رمان «سرگشتگان» نوشته امین معلوف

امین معلوف نویسنده لبنانی فرانسوی برنده جایزه گنگور در رمان سرگشتگان» (ترجمه‌ی فارسی: سید حمیدرضا مهاجرانی، نشر روزنه) به دنبال تدوین گفتمانی برای نسلی است که در کوران جنگ‌های داخلی لبنان، بیش از هر دارایی دیگری از جمله وطن، خانواده و دوست، خودش را از دست داده است. آدم، پروتاگونیست این رمان، نماینده‌ای سرگشته از این نسل به شمار می‌آید که قرار است یک تنه همهی زخم‌های نشسته به تن تمامی هم نسلان‌اش را روایت کند. باری سنگین که به بار امانتی شباهت دارد که بر دوش اولین انسان روی زمین، یعنی آدم نهاده شد. باری که آسمان‌ها از حمل آن سر باز زدند و فرشتگان را تاب کشیدن‌اش نبود. آدم در رمان امین معلوف تمثیلی از همان اولین آدم است و در نهایت حیرت و با اندوهی عمیق این حقیقت را تأیید می‌کند.

آدم همچنان که در کودکی و نوجوانی این پرسش را در ذهن داشته و با هیچ پاسخی قانع نمی‌شده، اکنون در می‌انسالی نیز از آن در شگفتی است. این وجه تسمیه همواره معمایی حل ناشدنی است که ذهن‌اش را مشغول خود نگه می‌دارد؛ چرا او را آدم نام نهاده‌اند؟ از نظر او این عادی نیست. چون در سرزمین او، همچو اسمی بسیار نادر است؛ اما نمی‌توان به راحتی از کنارش گذشت. پشت‌اش تمام تاریخ بشریت نهفته است. در پاسخ این پرسش که چرا این نام را بر او گذاشته‌اند، پدرش به مقام پدری آدم برای بشریت اشاره می‌کند. توجیهی که نه تنها‌گرهی از سرگشتگی او باز نمی‌کند، بلکه بر پیچیدگی و سنگینی مفهوم این اسم می‌افزاید. در زندگی آدم زمانی فرا می‌رسد که حس می‌کند آن سرسلسلهگی و بنیان‌گذاری که در معنای نام‌اش نهفته است، مأموریتی خطیر را به او گوشزد می‌کند؛ او باید برای نسل پس از خود به نوعی پدری کند؛ اما چنین مسئولیت سنگینی او را به وحشت می‌اندازد. از این روست که تا مدتهاسراغی از آن معمای همیشگی زندگی‌اش نمی‌گیرد.

اما آنچه تعادل آدم را به هم میریزد و او را دوباره در دام چرایی «آدم» شدن‌اش گرفتار می‌کند، تماس دوست محتضری از وطن است. آدم سالهاست که مهاجرت کرده است. بسیاری از خاطرات را آگاهانه به فراموشی سپرده است و اینک دوباره یک تلفن و صدای کسی پشت خط که فرسنگ‌ها از او دور است، تلنگری برای یادآوری می‌شود. معلوف در همین آغاز‌گره افکنی‌اش نیز زبانی تمثیلی به کار می‌گیرد. صدای نامفهوم و دور آن دوست، گویی ندایی آسمانی است که رسالت او را پس از سال‌ها گوشزد می‌کند و به او فرمان برخاستن می‌دهد. آدم می‌کوشد از این موقعیت بگریزد. او سال‌ها از عمرش را هزینه کرده تا به آرامشی که اکنون دارد، برسد. چرا باید یک صدا، آن هم صدای دوستی دور و قدیمی امنیت و تعادل زندگی او را مخدوش کند؟ می‌تواند به دلسوزی‌های نامزدش در باره‌ی آن دوست بی‌تفاوت باشد. می‌تواند به شهری دیگر در اروپا برود. می‌تواند باز هم کیلومتر‌ها دورتر فرار کند، اما اراده‌اش را به این ندای درونی نسپرد. کاری که ظاهری ساده اما در باطن به غایت دشوار است. او پیش از آنکه به خود بیاید در دام افتاده است. برای همین هم ناگزیر و عاری از اراده چمدان می‌بندد و به سرزمین مادری سفر می‌کند.

محرک سفر آدم به موطن‌اش بیش از آن که پرسشی دربارهی چرایی چیزی باشد، جست وجو برای یافتن خود است. او در این سیر مکاشفه در می‌یابد که آن چه جنگ‌های داخلی از او و هم نسلان‌اش گرفته فرصت زندگی در سرزمین مادری نیست، بلکه مجال شکل دهی به هویت است. او به وضوح می‌بیند که هیچ کدام از آدم‌های نسل او نمی‌توانند پاسخی برای پرسش «من کی‌ام؟ » پیدا کنند. حتی طرح چنین سؤالی آن‌ها را در عمق اضطراب فرو می‌برد. برای آدم و نسل او گویی جهان رو به پایان است، در حالی که آن‌ها هنوز ذره‌ای دربارهی خود نمی‌دانند و این نادانی بیشتر ماهیتی اجتماعی دارد تا فلسفی. آدم تلاش می‌کند در تک تک وقایع گذشته به دنبال‌اش بگردد و هرچه پیش‌تر می‌رود سردرگمی‌اش بیشتر می‌شود.

امین معلوف در اغلب آثارش در پی حل معمای هویت است، اما حالا این هویت با ارزیابی عملکرد یک نسل مورد پرسش قرار می‌گیرد. نسلی که مدام زیر سایه‌ی انواع جنگ‌های عیان و نهان ناچار به واگذاری بخشی از هویت خویش شده است. او از پدران خود نیز جزملغمه‌ای از ترس‌ها، تردید‌ها و تناقض‌ها به ارث نبرده است. ذهن ناایمن او با انواع تهدید‌ها و بی‌ثباتی‌های سیاسی و اجتماعی، احساس ناامنی را در خود تشدید کرده و به جایی رسیده که توان‌اش را جز برای مبارزه با نا امنی‌ها نمی‌تواند به کار دیگری معطوف کند. در این میان هرگاه لحظه‌ای به خود آمده و از هویت‌اش پرسیده، آن قدر سردرگمی و تعلیق دیده که از شدت هراس از خود‌گریخته است. آدم در این رمان معلوف، در نهایت به سرگردانی پایان ناپذیر نسل‌اش اعتراف می‌کند. او اگرچه به وطن بازگشته تا از ریشه‌هایش بداند، اما گویی خیلی بیشتر از اینکه حتی آدم به دنیا آمده باشد، کسی صورت مسأله را پاک کرده است. برای حل این معما ابتدا باید در پی آن پرسش اولیه بود و معلوف نیز از مخاطب‌اش همین را می‌خواهد.

منبع: روزنامه سازندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا