبور در پاسخ نامهای بهتاریخ 14 ذیحجه 1241 (20 ژوییه 1826) نوشت و به عباس میرزا گفت اگر گمان میکند انتصاب او برای استرضای دولت ایران است سخت اشتباه میکند….
بیمناسبت نیست یادآور شود که رفتار ژنرال پاسکیویچ از جهات مختلف با روش ژنرال یرملوف فرق داشت. یرملوف به آداب و رسوم مردم مناطق مختلف توجهی نداشت و میخواست با سختگیری و ارعاب امور مورد نظر خود را پیش ببرد، درحالیکه پاسکیویچ با رفتاری مسالمتجویانه و احترام به قوانین اسلام و سازمانهای اسلامی سعی میکرد با حکام و متنفذین محلی دوست شود و با تحبیب، آنان را به دوستان و متحدان خود تبدیل کند…. پاسکیویچ… برای آنکه حتیالمقدور از درگیری با حکام محلی اجتناب شود با دادن رشوه و وعده و وعید سعی میکرد آنان را بهسوی خود جلب کند. با این روش روسها میتوانستند احتیاجات و مواد غذایی افراد ارتش خود را بهتر و آسانتر تأمین کنند.32
میرزا صالح روز چهارشنبه آخر ذیحجه 1242 برابر با 24 ژوییه 1827 از دهکده چورس (واقع در 30 کیلومتری خوی) محل اردوگاه نیروهای ایران با معرفینامهای از طرف عباسمیرزا ولیعهد و فرمانده نیروهای ایران و یادداشتی از مکدونالد کینیر (نماینده انگلیس در ایران) مبنی بر اینکه ایرانیان نیز علاقمند به مذاکره برای متارکه جنگ و برقراری صلح هستند عازم اردوگاه ارتش ژنرال پاسکیویچ در عباسیه شد. پاسکیویچ در آن موقع در قلعه عباسآباد (عباسیه) در ساحل شمالی رود ارس به سر میبرد که به تازگی روسها آنجا را تصرف کرده بودند….
میرزا صالح در دیدار با پاسکیویچ گفت:
«خواهش ما این است که اگر کارگزاران و سرحدداران شما بهتر از پیش با ما رفتار کنند عهدنامهای که در گلستان بسته شده بود و بواسطه بیعدالتی و بدرفتاری سرحدداران شما فتوری در آن بههم رسید، عهدنامه مزبور بههمان کیفیت بسته شود.»
این گفته میرزا صالح موجب شد که پاسکیویچ پاسخی تند و پرخاشگرانه بدهد: «آن عهدنامه را خود شکستید». با آنکه پس از فوت امپراتور سابق (الکساندر) لازم بود یک نفر را برای تهنیت گفتن به امپراتور جدید به روسیه بفرستید کوتاهی کردید و نفرستادید تا آنکه امپراتور، پرنس منشیکوف را با تحف و هدایای دوستانه و نامهای مشفقانه به ایران فرستاد و به او دستور داده شده بود به همه مقامات ایران بگوید قصد دولت روسیه توسعه روابط دوستانه بین دو کشور است و اگر جزئی حرفی و یا نقاری در بین باشد رفع کند. اما وقتی ایلچی مزبور به ایران رفت به او حرمت نکردید و به حرفهای او گوش ندادید و بیاندازه با او بدرفتاری کردید و در موقعی که امپراتور روسیه تازه تاج بر سر گذاشته بود و اعزه ممالک فرنگستان برای مبارکباد حاضر بودند، خبر رسید عباسمیرزا بیآنکه به سرحدداران و کارگذاران روسیه اخطاری کند داخل کشور ما شده و سپاهیان او به هر جا که رسیدند آنجا را ویران و رعایای ما را مستأصل و پریشان کردند و خسارات کلی به ما رساندند و جمع کثیری از صالداتهای ما را اسیر کرده دیار به دیار بردند…. امپراتور از این رفتار خشمگین شد و گفت دولت ایران تا این حد او را عاجز و بیکاره میپندارد و… مصمم گردید برای رفع این خفت و بیحرمتی شما را تنبیه کند که هم شما و هم دیگران بفهمند هر کس با دولت روسیه بدعهدی کند و آن دولت را ضعیف بشمارد بهجزای خود خواهد رسید.
میرزا صالح در گزارش خود پس از اشاره به اینکه به گفتههای پاسکیویچ پاسخ مناسب داده میگوید ماحصل حرفهای سردار روس این بود که طبق حکم امپراتور باید محال ایروان و نخجوان متعلق به روسیه باشد و رود ارس سرحد قرار داده شود و ایران باید از عهده هزینه لشکرکشی و خسارتی که به روسیه رسیده برآید و در غیر اینصورت با ارتش عظیم خود از آب (رود ارس) گذشته به تبریز و یا تهران میرود و به هر جا برسد به کسی رحم نخواهد کرد….
میرزا صالح در پاسخ پاسکیویچ گفت اگر چه اجازه ندارم که «بنا و قرار کار را به شما بگویم ولی اینقدر میدانم که دولت ایران سوای آنچه در عهدنامه گلستان ذکر رفته زیاده از آن یک وجب از زمین هیچ ولایتی را نخواهند به شما واگذاشت، شاید قدری وجه از برای ضرر امساله به شما بدهند مضایقه نیست. جمعی از نمک ناشناسان و بیغیرتان به دولت خود خیانت کرده و قلعه عباسیه را به شما واگذاشتند». سپاهیان پادشاه ایران در فصل بهار آینده در تمام منطقه نخجوان به تاختوتاز خواهند پرداخت و آنجا را ویران میسازند و تمامی نخجوان و ایروان ویران میشود و هیچ کس را در آنجا زنده نخواهند گذارد. تمامی نواحی اطراف شما تبدیل به بیابان میگردد و «از هر سو به شما تاخت خواهند آورد تا ببینیم کدام طرف به تنگ میآید. نه ما را از شما هراسی است و از آمدن شما هم کسی را ترسی نیست بلکه خوشنود میشوند که شما به جایی بیائید که به هیچوجه بلدیتی نداشته باشید آنوقت به شما ثابت خواهد شد که گرفتن ولایات ما خالی از اشکال نیست»…. سرانجام تصمیم گرفته شد میرزا صالح قاصدی نزد عباس میرزا بفرستد و او را از چگونگی مذاکرات آگاه کند و ضمناً دستورالعمل تازهای دریافت نماید. چهار روز بعد پاسخی کوتاه رسید مبنی بر اینکه اولیای دولت ایران با شروط پاسکیویچ موافقت ندارند….
