سالگرد درگذشت منوچهر نوذری – متن یک مصاحبه قدیمی با این هنرمند ارزشمند فقید
گفتوگو از: حبیب کریمی – منبع: نشریه گزارش – فروردین 72
این روزها، منوچر نوذری، پس از حدود 10 سال سکوت و گوشهنشینی، بار دیگر از حاشیه به متن آمده و به قول دوستانش وارد گود شده است، تا با حریفان و همگنان، از قدیم وجدید، زروآزمایی کند.
عدهیی میگویند: او برنامههایش را، اعم از رادیویی یا تلویزیونی و یا صحنهیی، شیرین و تفریحی و سرگرمکننده و خوشایند اجراء میکند. و گروهی برعکس عقیده دارند که: برنامههای او نه تنها خوشایند نیست، بلکه توهینآمیز و آزاردهنده نیز هست. او مردم را دست میاندازد، به دیگران اهانت میکند و حتی در مقابل انتقاد و اظهارنظر شنوندگان و بینندگان صدا و سیما، میگوید: ولشان کن، حرف بیخودی میزنند! بیخود میگویند! برای خودشان میگویند!…
بههرحال وقتی سردبیر از من خواست که برای شماره مخصوص نوروزی مجله با نوذری مصاحبهیی داشته باشم، در هیأت تحریریه نشستیم و براساس مطالبی که اینجا و آنجا، از مردم شنیده بودیم، سؤالهایی را تنظیم کردیم که تعدادشان خیلی بیش از آن بود که در این صفحات میخوانید. منتهی محدودیت صفحات مجله چاپ همین تعداد سؤال و جواب را ایجاب میکرد.
البته سؤالها به صورتی بود که میتوانست هر سؤال شنوندهیی را عصبانی هم بکند. ولی نوذری با طمأنینه و آرامش قابل توجهی آنها را شنید و با آرامش و خوشمزگی جواب داد. طوری که حسین پرتوی، همکار عکاس ما، ضمن عکس گرفتن، از جوابهای او خیلی خندید. و ان شاء الله که پاسخهای او، خیلی از سؤالهای شما را نیز جوابگو باشد.
آقای نوذری خیلی ممنون که با همهٔ گرفتاریها فرصتی فراهم کردید که باهم گفتوگویی داشته بایم. مردم به خاطر آنکه شما این روزها در رادیو و تلویزیون «چهره روز» شدهاید، بیشک در مورد شما کنجکاویها و سؤالهایی دارند. لطفا از مشخصات خودتان: سن، تحصیلات، سابقه و وضعیت فعالیت هنری، وضع خانوادگی، همسر، فرزند، نوه، تحصیلات آنها و خلاصه هرچه مردم دربارهٔ شما نمیدانند و مایل به دانستنش هستند، بگویید:
نوذری: من از شما ممنونم. ازبس که اینها را گفتهام خسته شدهام، اما به خاطر خوانندگان گرامی مجله گزارش عرض میکنم که متولد دهم اردیبهشت 1315 هستم،57 سال دارم، چهل سال و نیم از این سنم را در این کار هستم، از 20 سالگی یعنی 37 سال پیش دیگر بهطور حرفهیی به این کار پرداختم. سه سال قبل از جسته و گریخته میرفتم و میآمدم، ولی از 20 سالگی، بهطور دائمی مشغول کار در رادیو، تلویزیون، سینما، فیلمسازی و دوبله بودهام. الآن هم اولین باری است که در طول این 40 سال عمر هنریام دارم در تئاتر بازی میکنم و روی صحنه رفتهام و میتوانم ادعا کنم که در تاریخ تئاتر ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب رکورد شکستهایم. البته نه از نظر هنری، بلکه از این لحاظ که استقبال مردم از نمایشنامهیی که ما روی صحنه آوردهایم، تاکنون در تئاتر ایران سابقه نداشته است. الآن شش ماه است که این پیس (نمایشنامه) روی صحنه است و مردم هنوز به دیدن آن میآیند و ما یک ساعت و نیم مردم را میخندانیم، یعنی کاری که از دست ما برمیآید. از نظر خانوادگی هم که سؤال کردید: یک پسر دارم که پارسال ازدواج کرد، یک دختر هم دارم که حدود یک هفته پیش به خانهٔ بخت رفت. همسرم هم در کارهای هنریام دخالتی ندارد، یعنی خانهدار است و نوه هم ندارم! زیرا پسرم بیشتر از یک سال از ازدواجش نگذشته است! دخترم هم که ده روز پیش از این مصاحبه ازدواج کرد، چطور نوه دارم؟
در این ده سال اخیر، هیچجا خبری از شما نبود. نه در رادیو، نه در سینما و نه در تلویزیون. این مدت را چه کار میکردید، کجا بودید؟
ده سال که زیاد است. دقیقا 8 سال و نیم و یا شاید 9 سال، کاری نداشتم و در خانه بودم. بعد هم به دعوت آقای احمد شیشهگران به رادیو رفتم و شروع به کار کردم.
