امپرسیونیسم چیست؟ در نقاشی، پیکره سازی، ادبیات و موسیقی چگونه راه یافته؟

مقالهٔ زیر، نگاهی اجمالی به نهضت امپرسیونیسم در سدهٔ پیش میباشد.
این نهضت تحت شرایط اجتماعی خاصی در قرن نوزدهم به همت تنی چند از نقاشان جوان آنزمان شکل گرفت و سپس چنان ابعاد وسیعی یافت که نه تنها به حملات گوناگون مغرضین از جوانب مختلف غلبه نمود، بلکه ریشهٔ خود را در زمینههای دیگر هنری چون پیکرهسازی، ادبیات و موسیقی گستراند. لهذا-فصلنامه هنر در حد امکانات خود، در این شماره، به بررسی این حرکت در زمینههای مختلف هنری میپردازد.
امپرسیونیسم در نقاشی
در سال ۱۸۶۳ هیئت داوران «سالن» در پاریس که متشکل از هنرمندان نامآشنای آن زمان بود تمامی آثار عرضهشده توسط نقاشان جوان را به علت عدم انطباق با موازین سنتی مردود شمردند-نقاشان آکادمی قدیم، با ادامه معیارهای نئوکلاسیک در زمینه زیبائی، همآهنگی و ظرافت به توصیف یک واقعهٔ تاریخی با نوشتاری ماهرانه و ترسیم یک انسان و یا یک صحنه با نگرشی دقیق عادت کرده بودند-بدون برخورداری از آن احساس زیبا و لا یزال و آن برهم کوبیدن بالی که آنان را در دنیای هنر به پرواز درآورد-ولی نقاشان جوان میخواستند تا انزجار خویش را از آن نوع نقاشی قراردادی ابراز داشته و آزادی خود را بهعنوان هنرمندانی که سرانجام توانستهاند از قید (فرم) و طرح و یرترههای روشن و دقیق برهانند، آشکار سازند و احساس خویش را با رنگ بیان کنند.
این نقاشان برخلاف نظریات کهنه و قدیمی، و به تعبیری دیگر در برابر نقاشی در فضای بسته و آتلیه، جائیکه برای دستیابی بر سایهروشن، نور فقط از یک جهت میتابد اعلام داشتند که نقاشی میبایست در فضای باز و واقعی، جائی که طبیعت در بطن آفتاب قرار دارد و سایهها، نمودی از آبی و بنفش هستند انجام شود تا بتوان با رنگ اثرات نور و تاثیرات روانی انسان را ضبط نمود.
موضوعهای نقاشی نیز جدید و نو بودند؛ پاریس با جشنها و کافهکنسرتهایش و بولوارهای انبوه از جمعیت-ساحل رودخانهها و دریاچههای پوشیده از سبزی بیشهزارها-کلیساهای غرق در نور-ابرهای پریشان از باد و یا بصورت تودههای سپید سرگردان در گسترهٔ آسمان روشن و تپههای برف نشسته بر آنان که در میان رنگهای سرد سایههای آغشته به آبی چشمگیرترند. پس از گذشت ده سال، هیات داوران سالن دگربار بر تمامی آثار غیرمنطبق بر عرف و سنت را رد مینمایند این عمل باعث برانگیختهشدن مردودین میشود-نقاشان همگی جوان و خواستار حرکتی نوین در زمینه نقاشی بودند-نقاشان جوانی چون کلودمونه-آگوست رنوار-ادگار دگا-برت موریزو- آلفردسیسلی-کامیسل پیسارو-و پلسزان آنان پس از فریادها-بحثها و اعتراضها، تصمیم به برگزاری نمایشگاهی در سالن عکاس و کاریکاتوریستی بهنام نادار گرفتند-مونه تابلوئی با عنوان تاثیر (امپرسیون)، طلوع آفتاب به معرض نمایش گذاشت-خورشیدی که به علت مه صبحگاهی، کمی محو بوده و آب رود لوهاور به سبب انعکاس خورشید با قرمز کمرنگی درهم آمیخته شده بود.