پس از آنکه ژنرال پاسکیویچ شروط روسیه را برای صلح با ایران اعلام کرد، میرزا صالح که ظاهراً نمیخواست یا جرأت نداشت خود شروط سنگین روسها را به اطلاع اولیای دولت ایران برساند پیشنهاد کرد یک نفر را همراه او نزد «نواب نایبالسلطنه (عباس میرزا) بفرستند تا مکنون خاطر» پاسکیویچ را به اولیای دولت ایران بگوید…. پاسکیویچ، گریبایدوف را که از خویشاوندانش بود انتخاب و همراه میرزا صالح روانه اردوگاه عباس میرزا کرد….
گزارش گریبایدوف
گریبایدوف برای دیدار با عباس میرزا همراه میرزا صالح روز اول ماه اوت 1827 (20 ژوییه 1827 طبق تقویم ژولیان معمول در روسیه سده نوزدهم) برابر با 8 محرم 1243 وارد قلمرو ایران شد و به روستای چورس رفت و با عباس میرزا دیدار کرد.
گریبایدوف از مذاکرات خود با عباس میرزا گزارشی برای ژنرال پاسکیویچ تهیه کرده که بخشی از ترجمه فارسی آن در اینجا نقل میشود:
… شاهزاده دستور داد همه از چادر خارج شوند و در چادر فقط ما دو نفر ماندیم و مترجم من ولی در پشت پرده سایه شخصی نمایان بود که من او را اللهیارخان (آصفالدوله) تشخیص دادم.
بالاخره عباسمیرزا حاضر شد شروط صلح را بشنود و گفت که قسمتی از شروط را از میرزا صالح شنیده است. مترجم من بهطور مبسوط شرح داد که دولت ما چه میخواهد. طبق دستوری که قبلاً به او داده بودم، از دایره ادب خارج نشد و همواره سعی داشت عزتنفس شاهزاده را جریحهدار نکند.
شاهزاده چند بار کوشش کرد حرفهای مترجم را قطع کند ولی من با کمال ادب خواهش کردم که حوصله کند والا مأموریت من ناتمام خواهد ماند. وقتی که همه توضیحات از طرف ما داده شد شاهزاده با عصبانیت فریاد زد: «پس این است شروط شما؟ شما به شاه ایران این شروط را دیکته میکنید، مثل اینکه به یک تبعه خود دستور میدهید. شاه ایران از دو ایالت ایروان و نخجوان صرفنظر کند! غرامت جنگ هم بپردازد! بگویید بدانم چه وقت شما شنیدهاید که شاه ایران تبعه شاه دیگری بشود؟ او خودش همیشه تاجبخش بوده است. ایران هنوز از بین نرفته است».
به شاهزاده گفتم: ایران هم روزهای سعادت و قدرت و افتخار به خود دیده است، اما جسارتاً باید به نواب و الاّ یادآوری کنم که شاه سلطانحسین از افغانها شکست خورد و تاج و تخت را از دست داد و به عقل سلیم نواب والا واگذار میکنم که قضاوت کنند روسها چه اندازه از افغانها قویتر هستند.
– کسی از شاه سلطان حسین برای کاری که کرد تعریف نمیکند. او بسیار ضعیفالنفس بود. آیا ما هم باید دنباله عمل او را بگیریم.
– من از مرد و پادشاه بزرگ ناپلئون اسم میبرم که جنگ را به داخل روسیه کشاند و این عمل به قیمت از دست دادن سلطنت برای او تمام شد.
شاهزاده جواب داد: او حقیقتاً مرد شجاعی بود و تا آخرین دقایق از خود دفاع کرد، ولی شما روسها مانند فاتحان تمام جهان میخواهید همه جا را تصرف کنید، ایالات را مطالبه میکنید، پول میخواهید، و هیچگونه حرفی را هم غیر از حرف خودتان قبول ندارید.
من به او گفتم: در پایان هر جنگی، که برخلاف انصاف و عدالت با ما شروع شود، ما مرزهای خود را وسعت میدهیم و بدینوسیله دشمنان را که جرأت کرده به خاک ما تجاوز نمودهاند از خود دورتر میسازیم، و از این نظر است که باید ایالات ایروان و نخجوان به ما واگذار گردد. پول هم یک نوع اسلحه است که بدون آن نمیشود جنگ کرد. این تجارت و چانه زدن نیست نواب والا، خسارت هم نیست. ما با مطالبه پول یکی از وسائل خسارت زدن مجدد را برای مدت طولانی از دست دشمن خارج میکنیم…. به او حالی کردم که در کشور ما قدرت مطلق در دست یک نفر و آن شخص امپراتور است و هیچکس قدرت سرپیچی از اوامر تزار را ندارد، و شروط صلح را هم با نظر امپراتور تنظیم کردهاند و فرمانده قوا و دیگران فقط مسئول اجرای آنند.
در اینجا، من ایران را مثال آوردم که چگونه قدرت مطلقه با هوی و هوس صاحبان املاک و عقاید مختلف در شورای سلطنتی نقض میگردد، یا به تبلیغات و خطابه مهیج یک بیابانگرد از کربلا،33 کشور به جنگی فلاکتبار کشیده میشود.
عباس میرزا مرتب به طرف پردهای نگاه میکرد که پشت آن اللهیارخان (آصفالدوله) نشسته بود و گفت:… خودم به پترزبورگ میروم یا پسر بزرگم را میفرستم. او ولیعهد من است، چنانکه من ولیعهد شاه هستم، دست امپراتور اعظم را میبوسم، تخت سلطنتش را میبوسم، ما به او اهانت کردیم، عذرخواهی خواهیم کرد، او مقتدر ولی مهربان است، اگر ولایات و پول بخواهد پول و تمام آذربایجان و حتی خودم را فدای او خواهم کرد، و با این رفتار صمیمانه مشمول عنایت و حمایت امپراتور قرار خواهم گرفت….
او شروع کرد به محاسبه ایام و اینکه در ظرف چند روز جواب از پترزبورگ خواهد رسید…. هر چه خواستم به او بقبولانم که در موقع جنگ این قبیل اقدامات ممکن نیست، او سر حرف خودش باقی بود.
این طرز تفکر منحصر به ایرانیان است که مذاکرات رسمی را به صحبتهای دوستانه خصوصی تبدیل میکنند و از مأمور طرف مخاصمه مثل یک دوست قدیمی میخواهند که به نفع ایشان اقدام کند….
صحبت ما شش ساعت طول کشیده بود….
در تمام مدت اقامتم در تبریز شاهزاده را با این احوال و روح موافق و با این آمادگی برای سازش و چنین پشیمان و نادم ندیده بودم….
