فیلمهایی که کوبریک نتوانست در دوران زندگیاش، کارگردانی کند
ناپلئون
استنلی کوبریک میگفت: «این حرف خود ناپلون است که زندگیاش مناسب نگارش رمان عطیمی است بدون شک اگر او در آن زمان از اختراع سینما در آینده با خبر بود به جای رمان میگفت فیلم سینمای.» کوبریک اولین بار در اواخر دههٔ شصت برای ساخت فیلمی دربارهٔ زندگی و ماجراجوییهای ناپلون بناپارت ابراز علاقه کرد و امپراتور را به عنوان «یکی از گروه مردان انگشت شماری که تاریخ را تغییر دادند و سرنوشت مردمان عصر خود و نسلهای آینده را شکل دادند.» توصیف کرد. هدف کوبریک این بود که «شعری حماسی و اکشنی سه ساعته و عظیم» دربارهٔ زندگی ناپلون و یکی از دل مشغولیهای بزرگ او یعنی رابطهاش با ژوزفین سازد. به همین خاطر کوبریک از یکی از دستیارانش خواست که تحقیق دربارهٔ ناپلون را شروع کند و از هر چه که دربارهٔ این شخصیت تاریخی میتواند پیدا کند، عکس بگیرد یا نمونهبرداری کند. میگویند که دستیار کوبریک حتی نمونههای خاک هم از مناطق مختلف جمع آوری میکرده تا حاصل کار موثق باشد. کوبریک حتی بازیگران پروژههای بلند روازانهاش را هم انتخاب کرده بود: گزینههای مورد نظر او دیوید همینگز، آدری هپبورن، لارنس اولیویه و آلگگینس بودند. لوکیشنهایی هم در فرانسه، آلمان و یوگسلاوی سابق انتخاب شده بودند و کوبریک قصد داشت چهلهزار نفر سرباز به کار بگیرد تا به عنوان سیاهی لشکر در صحنههای نبرد حضور داشته باشند.
ولی خیلی زود خبرهای ناخوشایندی به سمت کوبریک و پروژهٔ رویاییاش سرازیر شدند. اول از همه اینکه فیلم واترلو (سرگئی بندار چوک، 1970) به تهیهکنندگی دینو دولورنتیس شکست تجاری سختی خورد و دردسر بعدی این بود که پیدا کردن بازیگر مناسب برای نقش اپلون کار فوق العاده دشواری بود آل پاچینو از نظر قد تا حدود زیادی هم اندازهٔ ناپلون بود ولی او برای بازی در فیلم پدر خوانده (فرانسیس فورد کاپولا، 1972) قرارداد امضا کرده بود. کوبریک بعد به فکر جک نیکلسون افتاد.
این درست که کوبریک یچ وقت فیلم ناپلون را نساخت ولی تا آخر عمرش فکر ساخت این فیلم هم از ذهناش خارج نشد. میگویند ریدلی اسکات ممکن است فیلمنامهای که کوبریک نوشته مقابل دوربین ببرد. علاقهمندان به کوبریک میتوانند به کتاب ناپلونِ استنلی کوبریک: بزرگترین فیلمی که هرگز ساخته نشد رجوع کنند و با استفاده از آن تمامی تحقیقاتی که کارگردان برای ساخت فیلم حماسیاش انجام داده مطلع بشوند.
