کتاب له و علیه ویرایش، نوشته سایه اقتصادی‌نیا

کتاب‌هایی در مورد خود فرایند نوشتن که با لحنی صمیمانه نوشته شده باشند، زیاد نیستند. امروز تصادفی کتاب له و علیه ویرایش را دیدم. خب! این عنوانی نیست که در کتابفروشی زیاد جلب توجه کند. در واقع شاید اندک مخاطبی دست به طرف کتاب دراز کنند تا کتاب را ورق بزنند.

کتاب در واقع تشکیل شده از یک مجموعه مقاله در مورد ویراستاری و کلا نشر و مطبوعات در ایران که خواندن آن می‌تواند باری دسته علاقه‌مند بسیار جذاب باشد.


بحش کوچکی از کتاب را با هم بخوانیم:

مؤسسه انتشاراتی فرانکلین فرانکلین

آغازگاه فن ویرایش در ایران است. این مؤسسه در سال ۱۳۳۴ به همت همایون صنعتی‌زاده کرمانی تأسیس شد و اولین بنگاهی بود که روند انتشار کتاب را با معیار‌های غربی مادر خود (مؤسسه انتشاراتی فرانکلین در آمریکا) تطبیق داد. بسیاری از کسانی که امروز آن‌ها را بحق پیشکسوتان ویرایش می‌دانیم از فرانکلین شروع کرده و در این مؤسسه متمرکز بوده و مهارت کسب کرده‌اند. بر سر این که مؤسسه انتشاراتی فرانکلین اولین نهادی است که به حرفه ویرایش رسمیت بخشید، اجماع کامل و اتفاق نظر وجود دارد.

اگر از زاویه تاریخ روشنفکری در عصر حاضر به مؤسسات و نهاد‌های دوران پهلوی نگاه کنیم، باز هم نام فرانکلین را می‌بینیم. به عبارت دیگر، مؤسسه انتشاراتی فرانکلین، نه تنها در تاریخ چاپ و نشر و تاریخچه ویرایش نقشی بی‌بدیل دارد، در تاریخ فرهنگی و روشنفکری ایرانی هم از اهمیتی بسزا برخوردار است. بی‌تردید، فرانکلین نقطه عطف و تلاقی روشنفکری با ویرایش است.

بنیان‌گذار و مدیر این مؤسسه، همایون صنعتی‌زاده، نه فقط صاحب فکری روشن، که دارای اراده و عزمی آهنین برای به فعل درآوردن نیاتش بود. او را به واسطه سهم سترگی که در مسیر نوسازی ایران داشت، با صفاتی چون اعجوبه (۵) و نابغه (۶) ستوده‌اند. صنعتی‌زاده روشنفکری عمل گرا بود که به جای غرغر‌های سیاسی و آرمان خواهی‌های خیال‌انگیز دور از واقعیات، جامه عمل پوشید و آستین همت بالا زد و، در نتیجه، سازمانی را بنیان نهاد که نسل‌های آینده از آن برخوردند و از میراثش تغذیه کردند. او بر جریان روشنفکری ایران تأثیری عملی (و نه نظری داشت تأثیری که اگر بنا بود از راه تئوری بافی و تئوری‌سازی طی شود هزار سال طول می‌کشید تا به منصه ظهور رسد. صنعتی‌زاده منتظر نتایج نظریه پردازی‌های محو در دود سیگار اشنو نشد، و به جای این که پیچ رادیو را بچرخاند تا به او بگویند چه کند و چه نکند، جمعی از زبده‌ترین روشنفکران همان روزگار را گرد هم آورد و خودش به آن‌ها گفت چه بکنند و چه نکنند.

چهره دیروز او بیشتر شبیه سیمای بیزنس منی است که باید در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شود و راز موفقیت و کسب ثروت را برای بینندگان شرح دهد، در حالی که چهره امروزینش بیشتر با تعریفی مدرن از روشنفکر تطابق دارد و این هم لابد عدل تاریخ است. به قول اسماعیل نوری علا، «در کوچه‌های تاریخ هیچ کس گم نمی‌شود. » اگر کسی که در راه مبارزه با بی‌سوادی تلاش می‌کند و در این راه سوادآموزی زنان و دختران را مقدم می‌داند روشنفکر نیست، پس روشنفکر کیست ۷(؟ )