صبح زود میرزا محمدعلی مستوفی آمد و تمام پیش از ظهر وقت مرا با صحبت کردن گرفت. گفتار او درباره این موضوع بود که وضع شاهزاده و بطور کلی کشور ایران خوب نیست. حرفهای او باعث تعجب من شد. غرور ایرانی یکسره از بین رفته بود. مطالبی را که دیروز نتوانسته بودم به خود شاهزاده بگویم (چون دقیقهای تنها نبودیم) امروز به میرزا محمدعلی گفتم. گفتم پس از آنکه تمام آذربایجان بوسیله ما تصرف شود، وضع شاهزاده چه خواهد شد و چه صورتی پیش برادرانش خواهد داشت؟ درصورت ادامه یافتن جنگ، همه بدبختیهایی که نصیب ایران خواهد شد به گردن او گذاشته میشود. آن وقت نه تنها حق ولایتعهدی را نخواهد داشت بلکه از تاج و تخت نیز محروم خواهد گشت….
روز 23 ژوییه میرزا اسمعیل با طرح قرارداد متارکه جنگ که خود شاهزاده دیکته و تدوین کرده بود و به تصویب شاه نیز رسانده بودند نزد من آمد…. طرف ایرانی مایل بود که ما غیر از عباسآباد ناحیه نخجوان و اچمیادزین را نیز تخلیه کنیم و برای حفظ کلیسای اچمیادزین دو کلانتر از طرف ما و آنها گمارده شوند، ولی افراد نظامی ایران و روس در آنجا مستقر نشوند….
وقتی دیدم که مذاکرات درباره متارکه جنگ فقط بهانهای است برای اینکه مرا مدت بیشتر در اردوگاه خود نگهدارند، گفتم که ما احتیاجی به قطع عملیات نظامی نداریم و پیشنهاد متارکه جنگ هم از طرف شاهزاده بوده است. ما شروطی را که برایمان قابل قبول است ارائه کردهایم و اینک شما مختارید که آن را بپذیرید یا رد کنید، اما توصیه من به عباسمیرزا اینست که برای آرامش این سرزمین و آسودگی شخص شاه که به سن کهولت رسیده است و نیز برای امنیت شخص شاهزاده بهتر است که صلح را با شروط معینی که پیشنهاد میشود بپذیرد….
بالاخره مأموران ایرانی را متقاعد کردم که اگر پیشروی ما ادامه پیدا کند و تمام آذربایجان را تصرف کنیم، برای تثبیت استقلال این ایالت وسیع، مجبور خواهیم شد تا ده فرسنگ به مرزهای آن مانده اجازه سکونت به ایرانیان ندهیم… و با این ترتیب برای همیشه روابط سیاسی خود را با ایران که عهدنامهها را محترم نمیشمارد قطع خواهیم کرد و دیگر اعتنائی به ایرانیان نخواهیم داشت….
روز 25 ژوئیه مرا به حضور عباس میرزا بردند….
لحن شاهزاده بسیار حقیرانه بود. معذرت خواست از اینکه مأموران او مزاحم من شدهاند و گفت که از نظرات ما درباره آینده خودش مطلع است، ولی نگران وضع خود نیست و فقط ناراحتی او از خطایی است که نسبت به امپراتور مرتکب شده و عنایت او را از دست داده است. سپس تقاضای ده ماه متارکه جنگ کرد…. گفتم اگر فرمانده کل ارتش روس، با اتلاف وقت در نیمه راه، پیروزی خود را متوقف کند چه جوابی میتواند به امپراتور بدهد؟ متارکه جنگ ده ماهه همان صلح است، و فایده متصوره، عبارت از این امیدواری مبهم است که خود شاهزاده یا پسرش به پترزبورگ سفر کنند. ولی آیا شاهزاده حاضر خواهد بود در پترزبورگ همه مواد عهدنامه صلح را که منطبق با منافع روسیه است، امضاء کند؟….
عباس میرزا با حرارت تمام گفت: «… اگر امپراتور شخصاً به من یا پسرم اراده خود را اعلام نماید، و ما را از حمایت خود در آینده مطمئن سازد، ما تمام شروط را قبول و امضاء خواهیم کرد و من هماکنون پسرم را به ژنرال پاسکیویچ بعنوان گروگان معرفی میکنم و دو نفر از برادرانم را نیز به اردوگاه ژنرال میفرستم و….»
من با اطمینان کامل از اینکه دشمن ما خواهان ادامه یافتن جنگ نیست، اردوگاه ایران را ترک کردم. برای من مسلم شد که جنگ برای آنها سنگین و وحشتآور است. شکستهای پیدرپی باعث تضعیف روحیه آنها شده و همه را ناراضی کرده است…. با اینکه مراقبت شدید بود، چند بار سوارها میآمدند و از مترجم من سؤال میکردند چه موقع صلح میشود؟ میگفتند از جنگ بسیار خسته شدهاند…. رجال به سخاوتمندی شاه امیدوار نیستند. شاه دیگر مایل نیست پول خزانه را مانند ایام گذشته خرج کند میرزا محمدعلی به من میگفت که سربازان شاه موجبات ترس و وحشت ساکنان محل را بیشتر فراهم میسازند. دوازده هزار خروار گندم مالیاتی که به ایالت خوی تحمیل شده بهدستور شاه باید به زور از قرار هر خروار یک تومان خریداری شود، درصورتی که خودش آنرا به خرواری پنج تومان به مردم میفروشد….
***
گرچه شروط روسها برای صلح بطور کلی مورد موافقت مقامات دولت ایران قرار نگرفت و رد شد، اما ظاهراً فتحعلیشاه بیمیل نبوده که برخی از ولایتها معاوضه شود. ژنرال پاسکیویچ در گزارشی که در 15 ژوییه 1827 (21 ذیحجه 1242) به امپراتور روسیه نوشته میگوید: «شاه از ترس ناراضی شدن مردم که به ظاهر بیش از باطن کار اهمیت میدهند خواستار معاوضه برخی از ولایاتست به این معنی که از طرف رود ارس دو ولایت به ما بدهد و بدینوسیله طالش و مغان به ایران برگردد. اما درباره هزینههای جنگ دولت ایران چیزی نمیگوید».34
با پذیرفته نشدن شروط پیشنهادی روسها از طرف ایران، شعلههای آتش جنگ دوباره برافروخته شد و… در ظرف دو ماه و نیم ارتش عباسمیرزا یکسره مضمحل شد. تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان به تصرف روسها درآمد و پاسکیویچ تهدید میکرد که اگر دولت ایران با شروط پیشنهادی روسیه موافقت نکند با نیروهای خود روانه تهران خواهد شد….