هوش مصنوعی
استنلی کوبریک روزگاری از برایان آلدیس، نویسندهٔ انگلیسی داستانهای علمی- تخیلی، پرسیده بود «چطور من میتوانم فیلمی بسازم که به اندازه جنگهای ستارهای (1977) فروش کند و در عین حال به من اجازه بدهد که شهرتم در زمینهٔ مسئولیت اجتماعیام را حفظ کنم؟» آشنایی کوبریک با آلدیس به این ماجرا بر میگشت که کوبریک از یکی از داستانهای کوتاه او به نام اسباب بازیها تمام تابستان دوام میآورند (1969) خوشاش آمده بود و قصد داشت با الهام از آن فیلمی دربارهٔ هوش مصنوعی بسازد. این تصمیم کوبریک بعد از ساخت 2001: اودیسهٔ فضایی (1968) با حضور کامپیوتری هوشمند به نام هال- 9000 گامی منطقی بود. کوبریک در سال 1971 گفته بود: «یکی از سئوال-های جالبی که رد بحث فراتر رفتن هوشمندی کامپیوتر از انسان مطرح میشود این است که در چه مقطعی هوش ماشینی سزاوار توجه یکسانی با هوش بیولوژیکی است..» با بررسی داستان کوتاه آلدیس نمیشود به این نتیجه رسید که قرار بوده در فیلم کوبریک به چه جور موجوداتی روبرو شویم؛ هر چند باشد در منابع داستانی 2001: اودیسهٔ فضایی هم خبری از میمونها، ماموریت مشتری یا هال -9000 نیست، آلدیس خیلی زود از پروژه کنار رفت چون نمیتوانست اصرار کوبریک بر مقایسهٔ داستانش با ماجرای پینوکیو را تحمل کند بعد کوبریک بر مقایسهٔ داستانش با ماجرای پینوکیو را تحمل کند. بعد کوبریک با مشورت گرفتن از نویسندگان برتر ادبیات علمی- تخیلی از جمله آرتور سی. کلارک، باب شاو و یان واتسون برداشتهای متفاوت پر تعدادی دربارهٔ داستان در ذهناش ساخته و پرداخته کرد. در ایدههای کوبریک رگههایی از مذهب اسطورهشناسی، اسطورهٔ آرتور، ارتشی آخرالزمانی و شخصیتهایی به نامهای اورگان بویز دیده میشدند که هیچ کدام وارد فیلم نشدند.
طراحی و ساخت جلوههای ویژهٔ فیلم هم به همین اندازه کار دشواری بود. کوبریک از کریس کانینگهام ویدیو کلیپساز دعوت به همکاری کرد تا او به رباتی که ستارهٔ فیلم جان ببخشد دست آخر تلاشهای کوبریک برای ساخت فیلم با جایی نرسید کوبریک به سراغ چشمان کاملاً بسته (1999) رفت. بعد از مرگ او، دوستشاش استیون اسپیلبرگ تمامی عناصر مجزای هوش مصنوعی را به روایتی منسجم تبدیل کرد. اینکه فیلک اسپیلبرگ تا چه اندازه همان اثری است که مدنظر کوبریک بوده سئوالی است که نمیشود پاسخی برای آن پیدا کرد.
اوراق هویت آریان
استنلی کوبریک در سال 1991 امتیاز اقتباس از رمان زندگینامهوار دروغهای زمان جنگ نوشتهٔ لوییس بگلی، نویسندهٔ لهستانی تبار و تحصیل کردهٔ هاروارد، را خریداری کرد. کتاب دربارهٔ پسری یهودی به ام مسیک بود که همراه عمهاش تانیا اوراق هویت غیر یهودی تهیه میکنند تا از لهستان تحت اشغال نازیها فرار کنند. کوبریک، که پدربزرگ و مادر بزرگاش از اروپاییان یهودی بودند، کار نگارش فیلمنامهای به نام اوراق هویت آریان براساس کتاب را شروع کرد. تونی فروین، یکی از دستیاران کوبریک از سال 1965 به بعد، دربارهٔ این پروژه میگوید: «کوبریک همیشه دلش میخواست فیلمی دربارهٔ هولوکاست بسازد اما مشکلی در کار بود. به قول استنلی اگر قرار باشد فیلمی بسازی که از نظر تاریخی کاملاً صحیح باشد، نتیجهٔ کار فیلمی میشود که قابل تماشا کردن نیست.» کوبریک برای نقش تانیای زیبارو و جولیا رابرتز یا اوما تورمن را مدنظر داشت و بعد از مدتی یوهانا تر استیج، هنرپیشهٔ هلندی تبار که با فیلم ناپدید شدن (1988) به شهرت رسیده بود، را انتخاب کرد. ک.بریک برای نقش پسر بچه هم جوزف مازلو ده ساله را انتخاب کرد که در پارک ژوراسیک (استیون اسپیلبرگ، 1993) بازی کرده بود. به گفتهٔ فروین، کوبریک و گروهاش دو سال هر روز سرگرم تحقیقی و برنامهریزی برای ساخت فیلم بودند: «در این مدت، استیون اسپیلبرگ ایدهٔ ساخت فهرست شیندلر (1993) را پیدا کرد. کار یش تولید را انجام داد، فیلم را ساخت و آن را به نمایش در آورد؛ در تمامی این مدت ما همچنان سرگرم یادداشت برداشتن بودیم.» دیوید هیوز