فولکلور چیست و چطور میتوان آن را درک کرد؟
مترجم: صوتی، محمد علی ؛
نویسنده: ا.دنسوشیانو ؛
تحقیقات فولکلوریک در رومانی سابقهای طولانی دارد.
مدتها قبل از اواسط قرن نوزدهم که «ب.پ.هاشدئو» زبانشناس و ادیب معروف رومانی اولین پرسشنامهها را به روستاها و نقاط دور دست رومانی فرستاد، دانشمندان و محققان به انحاء مختلف سر سر گرم جمع آوری مواد فولکلوریک و تحقیق دربارهٔ آن پرداخته بودند، و از آن زمان تا کنون محققان فولکلور همواره در تلاش بودهاند و به موفقیتهای چشمگیری دست یافتهاند.
مقالهای که در اینجا ترجمهٔ آن میآید، نوشتهٔ آکادمیسین اوید دنسوشیانو (1938-1873) ادیب، زبانشناس، فولکلور شناس، مورخ و شاعر رومانی است و با آنکه بیش از شصت سال از زمان آن میگذرد-و از آن زمان تا کنون خیلی چیزها در آن کشور زیر و روش ده و مدار امور از محوری بر محوری دیگر افتاده-اما هنوز این مقاله اهمیت علمی خود را از دست نداده و به همین سبب است که فولکلور شناسان رومانی آن را «بیانیه» خود میدانند. و این همه بدان علت است که نویسنده در این مقاله به محققان هشدار میدهد و با نشان داده راه اصلی-که همانا تحقیق در زندگی کنونی روستائیان است، آنان را از انحراف بر حذر میدارد.
فولکلور را چگونه باید فهمید؟
در ادبیات جهان، از زمانی که «هردر» Herder و برادران «گریم» Geimm اصطلاح «فولکلور» را برای مطالعات خود بر گزیدند، مدت زمان درازی نمیگذرد.
این لغت را نخستین بار «دبلیو.جی. توماس» W.J.Thomas انگلیسی-تحت نام مستعار «آمبرزو مرتون» Ambrose Merton -در مقالهای که در مجلهٔ «آتنهاوم» Athenaeum (3-1862 Go) چاپ شد، به کار برد. او در این مقاله پیشنهاد کرد که به جای اصطلاحاتی چون «ادبیات عامیانه»-که تا آن روز معمول بود-لغت فولکلور یا دانش عوام (lore of People) بکار برده شود.
با همهٔ اعتراضاتی که به این نامگذاری شد، از طرف بسیاری مورد استقبال قرار گرفت. از جملهٔ این اعتراضات نا متجانس بودن ترکیب آن بود. با وجود پذیرش این لغت، مفهوم آن در حال حاضر با آنچه توماس در نظر داشته، کاملا فرق دارد؛ زیرا وی منظورش از فولکلور-آنگونه که دو بخش این لغت نشان میدهد- موادی است که از مردم (اشعار عامیانه، معتقدات و غیره) جمع آوری میشود. اما امروز انحرافی به سوی مفاهیم دیگر دیده میشود؛ چون از طریق این لغت تخصص کسانی که مشغول جمع آوری و تحقیق در آثار عامیانه هستند، نیز مورد نظر است. این لغت در حال حاضر شایستهتر از هر لغتی است برای مطالعات محققانی که در این زمینه مشتاقانه به کار مشغولند، و تقریبا بیست است که هر جا علاقهای به معتقدات عامیانه پیدا شده، این لغت مورد استفاده قرار گرفته است.
توماس گذشته از تثبیت این اصطلاح که امروز عمومیت یافته، هیچگونه سهم دیگری در تحقیقاتی که ما بدانها مشغولیم، ندارید؛ چرا که [مطالعات] او و حتی معاصرینش مسأله را بطور کامل شامل نمیشود.
جمع آوری کنندگان به طور منظم یا نا منظم کار آنان را (به تصویر صفحه مراجعه شود) دنبال کردند و موادی را که در دسترس داشتند، جمع کردند که بعضی از آنها در فرمول بندی تئوری اسطوره شناسی نیز سودمند واقع شد. در بیست سال گذشته سعی بر این بوده است تا مرزهای آن را معین کنند و تخصص را در این زمینه پرورش دهند. بحثهائی که آن وقت در بین فولکلور شناسان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی و گرفت بیشتر در جهت گسترش نظریهٔ فولکلور بود و این همه در درک تعقیدات و مشکلات آن کمکی نمیکرد.
تحقیق در جزئیات عقاید پراکندهٔ آنان، خود بخود ما را مجبور میکند تا در صدد یافتن تعریف جدیدی از فولکلور باشیم.