اگر عباس میرزا پیشتر با پیشنهاد روسها موافقت میکرد شاید میتوانست با گفتگو آن شروط را سبکتر کند؛ ولی نخواست یا نتوانست در شورای سلطنتی با نظر اللهیارخان آصفالدوله و حسینخان سردار ایروانی و برادرش که طرفدار ادامه جنگ با روسها بودند مخالفت کند.
در اینجا چند نکته را نباید ناگفته گذاشت. کسانیکه با پیشنهادهای تحقیرآمیز روسها مخالفت میکردند و طرفدار ادامه جنگ بودند، گذشته از منافع شخصی شاید حس میهندوستی و عرق ملی هم محرک آنان بوده است، ولی آیا نمیدانستند با مشکلاتی که عباسمیرزا و نیروهایش دارند، نمیتوانند با نیروهای تعلیمدیده روسیه مقابله کنند و شکست از روسیه مشکلات را بیشتر و اوضاع را از بد، بدتر خواهد کرد؟
جان مکدونالد کینیر کمابیش یک ماه پس از تصرف تبریز به دست روسها، در نامهای به تاریخ 16 دسامبر 1827 خطاب به اعضای کمیته امور هند در لندن نوشت:
«…. تردید ندارم که شما [اعضای کمیته] با تأسف آمیخته به دلسوزی اطلاع خواهید یافت که هیچ چیز جز واگذاری سرزمینهای وسیع کشور و پرداخت مبالغ زیادی از خزانه پادشاهی نمیتواند شاه یعنی متحد قدیمی شما را از خطری که تاج و تخت او را تهدید میکند، نجات دهد…. عملیات فاجعهآمیز نظامی در سراسر قلمرو کشور نشانههایی را آشکار ساخته که حکایت از نظام فاسد و منحط حاکم بر این سرزمین دارد».35
پیشروی روسها به سوی تبریز
پس از تصرف عباسآباد، راه به سوی تبریز برای پیشروی نیروهای روسیه هموار شد و ژنرال پاسکیویچ، سرمست از پیروزیهای خود، در نامهای به امپراتور روسیه نوشت، اگر مشکلاتی پیش نیاید نیروهای او هرچه زودتر عازم تبریز مرکز حکومت آذربایجان خواهند شد.
تابستان 1243 ه. ق/1827 هوا در دشتهای اطراف ایروان خیلی گرم و خشک بود. نیروهای مأمور محاصره آن شهر به فرماندهی ژنرال کراسوفسکی متحمل صدمات بسیار شدند. در 21 ژوئن 1827 دو ماه تمام بود که یک قطره باران نباریده بود. آن فرمانده ناچار شده بود در اچمیادزین (اوچکلیسا) توقف کند و پس از فراهم کردن تدارکات و آذوقه، وقتی آماده پیشروی میشد نیروهای عباسمیرزا ناگهان به اچمیادزین رسیدند و تلفاتی سنگین به نیروهای کراسوفسکی وارد ساختند….
پس از درگیریهای پراکنده در مناطق مختلف، با وجود شجاعت و تهوری که ایرانیان از خود نشان میدادند، بهعلت برتری نیروهای روسیه، سرانجام نیروهای عباسمیرزا شکست خوردند و از پای درآمدند. یک دسته از نیروهای روسیه به فرماندهی ژنرال اریستوف به دستور پاسکیویچ پس از تصرف مرند با راهنمایی و کمک ارمنیان که از مخالفان قاجار بودند 36 در میان استقبال عدهای از ایرانیان ناراضی و از دید برخی کسان، خیانتپیشه، از جمله آقا میرفتاح مجتهد تبریز که میگفتند مقاومت در برابر دشمن منجر به خونریزی غیر ضرور مسلمانان خواهد شد در بامداد روز 22 ربیعالاول 1243/13 اکتبر 1827 با نواختن موزیک و با هلهله و شادی وارد تبریز شدند.
تقریباً یک هفته پس از آن (28 ربیعالاول 1243/19 اکتبر 1827) پاسکیویچ نیز با نیروی پانزده هزار نفری خود وارد آن شهر شد.
ادوارد بریمر
«ادوارد بریمر» شرح جالب توجهی درباره ورود نیروهای روس به تبریز در خاطراتش نوشته است:
اریستوف، جلو سوارانش به دنبال یک اسکورت از سواران ایرانی با اسبهایی که با تجهیزات گرانبها آراسته شده بودند، کلید شهر را از بیگلر بیگی شرمسار و تحقیرشده تبریز دریافت کرد. او چهارنعل ولی آهسته حرکت میکرد؛ نوای دسته موزیک و صدای طبلهای سربازان روس و فریادهای الله الله ایرانیانِ دلشکسته و افسرده بلند بود و در طول راه، منظره مراسم ابتدائی قربانی کردن گوسفندان بیشمار بهعنوان پیشکش برای استمالت و استرضای نیروهای فاتح دیده میشد.
سه روز بعد ژنرال پاسکیویچ وارد تبریز شد و با استقرار یک پادگان 14000 نفری در آنجا، تسخیر شهر را تحکیم کرد.
به نوشته بریمر، افسران روسی در خیابانهای تبریز به قدم زدن و گردش پرداختند و به کسانی که تازه وارد میشدند تبریک میگفتند. گریبایدوف هم در میان این افراد بود….
ژنرال پاسکیویچ در کاخ عباسمیرزا مستقر شد. یکی از نخستین کارهای او دیدار از همسر نماینده انگلیس و ادای احترام به او بود که شوهرش سر جان مکدونالد کینیر در آن هنگام در تبریز نبود. پاسکیویچ میخواست ترس او و دیگر اروپاییان مقیم آن شهر را از میان ببرد. طبق گزارش یکی از افسران او، هر شب مهمانی و ضیافتهایی ترتیب داده میشد، چنانکه انگلیسیهای مقیم تبریز بعنوان خوشترین ایام از آن یاد میکنند. اما در پشت این شادیها، روسها سخت نگران مشکلاتی بودند که پیش روی آنها قرار داشت. ژنرال پاسکیویچ میبایست درباره یک عهدنامه مهم صلح با مقامات ایران مذاکره کند. برپایه این عهدنامه باید تعلق اراضی اشغالشده به روسیه تأیید شود و موضوع غرامت و مسایل دیگر حل وفصل گردد. از آنجا که روسها درصدد جنگ با عثمانی (ترکیه) بودند نهایت ضرورت را داشت که این مذاکرات هرچه زودتر انجام شود و رابطه جنگی با ایران به رابطهای صلحآمیز تبدیل گردد.37
پیش از ورود اریستوف به تبریز شماری از مردمان ناراضی کاخ محل سکونت عباسمیرزا را تاراج کردند.38
مکدونالد کینیر وزیر مختار انگلیس در گزارشی اوضاع مصیبتبار تبریز را پس از شکست نیروهای عباسمیرزا چنین شرح میدهد:
«…. تبریز بدون مقاومت محاصره شده، وزیر اعظم (اللهیارخان آصفالدوله) به اسارت روسها درآمده، شاهزاده (عباس میرزا) بیارتش مانده و سراسر آذربایجان سر به طغیان برداشته و همه روزه نمایندگانی از طرف رییس هر ایل و منطقه نزد دشمن میروند و پیشنهادهایی برای اظهار وفاداری تسلیم میکنند….
