آل چیست و علاج آل زدگی از نگاه فرهنگی قدیمی مردم ایران چیست؟
آل موجودی است افسانهای، وهمی و ترسناک که از انواع اجنه است و به باور عوام در صحراها و چشمهها زندگی میکند و دشمن زنان تازه زاست. منشأ پیدایی آن به طور دقیق روشن نیست. گویا باید این پندار برخاسته از ذهن و اندیشه مردم جامعههای آغازین و مربوط به فرهنگ و زمانی باشد که در آن اعتقاد به آنیمیسم و چیرگی ارواح خبیثه در زندگی مردم جامعه رواج داشته است. برخی از مردم جامعههای باستانی به موجودات وهمی و خبیثه شبیه آل، مانند «آلو»، «لمشتو» و «لی لیث» اعتقاد داشتند؛ برای مثال «الو» دیو خبیث و نفرتانگیزی بود که به عقیده بابلیها با پرواز بر فراز بستر کودکان و ترساندن آنها باعث مرگشان میشد. (مکنزی، ۶۹) در امثال نیز آل بازتاب داشته است: زن، بچه به دنیا میآورد، مرد را آل میبرد. (مثل قشقایی) گربهمان زاییده مادرم را آل برده است. (مثل آذری) گفت: «آل پدرت را برد از گرسنگی مرد. » گفت: «داشت و نخورد؟ » (مثل بختیاری)
انواع آل: در باور مردم همدان، آل هم نوع دارد هم جنس. عدهای از مردم آن را از نوع انسان و از جنس زن، برخی دیگر به شکل حیوان به ویژه سگ و برخی دیگر از جنس مذکر میدانند. در ابتدای خلقت دو نوع موجود خلق شده است، یکی آدم که نسل انسان با او ادامه یافته و دیگر از مابهتران که به احتمال آل از رده از مابهتران است و خصوصیت انسان را کمتر داراست. عدهای دیگر عقیده دارند آل به شکل انسان ظاهر میشود و هنگامی که در مبارزه با انسان از بین میرود، نوع آن تغییر میکند و به شکل حیوان به ویژه سگ ظاهر میشود.
دوانیها جنها را به دو دسته تقسیم میکنند: ۱. از مابهتران نیکو رفتار: حوریون و پریون، ۲. از مابهتران خبیث: آل و غولک و حوریون فریبکار که هریک از این موجودات به صورت زن، مرد یا بچه ظاهر میشود. (دوانی، ۸۷) تالشیها گربه را با اجنه و پریان مرتبط میدانند و گاه آل به صورت گربه در میآید. (تالشی، ۱۵۵) اگر کسی پای آل را بگیرد حاجتهایش برآورده میشود. (
نشانههای آل: آل را به شکلهای گوناگون وصف کردهاند: «زنی که دستهای باریک بلند دارد و پایش فقط استخوان است و هیچ گوشت ندارد، ضعیف بنیه است، رنگ چهرهاش قرمز است و بینی او از گل» (خوانساری، آقاجمال، ۱۶۹) یا از خمیر (اسدیان و دیگران، ۱۶۶) است. چشمانی درشت، موهایی سفید بلوکباشی، ۵۹۰) یا سرخ، (اسدیان و دیگران، ۱۶۶) بینی قرمزرنگ، دو پستان بسیار بزرگ (ساعدی، ۱۴۲) و بر دوش افکنده (آیلرس، ۱۹)، گیسوان بلند طلایی (بهرام بیگی، ۸۲) و تنی پشمالو (امینی، ۲۶) دارد. در افغانستان آل به صورت زنی جوان، با دندانها و ناخنهای دراز، چشمانی اریب در امتداد دو سوی بینی، پاشنه پایی برگشته به سوی جلو تصور میشود. (هیستینگز، ذیل افغانستان)
آل زن زشت روی و ژولیده مویی است که سراپا برهنه است. پستانهای بلندی دارد که یکی را از روی شانه به پشت میاندازد و دیگری از جلو آویخته است. موجودی بدجنس و حسود است و عامل مرگ زنان باردار است. (سرخی فارس، ۱۶۷) به عکس، همدانیها آن را زنی زیباروی با موهای بلند مشکی (سفید) ابروانی سیاه، (سفید) بدنی لاغر، (چاق) استخوانی، (نرم و پشمالو) قدی بلندتر از زنان عادی، سینههایی بزرگ، پاهایی سم دار و با بینی از گل و رنگ سرخ میدانند. (همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س. چهارم، ش. ۱۳ و ۱۴) در لرستان موی آل را سرخ و با صورتی کشیده و بینی خمیری میشناسند. الرستانی ایلامی، ۱۶۷)
مردم همدان بر این باورند که آل چادر مشکی و روبنده مشکی دارد. رایجترین علامتی که برای آل معرفی شده و مردم ادعا میکنند که نمونههایی از آن را در اختیار دارند، گردن بند آل است. به نظر آنان، آل سخنگو است و اغلب افراد مورد نظر را به اسم صدا میزند. بچه دار نمیشود به همین دلیل بچهها را دوست دارد. (همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س، چهارم، ش. ۱۳ و ۱۴)
آل زدگی: بنا به روایتهای عامه، تا زمانی که زائو به حمام نرفته و ناپاک است، اغلب تا شش یا ده روز پس از زاییدن، اگر تنها بماند آل به سراغش میآید و جگرش را میزند و میبرد. اگر آل بتواند جگر زن
تازهزا را به آب برساند یا از آب بگذراند، سبب بیماری و حتا مرگ او میشود.