دانش آموختگان انگلیسی «فولکور» را «علم سنتها»1 میدانستند و به همین جهت، به جمع آوری و پژوهش دربارهٔ آثاری که در بین مردم از زمانهای بسیار دور باقی مانده(مانند افسانهها؛ اشعار؛ سنتها، عقاید، خرافات، آداب و رسوم) پرداختند. با تشکیل «انجمن فولکلور» در 1878 در لندن همین نظریه مبنا قرار گرفت و دنبال شد. همچنین ا.لانگ 2 A.Lang، جی.ال.گوم 3 G.L.Gomme و چ.اس. بورن 4 Ch.S.Bourne نیز پیرو همین عقیده بودند. در این میان تنها به یک عقیدهٔ متفاوت بر میخوریم و آن عقیدهٔ «ا.نوت»5 A.Nutt است که فولکلور را نوعی «آنترو پولوژی» (مردم شناسی) میدانست و بر این عقیده بود که تحقیقات مربوط به هنر و صنعت عامیانه و حتی زبان مربوط به فولکلور است. این عقیده را بعدا در بین فولکلور شناسان آلمانی نیز خواهیم دید.
با اینکه در ادبیات فرانسه کمتر دربارهٔ فولکلور بحث شده، معهذا در اینجا نیز مسیر کاملا مشخصی دیده میشود. در بین افراد معدودی که در این باره به بحث پرداختهاند، میتوان از پ. سبیو P.Sebillot و آ. ژیته A-Gittee نام برد. اینان بر این عقیدهاند که هدف فولکلور تحقیق در سنتهاست و سبیو فولکلور را دائره المعارف سنن میپندارند. بر این اساس فرانسویها همان تصوری را از فولکلور دارند که دانش پژوهان انگلیسی.
در آلمان، مسأله فولکلور باعث ایجاد ادبیاتی غنیتر از آنچه در انگلستان بود، شد و اختلاف عقاید بیشتر از متخصصان فولکلور در انگلیس و فرانسه بود. عقیدهای که مدتها بیش از هر عقیدهٔ دیگری پیرو داشت، عقیدهٔ ک.وینهولد K.Wwinhold بود. وی در مقالهای که از 1891 در Volkskunde Zeitschrift des Vereins Fur
(که در حال حاضر تحت سر پرستی J.Bolte قرار دارد) شروع به چاپ آن کرد، تحقیقات فولکلور یک را با برنامهای بسیار مسیع طرح ریزی کرد. وینهولد انتظار داشت که محقق فولکلور نه فقط در زمینهٔ تولیدات عامیانه مانند: قصه، شعر، عقاید، آداب و رسوم، خرافات به تحقیق بپردازد، بلکه میخواست در شکل زندگی مردم طبقه پائین (کار و شغل، پوشاک، مسکن و غیره) و همچنین اختصاصات فیزیکی-و حتی زبان و لهجه-نیز تحقیق کند. در حقیقت وینهولد نقطه نظر خود را که در موقعیت دیگری چنین ابراز داشته بود: (فولکلور یعنی تحقیق در تمامی جلوههای زندگی مردم طبقه پائین) گسترش میداد.7
بعد از وینهولد مسأله فولکلور همواره در مجلات و نشریات مورد بحث بوده است. بعضی چون ا.شتراک 8 A.Strack، ا.هااوفن 9 هوفمان کرایر 10 E.Hoffmann-Krayer ر.کایندل 11 R.Kaindl بدون چون و چرا عقیدهٔ وی را پذیرفتند؛ اما عدهای دیگر بر این عقیده بودند که در این صورت، حوزهٔ عمل فولکلور بیش از حدّ گسترده میشود. بدین ترتیب ا. دیتریش 12 A.Dieterich اطلاعات مربوط به هنر عامیانه و لباس روستائی را از تحقیقات (به تصویر صفحه مراجعه شود) فولکلور یک حذف کرد. با این که خود اذعان داشت که اینگونه موضوعات گاهی محقق فولکلور را به کار میآید، ولی بر این عقیده بود که اینها نباید موضوع اصلی تحقیق و بررسی او باشند. به همین خاطر بود که ک.فورتش 13 سالها پیش در مجمع ادبا و معلمان آلمانی بر این عقیده پا فشاری داشت که در تحقیقات فولکلوریک از طرح مسائل مربوط به معماری عامیانه و پوشاک و غیره صرفنظر کنند و در این راه دست از مبالغه بر دارند.
محدود کردن فولکلور به کمتر از آن چیزی که وینهولد تعیی کرده بود، کاملا منطقی است و این امر بدون تردید با توجه به وضعیت فعلی رشتههای گوناگون، ضروری به نظر میرسد.