این نمایشگاه به دنبال خود جاروجنجالی را سبب گردید. بازدیدکنندگان هیاهو به راه انداخته و نقاشان را مورد تمسخر قرار دادند و آثار آنان را چونان توهینی به هنر تلقی کردند-چراکه این نوآوری-پدیدهای بود دور از ذهن تماشاچی عادی و حتی اهل فنی که تا آن زمان فقط با سبکهای متداول قدیم آشنائی داشتند. از بین منتقدین-شخصی بهنام لوروآ از عنوان تابلو مونه سود جسته و آنان را امپرسیونیست خطاب میکند و این نام بر این سبک میماند و معرف این حرکت تازه در عالم هنر میشود.
مونه محرک و برانگیزاننده گروه است-شوریدهٔ طبیعتی که سعی بر ضبط آنی زیبائی جاری بر روی اشیاء و تغییر نور منعکسه، بر روی آب را بر بوم خود دارد، بازی نور آفتاب بر روی سنگهای کلیسای روئن که بهنظر میرسد در نور آفتاب و آبی لاجوردین آسمان شفاف حلشدهباشد. برای او امپرسیونیسم تنها، سرود نور و رنگ نیست-بلکه عمیقا لذتبردن و غرقشدن در طبیعت است.
مونه بسیار فعال بود گرچه هنرش، زندگی معیشتی وی را پاسخ نمیگفت و آنچنان فقیر که گاهی مجبور میشد روزها و هفتهها بدلیل عدم توانائی مالی برای خرید رنگ و بوم از نقاشی باز بماند.
در کنار مونه، رنوار تابلوی معروف صحنه تئاتر را به نمایش گذاشت-این تابلو معرف زن جوان نشستهای در تئاتر است و نور پردرخششی که به زیبائی چهره او و لباسی که با مهارت نقاشی شدهاست میافزاید. کنار او، در سایه، مردی با دوربین در حال تماشای جمعیت است-این اثر موفقیت بسیاری را بدنبال داشت سپس نوبت دگا رسید-نقاش اسبها، بالرینها و نوشندگان نوشابه که غرق در رویای خویشند-در تابلوهای دگا، بسیاری بالرین وجود دارند-عدهای رقصکنان-برخی بیحرکت و ثابت با حالاتی ظریف و یا درحال استراحت-نیمرخهای ماهرانه نقاشی شدهای که در زیر پوششی از نور تاتر قرار دارند و لباسهای بالرینها همانند خرمنی از گل به رنگهای نشاطانگیز و مجموعهای از رنگهای سفید-آبی-زرد-سرخابی و سبز که آگاهانه در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و بر روی رنگ سیاه و یا قهوهای زمینه میدرخشند. و سزان با عنوان زمینهساز مکتب کوبیسم و تابلوهای نقاشی شده بر مبنای رنگ و تعادل احجام. رنگ برای سزان، تنها، وسیلهای برای مشخصکردن و جداسازی طرحهای زمینه بود-وی عاشقانه رنگ را با قلمموهای پهن و بزرگ بر روی بوم مینشاند-رنگ بر روی رنگ- همانگونه که در تابلوهای منظرهٔ پروونزا ۱ میتوان مشاهده کرد-این آثار بهترین بیانکننده تکنیک نقاش بهشمار میروند-در کنار او ولی متفاوت از او پیسارو قرار دارد-وی که در ابتداء با مخالف شدید پدر برای پرداختن به نقاشی روبرو شده بود به همراه یکی از دوستان نقاشش به ونزوئلا گریخته و در آنجا برای مدتی به کار نقاشی پرداخت و سپس پس از بازگشت با تلاش و پشتکار بسیار هنر نقاشی را در پیش گرفت تکنیک پیسارو از ضربات کوتاه و نرم قلممو که نزدیک به سبک پونتوالیسم و یا دیویزیونیسم هستند تشکیل میشد در این سبک که میتوان آنرا نقطهگذاری ترجمه کرد سعی در تجزیه علمی رنگ به رنگهای اصلی و جایگزین کردن این روش با استفاده از رنگ به جای روش حسی و غریزی امپرسیونیستها است بهرحال پیسارو برای مدتی شیفته این مکتب گردید و به کار پرداخت ولی کار طولانی و خستهکننده این سبک که به نظر وی موجب از بین رفتن احساس میشد باعث رجعت پیسارو به امپرسیونیسم گردید. از نقاشان دیگر این مکتب میتوان از آلفردسیسلی با تکنیکی نزدیک به پیسارو نام برد. و دیگری برتموریزو تنها زن گروه که منظرههایش دارای ظرافتی غیرقابل قیاس و آب و آسمانی به لطافت ابریشم که در جایجای خانهها- درختان و پلها خودنمائی میکنند و همچنین یک جوان ایتالیائی بهنام جوزپه دنیتیس.۲ ولی تنها جایمانه که بعدا از نامآوران این سبک خواهد شد خالی بود