به عقیده من هیچ چیز جز قطع فوری مخاصمات نمیتواند تاج و تخت اعلیحضرت یا کشورش را از شورش و هرجومرج و خونریزی مصون بدارد. خواستهای روسها بیش از اندازه زیاد است، اما فکر میکنم در نتیجه نشستی که قرار است میان شاهزاده (عباسمیرزا) و فرمانده کل (ژنرال پاسکیویچ) برگزار شود امکان داشته باشد در آن تعدیلی صورت گیرد. به هرحال اکنون ایران چارهای جز دادن وعدهای مبنی بر پذیرش شروط پیشنهادی ندارد….»39
روزهای سخت
پاسکیویچ پس از تصرف تبریز، تهدید کرد اگر دولت ایران شروط پیشنهادی روسها را نپذیرد، او با نیروهایش عازم تهران میشود و فتحعلیشاه و عباسمیرزا ناچار موافقت خود را با پذیرش شروط روسها و مذاکره درباره عهدنامه صلح اعلام کردند.
خواستهای روسیه برای ایرانیان بسیار سنگین و غیرمترقبه بود. بنا به روایتی، پاسکیویچ آغاز مذاکرات برای تنظیم عهدنامه صلح را موکول به موارد زیر کرده بود که میبایست قبلاً انجام و تأمین شده باشد:
1- ولایات ایروان و نخجوان در دو سوی رود ارس متعلق به روسیه باشد.
2- رود ارس از ابتدای مرز ایروان تا یدی بلوک مرز میان دو کشور باشد.
3- طالش همانطور که در عهدنامه گلستان مقرر شده، متعلق به روسیه است.
4- بابت هزینههای این جنگ که از طرف روسیه پرداخت شده و همچنین خساراتی که به اتباع روسیه وارد آمده، ایران باید پانزده کرور تومان رایج در ایران معادل سی میلیون مناط (روبل) نقره روس به شرح زیر به روسیه بپردازد:
پنج کرور در ظرف یک ماه و ده کرور بقیه در ظرف دو ماه پرداخت میشود و تمام ایالت آذربایجان برای تضمین این پرداخت در گرو روسیه میماند و پس از پرداخت پانزده کرور در مدت مقرر همه آذربایجان «غیر از ولایتین مذکورتین» (ایروان و نخجوان) به دولت ایران مسترد میشود. اگر تا دو ماه همه ده کرور پرداخت نشود تمام آذربایجان از ایران منفصل و به روسیه منضم میشود و پنج کرور پرداختی هم مسترد نخواهد شد.
5- اگر تا شش روز نواب والا (عباس میرزا) کتباً این تکالیف را قبول نمایند و تصمیم بگیرند برای ملاقات سردار روس (ژنرال پاسکیویچ) به دهخوارقان بروند، سردار روس هم به آنجا خواهد آمد. در ظرف این شش روز نیروهای روسیه شهر خوی را هم به تصرف خود درمیآورند. سردار روسیه متعهد میشود سلامت و امنیت نواب والا را برای ورود و خروج از آذربایجان تأمین کند. عهدنامه مصالحه وقتی مهر و تصدیق میشود که پنج کرور مذکور پرداخت شده باشد.
پاسخ ایران به این پیشنهاد
مرز، آب ارس باشد. معدن نمک ایروان که این طرف رود است به دولت روسیه واگذار میشود. روسیه طالش را که موجب اختلال در امور مرزی میشود مطالبه نکند.
پنج کرور به این ترتیب به دولت روسیه پرداخت میگردد:
دو کرور در ظرف چهل روز
یک کرور در نه روز
دو کرور شش ماه بعد از عید نوروز
ضمانت و گرویی این پرداختها ارگ خوی یا ارگ تبریز باشد که نیروهای روس در آنجا مستقر خواهند بود.
اگر پول پیش از موعد پرداخت گردد هر یک از این دو ارگ که در گرو باشد از گرو بیرون میآید و مصالحهنامه بقانون همه دولتها در مجلس صلح مهر و تصدیق میشود.40
البته با این پیشنهاد متقابل موافقت نشد و پس از آن، با وساطت مکدونالد کینیر وزیر مختار انگلیس شروط روسها تا اندازهای تعدیل شد.
در بالا نامی از میرفتاح مجتهد تبریز به میان آمد که به استقبال نیروهای روس رفت و با آنها به همکاری پرداخت. در اینجا بیمناسبت نیست نگاهی کوتاه به شرح حال و فعالیتهای آقا میرفتاح مجتهد تبریز، مردی مرموز و پیچیده که در منابع فارسی کمتر به آن توجه و پرداخته شده، بیفکنیم.
آقا میرفتاح مجتهد تبریز کی بود؟
اگر آقا میرفتاح (1209 ه. ق 1269 ه. ق) مجتهد تبریز راه را برای ورود نیروهای پاسکیویچ به آن شهر هموار نمیکرد، روسها به آسانی نمیتوانستند تبریز را تصرف کنند.
تبریزیها به هنگام نزدیک شدن روسها مردد بودند و نمیدانستند چه باید کرد، ولی به آسانی امکان داشت آنان را متقاعد کرد که از شهر دفاع کنند. آقا میرفتاح مجتهد تبریز که جاهطلبی احمقانهای داشت و میخواست رهبر و زعیم آذربایجانیان شود، با خدعه و فریب، آنان را متقاعد ساخت که در برابر نیروهای روسیه ایستادگی نکنند و تسلیم شوند.
تبریز در آن هنگام چه از لحاظ استحکامات دفاعی و چه از بابت پادگان نیرومندی که در آن مستقر بود به آسانی قابل تصرف نبود. استحکامات دفاعی شهر تبریز عبارت بود از دو دیوار محکم و یک خندق عمیق که به آسانی نمیشد آنرا تصرف کرد، مگر آنکه برای مدت طولانی محاصره شده باشد.