در سایه روشن اندیشی همایون صنعتی‌زاده بود که فرانکلین پناهگاه بسیاری از فعالان فرهنگی و سیاسی دوران محمدرضاشاه شد که یا به علت مبارزه سیاسی از کار بیکار شده بودند، یا علی رغم دانش و مهارت مدرک تحصیلی رسمی نداشتند که به استخدام سازمان‌ها و ادارات دولتی در آیند، یا قدرشان در مؤسسات دیگر ناشناخته بود. «فرانکلین محل تجمع مردان و زنانی خسته از فعالیت‌های سیاسی دهه‌های پیشین بود که اکنون با ویراستاری سعی در اصلاح ترجمه‌ها و زدودن عیب‌ها و کاستی‌های متونی داشتند که به آن‌ها سپرده می‌شد. » مردان و زنانی که به هر دلیل، نتوانسته بودند در اصلاح کاستی‌های جامعه و زدودن عیوب نظام سیاسی حاکم مطابق با وظیفه آرمانی خویش پیش بروند و دستگیر، جامانده، ساکت، یا زندانی شده بودند، حالا صفحات کاغذ را به آوردگاه اصلاحات و صحنه زدودن عیوب بدل کرده بودند. وظیفه آرمانی از میدان‌ها به روی صفحات سفید کاغذ منتقل شده بود و‌گریز و ترس در کوچه پس کوچه‌های شهر جایش را به سازندگی و بالندگی در میان اوراق پریشان ترجمه‌ها و فیش‌های دایره المعارف داد.

صحبت از اصلاح امور بود و رفع گمراهی، پس چه باک که به جای داس و چکش مداد و پاک کن در دست گیرند و خطا‌ها و نادرستی‌ها را پاک کنند؟ میراث منورالفکر‌های مبارز دوران بیداری و مشروطه، که کلافی درهم تنیده از گرایش‌های ملی و مباحث زبانی بود، با استحال‌های مقتضای زمانه، به سر‌های پرشور و آرمان خواه فرانکلین می‌رسد، نو می‌شود و گل می‌کند: درست در همین ساعت و در همین خانه تاریخی است که روشنفکر کسوت ویراستاری می‌پوشد، تا سال ۱۳۵۷ که با همین کسوت از این خانه خارج و آواره این خانه و آن کاشانه می‌شود. روایت حضور چند تن از این پیشکسوتان در فرانکلین کافی است تا به چهره ویراستار روشنفکر واقعیت تاریخی ببخشد.

دکتر غلامحسین مصاحب، پیش از آن که در سال ۱۳۳۵ کار تدوین دایره المعارف را در فرانکلین به دست گیرد، در میان اهل قلم و روشنفکران نامی نداشت. در فرانکلین بود که نه تنها خودش نام‌آور شد، بلکه افرادی هم که در گروه او کار می‌کردند، کمی زودتر یا دیرتر، در زمره جدی‌ترین صاحب‌نظران عرصه خط و زبان درآمدند. شرح ورود او به فرانکلین از زبان صنعتی‌زاده درخور اعتناست و طرز فکر و عملکرد صنعتی‌زاده را در برپا ساختن پایگاهی روشنفکرانه و علمی، از طریق یافتن افراد لایق، ولو از زیر سنگ، نشان می‌دهد:

یک روز آقای عامری آمد گفت که فلانی، یکی را پیدا کرده‌ام. گفتم کی؟ گفت دکتر غلامحسین مصاحب. گفتم کیست؟ گفت این آقا اصولا کارش ریاضی است، در ضمن معاون امور سد کرج هم هست. موقعی بود که سد کرج را می‌ساختند. آقای دکتر مصاحب متصدی ساخت سد کرج بود، هنوز سد کرج ساخته نشده بود. یک مهندسی بود به اسم طالقانی که رئیسش بود، ولی عملا مصاحب کار‌ها را انجام می‌داد. خانه‌ای داشت در خیابان منوچهری. من پا شدم رفتم پهلوش. گفتم تصمیم دارم کتاب مرجعی بسازم که قابل اطمینان باشد و از نظر درستی و صحت یک جور سنت‌گذاری در مملکت باشد و پایه اطلاعات عمومی فرهنگ آسیایی ما باشد. از این حرف‌ها. خیلی از حرف من خوشش آمد. گفت فلانی حرفی که تو می‌زنی آن قدر مهم است که اگرچه کار سنگینی است ولی اگر راست بگویی، سنگینی کار مهم نیست، می‌کنم، چرا نکنم. با این که وقتم کم است، اما هرچه وقت دارم صرفش می‌کنم. الان دو تا شغل دارم، به کلی‌آسایش از من سلب می‌شود. ولی مهم نیست می‌کنم. اما یک شرط دارد و آن این است که توی کار من کسی دخالت نکند، مطلقا. گفتم باشد، کسی دخالت نمی‌کند. قرار شد من سپر شوم و مصاحب پشت این سپر بنشیند و کار را شروع کند. اول کار گفت من بلد نیستم. گفتم عیبی ندارد. من پیش بینی این را کرده‌ام که این کار را باید اول یاد گرفت. خرج سفری هم برای این کار منظور شده است. چه دردسرتان بدهم، دکتر مصاحب را روانه کردیم رفت چند ماه انگلیس، چند ماه آمریکا، و چند ماه فرانسه، در مؤسسات مختلف که کارشان دایره المعارف‌سازی بود دوره دید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]