امپرسیونیسم در مجسمهسازی
نقاشان نئوکلاسیک بر روی اجزاء کار اصرار بسیار ورزیدهاند-تا حدی که آثار آنان چون تکنیک عکاسی مینمود-در حالیکه امپرسیونیستها سعی در نشاندن رنگ بر روی بوم با حداقل ضربات قلممو را داشته و حواشی تصویر را ناتمام رها مینمودند. آنچنان که مجسمهسازان امپرسیونیست عمل مینمودند. معذا لک این تکنیک ناتمام، نوآوری بهشمار نمیآمد-چراکه میکل آنژ، بارها این شیوه را آزموده بود-مخصوصا در سالهای آخر عمر-همچنین تیت زیانو قسمتهای خاصی از شاهکارهایش را در حالت طرح رها کرده بود-با این اعتقاد که اثر ناتمام گیرائی و جذابیتی بیشتر از کار تمام شده را داراست
پاسکولی ۳ شاعر ایتالیائی در شعری میگوید: رؤیا، سایه ناتمام واقعیت است و چنین از شعر فوق برداشت میشود که واقعیت روشن و بدون رمزوراز، خیال را خاموش میسازد و جائی برای خیالپردازی باقی نمیگذارد. اینگونه است که امپرسیونیسم نیز روش ناتمام و نامعینی را دربردارد-تکنیکی که در مجسمهسازی، برجسته کردن ارتعاشات و بازی نور بر روی مجسمه را هدف قرار میدهد فیدیا ۴-میرونه ۵- پراسی تله ۶-و همچنین کانووا ۷ و دیگر مجسمهسازان نئوکلاسیک سطح مجسمههای خود را چون آینه صیقل میدادند تا نور سطوح آنان را نوازش داده و انعکاس دلنشینی از سایه و روشن پدید آورد در حالیکه مجسمهسازان امپرسیونیست بدون توجه به این خصوصیات و با در نظر گرفتن کلیت یک مجسمه سطح آنها را زبر و ناهموار رها مینمودند-تا نور بر روی آن سطوح شکسته و مرتعش به نماید-رنوارودگا هم در زمینه مجسمهسازی به چنین تجربیاتی دست زده بودند- بطوریکه مجسمههای بالرین دگا-دارای ریتمی پویا است و رودین نیز با سایهروشنهای خشن در زمینه مجسمهسازی، مایه مدرن و نوینی را میبخشد مجسمه بالزاک اثر همین هنرمند علاوه بر توجهات امپرسیونیستی اثرات روانی را به همراه دارد «هرچند که با این توصیفات در آستانه اکسپرسیونیسم قرار میگیریم»-با نگرشی نزدیک به این مجسمه، سوای تودهای ناهموار از مصالح مجسمهسازی چیز دیگر درنمییابیم و با کمی فاصله بالزاک را که ملبس به شنلی است مشاهده میکنیم مجسمهسازی امپرسیونیستی با هنرمندی، چون مداردو رس سو ۸ به اوج خود میرسد مداردو که موطن اوتورنیوی ایتالیاست پس از مهاجرت به میلان به تحصیل نقاشی و مجسمهسازی میپردازد این اشتغال به تحصیل، مدت زیادی طول نمیکشد و پس از یکسال بعلت سرپیچی از موازین آکادمیک از مدرسه هنری اخراج میگردد. چهرههای آفریده شده مومی نرم و قابل انعطاف، توسط وی هیجانات و لرزش انگشتان عصبی و بسیار حساس هنرمند را نشان میدهد این مجسمهساز به مانند امپرسیونیستها که سعی در ضبط لحظه گریزننده نور را با رنگ داشتند سعی بر ثبت سریع و متغیر روان و احساس انسانی را با موم داشت-لبخندی که بر لبهای کودکی نقش میبندد و با سایهای دردآلوده و مالیخولیائی بر چهرهٔ پرچین و چروک مردی پیر و یا تحمل درد در سیمای انسانی بیمار-اما این هنرمند به مانند دیگر امپرسیونیستها، توسط همعصران خویش موردنظر قرار نگرفت.