تبریزیها به وطنپرستی و شجاعت و شهامت در مقابله با دشمنان خود از جمله ترکان عثمانی شهرت داشتند. گذشته از آن، در آن هنگام سه گردان پیاده نظام در تبریز مستقر بود و امکان داشت دستکم 20000 نفر میلیشیا (شبه نظامی) هم برای دفاع از شهر فراهم شود.
دو فوج شقاقی نیز اعلام کرده بودند اگر یک افسر انگلیسی فرماندهیشان را بر عهده گیرد، آماده جنگ برای دفاع از شهر تبریز هستند، ولی هیچیک از افسران انگلیسی مقیم تبریز اجازه پذیرش چنین پیشنهادی را نداشتند.
عباس میرزا وقتی اطلاع یافت که روسها متوجه شهر تبریز شدهاند بر آن شد نیروهای خود را که مرخص کرده بود گردآوری کند ولی موفق نشد و بدون کمک در خوی مانده و دست و پای خود را باصطلاح گم کرده بود و نمیتوانست کاری انجام دهد وگرنه همه دسیسهها و توطئههای آقا میرفتاح شکست میخورد و به جایی نمیرسید.41
میرفتاح فرزند حاج میرزا یوسف مجتهد تبریزی بود که در تبریز احترام و نفوذ زیادی داشت….
میرفتاح که پس از مرگ پدر جانشین او شد، در راستای جاهطلبیهای خود از فتحعلیشاه درخواست کرده بود مبلغ ده هزار تومان پول نقد به او بدهد و همچنین یکی از دخترانش را به ازدواج او درآورد، ولی فتحعلیشاه از این کار سر باز زد و بدین جهت او کینه شاه را به دل گرفته بود.42
وقتی نیروهای ژنرال اریستوف آماده تصرف شهر تبریز میشدند میرفتاح مجتهد با پشتیبانی عدهای از پیروان خود به منبر رفت و اعلام کرد چون سپاهیان ایران چه در میدان جنگ و چه در برابر دیوارهای سردارآباد و ایروان نتوانستهاند پایداری کنند، اهالی بیآزار شهر نباید به جنگ بروند. روزهای بعد نیز به منبر میرفت و درباره بیدادگریها و تاراجگریهای قاجار با آب و تاب تمام سخنرانی میکرد.43
هنگامی که ژنرال اریستوف وارد شهر تبریز شد میرفتاح با پیروان خود به استقبال او رفت و به قول قائممقام «صلاح مسلمین را در استسلام دید».44
همچنین وقتی ژنرال پاسکیویچ وارد تبریز شد، آقا میرفتاح به دیدار او شتافت و اطلاعات مورد نیاز او را در اختیارش گذاشت. پس از انعقاد عهدنامه منحوس ترکمانچای که اوضاع به حال عادی بازگشت، از آنجا که آقا میرفتاح بهعلت اعمال خلافش نمیتوانست در تبریز بماند،45 همراه روسها به تفلیس رفت و در آنجا باغی را برای سکونت او اختصاص دادند و مستمری نیز به او پرداخت میکردند.46 ظاهراً باغ مزبور به نام «باغ مجتهد» هنوز در تفلیس پابرجاست.
این شخص با آنکه به تابعیت روسیه درآمده و مجبور به اقامت در قلمرو روسیه شده بود، هرچندگاهی به خواست خود یا به دستور روسها به ایران میآمد و به اقداماتی دست میزد که موجب ایراد و اعتراض مقامات دولت ایران میشد. از جمله در سال 1259 ه. ق./1843… به ایران آمد و در تبریز گذشته از اقداماتی برضد میرزا احمد مجتهد آن شهر، مردمان را تشویق میکرد به تابعیت روسیه درآیند. این قبیل کارهای او موجب اعتراض مقامات دولت ایران شد و از کنت مدم وزیر مختار روسیه خواستند او را به قلمرو روسیه بازگرداند.
جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در گزارشی در ماه مه 1843 (ربیعالثانی 1259) به لرد آبردین وزیر امورخارجه انگلیس پس از اشاره به سوابق آقا میرفتاح مجتهد و اینکه او به خدمت روسها درآمده و مزدور آنهاست، نوشت:
آقا میرفتاح مجتهد چندی پیش به ایران آمده و اکنون بعنوان یک تبعه روس در تبریز اقامت دارد. مقامات دولت ایران شکایت میکنند که آقا میرفتاح در کارهای میرزا احمد مجتهد فعلی تبریز دخالت میکند و موجب شکایت او شده و به ایرانیان اصرار میورزد به تابعیت روسیه درآیند و خلاصه هم کارهای گذشته او و هم اعمال زشت و نکوهیده فعلی او موجب دردسر است.
شیل وزیر مختار انگلیس میگوید در ملاقاتی که اخیراً با وزیر اعظم ایران (حاجی میرزا آقاسی) داشته، او از رفتار و کارهای غیرمنطقی کنت مدم (وزیر مختار روسیه) و دخالتهای او در امور دولت و اقدامات ناهنجار روسها در نواحی مختلف کشور سخت شکایت میکرده و میگفته روسها این کشور را گویی ملک طلق خودشان میپندارند که میتوانند و حق دارند هر کاری که میخواهند انجام دهند.
شیل به حاجی میرزا آقاسی میگوید اگر اقامت آقا میرفتاح در تبریز واقعاً برای دولت زیانبار است، وزیر امورخارجه ایران باید نامهای با لحن ملایم به کنت مدم بنویسد و بگوید بیتوجه به اقدامات فعلی میرفتاح یعنی یک پناهنده ایرانی که اکنون به تابعیت دولت دیگری درآمده، اقامت او در قلمرو پادشاه سابقش که کارها و رفتار او را زشت و نادرست میداند چه اندازه نامناسب و ناشایست است….
به نظر شیل، حاجی میرزا آقاسی نمیداند چگونه باید اقدام کند و روشن است که از مخالفت با وزیرمختار روسیه بیم دارد.
بالاخره میرزا ابوالحسن خان وزیر امورخارجه ایران یادداشتی به تاریخ ربیعالثانی 1259 (ماه مه 1843) به کنت مدم وزیر مختار روسیه مینویسد و میگوید:
چند بار شفاهاً به جنابعالی اطلاع دادهام که آقا میرفتاح با اتکاء به ارتباطی که با دولت روسیه دارد در تبریز به اقدامات بیرویه و نادرست دست میزند و موجب اغتشاش و بینظمی میشود و از جنابعالی درخواست کردهام که به آخوند مزبور دستور داده شود به محلی که در قلمرو روسیه برای او تعیین شده برگردد.
