رمان حصار و سگهای پدرم – نوشته شیرزاد حسن – معرفی و تحلیل

رمان حصار و سگهای پدرم نوشته شیرزاد حسن نویسنده کرد عراقی و به ترجمه مریوان حلبچه ای بعد از ۱۳ سال از سوی نشر چشمه تجدید چاپ شد.
شیرزاد حسن یکی از بزرگترین نویسندهگان ادبیات کردی به شمار میرود. او در سال ۱۹۵۰ در شهر اربیل در استان کردستان عراق به دنیا آمد و آثارش همه گی به زبان کردی و لهجهی سورانی نوشته شده است. اولین مجموعه داستان او با نام تنهایی توانست نگاه منتقدان را جلب کند. شیرزاد حسن با چاپ اولین رمان خود به نام حصارو سگهای پدرم در سال ۱۹۹۶ به نقطهی اوج کار خود رسید. رمانی که به گفتهی بسیاری از منتقدان نقطهی عطف ادبیات کردی محسوب میشود.
مرگ نافرجام اسطوره
داستان با عزاداری و صدای شیون وزاری خواهران و مادرانی آغاز میشود که به سوگ پدر کشته شدهشان نشستهاند، صدایی که تا قبل از مرگ پدر هم همواره از حصار شنیده میشد. این بار شیون اما از ترس نبود پدراست. ترسی که شیرزاد حسن در موردش میگوید: «آیا نمیدانید سرزمین و مردم من،قربانی ترس و شرم بودهاند… این شرم و هراس گویا با شیر مادر به آنها تزریق شده است». رمان حصار وسگهای پدرم روایتی عجیب از فرهنگ پدرسالاریست که حسن شیرزاد در فضایی وهم آلود و مالیخولیایی آن را به تصویر میکشد. پدری که زنان بیشمار و فرزندانش را در قلمرویش اسیر میکند و آنها را در چنان تنگنایی قرار میدهد که تمامی اهل حصار برادر بزرگ یا همان راوی را تشویق به قتل پدر میکنند. پدری خودکامه که خود را با پیامبرانی چون سلیمان مقایسه میکند و در حفظ نظام توتالیتری که در حصار برپا داشته از هیچ کاری دریغ نمیکند. قوانین ظالمانه و دستورات سختگیرانهای که او برای ساکنان حصار وضع کرده همهشان ریشه در فرهنگی دارد که نویسنده در کردستان عراق با عمق وجود آنها را تجربه کرده و با خلق چنین فضایی در رمان که سرشار است از سرکوب محبت و احساسات و تمایلات جسمی و جنسی سعی در نمایش رنجهای مردم جامعهاش دارد.
جامعهای که خود در موردش چنین میگوید: «فرهنگی که من بدان تعلق دارم در منجلاب حیوانی و گوسفندوار خود دست و پا میزند و غرق در پایکوبی در آن نوع زنده گی گوسفندوار است. اکنون اگر در سرزمین من نویسنده شهامت آن را نیز داشته باشد که برخی جوانب زنده گی گوسفندوار را به نقد کشیده و یا مورد تردید قرار دهد در شمار مطرودان جامعه قرار میگیرد. ) رمان حصار و سگهای پدرم داستان شورش نویسنده یا همان راوی علیه محدودیتهای جامعهی سنتی و شکستن تابوهایی است که هیچ کس شجاعت آن را ندارد. سلطهی بیچون و چرای پدر و به طور کل مردان در جامعه و نادیده گرفتن زنان و اسارتشان دربند خرافاتی نظیر آنچه که شیرزاد در رمان بیان میکند که روشن کردن شمع توسط زنان موجب بیماری و بدشگونیست، یا کنترل و سلطهی بیش از حد مردان بر زنده گی زنان تا جایی که در این رمان پدر شبانه به خوابگاه دختران سرکشی میکند تا مبادا خوابهای حرام ببینند و دخترانی که به خاطر دنبال کردن احساسات و شکستن تابوهای حصار توسط پدر کشته یا زنده به گور میشوند. شیرزاد حسن در سخنرانی خود در کنفرانسی در نروژ میگوید: «من آفریدهی فرهنگی هستم که مردمانش با شرم در پرده از عشق و دوست داشتن سخن میگویند و در همان حال دیدن کشتار و آشوب و جنگ و دعوا برایشان عادی ست…» و این چنین است که در رمان حصار وسگهای پدرم هرگونه رابطهی فرزندان چه پسر و چه دختر با جنس مخالف ممنوع است و هیچ مرد غریبهای حق وارد شدن به حصار را ندارد. عشق و محبت در حصار بالاترین بیقانونی محسوب میشود
و اگر کسی پایبند نباشد حتا در خواب سزایش مرگ است. پسر بزرگ حصار با دیدن رنج و مرگ و شهوتهای پنهان مادران و خواهرانش تصمیم به قتل پدر میگیرد. و او را در اوج لذتی که خود و خواهران و برادرانش همیشه از آن منع میشدند میکشد. دیوارهای حصار را میشکند و همه را آزاد میکند. مردان آزادانه به حصار میآیند و دختران قصد ترکش را میکنند ولی خیلی زود دوباره همهشان به همان جا برمی گردند. او که بعد از مرگ پدر قفسهای حصار را شکسته بود و زنجیرها را پاره کرده بود و تمام حیوانات، گاوها، اسبها و خرگوشها و گربهها و بلبلها و عقابها را رها کرده بود اما کمی بعد همهشان از جنگل با اشتیاق به سوی حصارها و غل و زنجیر خود بازگشتند چرا که به اسارت خود خو گرفته بودند.