امپرسیونیسم در ادبیات
نیمه دوم قرن نوزدهم درعینحال که عصر نوآوریها و پدیدههای نوینی است دوران سختی نیز هست-ناتورالیسم، بطور استادانه در آثاری چون «نانا» اثر زولا-«مادام بواری» نوشته فلوبر خودنمائی میکند-آثار موپاسان و کنگور با آزمندی هرچه تمامتر مورد مطالعه قرار میگیرند نویسندگانی که به یاری دیگر قلمزنان همان جنبش (ناتورالیسم) با توصیفی دقیق و پروسواس سعی در برملا کردن ظاهرفریبی آداب و رسوم و همچنین واقعیت زندگی مردم طبقه محروم پاریس را داشتهاند حقیقتی بدون پردهپوشی و با واقعگرائیای گزنده.
و همچنین جنبش شاعران پارناسینها ۹ به سرکردگی لوکنت دولیل ۱۰ که در برابر نوشتههای احساساتی و رومانتیک دوموسه و لامارتین عکس العمل نشانداده و اهمیت را به فرم میدهند و هنر برای هنر را تبلیغ میکنند و نیز سبک سمبولیستها به رهبری پل ورلن و استفان مالارمه که در قبال کمال فرم و زیبائی ایده آل که پارناسینها مبلغ آنند-خوشطنینی ابیات و کلمات را با اشارت و استعاراتی مبهم و معنائی سرپوشیده که بهطور واضح ابراز نگشته و نامعین و نامشخص رها شدهاند، پربها میدانند و دیگر از شاعران «نفرینشده» میتوان نام برد، عنوان مذکور نام کتابی از ورلن بود که به روی این گروه از شاعران بهعنوان معرف مکتب آنان برجای ماند «به شاعران، منحط نیز معروفند» اینان بر علیه همه چیز و همه کس میشورند- رهبری این مکتب را آرتور رمبو به عهده داشت- رمبو، شاعر دور نگری که میخواهد ماورای هر معنائی را بکاود و در رمز و راز لایتناهی آن نفوذ کند و در اوج این هیاهو و جاروجنجال مکاتب مختلف هنری، امپرسیونیسم در ادبیات شکل میگیرد.
نوشته سه قطعهای پاسکولی
در شبی طوفانی-آنگاه که ابرهای سنگین و پریشان در هجوم باد، در پهنه آسمانی که سیاهی آن توسط رعدوبرق دریده میشود به پیش میتازد-هیچ شاعری نمیتواند در مقابل این نمایش طبیعت بیتفاوت بماند. و اینچنین است که پاسکویی خشم افسارگسیخته این عناصر و پدیدهها را در سه قطعه شعر که نوعی سهبخشی و یا سهقطعهای در شعر است بیان میکند دو قطعه اول-امپرسیون و یا تأثیر بصری است-آنچنان که در رنگ و نقاشی است و دیگری، یا قطعه سوم-امپرسیون و یا تأثیر سمعی است-مانند غرش امواجی که در دوردست بر سینه صخرهها میکوبند
تاثیر بصری
تأثیر بصری شعر پاسکولی آنچنان است که انگار در مقابل تابلوئی ایستاده باشیم-طوفان در افق دور آغاز میشود-ضربات رنگ قرمز قلممو بهمانند طنین شعلههای سرکش در آب دریا- در کوهستان آسمان سیاه و طوفان را همچنان بهپیش میتازد-تکه ابرهای روشن و آبستن تگرگ در زمینه سیاه آسمان، و سپیدی یک خانه روستائی دورافتاده به مانند یک بال مرغ دریائی دیده میشوند
غرشی در دوردست
افق را سرحفام میکند
چونان آتشی ملتهب در دریا
سیاهی چونان قیر در کوهسار
تکههای ابر روشن
کلبهای در دامن شب
یک بال مرع دریائی
بهنظر میرسد که شاعر، تنها آن چه را که میبیند تعریف میکند و یا اینکه با دقتی بیشتر او به همراه طبیعت واهمه اضطرابآوری که در بدو شروع طوفان آغاز میشود احساس میکند و در مقابل آن مبهوت باقی میماند
دومین تأثیر بصری.