اخیراً نامههایی از مقامات حکومت آذربایجان رسیده که در آنها نوشتهاند نامبرده به توطئه و دسیسه علیه میرزا احمد مجتهد بزرگ تبریز و دیگر روحانیون آن شهر دست میزند و از بالای منبر علیه مقامات دولت و حکومت اظهارات خلاف واقع مینماید.
بنابراین به دستور اعلیحضرت شاه خلدالله ملکه این شخص که با دولت روسیه ارتباط دارد با توجه به اعمال گذشته و فعلیاش چون اقامت او در آذربایجان موجب اغتشاشات و بینظمیهای شدید میشود دستور فرمایند از تبریز به تفلیس برگردد و اگر این شخص هیچ بستگی و ارتباطی با دولت روسیه ندارد اعلام بفرمایند تا مقامات دولت ایران خود جلو کارهای او را بگیرند.
ضمناً دوستانه و نه بطور رسمی از جنابعالی سؤال میکنم اگر دولت ایران بخواهد یک روحانی را به داغستان بفرستد که در آنجا در بین مردم موجبات اغتشاش و بلوا را فراهم کند و با اظهارات نامعقول و بیخردانه خود مردم را به بینظمی و اغتشاش تشویق نماید آیا چنین اقدامی را دولت روسیه مخالف با روابط دوستانه بین دو کشور تلقی نخواهد کرد؟….
جاستین شیل در پایان گزارش خود بهعنوان «بعدالتحریر» نوشته است:
«بعد از نوشتن گزارش فوق میرزا ابوالحسن خان (وزیرامور خارجه ایران) اطلاع داد که کنت مدم شفاهی وعده داده که به سنپترزبورگ بنویسد و برای برگرداندن آقا میرفتاح به قلمرو روسیه اجازه بگیرد.»47….
چنانکه در بالا اشاره شد، آقا میرفتاح شخصیتی مرموز و پیچیده داشته و به آسانی نمیتوان درباره او قضاوت کرد؛ چنانکه در کنار اقدامات ناشایستی که ظاهراً به دستور روسها انجام میداده، کارهای دیگری هم میکرده است از جمله دیدار با دکتر ریاح پزشک نمایندگی انگلیس و پیغام دادن به جان مکنیل وزیر مختار وقت انگلیس در ایران و اظهاراتی در مخالفت با روسها که محرمانه صورت گرفته و از وزیر مختار انگلیس میخواسته است که ایران را ترک نکند و میدان رقابت را برای روسها خالی نگذارد….
گفتگوها برای تنظیم عهدنامه صلح
روسها درصدد جنگ با عثمانی بودند و از اینرو میخواستند رابطه جنگی با ایران هر چه زودتر به رابطهای صلحآمیز تبدیل شود.
پس از متارکه یک ماهه، موافقت شد در تاریخ 6 نوامبر 1827 مذاکرات صلح در دهکده دهخوارقان آغاز شود….
هیأت نمایندگی ایران عبارت بودند از عباس میرزا ولیعهد، میرزا ابوالقاسم قائممقام وزیر او و فتحعلی خان بیگلربیگی تبریز و میرزا محمدعلی منشی عباس میرزا و میرزا مسعود مترجم. میرزا ابوالحسن خان وزیر امورخارجه نیز بعد به آنان پیوست.
در جلسه نخست با درخواست روسها برای واگذاری خانات ایروان و نخجوان موافقت شد، زیرا روسها آن مناطق را تصرف کرده بودند و ایران کاری نمیتوانست انجام دهد. موافقت شد ایالت آذربایجان که محل حکمرانی عباس میرزا بود در برابر پرداخت غرامت به ایران بازگردانده شود.
مسئله غرامت هم از لحاظ تعیین مبلغ و چگونگی پرداخت و مدت آن موضوعی دشوار بود و مذاکره درباره آن به بعد موکول شد.
فتحعلی شاه که میدانست دولت روسیه به زودی درگیر جنگ با دولت عثمانی خواهد شد، امیدوار بود روسها درباره غرامت و مقررات عهدنامه صلح سختگیری نکنند. از اینرو میگفت که پولی ندارد. روسها هم تصمیم گرفته بودند هرچه میتوانند از او بیشتر بگیرند و با آنکه تهدید میکردند اگر در این باره به توافق نرسند جنگ را تا تهران ادامه خواهند داد، اما در باطن مایل به جنگ تمام عیار دیگری نبودند 48….
از روزی که تبریز به تصرف روسها درآمد (22 ربیعالاول 1243/13 اکتبر 1827) تا روزی که عباس میرزا مجبور به امضای عهدنامه ترکمانچای شد (5 شعبان 1243/22 فوریه 1828) کمی بیش از چهار ماه به طول انجامید. این مدت بیشتر مصروف مذاکره و چانهزنی یا وعده و وعید و تهدید برای پرداخت غرامت به روسیه و تنظیم عهدنامه شد….
مکدونالد وزیر مختار انگلیس در نامهای بتاریخ 21 ژانویه 1828 به جان مکنیل نوشته است:
«ژنرال [پاسکیویچ] به من وعده داده است به منظور آنکه اعلیحضرت [فتحعلی شاه] درباره عظمت خطری که او را تهدید میکند با دقت بیشتری بیندیشد، آهسته حرکت نماید اما تأخیر ایرانیان به روسها این فرصت را میدهد که سرزمینهای بیشتری را در آذربایجان اشغال کنند و شهر باستانی اردبیل را که روسها از مدتها پیش به کتابخانه نسخ خطی گرانبهای آن چشم دوختهاند تصرف کنند».49
یکی از دوستان گریبایدوف خاورشناسی بود بنام «اوسیپ سنکوفسکی» که تزار نیکلا را متوجه اهمیت مجموعه کتب خطی اردبیل کرد. حتی پیش از آنکه مدت متارکه به پایان برسد، ژنرال دبیچ ضمن نامهای به پاسکیویچ دستور داده بود، هرچند تصاحب کتابخانه جزو صورت رسمی مواد عهدنامه صلح نیست، با این حال به هنگام مذاکره نباید نادیده گرفته شود: «در پایان گفتگوها به جای هدایای مرسوم از طرف شاه، اعلیحضرت (تزار) دریافت نسخ خطی را… ترجیح میدهند. بهنظر اعلیحضرت امپراتور بیمناسبت نیست که برای انجام گرفتن این کار از وجود گریبایدوف استفاده شود. این کتابخانه متعلق به مقبره شیخ صفیالدین جد شاه اسمعیل صفوی موسس دودمان سلطنتی صفویه بود. عباس میرزا که از اهمیت فرهنگی و مذهبی کتب مزبور به خوبی آگاه بود نهایت سعی خود را کرد تا از دستاندازی به آنها جلوگیری شود. او به گریبایدوف میگفت «ترا به خدا بگو چرا تزار شما به این کتب احتیاج دارد؟ من میتوانم شما را خاطر جمع کنم این کتب که به سبک ملالآوری نوشته شده براستی هیچ فایدهای برای شما ندارد. من تعدادی نسخ خوش خط تاریخی که با بهترین نثر معاصر نوشته شده برای شما فراهم خواهم کرد.»