زمانی که تحقیق دربارهٔ اختصاصات فیزیکی مردم موضوع مطالعهٔ یک علم خاص یعنی «انسان شناسی» را تشکیل میدهد، و به همین ترتیب، وقتی که اطلاعات راجع به هنر عامیانه و پوشاک و حتی زبان به «قوم نگاری» و «لهجه شناسی» مربوط میشود، چرا آنها را جزو فولکلور به حساب بیاوریم؟
بی شک محقق فولکلور گاهی به اینگونه اطلاعات احتیاج پیدا میکند، ولی این بدان معنی نیست که وی شخصا به جمع آوری آنها بپردازد. مانند هر تخصص دیگری، فولکلور به یاری علوم دیگر-به ویژه «قوم نگاری» و «لهجه شناسی»-نیاز دارد؛ نه آنگونه که وینهولد در نظر داشت که فولکلور خود را در آنها مستغرق سازد.
در نتیجه، جای بحثی باقی نمیماند که فهم فولکلور آنطور که در بین پیروان «مکتب آلمان» دیدیم، بکلی با مسیری که مطالعات امروزه میپیماید، مبانیت داشته و باید برای همیشه آن را کنار گذاشت.
با اینکه عقیدهٔ پیروان مکتب انگلیس و فرانسه کمتر قابل اعتراض مینماید، اما آیا میتوان آن را در بست قبول کرد و آیا عقاید اینان میتواند با موارد احتیاج تحقیقات فولکلوریک حقیقته مطابقت داشته باشد؟
میبینیم که پاسخ به این پرسش نمیتواند مثبت باشد؛ زیرا از این پس از فولکور انتظار دیگری داریم.
برای اینکه قانع شویم که روش مجاز در تحقیقات چقدر قابل بحث بوده و مسیری که تا کنون همه پیمودهاند، چه اندازه یک جانبه و نتیجههای بدست آمده تا چه حد غیر کافی است، نا گزیریم آنچه را که محققان فولکلور به ما دادهاند با آنچه به ما میگفتند که باید از فولکور انتظار داشته باشیم، به مقایسه بگذاریم.
از آغاز گفتهاند و همچنان تکرار میکنند که هدف فولکلور این است که نوع خاص احساس یک ملت، زندگی معنوی وی در همهٔ جلوهها و صفت ممیزهٔ آن، و چگونگی تأثیر آن در تولیداتی که از زمانهای دور باقی مانده، را به ما نشان بدهد. بنابراین فولکلور میبایست ما را به حقایق روانشناسی راهبر باشد و به همین دلیل هر کس که به جمع آوری قصه، اشعار عامیانه، عقاید و غیره میپردازد، باید سهم ارزشمند و تردید ناپذیر مواد جمع آوری شده را برای کسب نتایج «روانشناسی قومی» در نظر داشته باشد.
محققان فولکلور فقط تأکید کردهاند که بیشتر انگیزههای عامیانه تقریبا بدون اختلاف، در بین همهٔ ملتها دیده میشود: قصههائی که روستائی ما میگوید، روستائی جای دیگری و حتی انسان آفریقائی و آمریکائی نیز میگوید. قصهها با تفاوتهای کوچک، در همه جا با همان کارهای خیالی و با همان قهرمانان افسانهای-گاهی با همان تصاویر و گفتارها-رواج دارند؛ این گونه شباهتها را-که اغلب تا کنون ادامه دارد-میتوان تا زمانهای بسیار دور پی جست، گذشته از این، قسمت اعظم قصههای سر زمین ما در بین ساکنان قدیم هندوستان و مصر و یونان رایج بوده است. همین گونه تاکیدها نیز بر بیشتر باورها، عادات، خرافات فعلی نیز دیده میشود. در این جا این سئوال پیش پا افتاده به ذهن متبادر میشود که آیا این گونه مواد میتوانند برای نتیجه گیریهای مطمئن از لحاظ روانشناسی و درک عمیق روح یک ملت مفید باشد؟
اگر پاسخ به این سئوال مثبت باشد، باید چنین نتیجه گرفت که روانشناسی روستائی ما نظیر روانشناسی (به تصویر صفحه مراجعه شود) مصری قدیم و یونانی عهد باستان است؛ چرا که تأکید بر یکسانی انگیزههای عامیانه-بطور ضمنی-قبول یکسانی کیفیتهای معنوی است. هیچکس نمیتواند چنین گفتهای را بپذیرد و اگر سعی کردهایم که تا کنون به این صورت فولکلور را بفهمیم، از واقعیت دور افتادهایم.