بارها گفتهاید که 40 سال است که در سازمان رادیو و تلویزیون کار میکنید و هنوز رسمی نشدهاید، یعنی حقوق ثابت ندارید. پس در 8-9 سالی که در منزل بودید، چه میکردید و به اصطلاح از کجا میخوردید و منبع درآمدتان چه بود؟
در گذشته که در رادیو بودم برای رسمی شدن باید بهطور تماموقت کار میکردم. ولی با حقوقی که رادیو میداد این کار صرف نمیکرد، و اصل کار ما که زندگی ما را میچرخاند کار دوبله و فیلم بود. فقط برای شرکت در برنامههای صبح جمعه، جوانان، داستان شب و غیره به صورت قراردادی کار میکردم. در 9 سالی هم که کنار بودم، بالاخره یک طوری گذراندم. الآن هم دیگر نمیارزد که رسمی بشوم. پس باز هم قراردادی هستم و بههرحال شب و روز مشغولم!(-راستی تو چرا هم مینویسی و هم ضبط میکنی! روی عادت این کار را میکنی؟)
(-نخیر، برای این است که به این ضبطصوتها اطمینان ندارم. میخواهم اگر در ضبط اشکالی پیدا شد، اقلا از یادداشتهای خودم استفاده کنم.)
اگر باز منزوی بشوید، مثل آن 9 سال، چه کار میکنید؟
خدا نکند. البته من غصه نمیخورم که چرا بیکارم. اما غصه دارم که از جوانی عمرم را در این سازمان هدر دادم. الآن دیگر نمیتوانم شغلم را عوض کنم، دوست هم ندارم، اما حسرت میخورم که چرا با این اندوختهیی که دارم، سرکار خودم نباشم!
چطور وارد عالم هنر شدید؟
من بیست سال داشتم که رسما وارد عالم هنر شدم. البته قبل از آن جسته و گریخته کارهایی در زمینه هنر انجام میدادم. اولین بار در آن سالها، در فیلم سینمایی «خانه قایقی» به جای کاری گرانت (هنرپیشه هالیوودی) حرف زدم. خانم ژاله علوّ هم به جای زن بازیگر فیلم که مقابل هنرپیشهٔ مرد بازی میکرد، حرف زده بود. شبی آقای پاشا سمیعی رئیس وقت رادیو، این فیلم را در سینما میبیند. فردای آن شب از خانم ژاله علوّ میپرسد: کسی که مقابل شما در فیلم به جای کاری گرانت حرف میزد چه کی بود؟ خانم ژاله علوّ هم نام مرا ذکر میکند. این بود که توسط ایشان از من دعوت کرد. به ایشان گفتم من حوصله ندارم که به رادیو بیایم، آزمایش صدا روی من انجام شود و بعد بگویند قبول نشدهای! اگر رسما از من دعوت کنند، میآیم. خانم علوّ هم پیغام مرا به مسؤولان رادیو رساند، آنها هم این دعوت را رسما از من به عمل آوردند! یادم میآید، شهریورماهی بود. شب رفتم به منزل، پدر خدابیامرز بعد از خسته نباشید از وضع کارم پرسید. از فرصت استفاده کردم و به روال قدیم که فرزندان هرکاری میخواستند انجام دهند ابتدا از والدین خود اجازه میگرفتند(و حالا دیگر متأسفانه رسم نیست) به ایشان گفتم میخواهم بروم رادیو. آن خدابیامرز خیلی تند و محکم گفتند نخیر! و من هم پرونده را همانجا بستم.
خانم ژاله علوّ هرروز از من میپرسیدند چرا نمیآیید؟ به ایشان میگفتم گرفتارم. شش ماه این دعوتنامه در جیبم بود و براساس حرف پدرم به رادیو نرفتم. تا شب عید رسید، هنگام سال تحویل پس از آنکه دست ایشان را بوسیدم و عرض تبریک را ادا کردم از آن مرحوم خواستم که عیدی خوبی به من بدهند، یک عیدی خاص. آن خدابیامرز منظورم را فهمید، بغلم کرد، گریست و گفت: پسرم برو، اما اینجا و آنجا در روزنامهها و مجلهها نشنوم و نخوانم که فلانی پای منقل و وافور نشسته یا در محل کار و زندگیاش فساد راه انداخته و چه و چه…این قول را به من بده و برو!
مردم میپرسند که: شما اصولا چه کارهاید؟ روشنتر بگویم: تخصص شما در چیست؟ آخر شما همهجا کار میکنید و همهکار هم میکنید. بالاخره انسان باید در کاری تخصص و تبحّر داشته باشد و به عنوان کار اصلیاش انتخاب کند.