سگهای باوفای پدر دست از سر فرزند پدرش برنمی دارند. اینجا شیرزاد حسن روح پدری را به تصویر میکشد به مراتب انتقام جوتر و بیرحمتر از آنی که زنده بود. روحی که صدای لذت جویی دخترش را با گورکن شهوت ران میشنود و او را در رختخواب میکشد. سگهای باوفایش را دنبال پسر قاتلش میفرستد و لحظهای از عذاب او دست برنمیدارد. و با رفتن پدر تمامی اهالی حصار پسر قاتل را نفرین میکنند و سر قبر پدر اشک میریزند. و یک ش ب بالاخره مادرش باگریه میگوید:
نباید چنین میشد». رابی جوانترین و زیباترین زن پدر که پسر را اغوا کرده بود و پسر برای رسیدن به او پدرش را کشته بود با باغبان چشم آبی حصار فرار میکند. زنی که اگر نبود پسر هرگز نمیتوانست پدر قدرتمندش را هلاک کند. او با اشتیاق و آگاهانه و به شوق چیزی که حق خودش میداند با کمک رابی پدر را میکشد و از رابی هم ناکام میماند. پسر قاتل خود را تنها و گناهکار و نفرین شده در مقابل جسد پدر و خشم سگهایش مییابد. زخمی و رو به مرگ زیر دست و پای حیوانات حصار لگدکوب میشود و در آخر در مقابل جسد پدر به التماس میافتد و میگوید: «التماس میکنم، از دست سگهایت نجاتم بده. مرا به عنوان پسرت قبول کن. کاری بکن که بار دیگر هوای پاک را تنفس کنم. آزادم کن تا حصارت را آباد کنم. معجزهی خودت را به من نشان بده و از گناهم درگذر. اینک همهی دنیا میدانند که مردهی تو از همهی ما زندهتر است. اجازه بده به حصار برگردم) و این چنین راوی دوباره به پدری مرده و بیقدرت جایگاهی پیامبرگونه میدهد که توان معجزه دارد. و اینجاست که روح پدر ارزش افزوده پیدا میکند.
این رمان روایت جامعهای س ت که فرهنگ اسطوره پرستی، بنده گی و ظلمپذیری در آن نهادینه شده که حتا زمانی که ظالم برود مردمان تاب آزاد بودن را ندارند. شیرزاد در سخنرانی مشهور خود در مورد داستانهایش چنین میگوید: شما شرح زنده گی انسانهایی را که در چنگال مرگ گرفتار شدهاند میشنوید.
رمان حصار و س گهای پدرم از نویسندهی مشهور کرد عراقی شیرزاد حسن به تازگی توسط نشر چشمه تجدید چاپ شده است. این رمان اولین ترجمهی من از کردی به فارسی بود و به اجازهی کتبی نویسنده (سال ۱۳۷۷)ترجمه شده است. واگذاری حق ترجمه و چاپ و نشر آن به زبان فارسی در ایران برای این مترجم و نشر چشمه محفوظ است. حصار… به دلیل سانسور و عدم مجوز تا سال ۱۳۸۵ چاپ نشد.
(حصار و سگهای پدرم) نقطه عطفی در تاریخ رمان کردی است، تمام منتقدین کرد آن را شاهکار شیرزاد حسن میدانند و پس از گذشت بیش از دو دهه از چاپ این رمان به زبان کردی هنوز نقد زیادی در ستایشش نوشته میشود. حصار رمانی است دربارهی دیکتاتوری، دربارهی پدرکشی و پسری که پدر دیکتاتورش را میکشد به امید اینکه هم حصار را نجات دهد و قهرمان شناخته شود، هم به رابی، جوانترین و زیباترین زن پدر برسد. حصار رمانی است دربارهی قدرت سیاسی، پدرسالاری، رابطه قدرت و جوامعی که در زندگی گوسفندوار دست و پا میزنند. داستان پدری دیکتاتور است در خانهای بزرگ، خانهای پر از دختر و پسر و زنهای پدر، دختران و پسرانی که حق ازدواج ندارند. حق بیرون رفتن از حصار و هر آنچه دلخواه پدر نیست. همهی آدمهای حصار دست به دامان پسر بزرگ حصار شدهاند تا پدر را بکشد، اما وقتی که پسر پدر را میکشد همه علیه پسر میایستند و نفرینش میکنند. چراکه آنها هنوز مفهوم آزادی را درک نکردهاند و غرق در اندیشهی اسطورهای هستند و حصارهای درون خود را ویران نکردهاند.