بدو شک، افسانهای که فقط بین یک ملت راوج دارد، نشانهٔ صفات ممیزه و بومی همان ملت است؛ ولی هیچیک از این عناصر اتفاقی و مبهم اساس استنتاجات صریح و منطقی را در اختیار ما قرار نمیدهد.
اشعار عامیانه از این نظر تا حدی برتری دارند. در شعر عنصر روانشناسی-خواه فردی باشد و خواه جمعی صفت ممیزهٔ بعضی از گروههای قومی را واتضحتر نشان میدهد و ممکن است کمک بیشتری به تعیین تفاوتهای روحی اقوام بکند. نباید فراموش کرد که در اشعار عامیانه انگیزههائی هست که محدودیت نمیپذیرند و موضوعات (تمها) مشترک با وام گرفته شده در بین بیشتر ملتهای همسایه یا دور از هم رایج است؛ به این ترتیب وجود آنها در یک منطقه نمیتواند به ما چیز زیادی بگوید و نمیتوان از آنها نتایج روانشناسی بدست آورد. ضمنا نمیتوان از نظر دور داشت که بعضی از اشعار به وسیلهٔ آداب و رسوم و عمق سنت در بین مردم باقی مانده، بدون اینکه-حتی وقتی که خوانده میشوند-مطابقتی با احساس داشته و عینیت یافته باشند.
آیا با داشتن اینگونه مواد یکسان یا بیمایه میتوان سخن از تحقیقات روانشناسی به میان آورد که در نظر دارد تصویر کاملی از معنویت یک ملت و همهٔ آن چیزهائی که سلسله جنبان فکر اوست و در هر روز و هر لحظه بر زندگی او حاکم است، به ما نشان دهد؟
جای تعجب نیست که همهٔ مجموعههای عامیانهای را که طی سالیان دراز گرد آوری شده، بیفایده بدانیم؛ زیرا که نه تنها در رابطه با روانشناسی به هیچوجه کافی نیستند بلکه هیچگونه سنتزی وجود ندارد که همهٔ این کارها را که در هزاران جلد جمع شده، بقضاوت بگذارد و ما را قانع کند که فلکلور به مرحلهای رسیده است که آنچه از او خواسته میشود، بر آورده کرده و دوران خامی را پشت سر نهاده و به راه درست افتاده است.
بالنتیجه، اگر روشی را که تا کنون اعمال میشده، کنار بگذاریم، باید ببینیم نقطه نظر جدید کدام است تا به وسیلهٔ آن تحقیقات آیند را به سوی افقهای دیگر-که ما را برای رها ساختن فولکلور از قیود تصورات کهنه و روشهای بیجان راهنما باشد-آغاز کنیم؟
به علت کوتاه بینی، محققان فولکلور در اطراف خود جز پارهای از حقایق را در نظر نگرفتند و به همان اندازه راضی شدند که به ثبت همان جلوههای همیشگی-که به نظرشان میرسید با ارزشتر است-بپردازید. اما وقتی که در تماس با مردم درآمدند، متوجه شدند یک امر اساسی را فراموش کردهاند. این امر بقدری بدیهی است که حیرت میکنید، چگونه آنرا از نظر دور نداشتهاند. اینان فراموش کرده بودند که انسان تنها با آنچه به او به ارث رسیده، زندگی نمیکند، بلکه با چیزهائی زندگی میکند که هر روز بر روح او افزوده میشود، و این قسمتی است که شایسته تجسس و بررسی است. قصهها، اعتقادات، خرافات و مهمتر از اینها، اشعار عامیانه از صدها و هزاران سال پیش برای ما به ارث ماندهاند.
آیا به همینجا جلوههای معنوی یک ملت ختم میشود؟ آیا یک ملت فقط به این وسائل احساسات خود را بیان کند؟ آیا یک روستائی در جمع خانواده یا در بین روستائیان از جهات مختلف تأثیر نمیپذیرد و روح او از واقعیتهای گرداگرد او متأثر نمیشود؟ اگر صحلت از فهم و بیان روانشناسی مردم طبقهٔ پائین است، پس چگونه ممکن است از این بخش زنده و زاینده-یعنی زندگی او-صرفنظر کرد؟ و آیا این جالبترین و ارزشمندترین، در مقابل بقیهٔ چیزهای سنتی و مصنوعی، نیست!
بنابراین، خطائی که محققان فولکلور مرتکبشدند، این بود که بخش بسیار مهمی از زندگی معنوی این انسانهای ساده را از دایرهای توجه خود خارج ساختند.