من قبل از این که وارد عالم هنر شوم، دو سال معلم بوهام.در ایام تحصیل و خصوصا تابستانها به کارهای نقاشی ساختمان، خیاطی و تراشکاری هم پرداختهام.مدتی هم عکاسی کردهام و بهتر از همکار شما آقای پرتوی!(که لا بد حالا چپچپ به من نگاه خواهد کرد. نه بابا، شوخی کردم، دلخور نشو!) یک دوره شش ماهه کرگردانی، پخش، نورپردازی و امور مختلف تلویزیون را هم در سن 24 الی 25 سالگی در بیبیسی گذراندهام.اما چون به پشت صحنه علاقه زیادی ندارم، به این طرف صحنه آمدم و آن چیزهایی را که بلد بودم عرضه کردم. این که شما میپرسید شغلم چیست و چکارهام، مقصودتان را نمیدانم. اما از وقتی که آلودهٔ این کار شدهام، 40 سال است که این کارها را باهم انجام میدهم. نمیگویم تخصص دارم، اما بههرحال در یک برنامه صبح جمعه 11 نقش را توأم با آواز اجراء کردم و همه این کارها به خاطر تجربهیی است که دارم.
مقصودم این است که شما دست به هر کاری زدهاید و میزنید. مثلا کارگردانی سینما، دوبلهٔ فیلم، مدیریت دوبلاژ، اجرای برنامهٔ کوکان، بازیگری در سینما، اجرای برنامههای مختلف رادیویی، تهیهکنندگی سینما، اجرای برنامهٔ تاریخی در تلویزیون، اجرای مسابقهٔ تلویزیونی، بازی در نقشهای جدی و کمدی نمایشنامههای رادیویی، گویندگی در فیلمهای تبلیغاتی، اجرای«شو» به صورت زنده…بالاخره از میان این همه کار، کدام را بهتر انجام میدهید و بالاخره دلتان میخواست کدام یک از این کارها را به عنوان کار تخصصی خود انتخاب کنید و انجام دهید.
بیانصاف، سؤال به این دور و درازی؟ ولی اگر جدی خواسته باشید باید بگویم که این چیزها را خیلی دیر پرسیدید. واقعا حالا دیگر برای طرح این سؤال خیلی دیر شده است. من الآن آلودهٔ همهٔ اینها هستم. هرکدام از اینها را به من رجوع کنند، تلاشم این است که آن را در حدّی که در ید قدرتم هست خوب انجام دهم که مردم راضی باشند. البته باید بگویم که در هیچکدام از اینها ادعایی ندارم. خداوند لطفی فرموده و استعدادی به من عطا کرده، و من هم به نظر خودم از این استعداد به نحو مطلوب و ارزنده استفاده میکنم. تلاش میکنم و با مطالعه کارها را انجام میدهم. البته نباید ذکر این نکته حمل بر این شود که من فلانم و بهمانم!، اصلا در کار ما هرروز آدم به یک چیز تازهیی برمیخورد. با مسایل تازهیی روبرو میشود و شکل بدیعی را رودرروی خود میبیند. انسان باید با دنیا در تماس باشد، مشاهده و ملاحظه کند، تجربه کند و دایما یاد بگیرد. وقتی در خیابان عبور میکنید حرکتی را از کسی مشاهده میکنید که برایتان خوب و تازه است و نزد خودتان فکر میکنید که سی سال در انجام این کار اشتباه کردهاید حالا آن که این کار، به شکلی که این همنوع شما انجام میدهد درست است. انسان هیچوقت تکمیل نمیشود، هرکس بگوید من از هرجهت تکمیل هستم، آن روز، موقع افول اوست. موقعی است که با سر به زمین میخورد!
بااینهمه، شما چه در کارهای رادیوی یا دوبله یا بازیگری، بیشتر در زمینهٔ کمدی کار کردهاید. آیا خودتان را یک کمدین موفق میدانید؟
ملاحظه کنید، کمدی چند نوع تفسیر دارد. یک کمدی هست که شخصی کوزه آبی در دستش دارد و در جایی که نباید، به زمین میافتد و مردم میخندند، اینجا آن شخص کمدی است و یا ممکن است آن کوزه کمدی باشد، یا کارگردان چنین خواسته و یا اتمسفر چنان است که منطقا باید این صحنه به وجود آید. در نوع دیگر مثلا شخصی ماست توی صورت کسی میریزد یا شخصی ترق زمین میخورد. اینجا نوع زمین خوردن و یا به اصطلاح حالگیری که از آن فرد میشود باعث خنده میشود. مثال آن 3 برادر کمدین که تلویزیون خودمان فیلمهایی از آنان پخش میکند و در این فیلمها مثلا میبینیم که دماغشان کج میشود، حالتی در صورتشان پدید میآید و حرکاتی میکنند که خندهآور است. نوع دیگر کمدی آن است که کمدین مستقیم با مردم سرو کار دارد، حاضرجواب است، از کلام شنونده میگیرد و به مخاطب پس میدهد، حرکاتی میکند که به اصطلاح لچر و زشت و مشمئزکننده نیست، ضمن این که خنده به لب مردم میآورد، توی ذوق کسی نمیزند. این نوع کمدی را من دوست دارم و سالهاست که با آن دست به گریبانم که در عین حال شکیل و جاافتادنی است و مردم آن را دوست دارند و همه از آن راضی هستند.