بدون سایهی پدر و تازیانه و فریادها و دستورهایش نمیتوانند زندگی کنند. حصار داستان جوامع عقب افتادهای است که بیآنکه به مفهوم انقلاب و عواقب آن اندیشیده باشند، دست به انقلاب میزنند. در چنین جهانی است که هیبت ترسناک پدران مرده از وجود وحشتناک پدران زنده بیشتر است. چراکه عمر آن پدران چندین برابر عمر اجتماع ماست و هنوز هم در حال کش آمدن است. رمان حصار قرائتی هوشیارانه از جامعهی اسطوره اندیش گذشته و امروز ماست. همچنین که پس از مرگ پدر شاهد هستیم (در جهان بیرون از حصارهم) محال است پدرها بمیرند اگر ترس و وحشتی در درون افراد باشد. در چنین جهانی معمولا پسران جای پدران را میگیرند روح پدر در کالبد پسر به حیاتش ادامه میدهد. مسئله پرستش تصویر پدر تنها از اینجا ناشی میشود که به قول فروید فرزندان پس از کشتن پدران احساس گناه میکنند، بلکه گرفتاری از اینجا آغاز میشود که فرزندان بعد از یک عمر اسارت و بردگی بدون جادوی اقتدار و سلطهی پدر قادر به ادامهی حیات نیستند و پدر هم تنها به اندازهی طول عمر طبیعیاش حکومت نمیکند. بلکه خیلی بیشتر از اینها روح مسلط پدران به حکومت ادامه میدهد. حصار قابل قرائتهای گوناگون است و نباید تنها به مسئلهی رابطه قدرت و افراد و دیکتاتوری و ستمگری اکتفا کرد. در حصار تنها حدیث قدرت طلبی پدران روایت نمیشود بلکه بحث دربارهی پسران و دختران اخته شدهای است که جز در سایهی پدر قادر به ادامهی حیات نیستند.
حصار داستان ویرانی و شکست آدمهایی است که مقهور قدرتاند. نویسنده گرچه در این رمان ناامیدانه به جهان رمان خود و شخصیتهایش نگریسته است اما نفرت از آن در جمله جملهی رمان به خوبی مشهود است. | در مؤخرهی کتاب یکی از سخنرانیهای شیرزاد حسن در کنگرهی نویسندگان جهان (سال ۱۹۹۷) در کشور فنلاند چاپ شده است که برای آشنایی خوانندگان با برخی از دیدگاهها و نقطه نظرات نویسنده دربارهی «نویسندگی و زبان» | مناسب است. شیرزاد حسن در این سخنرانی که در میان جمعی از نویسندگان بزرگ جهان بیان کرده است، شرایط جهان سوم و به خصوص نویسندگانی چون خود را به مقایسه با شرایط نویسندگان جهان غرب کشانده و شرایط به راستی دشوار و تأسفانگیز آنها را وصف کرده است. آنچه او در سخنرانیاش بیان کرده است بیارتباط با جهان داستانی رمان «حصار. .) نیست. هردو، هم رمان هم سخنرانی به شرایط سختی اشاره دارند که انسانها را از هویتهای انسانی و حقوق فردی خود جدا میسازند. جهانی که شیرزاد حسن در رمان حصار به تصویر میکشد و به آن تجسم ادبی میبخشد، جهانی است در سیطرهی قدرت پدر عقب مانده که به کشتارگاه خصوصیات انسانی بدل گشته است. نویسنده در توصیف جهان رمان خود از صحنههای سوررئالیستی بهره گرفته است که به همان اندازه که غریب هستند، نزدیک و آشنا هستند. به ویژه برای مردمان شرقی. (حصار» | و سگها چندان نیرومند کهن هستند که به عوامل درونی شخصیتهای رمان بدل شدهاند و حتی زمانی که در توطئهای خانوادگی «پدر» | نماد قدرت) به دست پسر کشته میشود، حصار» و «سگها» (جهان ساختهی پدر) همچنان در درون شخصیتهای رمان حضور دارند و رفتار آنها را رقم میزنند.
منبع: روزنامه سازندگی