اکنون، بر خلاف آنچه تا کنون جمع آوری میشده، باید به گرد آوری همهٔ آن چیزهائی که یک روستائی به زبان میآورد و بیان میکند، همهٔ قضاوتهائی را که در- بارهٔ وقایع دور و برش میکند و بر داشتی که از اوضاع روز مره دارد، پرداخت. اینگونه مواد در تحقیقات روانشناسی مطلقا ضروری است.
مجموعههای فولکلور، مؤکدا، باید شامل اطلاعاتی از این قبیل باشند که: یک روستائی دربارهٔ افراد دور و نزدیک خود، دربارهٔ شهر نشینها و روستائیها، دربارهٔ غریبههائی که با او در تماساند، دربارهٔ کلیسا و مدرسه، دربارهٔ خدمت نظام وظیفه و سازمانهای اداری و بعضی از اتفاقاتی که در آنها شرکت داشته یا دربارهٔ آنها شنیده، چه فکر میکند؛ چیزهائی که در خارج از روستایش دیده، چه تأثیری بر او گذارده؛ از کودکیاش چه بخاطر دارد؛ هوا خواه چه شخصیتهای مهمی است و تصورش دربارهٔ آنها چیست و از زندگی آنها چه میداند، و غیر از اینها.
تنها از این طریق ممکن است که یک روستائی را آنطور که هست، بشناسیم و به نوع تفکر و احساس او در کار یا در اوقات فراغت یا جشن، در شادی و غم، و در خانوداه یا با دیگران، دست یابیم.
به عبارت دیگر باز تاب جلوههای گوناگون را در روح مردم منطقهٔ پائین، و چگونگی احساس و تفکر او را-چه تحت تأثیر افکار، اعتقادات و خرافات موروثی و چه در بر خورد با پیشامدهای روز مره-به ما نشان دهد.
با این بر داشت بود که من به مدد آقایان «کاندرآ» Candrea و «سپرانتزیا» Sperantia مجموعهٔ «زبان ما» Graiul Nostru را گرد آوری و منتشر کردم. مواد جمع آوری شده در این کتاب، طرح بسیاری از مسائلی را بدست میدهد که باید از سوی کسانی که میخواهند در بین روستائیها بسر برند و با دنیای روزانهٔ آنان آشنا شوند و به ثبت همهٔ آن چیزهائی که به نظرشان میرسد، شایسته است و نباید فراموش شوند، بپردازند، نه به آن صورتی که تا کنون-خوب یا بد- توسط محققان فولکلور جمع آوری شده است.
برای ما در بر خواهد داشت و هر کس میتواند از طریق آن اطلاعاتی جدید و پر بار در دربارهٔ زندگی و طرز تفکر کسانی که دور از فرهنگ روزگار میگذرانند، بدست آورد.
با آنکه از آغاز تا کنون بطور کلی از این فوائد سخن گفتم، با این حال لازم است مطلب را روشنتر بیان کنم تا ببینیم چه فرقی است بین آنچه تا کنون کردهاند و آنچه از این به بعد باید کرد.
به این ترتیب، مجموعههای فولکلور با دادن اطلاعاتی مستقیم و مطمئن از زندگی مردم باید بسیاری از عقاید و پیشداوریهای ما را تغییر دهد. برای اینکه به عمق نظریات دربارهٔ مردم دست یابیم. بسیار سودمند خواهد بود که این نتایج را بررسی کنیم.
ما چنین عادت کردهایم که روستائیان را گونهٔ دیگری، غیر از آنچه در واقعیت هستند، ببینیم و خصائصی را که ابدا ندارند، به آنها نسبت دهیم و ازقصورات جبلی آنان بدیدهٔ اغماض بگذریم. در این حال، بر طبق عدات، داوری را بر خود آسان کرده و همواره همان چیزهائی را که روزی برای دیگران حقیقت غیر قابل بحث به نظر رسیده تکرار میکنیم. بطور کلی، از قرن گذشته تا کنون یک نظام فکری مستبدانه بر اذهان حاکم است و سبب گردیده که میزان درست اشیاء را از کف بنهیم. جای شگفتی نیست اگر بگوئیم که در همهٔ حرکتهای روشنفکری صد سالهٔ اخیر، این تمایل برتری دارد که معیارهائی که از روی آن باید ارزشهای معنوی را محک بزنیم، جعلی و باطل بدانند.
تحت تأثیر بعضی از تصورات نا مفهوم و جذبههای فاسد، degenere در شیوهٔ بیانی رومانتیک کار بجائی رسیده که مردم طبقهٔ پائین را در هالهای از رنگهای خیره کننده و جذاب تصویر میکنند.