فکر میکنید تاریخچه کمدی در ایران را به چه زمانی باید ربط داد؟ آیا کمدی از قدیم در ایران بوده، یا جدیدا و از خارج به ایران آمده؟
من از وقتی نوجوان بودم، در سینما و تئاتر کمدینهای ایرانی را دیدهام.مثلا مرحوم تفکری را به یاد میآورم. وقتی به رادیو رفتم در برنامه صبح جمعه حدود 40 کمدین حضور داشتند، مثل آقایان تابش، قنبری…تاریخچه کمدی در ایران نمیدانم از کی آغاز شده، فکر میکنم که کمدی همیشه بوده. مثلا کریم شیرهیی معروف، کمدین شجاعی بود و پدر ناصر الدین شاه را درآورد. اصولا کمدی جزئی از زندگی مردم بوده و از قدیم وجود داشته. منتهی در طول زمان و بسته به اوضاع، زمانی به اوج میرسیده و زمانی هم کم میشده. میخواهم بگویم که کمدی از قدیم الایام در همهجای دنیا وجود داشته. چارلی چاپلین 90 سال پیش که فیلمها صامت بود و ناطق نداشت با حرکات بدون کلام و صدا مردم را میخنداند. باستر کیتون، هارولد لوید و خیلی از اینها مردم را به خنده وامیداشتند و شاید قبل از اینها هم کسانی بودهاند که من نمیدانم!
برویم سر فعالیتها و کارهای تازه. میگویند اجرای برنامه تهران ساعت 20، به خاطر آن است که مردم از فکر ماهوارهها دور شوند. در این باره نظرتان به عنوان مجری آن چیست؟ اصولا فکر «تهران ساعت 20» مال کی بود، و شما در شکلگیری و تکامل آن با توجه به این که علاوه بر اجراء و گویندگی، چند نقش کمیک را هم ایفا میکنید، تا چه حد مؤثر هستید؟
این که گفته شود یک برنامه یک ساعته میخواهد با ماهواره مبارزه کند، خندهدار است، کمدی است، جوک است. کار ما اصلا به این معنی نیست، واقعیت این است که دستاندرکاران شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران، و ازجمله آقایان ارگانی، سلیمی و صالحنیا، از ماهها قبل در این فکر بودند که برنامهیی برای طرح مشکلات و خواستهای مردم استان تهران تهیه و پخش شود. اما چون قرار بود برنامه، تفریحی و سرگرمکننده هم باشد، لذا در مورد میانپردهها و نمایشها نیز با آقای شیشهگران تماس گرفتند.
طرح اولیهٔ برنامه خیلی مفصلتر و بهتر از این اجرایی بود که به مردم ارائه شد.
از موقع نصب طرح تا اجرای آن، با این که وقت کمی در اختیار دستاندرکاران قرار گرفت، همهٔ آنها تمام سعی و کوشش خود را به کار بردند. اما معذالک اجرای برنامه نقصهای فراوانی داشت. راستش، تهیهکنندگان انتظار داشتند که این برنامه انتقادیتر باشد و همه جوانب را هم مدنظر داشتند. قرار نبود که تنها به کمی ارزاق و گرانی آنها، کمبود و نبود نفت، قطع آب و برق، آزار و اذیت سازمانهایی که مردم با آنها روبرو میشوند، مسایل شهرداری و غیره اشاره شود، بلکه قصد آن بود که این برنامه به جاهای وسیعتر دیگری نیز فکر کند و در کلّ، برنامهیی مفید و سازنده باشد. البته هرکاری در آغاز دارای نقص است، منتهی این کار مجموعا طوری بود که به اصطلاح دوست و دشمن از آن راضی بودند، گرچه خود ما از جهاتی ناراضی بودیم. یک برنامه خوب تلویزیونی باید از هر فرصت دارای برنامهریزی وسیعی باشد. برای 47 برنامهٔ اجراشده که از تلویزیون دیدید، تلاشهایی صورت گرفت که تا حلول ماه مبارک رمضان به صورت مطلوب ارایه شود. و بعد سعی شد با نظرخواهی از مردم، اجرای برنامه به صورتی هرچه بهتر درآید. به طوری که در آخرین برنامه نیز از بینندگان خواسته شده که با ارائه نظراتشان مجریان و دستاندرکاران برنامه را در ارائه بهتر و موفقتر قسمت دوّم، یاری دهند. مع الوصف در جلسات و نشستهای آتی چنانچه قرار بر ارائه این برنامه باشد، بیتردید نظرات مردم مطمح نظر خواهد بود.