شاعر، چهرهای دیگر از طبیعت، یعنی برق آسمان را ترسیم میکند-نوری، ابرها را از هم میدرد و در یک لحظه، در این درخشش ناگهانی، زمین به مثابه مخلوقی متوحش، و در انتظاری دلهرهآور به نظر میسد و آسمان انگاری که از این مبارزه سهمگین پدیدههای افسارگسیخته درهم ریخته باشد و در نور شدید برق، خانهای روستائی در دل ظلمت شبانه بسیار سپید به نظر میرسد-چونان که چشمی باز شود و سپس از دیوار آسمان توفنده، وحشتزده بسته گردد.
آسمان و زمین خود را نمایاندند
زمین، مغموم-کبود در لرزه
آسمان، آبستن-حزنانگیز-
درهم شکسته
خانهای سپیدسپید در همهمهای
نامفهوم پدیدار گشت
و در لحظهای پس آنگاه ناپدید گشت
چون چشمی گشاده، وحشتزده
باز شد، بسته شد، در شب به سیاهی
نشسته.
پاسکولی به خوبی قادر به القای ترس و اضطراب انسان که زائیده شبی طوفانی است از طریق زمین و آسمان میشود
تاثیر سمعی
پس از این هیجان موقت و مملو از پژواکهای وسوسهآور، اکنون سومین قسمت شعر پاسکولی را در نظر میگیریم-شعری که تم آن رعدی است که در دل شب با صدائی مهیب بگوش میرسد و انسان چون کودکی وحشتزده و گریان در مقابل این صدا به وحشت میافتد
در بطن سیاهی شب
در یک دم ناگهان رعد غرید
به همراه صخرهای سنگین که به زیر میغلتد
نعره کشید
پیچید
به پیش رفت
آنگاه ساکت ماند و محو شد
و سپس لالائی شیرین مادری بگوش رسید
و حرکت یک گهواره
تاثیر سمعی و بصری
در اینجا شاهد مثال دیگری هستیم که چون تابلوئی از مونه است-منظرهای از برف در میان باد و طوفان و مجموعهای از سپیدی برف- چهره کودکان و مادری که به تابلو جان میبخشند
برف میبارد، هوا از سپیدی موج میزند
زمین سپید است-برف از پی برف
درختان نارون، خسته و کشیده، ناله سرمیدهند
برف سپید با چرخشی نرم مینشیند
و باد ناگهان میوزد
و کولاک خیابانها را درمینوردد
کودکان میگذرند-هقهقی از گریه
مادری میگذرد و زنی که دعا میخواند
اشعار پاسکولی از تاثیرات امپرسیونیستی، غنی است-برای مثال میتوان از شعر زیر نام برد که در آن خورشید سرخ در آسمان شفاف نمایان است
طشتی بسیار بزرگ، سرخفام
در آسمان شیری شفاف
بر خانهها میتابد
و درختان بلوط را در خیابانی پر از
درخت و سیاهی منور میکند
دانون زیو،۱۱ یکی دیگر از شاعران معاصر پاسکولی است و در شعر (شبانه) جهانی که او را احاطه کرده ترسیم میکند و ذهن خویش را مورد بررسی قرار میدهد-جملات دارای هماهنگی و کوتاه و روانند
در جلوی سنت آنا-جمعیتی از زنان زحمتکش
به درب آهنی بیمارستان فشار میآورند
چهرههای پر غم و درد چون چهره مریم، چهرههای مغموم از زحمت و بیچارگی
چهرههای ترحمانگیز
کودکان لاغر و زار با چشمان
غمگین و کثیف
آب نهر، آلوده
بیمارستان، قرمز چرک با ده بخاری دیواری
آسمانی خاکستری-مرطوب-سرد
در شعر بالا دانون زیو، با کلماتی کوتاه تمامی آنچه را که در مقابل دیدگان وی میگذرد به خواننده القا میکند-جملات اغلب کوتاه هستند و کمتر از فعل در آنان استفاده شده است و این ویژگی ناتمام گذاردن جملات جهت القای بیشتر احساس هنرمند همان شیوهای است که در نقاشی و مجمسهسازی این سبک نیز مشهود است شاعر احساسات خویش را در قالبی که بتواند برای بیان اندیشه و احساس مؤثر باشد سریعا بازگو میکند چون ضربههای سریع و کوتاه و بلند رنگ بر روی بوم