بر این اساس است که انسان ساده، اهل روستا یا هر جای دیگر، به صورت موجودی با استعداد و مؤید، با کیفیتهای بیشمار و دارای روحی که در او بوفور تخم همهٔ افکار و احساسات خوب به ودیعه گذاشته شده، معرفی میشود.
سعی بر این است که با بر کشیدن اشخاص ساده و کوچک، کسانی را که بر دیگران تفوق و برتری یافتهاند، پائین بکشند و از نظرها بیاندازند. هیچگاه مانند زمان ما، به بهانهٔ تحقق بخشیدن به کمال مطلوب «شأن والای انسانی»-گاه آگاهانه و از پیش برنامه ریزی شده و گاه نا آگاهانه-تا این حد کوشش برای آن که شخصیت انسانهائی که در گذشته یا حال کارهای بزرگ انجام دادهاند لگد مال کنند بعمل نیامده است.
برای نیل به این هدف بطور نظام یافته زندگی و آثار آنان را کاویدند و نقاط ضعفشان را بیرون کشیدند تا از اشتیاق ما به آنان بکاهند. در بین این همه تمایلات مدوام و غلو و اغراق، اکنون زمان آن رسیده است تا با میزانی صحیح قضاوت کنیم و بدعتهای فریبنده را کنار بگذاریم.
تنها فولکلور میتواند نظریات غلط را که تا کنون در- بارهٔ روستائیان شایع بوده، تصحیح کند. چند مثال که از کشور خودمان (رومانی)، خواهد آمد، نشان خواهد دادکه از این به بعد چه ارزشی باید به حرفهای اغراق امیزی که در مورد روستائی ما و گنجینه خصائص بر گزیدهٔ او میزدهاند، بدهیم. فی المثل دربارهٔ عشقی که روستائیان به میهن و نفرتی که از بیگانگان دارند، زیاد شنیدهایم. اما اگر کسی از نزدیک با آنان بر خورد کند، ممکن است عقیدهاش دربارهٔ عواطف روستائیان بر گردد. اما فایدهٔ فولکلور به همینجا ختم نمیشود.
همواره گفته میشود که زمانی فرا خواهد رسید که فولکلور شناسان، دیگر چیزی برای جمع آوری نخواهند داشت و فر آوردهها عامیانه رفته رفته از میان خواهند رفت و با نفوذ روز افزون فرهنگ شهری در اشکال نو، مستغرق خواهند شد. لازم است در اینجا قدری دربارهٔ این عقیده تأمل کنیم و صحت و سقم آن را بررسی نمائیم. در فولکلور باید دو بخش از فر آوردههای عامیانه را از هم متمایز کرد:1-آنچه با زندگی عملی مربوط میشود: عقاید، آداب و رسوم، خرافات.
2-آنچه به آرمانهای او مربوط میشود و در حیطهٔ فکر و احساسات انسان ساده قرار دارد و بخش شاعرانهٔ زندگی او را میسازد. مانند: قصهها، سنن، اساطیر، اشعار.
البته نوع اول بیشتر در معرض خطر است؛ چرا که اینها باقیماندهای از شرایط زندگی ابتدائیاند و در زمان حاضر نمیتوانند زمینهٔ مناسبی پیدا کنند و در مقابل پیشرفت فرهنگ کار برد و نقشی را که قبلا داشتهاند، از دست میدهند، به عنوان مثال میتوان به سر نوشت طلسم و جادو بعد از پیشرفتهای پزشکی اشاره کرد. با این حال نمیتوان تصور کرد که اینگونه انگیزههای عامیانه بتمامی از بین خواهند رفت؛ بعضی از خرافات هنوز هم-حتی در بین افراد با فرهنگ، مخصوصا در بین هنرمندان-وجود دارند.
دربارهٔ دستهٔ دوم از فر آوردههای عامیانه، باید اذعان کنیم، که این دسته بخ واسطه طبیعت خود در وضعیت بهتر و شایستهتری برای تداوم قرار دارند. هر اتفاقی که بیافتد، قصهها فراموش نخواهند شد؛ اینها جادوی سالهای کودکیاند، آیا میتوان کودکی را-حتی در قرن سیام-تصور کرد که قصههای دیو و پری نشنیده باشد؟ به همین گونه، اشعار عامیانه نیز از میان نخواهند رفت؛ البته با همین موضوعهای فعلی سروده نخواهند شد،-یا در اطراف همین موضوعهای امروزی دور خواهند زد، یا باز دهی از تأثیرات شهری خواهند بود. بنا به مقتضای هر دوره، انسانهای ساده همچون کسانی که با طرز فکر متفاوت و صاحب فرهنگ متعالی هستند، احساساتشان را بیان نخواهند کرد. همانطور که قصهها و اشعار از بین نخواهند رفت، اساطیر نیز زنده خواهند ماند. به عبارت بهتر، در جوار اساطیر کهن، اساطیر نو به وجود خواهند آمد.