در مورد نقش من در این برنامه باز هم باید بگویم که آقای شیشهگران از من خواست که در این برنامه نقش داشته باشم. بیشک او که مرا در عالم هنر دوباره زنده کرد و به رادیو برد، صلاح مرا میخواهد. من هم انجام وظیفه کردم و بیشک خود ایشان هم چندان از این برنامه راضی نیست. اما به هرتقدیر تلاش همه دستاندرکاران بر این منوال خواهد بود که برنامهیی مطلوب و شکیل به خاطر رضایت مردم ارائه شود.
خیلیها سؤال میکنند که شما چرا این قدر کار میکنید؟ میگویند شما در سابق هم بیشتر کارها را خودتان به عهده میگرفتید و به دیگران، بخصوص به جوانها میدان نمیدادید، حالا هم نمیدهید و هروقت «دور» دست شما بوده، وضع بر همین منوال بوده.
قبل از انقلاب من کاری دستم نبوده که به کسی میدان بدهم یا ندهم و اصولا مسؤول کاری نبودم. بعد از انقلاب نیز همه شاهدند که در رادیو و تلویزیون هروقت فرصت به دست آید، از جوانها و علاقهمندان دعوت میکنم که به رادیو و یا تلویزیون بیایند. اما مسأله این است که از صد تایی که برای تمرین صدا و یا آزمایش تصویر و صدا به سازمان رادیو و تلویزیون میآیند، اقلا 99 نفشان فقط تقلید صدا میکنند.
آنها در جلسات آزمایش صدا یک خط از حرفهای ملوّن، دستودلباز و غیره را میخوانند و میروند، دفعه بعد هم که میآیند باز همان تکرار حرفهای هفته قبل است. اینها در جلسات خودمانی میهمانیها و جشنهای خانوادگی با تقلید از صدای ملوّن و دستودلباز و غیره، بگونهیی جلب توجه میکنند که شنوندهها آنها را به حضور در رادیو تشویق و ترغیب میکنند و به آنها کسب موقعیت در آینده را بشارت میدهند. درحالی که اینطورها هم نیست. در گذشته، ما طی دو، سه، چهار، الی پنج ماه در استودیوهای دوبله حاضر میشدیم، ارزانی بود، یک جوان چندان خرجی نداشت و میشد مدتها بدون پول و دستمزد کار کرد. امّا حالا وضعیت اقتصادی به یک جوان امکان نمیدهد که دو، سه یا شش ماه الی یک سال بطور رایگان بیاید و برود و هزینه ناهار و شام و رفتوآمد و غیره را بدهد، تازه چیزی هم یاد نگیرد. اینجا دولت وظیفه دارد که محلی را فراهم آورد، تسهیلات و تجهیزاتی را آماده سازد، از با تجربههایی مثل ما هم با دادن حقوق برای تعلیم و تربیت مشتاقان به هنر دوبله و نمایش و غیره استفاده کند تا ما هم دانستهها و اطلاعات و تجربیات خویش را در اختیار نوجوانها و جوانها قرار دهیم.
اینکه هوشنگ و حسنعلی و جعفر در منزلی، جشنی و محفلی چند کلمه از من و دیگری تقلید کنند و بعد دوستان، آنها را تشویق کنند که به رادیو و تلویزیون بروند و حتما موفق خواهند شد، اشتباه است. بنده هرگز جای کسی را تنگ نکردهام و میدان را به روی کسی نبستهام. در کار هنر هرکس جای خودش را پیدا میکند و مانع و رادع کسی نیست.
من وقتی به رادیو رفتم حدود 40 استاد کمیک و برجسته در آن دستگاه و خاصه در برنامه صبح جمعه، نقش اساسی داشتند: سارنگ، محتشم، غنبری، تابش، مشکین، سخی، بهمنیار، قدکچیان، احمدی، زرندی و…(اگر بخواهید تا خود صبح میتوانم برایتان اسم ببرم). آنها به من راه دادند و من هم پیش رفتم. من مدتی کارم را همراه با یازده نفر ادامه دادم. اما از آن یازده نفر فقط من ماندم. چرا؟ چون آن ده نفر، مایه نداشتند و واماندند. اینکه بعضیها میگویند: نوذری دور به جوانها نمیدهد بیانصافی است. آن جوان که میآید، حرف میزند، صدایش بد است، پخش نمیشود و بعد گله میکند که نوذری ما را راه نمیدهد اشتباه میکند. بعضیها نیامده میخواهند بروند و زود نوذری بشوند، درحالی که اشتباه میکنند. من چهل سال است که دویدهام تا به اینجا رسیدهام و کاری به کسی ندارم. راه باز است و جاده دراز و این گوی و این میدان. من راه خودم را میروم و مانع کسی نیستم.