روسها گرچه نمیخواستند با بیحرمتی به مقبره باعث نارضایی مردم شوند، ولی از دستیابی به کتابها هم نمیتوانستند چشمپوشی کنند. از اینرو ژنرال سوختلن فرمانده روس، رهبران روحانی محل را احضار کرد و به آنان گفت تزار مایل است درباره دین و مذهب عده زیادی از اتباع مسلمان خود اطلاعاتی بهدست آورد، ولی به اندازه کافی اشخاص صاحبنظر که واقف به این موضوع باشند، ندارد. بنابراین درخواست دارد کتابخانه به سنپترزبورگ منتقل و رونوشتی از نسخ خطی آن تهیه شود و سپس نسخ اصلی را بازگردانند. پس از کمی بحث و گفتگو و تقسیم مقادیری سکه طلا میان رهبران مزبور، آنان با درخواست روسها موافقت کردند. پس از آن گریبایدوف ترتیب انتقال کتابخانه را داد و ضمن نامهای بتاریخ سیام ماه اکتبر 1828 به ژنرال پاسکیویچ اصرار ورزید به جای فرستادن کتابها برای «کلکسیون امپراتوری» آنها را برای «سنکوفسکی» در آکادمی علوم روسیه بفرستد. این کتابهای گرانبها هرگز به ایران بازگردانده نشد و امروز بخش بزرگی از مجموعه کتب خطی کتابخانه ملی روسیه در سن پترزبورگ را تشکیل میدهد 50….
شمار زیادی از کتب خطی فارسی در کتابخانههای ایران را نیز سرهارفورد جونز و سپس سرگور اوزلی خریداری کردند و به لندن فرستادند که اکنون در کتابخانه موزه بریتانیاست….
پاسکیویچ در یادداشت خود نوشته است: «در تمام مدتی که در دهخوارقان گفتگو میکردیم اللهیارخان (آصفالدوله) توسط من با طهران رابطه داشت. چون به خبرهایی که عباس میرزا به آنجا میفرستاد اعتماد نداشتم او را ناگزیر میکردم مستقیماً نامه بنویسد و این نامهها را پس از آنکه خوانده میشد به توسط چاپار میفرستادم. او همیشه با من راستگو بود و در بیشتر موارد میگفت چه چیز ممکن است و چه چیز ممکن نیست. من میکوشیدم اعتماد و حتی دوستی او را جلب کنم تا آنکه این شخص اول دولت [ایران] با من صمیمی و با سفارتخانه ما سازگار باشد. در شب میان 21 و 22 فوریه [سال 1828] (5 و 6 شعبان [سال 1243 ه. ق.] نیم شب درست در همان دقیقه که اخترشناسان ایرانی آنرا مساعدتر میدانستند عهدنامه صلح را از یک سو من و اوبرسکف عضو شورای دولتی امضاء کردیم و از سوی دیگر نمایندگان ایران نواب والا عباس میرزا و میرزا ابوالحسن خان به رسم ایران آنرا مُهر کردند. درین جلسه دو پسر عباس میرزا یعنی بهرام میرزا و خسرو میرزا و منوچهرخان رییس خواجهسرایان نیز حضور داشتند. گواهان قائممقام شخص سوم دولت ایران، میرزا محمد علی [آشتیانی] منشیالممالک، میرزا مسعود مترجم زبان فرانسه، کارگزاران سیاسی ما و اللهیارخان حاضر بودند و اللهیارخان به خواست عباس میرزا حضور داشت. صدویک تیر توپ، امضای عهدنامه صلح را به مردمان خبر داد…. عباس میرزا که در آغاز جلسه یکسره درمانده بود، زود به حال آمد و با شایستگی و خوشرویی که ذاتی اوست تبریکهای کارگزاران روسی و ایرانی را پذیرفت و بهرسم ایرانیان خود شیرینی به همه حاضران تعارف کرد».51
به گفته نویسنده کتاب «گوشهای از مناسبات روسیه و ایران»، متن عهدنامه ترکمانچای را الکساندر گریبایدوف تهیه و تنظیم کرده بود و گفته میشد پاسکیویچ بیکمک گریبایدوف «نمیتوانسته چنان عهدنامه سودمندی به حال روسیه منعقد کند».52 گریبایدوف بیشتر از دیگران از اوضاع و احوال ایران اطلاع داشت و ایرانیان را بهتر میشناخت.
بنظر میآید تمام متن عهدنامه از طرف روسها به مقامات ایرانی دیکته شده و معلوم نیست نمایندگان ایران اظهارنظری کردهاند یا نه؟ و اگر اظهار نظری شده مورد موافقت قرار گرفته یا نه؟
تنها امتیازی که به ایران داده شده، اگر بتوان آنرا امتیاز نامید، شناسایی عباس میرزا به سمت ولیعهدی پدرش فتحعلیشاه بوده است….
بیماری عباس میرزا
سه چهار هفته پس از امضای عهدنامه منحوس ترکمانچای، عباس میرزا که در نتیجه شکستها و نگرانی از اوضاع ناآرام کشور، از نظر روحی و جسمی بیمار شده بود، از ژنرال پاسکیویچ درخواست کرد هر چه زودتر تبریز را از سپاهیان روس تخلیه کند تا بتواند به خانه و زندگی و محل حکمرانی خود بازگردد و استراحت کند.
پاسکیویچ که خود در فکر تخلیه آذربایجان و بازگشت به قلمرو روسیه بود درخواست عباس میرزا را مغتنم شمرد و در نامههایی به او نوشت که تا یک روز به عید نوروز مانده تبریز را از نیروهای روسیه تخلیه میکند و او میتواند وارد تبریز شود….
در نتیجه این جنگ ناخواسته که ناشی از اشتباهات فتحعلیشاه و بویژه عباس میرزا ولیعهد او از یک طرف و سیاستهای توسعهطلبانه روسیه تزاری از طرف دیگر بود، همه سرزمینهای ایرانی واقع در شمال رود ارس که امروز بیشتر خاک «جمهوری آذربایجان» را تشکیل میدهد، از ایران جدا شد.
این نوشتهها را هم بخوانید