خیالپردازی عامیانه هیچگاه عقیم نخواهد ماند.
خیالپردازی همواره با واقعیات روزانه در هم میآمیزد-و کم کم حقایق تغییر خواهد یافت. تمایل به اسطوره سازی حتی در بین افراد با فرهنگ نیز دیده میشود. مثالهای زیادی از شرح حال نویسندگان و دیگر شخصیتهای مهم-حتی آنان که با ما معاصر بودهاند-میتوان در این باره بدست داد.
ممکن است فولکلور قدیمی قدری تنزل یابد یا جرح و تعدیل شود، اما از محو کامل آن نمیتوان صحبت کرد، دست آخر دلهرهٔ جمع آوری کنندگان فولکلور اغراق آمیز مینماید، و به نظر میرسد با گسترشی که دامنهٔ فولکلور دارد از این به بعد این دلهره چندان پایهای نداشته باشد.
در حقیقت از طریق جمع آوری مواد جدید، به شیوهای که نشان داده شد، فولکلور شناسان همیشه راه گشودهای برای پژوهش پیش رو خواهند داشت و هیچگاه حقایق جدید و رایج را از دست نخواهند داد. هر قرنی بواسطهٔ جلوههای خاص زندگی از قرن دیگر متمایز است؛ فولکلور شناسان با تحقیق در این جلوهها-آنطور که در طرز فکر معاصرانش منعکس میشود-همواره زمینهٔ گستردهای برای پژوهش دارند.
وقتی که به آن مرحلهای برسیم که مجموعهای با این شیوه در دسترس داشته باشیم به سر چشمه ارزشمندی از اطلاعات دست خواهیم یافت که مواد آن بیش از پیش پر بار و متنوع خواهد بود. در اینحال تصویر کاملی از مردم هر منطقه با توجه به محل سکونت و زمان آنها خواهیم داشت و میتوانیم در زمینهٔ تحقیقات ادبی، روانشناسی و جامعه شناسی مطمئنتر باشیم. حقیقه این مجموعه، آرشیو زندهای است که برای تاریخ نویسان بیشتر از اسناد خشک و بیروح که کمتر به عمق روح مردم راه یافته، بکار میآید.
«فقه اللغه» Phylology بیشترین بهره را از فولکلور میبرد. آنچه در مکتب قدیم انتشار یافته، تاثیری عمیق بر حیات زبان گذاشته است. تنها پرداختن به گرد آوری قصه، شعر و غیره به این معنی است که به محقق موادی-کم و کاملا یک جانبه-از نظر زبانشناسی عرضه شود. هر کس میتواند دقت کند که روستائی بیشتر اوقات در تعریف یک داستان یا خواندن یک شعر، لغات یا جملات بهم ریختهای را بکار میبرد که در محاورهٔ معمولی و روزانه ابدا به زبانش نمیآید.
زبان قصه، مانند زبان بیشتر اشعار غالبا، زبان سنتی و قرار دادی و با شکلی کلیشهای است. بنابراین، وقتی که پایهٔ تحقیقات را در زمینهٔ «نحو» بر اینگونه متون قرار میدهیم، اشتباه روش آشکار میشود. روستائی را باید از طریق مکالمات روز مره با همولایتیهایش شناخت.
تنها از این راه میتوان زیبائی طبیعی زبان او و زیبائی معنوی او را بهتر دید. به این همه نمیتوان دست یافت، مگر از طریق متونی که به روش جدید جمع آوری شده باشند. در این راه کار زیادی باقیمانده، تا بتوان به شالودهای مطمئنتر برای تحقیق در زبان عامیانه تکیه کرد…مثلا ما در رومانی زبانها و لهجههای «ایسترو رومان»، «مگلنو رومان» و «آرومین» را فقط از طریق داستانهای عامیانه و اشعار میشناسیم. چقدر جالب بود (به تصویر صفحه مراجعه شود) یاد داشتهائی از زبان این روستائیها بر داشته میشد و بجای صفحات بی شمار داستانها، چند جملهٔ زنده از یک محاوره آورده میشد.
مههٔ این بررسیها و ملاحظاتی که بدانها اشاره شد، ما را به تفسیر دیگری از فولکلور رهنمون میشود بی شک مسیری که تا کنون دنبال شده باید رها شود.