اینکه عنوان کردید چرا اینقدر کار میکنم، حقیقتش این است که: برنامهٔ صبح جمعه رادیو که کار اصلی من است، مسابقه هفته را هم به دوش گرفتهام، تئاتر را هم برای گذراندن زندگی دنبال میکنم برنامهٔ راه شب و دیگر برنامههای رادیو هم بههرحال بوده و حالا تهران ساعت 20 هم به آن اضافه شده. در مورد دوبله هم فعلا زیاد دنبالش نیستم و خسته شدهام.
حقیقت این است که ما هرسال از شروع آذرماه تا اسفندماه اینطور که ملاحظه میکنید سرمان شلوغ است. با فرارسیدن ماه مبارک رمضان، کارها سبکتر میشود، در رادیو و تلویزیون فعالیت کمتر است، در کار دوبله با اتمام جشنواره فجر کاری نیست، در طول بهار و تابستان هم فعالیت هنری خیلی اندک است. در عوض پاییز کار زیاد میشود و ما هم، خوب باید کار کنیم. البته من از کار خسته نمیشوم و کار را دوست دارم، لطفی که خداوند به من عطا کرده آن است که در شبانهروز 3 ساعت الی 3 ساعت و نیم بیشتر نمیخوابم. شبها بعد از ختم آخرین کار روزانهام که به خانه میآیم تا ساعت 4 صبح بیدارم و از این ساعت تا 30/7 صبح میخوابم و ساعت 8 از منزل خارج میشوم. قبل از آنکه بهترین ساعت فراغت است به موسیقی گوش میدهم کتاب میخوانم، فکر میکنم، زیرا آن ساعات از روز بهترین فرصتی است که تلفن منزل زنگ نمیزند، با نق بچه روبرو نمیشوید، همسر نکونال تحویل نمیدهد، و خلاصه بهترین دقایقی است که آدمی برای خودش هست و بس!
…و اما مردم، این سؤال را هم مطرح میکنند و بخصوص با ما مطبوعاتیها در میان میگذارند که شما چرا این هه مردم را دست میاندازید؟ در مسابقه هفته، در مسابقه صبح جمعه رادیو، در تهران ساعت 20 حتی در مواردی، مردم مشخصا روی بعضی عبارات و حرکات شما انگشت میگذارند و عینا آن را نقل میکنند و ایراد میگیرند.
برخلاف نظر شما دست انداختن نیست، لغتش فرق میکند. شما کدام مسابقه تلویزیونی را سراغ دارید که اینقدر بر سر زبانها افتاده باشد؟ من دوست دارم که با جوانها شوخی کنم، آنها خودشان هم دوست دارند. منتهی بعضی از مردم و کاسههای داغتر از آش هستند که ایراد میگیرند، اما درهمان حال هرکس که فردای شب پخش مسابقه را میبیند از برنامه تعریف میکند. مقصود دست انداختن جوانها و مردم نیست. پس این تعریفهایی که از جوانان با استعداد و پرمطالعه در مسابقه هفته به عمل میآید چیست؟ این جوانها در اثر تشویقها است که به مراحل بالاتر مسابقه میروند و به فینالهای آن میرسند. وقتی از آقایی در مسابقه هفته میپرسیم: لباس شنا چیست؟ و او میگوید نمیدانم و من به او میگویم اگر لنگی را هم که پدرش میبست میگفت قبول میکردم آیا این دست انداختن است؟ مگر در قدیم مردم لنگ نمیبستند؟
یا وقتی به خانمی میگویم کدام ماه خارجی است که 28 روز دارد و او میگوید ماه شوال! من جز خنده چه عکس العملی میتوانم انجام دهم؟ این کار دست انداختن نیست. اگر منظور این بود، چطور پس از 3 سال که از اجرای مسابقه هفته میگذرد، این همه شرکتکننده به مسابقه هفته علاقه نشان میدهند؟ در طول سال مسابقه هفته فقط 600 شرکتکننده میخواهد اما با هزارها تقاضای شرکت روبرو هستیم.
در مسابقه رادیو وقتی میگوییم داوطلبها دستهایشان را بلند کنند، همه دستها بالا میرود. آنها میدانند که وقتی به پای میکروفن بیایند من با آنها سربهسر میگذارم. این کار ایجای فضای شاد و به خنده انداختن است، خندهٔ که بر لب مردم بنشیند و آنها را راضی کند برای ما مطلوب است. منتهی یکی دو تا مثل شما مته به خشخاش میگذارند! شما روزنامهنگارها پدر ما را درآوردهاید!
در ساخت و پرداخت برنامه صبح جمعه با شما چه نقشی دارید؟
در ساخت این برنامه همه دخیل هستند. البته سرپرستی برنامه را آقایان شیشهگران و توکل به عهده دارند و من معدل این برنامه هستم. مثل هرکاری که کارنامهیی دارد و در پایان معدلی برای آن در نظر میگیرند. امّا در حقیقت خانم بهروان مجری، دوستان صدابردار، موسیقیساز و تمام مجریان و هنرپیشگن و حتی جمعیتی که آنجا هستند، همه در تهیه برنامه صبح جمعه هستند. هرکس بگوید که برنامه صبح جمعه رادیو کار اوست، بیخود گفته است. کار دسته جمعی است که مورد پذیرش و تایید مردم قرار گرفته است.