در شعری دیگر، دانون زیو از صداهای مختلفی که در تاریکی به گوشش میرسند صحبت میکند-وی به علت جراحت چشم چپش بیمار و بستری است- در خواب سبکی که با رعشه و لرزه از بین میرود
احساس درد در کمر میکنم
گوش میدهم
صدای برخورد آب حاصل از گذر یک قایق
با ساحل
ضربات گنگ موج بر پیکره صخره
صدای گرفته مرغان دریائی-همهمه
آوایشان-غوغای جدالشان و سکوتشان
صدای یک قایق موتوری
آوای گنگ یک پرنده
صدای غمانگیز مگسی که مینشیند و
سپس برمیخیزد
تیک تاک پاندولی که لحظات را بهم
متصل میکند
قطره آبی که در وان حمام میچکد
نالیدن پارو
صدای آدمها در قایق
کشیدن شنکش به روی سنگریزههای باغ
صدای گریه کودکی که کسی تسلی
بخشش نیست
صدای زنی که حرف میزند و خود متوجه
نیست
امپرسیونیسم در موسیقی
صحبت از امپرسیونیسم در موسیقی امر چندان مشکلی نخواهد بود. اگر بتوان به همراه آن از شنیدن چنین سبکی در موسیقی بهرهمند شد-مثلا پیشدرآمد بعدازظهر فاون-(رب النوع مزارع و احشام) که با آن کلوددبوسی ۱۲ اعلامیه امپرسیونیستی را در زمینه موسیقی صادر میکند و یا بازیهای آب و یا پرندگان غمگین اثر موریس راول ۱۳ و یا اینکه چشمههای رم-ساخته اتورینورسپیگی ۱۴، قطعه سوم ایریس ازماسکانی ۱۵ و همچنین ماسکها اثر موسیقدان فوق الذکر و آثار هنرمندانی دیگر.
موسیقی، بهتر از کلام و یا رنگ قادر به بیان بازی سایه و روشن-سایههای ناپایدار-محو تدریجی و سکوت است و طبیعت نیز، همچنان که برای نقاشان و شاعران الهامبخش است برای موسیقیدانان هم دارای چنین ارزشی است-اصواتی چون صدای چشمهسارها-صدای خوابآور ریزش آب-همهمه دریا-صدای وزش باد در جنگل و در میان شاخسارها و بینهایت اصوات دیگری که طبیعت میسراید.
امپرسیونیسم در نقاشی همانطور که پیشتر گفته شد-جادهای تازه پیموده نبود بلکه پیش تازانی چون دومن کینو ۱۶ و باچیچچا ۱۷ و کانالت تو ۱۸ هم این راه را طی کرده بودند-اما فقط در بین سالهای ۱۸۷۴ تا ۸۴ با چهرهای کاملا مشخص به صورت یک سبک در میآید-در محدوده موسیقی هم اثراتی از این سبک در آثار شومان، لیست و دیگران دیده میشود-اما امپرسیونیسم در موسیقی تنها با آثار دبوسی اعلام موجودیت میکند و خود را از فرمهای آکادمیک و اصول توازن میرهاند-این دوره دربرگیرنده سالیانی است که اشعار شاعرانی چون ورلن و بودلر-مترلینگ و مالارمه با موسیقی عجین میشوند و دبوسی به واسطه تشویقهای دوستش یعنی ساتیه یا بنده راه نوینی میگردد و همچنین از آثار الهامبخش و هارمونیهای حیرتانگیز اما نوئل شابریه (استاد راول و دوست ورلن و مانه) سود میجوید، به دفعات ملودیهای شرقی و ساختههای موسورگسکی و بوردی و ریتمهای هیجانآوری که از موسیقی محلی روسی منشأ میگیرند و ساختههای غیرمعمول چایکوفسکی-استراوینسکی و بارتوک را گوش میدهد.