در این مسیر جدید بایستی تغییر روش با وسائل کار مطابقت داشته باشد. از هم اکنون لازم است در تحقیقات فولکلور یک قواعدی جدی حاکم باشد. تا کنون در زمینهٔ فلکلور ناشیگریهای غیر حرفهای فراوانی اعمال شده؛ هر کس که فکر میکرده که میتواند زیر پوشش خدمت به ادبیات یا عشق به مردم، متونی از زبان عوام ثبت کند، به جمع آوری متون فولکلور یک پرداخته و بالنتیجه انبوهی از کتب گرد شده که شاید چند جلدی از آن جالب توجه باشد. عصر جمع آوری مجموعههای بدون روش و جهت و فاقد تمهیدات علمی خاتمه یافته است؛ از محققان فولکلور فردا باید آمادگی دیگری توقع داشته باشیم. برای تدارک این آمادگی بایستی با کمک یکی از علوم، روشهائی دقیق ایجاد شود. کدام علم غیر از «فقه اللغه» میتواند با فولکلور نقاط مشترک داشته باشد و آن را در مسیر صحیح بیاندازد؟ برای تضمین آمادگی کسانی که در راه تحقیقات فولکلوریک یک گام مینهند، بایستی جائی برای تحصیل در «آموزش عالی» گنجانده شوده و امید است که تشکیل بخش خاصی در کنار ادبیات چندان دور نباشد.
من قصد آن ندارم که بگویم فوکلوررا باید به عنوان «ضمیمهای» ساده از فقه اللغه دانست.
فولکلور با همهٔ ارتباطی که با ادبیات و زبانشناسی دارد، به علوم دیگر مانند روانشناسی و جامعه شناسی نیاز دارد.
هنوز باقیماندهای از افکار دورانهای اولیه در طرز فکر، ما وجود دارد و لزوم تحقیق در جنبههای زندگی اقشار پائین جامعه و ملل عقب مانده از نظر فرهنگی احساس میشود. بنابراین آنچه ماکادو ای آلوارز Machado y Alvarez میگوید تا حدی به حقیقت نزدیک است: «به عقیدهٔ من فولکلور بیشتر جنبهٔ جامعه شناسی دارد.» قبول فولکلور به این گونه، بدان معنی است که آن را با شرایط گسترشش هماهنگ کنیم.
فولکلور شناسان با استفاده از «فقه اللغه» به نظام روشنفکرانهای دست مییابند که از طریق آن فولکلور را از ناشیگریها و تلقی آن به عنوان امر عادی، نجات خواهند داد، و به اهمیت تحقیق و فایدهٔ فولکلور از این به بعد پی خواهند برد.
در تحقیقات ادبی امروز بیشتر تکیه بر ادبیات معاصر است و دلیل ان تحقیق در لهجه شناسی و پدیدههای زبانشناسی است؛ در حالی که قبلا دانشمندان به آثار بزرگ گذشتگان توجه داشتند و آنها را میستودند. این طرز فکر بایستی در فولکلور نیز رسوخ یابد که تنها به گذشته نظر نداشته باشد.
این بدان معنی نیست که بطور کلی نظرمان را از گذشته باز گیریم؛ اعتقاد به این امر ناشی از عدم درک خواستهای علم است و به نحوی اغراق به شمار میرود.
نظر به گذشته-مانند آنچه در باستانشناسی است- تا کنون در همهٔ رشتههای تحقیق غلو آمیز بوده است و نیاز به تغییر آن احساس میشود؛ ولی این گفته که «به اندازه کافی خرابههای گذشته را زیر و رو کردهاند، آنها را رها کنید و فقط به زمان بپردازید»، به همان اندازه غلو مخاطره آمیزی است. و محقق هم باید در گذشته به تحقیق بپردازد هم در زمان حال. ذهن او باید همیشهآماده باشد تا آنچه اتفاق میافتد، بشناسد و بر آنچه در گذشته اتفاق افتاده آگاه باشد، اگر خود را در زمان یا مکان محدود کند، به هیچ راز نهفتهای پی نخواهد بود.
حقایق امروز را وقتی بهتر درک میکنیم که سابقهٔ تاریخی آنها را بدانیم. به همین ترتیب گذشته در زمان حال آسانتر فهمیده میشود.
ذهن، همیشه باید بین آنچه بوده و آنچه هست پلی بزند و فقط به آن کسانی میتوان دانشمند خطاب کرد که این حقیقت را درک کنند؛ و دیگران که تنها به گذشته یا حال توجه دارند، جز قسمتی از حقیقت نا متناهی را نمیبینند، اینان-همچون-«نیمه انسانهای» قصهها-«نیمه با سوادند».