چرا در مسابقه هفته با بعضیها لجبازی میکنید و با سختگیری یا هول کردن یا دست انداختن یا انواع حرفها و حرکات روحیهاش را خراب میکنید و انگار قصد دارید که حتما بازنه شود. و در عوض به بعضیها خیلی کمک میکنید که هرطور هست جواب بدهند و برنده شوند؟
اصلا اینطور نیست. بسیاری از شرکتکنندهها مسابقه هفته زیر 18 سال هستند که از این به بعد از شرکت آنها جلوگیری میشود، زیرا این جوانها اطلاعات محدودی دارند وبه علت آنکه ناراحت نشوند و بغض نکنند و روحیهشان را نبازند من سعی میکنم که هرطور هست به دور دوم بروند. بعضیها هم هستند که واقعا خیلی چیز میدانند. مثلا یک جوان 25 ساله داشتیم که مثل یک کامپیوتر اطلاعات بود هرچه سؤال فضایی، دینی، تاریخی، فیزیک، شیمی، از او کردم جواب داد. خوب این جوان را باید حمایت کرد. گفتهاند نوذری از کسانی حمایت میکند که با او نسبت دارند، بله اگر این جوان که شرحش رفت پسر خالهام هم باشد از او حمایت میکنم، اما اگر سر بهسر کسی یا کسانی میگذارم و یا به اصطلاح آنها دست میاندازم و خیط میکنم به خاطر آن است که چیزی نمیدانند. از جوانی در برنامه مسابقه هفته پرسیدم: در زمانی که برق، تلکس، فاکس، تلفن، تلگراف نبود سرخپوستها چطور برای هم پیغام میفرستادند؟ او گفت: با آیفون! خوب شما باشید این بابا را محض خنده دست نمیاندازید؟ منهم خطاب به مردم بیننده بوسیله دوربین و شرکتکنندههای دیگر و حاضران در استودیو گفتم: مورخان آینده در کتابهایشان بنویسند که در زمانی که هیچکدام از وسایل الکترونیک نبوده سرخپوستها با آیفون برای هم پیغام میفرستادند. البته این نکته را به طوری که لطمهیی هم به طرف نخورد بیان میکنم که مردم لحظاتی را بخندند. البته اینها کسانی هستند که به فامیلشان گفتهاند که امشب در تلویزیون هستم. چنین آدمی حتما به سلمانی هم رفته و لباس شیک هم پوشیده است و میخواهد خودی به بستگان و فامیل و دوستان نشان دهد درحالی که گاهی حتی جواب یک سؤال را هم نمیداند. خوب. باید با این جوان بههرحال سر بهسر گذاشت! چنانکه گاهی از آنها میپرسم: اصلا برای چی در این مسابقه شرکت کردهای؟
راستی چرا مدتی مسابقه هفته را کمال الحق سلامی اجراء کرد؟ شما کجا بودید؟ و بعد چه شد که باز سلامی رفت و شما برگشتید؟
برنامه مسابقه هفته هر سه ما و نیم یکبار ضبط میشود. در سیزده روز، روزی دو برنامه ضبط میشود، در اسفندماه سال گذشته من چند روزی بیمار بودم، پای چشم چپم متورم شده بود، دستاندرکاران برنامه مسابقه هفته هم آماده ضبط شده بودند، دکوربندی و ترافیک ضبط برنامهها هم اجازه نمیداد که برنامه عقب بیفتد. بنابراین آقای سلامی آمدند و 5 روز برنامه ضبط شد، اما پخش آن دو ماه و نیم طول کشید. البته از ایشان تشکر میکنم که جای خالیام را پر کرد و در طول برنامهها هم از من یاد کرد.
میگویند در برنامه تهران ساعت 20، قرار بوده که شما نقش مخالفخوان را داشته باشید و آقای شجاعیمهر نقش موافق را. ولی بعدا در عمل، شما هم نقش موافق و تأییدکننده به خود گرفتهاید. در این مورد چه میگویید؟
این نظریه درست نیست و هیچ قراری هم نبوده. ما دو تا به عنوان مجری در برنامه برای انعکاس درددل مردم انجام وظیفه میکنیم. وقتی مردم برنامههایشان را میفرستند و یا توسط گزارشگرها انتقادات خود را عنوان میکنند، ما در جهت انتقال آنها به مسئولان از طریق تلویزیون کشورمان، تلاش میکنیم.