نقاشان امپرسیونیست تمهای تاریخی و اساطیری را که برای کهنهگرایان بسیار عزیز مینمود طرد نموده و از نقاشیکردن تابلوهائی به پهنای دیوار در استودیوهای دربسته سرباز زدند و برای بدست آوردن تغییرات پایانناپذیر نوری که نمای خانهها و چهره اشخاص و درختان را نوازش میدهد به فضای باز رفتند-دبوسی همچنین نمود و خود را از مایههای پیچیده موسیقی کلاسیک برحذر داشت و به جای آن از تمهای کوتاه و تغییرات ملودیک بر پایه بازی نوسان آهنگ استفاده نمود-بنابراین یک نوع موسیقی بدون قواعد (آکادمیک) که منشأ نشاط روح و تلفیق هیجانات و احساسات میشود را آفرید-دوستان نقاش وی اشکال را جزءجزء نموده و از تاثیرات نور و آتمسفر بر آنها سود جستند-دوستان شاعر او، ورلن و مالارمه زبان نوین و موزیکالی را با مفاهیم پیچیده و دستمایههای شعری هیجانانگیز و استعارات و معانی پوشیده بوجود آوردند و دبوسی با صرفنظر کردن از نت موسیقی و بدون برخورداری از تلفیق هر بخشی از موسیقی با قسمتهای بعدی به کار پرداخت-وی موضوع را ناتمام رها کرده و قبل از اینکه آنرا تفسیر نماید-آنرا القاء کرده و توسط تلقین قابل درک میکند.
نقاشان دیوزیونیست برای تاثیر بیشتر، رنگهای خالص را به اجزاء کوچک تقسیم کرده و در کنار هم گذاردند. دبوسی نیر آکوردهای خارج از قاعده هماهنگی سنتی را در کنار هم قرار داده، زبان سلیس و روان را پدید آورد بعلاوه در بعضی از کمپوزسیونها نواهای منفرد را از کل ارکستر جدا نمود-به مانند نوای نرم فلوت در پیشدرآمد بعدازظهر یک فاون که در فضائی خیالانگیز به نوسان درمیآید. ولی این نوع موسیقی همچنانکه در تابلوهای مانه رفت سریعا مورد درک و پذیرش قرار نگرفت-چنین سرنوشتی نصیب کوارتت (قطعهای که توسط چهار نفر نواخته میشود) اهدائی به اوژن ایسائی، ویلونیست و رهبر بزرگ ارکستر نیز شد- این کوارتت که در بروکسل اجراء شد دارای ابعادی نوین بود ولی همچنانکه انتظار میرفت با بیمهری شنوندگان روبرو گردید
«نارنگیهای جامعه» بقول دبوسی، آن دسته از افرادی که دارای پول و وقت کافی برای دیدن کنسرت میباشند و منتقدینی که به کوارتتهای کلاسیک هایدن، موتزارت و بتهون عادت کرده بودند، این نوع موسیقی را نپذیرفتند، همچنانکه هیئت داوران سالن، تابلوی مانه را مردود نمودند-ولی دبوس ناامید نگشته و همچنان به کار پرداخت.
دبوسی در سال ۱۸۹۴ پیشدرآمد بعدازظهر یک فاون را از شعری به همین نام از استفان مالارمه الهام گرفت این اجزاء برای او یک پیروزی محسوب شد. مردم و منتقدین متفقا برای این آهنگساز به گرمی ادای احترام کردند وی پس از چند سال «شبانه» های سه قسمتی خود به نامهای، ابرها-جشنها و پریان دریائی را ساخت. او به مانند نقاشان و شاعران امپرسیونیست به واقعیت چنگ انداخته و احساس گریزان و زودگذر خود را به زبان موسیقی بیان و ترجمه میکند.