-یکی از مجلههای طنز بنده را دست انداخته و عنوان وکیل شهرداری تهران را به من داده بود. این نوع قضاوت درست نیست. وقتی مردم آینده مینویسند که شهردار ناحیه فلان، کارهایی را انجام دهد و ما از شهردار میخواهیم که به خواست بینندگان پاسخ دهد، مخالف و موافقی وجود ندارد. در یکی از برنامهها هموطنی از ورامین انتقادی از شهرداری کرد. سه روز بعد شهرداری ورامین چند مجله برای برنامه فرستاد که در آنها شرح فعالیتهایی که این شهرداری صورت داده بود به چاپ رسیده بود. ما هم این موضوع را عنوان کردیم. بنابراین وقتی از کسی انتقاد میشود و در مقابل پاسخ آن میرسد، باید این موضوع هم عنوان شود.
آیا انتقادهای رادیو و تلویزیونی مؤثر است؟ چقدر؟ تا حالا چه تأثیرهایی به عینه دیده شده و چه مقدار اشکالات مردم از این طریق رفع گردیده است؟
زیاد هم بیتأثیر نیست. بالأخره انتقادها را مسئولان میشنوند و در رفع آنها میکوشند و یا این انتقادها در رفتارهای مردم تأثیر دارند. چند سال قبل که از شروع پخش تیپ ملّون چند ماهی گذشته بود، خانمی هفتاد ساله به من مراجعه کرد و گفت تیپ ملّون، شوهرش را درست کرده است، چون شوهر وی یک ملّون واقعی بود و همه فامیل را دچار مخمصه کرده و زندگی را بر آنها حرام ساخته بود و پخش تیپ ملّون او را به خود آورده و اخلاق و رفتارش را اصلاح کرده است و یا وقتی کسی در برنامه تهران ساعت 20 میشنود که انتقاد او درباره قطع مکرر برق که باعث سوخته شدن یخچال یا فریزرش میشود، لذت میبرد و به خود میبالد و یا وقتی کسی از دستگاه شهرداری و یا آب و یا تلفن انتقاد میکند که این انتقاد از تلویزیون پخش میشود، لا اقل یک آخیش میگوید و همین امر در مجموع تأثیر بسزایی میگذارد.
به نظر شما یک هنرمند چه خصوصیاتی باید داشته باشد و آیا خود دارای این خصوصیات هستید؟
یک هنرمند نباید تکبر داشته باشد و خودش را بگیرد و باید بداند که اگر مردم تحویلش میگیرند و او را دوست دارند به خاطر رفتار و کردار و منشی که او دارد، این عکس العمل در میان مردم پیش آمده. رفتار یک هنرمند باید سر مشق دیگران باشد. اگر من (میبخشید) در خیابان آب دهانم را بیرون بیندازم و کسانی مرا در این حال ببینند این رفتار غلط باعث تغییر روش مردم نسبت به من میشود. هنرمند علاوه بر آن باید جامعهشناس، با مطالعه و سردمدار و دوستدار هنر باشد و امیدوارم من در این دوره پایان عمر هنریام بتوانم با چنین خصوصیاتی در خدمت مردم باشم.
چه گفتگوی خاطرهانگیزی بود. بسیار عالی و تشکر.
ممنون. تاسف بابت اون سالهایی که این هنرمند لوازم التحریر فروش شده بود و از هنر به کنار گذاشته شده بود.
خدا رحمتشون کنه. روحشون شاد. یک هنرمند واقعی بودن و خیلی دوستشان دارم و خاطرات بسیار خوبی ازشون دارم . هر صبح جمعه به شوق شنیدن برنامه صبح جمعه با شما از خواب بیدار می شدم. یاد باد آن روزگاران یا باد
روحش شاد. من بچه بودم، یه دوره حتی یکی از برنامه های صبح جمعه و تهران ساعت 20 رو از دست نمیدادم. فقط به خاطر اقای نوذری. خیلی دوستش داشتم.
این مصاحبه از اساس ایراد داره. سالهایی که مرحوم نوذری در صحنه نبود در نیمه دوم دهه 70 بود نه در دهه 60 آن هم نه 9 سال!
ایشون در سال 69 مجموعه “هزاربرگ هزاررنگ” رو کار کرد و از همان سال به مسابقه هفته دعوت شد. ضمن اینکه در طول دهه 60 در رادیو پر کار بود.
نیمه اول دهه شصت که نبودن و به کار آزاد – لوازم التحریر فروشی – مشغول بودن. بله، از سال 67 به بعد در صحنه بودن؛ تمام عیار. در این مصاحبه البته مشکلاتی هست و نوذری جاهایی سعی کرده کلنجار بره و مسائلی رو نگه.
خدا بیامرزدش، مرد نازنینی بود.
آدم خوش چهره و خوش بر رویی بود.
همیشه یه جوری نقش بازی میکرد که لذت می بردی.
آرامش و تمانینه خاصی توی چهره و شکل صورتش بود .
آدم دوست داشتنی ای بود .
خدا بیامرزدش…