آل در کمین زائو است تا جفت نوزادش را برباید. اگر آن را به آب برساند زانو میمیرد و اگر کسی قبل از رسیدن آل به آب جلوش را بگیرد زانو از مرگ نجات پیدا میکند. در برخی از روستاها جفت را با تخم مرغی بیرون خانه دفن میکنند اما در پارهای دیگر آن را به رودخانه میاندازند. (افسانه آل چیستا، ش. ۷۲، ص. ۱۶۸)
اگر زنی هنگام زایمان بمیرد، آل به او آسیب رسانده است. (تفرشی، ۲۶۸) آل از ترساندن زنان لذت میبرد و میخواهد بچه خود را با بچه تازه به دنیا آمده عوض کند؛ به خصوص اگر پسر باشد، پس مادران تازه زاییده را میترساند تا به اهداف خود برسد. آل از سوراخ سقف که باجه نام دارد گیس بلند خود را آویزان میکند و از زانو میخواهد که آن را بگیرد و اگر موفق شود که زائو را گول بزند او را میبرد.
همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س. چهارم، ش. ۱۳ و ۱۴) اما به باور مردم کرمانشاه زائو که زایید آل در کمین مینشیند تا دل و جگر زانو یا نوزاد را بیرد. (بختیاری، ۶۷۰ بیدگلی، کرمانشاهی، ۱۳۶۶) زانو هنگامی که تنهاست، دیو (آل) به او حمله میکند و به او آسیب میرساند. (قشم، ۳۷) عدهای زمان آمدن آل را هنگام گرسنه شدن بچه آل میدانند و حمله آل به انسان برای تأمین غذاست. (همدانی نشریه فرهنگ همدان، س، چهارم، ش، ۱۳ و ۱۴)
گاه ویژگیهای آل باام صبیان (مادر کودکان برابری میکند. برای دفع أم صبیان عود الصلیب به گردن شخص مبتلا (داویدیان، ۲۸) میافکندند؛ چنان که خاقانی اشاره دارد:
کعبه را از خاصیت پنداشته عود الصلیب
کز دم ابن الله او راام صبیان آمده
علاج آل زدگی:
برخی تصور کردهاند که آل نوزاد را هم میزند و میبرد یا به او آسیب میرساند؛ از این رو برای حفظ نوزاد از آلزدگی نیز چاره اندیشی کردهاند؛ برای مثال همدانیها دو گهواره مانند هم درست میکنند و در اتاق زانو میگذارند، تا آل از شناسایی نوزاد در ماند و دچار اشتباه شود. (ماسه، ۱۰ ۴۴) خراسانیها هفت سوزن به لچک نوزاد و هفت سوزن به لچک زائو میزنند و به این وسیله از نزدیک شدن آل به زائو و نوزاد جلوگیری میکنند و در شب شش زائو صورت و بدن نوزاد را با سوخته باروت سیاه میکنند تا آل از سیاهی و زشتی نوزاد بترسد و به او نزدیک نشود. (شکورزاده، ۱۱۵ و ۱۱۶)
زائو را نباید تا ده روز تنها گذاشت؛ زیرا ممکن است آل او را ببرد (جنزده شود. ) (سوادکوهی، ۱۹۰۰| درگزی، ۱۹۰۰ سروستان فارس، ۴۶۶۰ آمرهای، ۱۶۱۰ هدایت، ۱۵۳۰ بابلی، ۴۰۵۰ میاندوآبی، ۵۲۷) و برای جلوگیری از دستبرد آل دور اتاق زانو را خط میکشیدند و یک پیاز بزرگ را در سیخ کرده بالای سر رائو میگذاشتند و یک قرآن کوچک و تکهای نان هم بالای سرش میگذاشتند. (پیرسواران، ۳۱۲) این پیاز را چون زائو خواست به حمام برود، در درگاه حمام زیر پا له میکند. (قشم، ۱۶) و طناب میبستند و همچنین چند پنبه را سیاه کرده بالای سرش به دیوار میآویختند. (دلیجانی، ۲۷۷ علی آباد کتول، ۱۲۶۰ لرستانی، ایلامی، ۳۰۶) در تهران هم برای دور کردن آل از ماما یا زنی که از خویشان رائو بود کمک میگرفتند و سیخ دارای پیاز را هفت بار پیرامون زائو و نوزاد میکشیدند و میگفتند: «حصار میکشم. » زنان دیگر میپرسیدند: «برای چه کسی؟ » او پاسخ میداد برای «فلانی و بچهاش» و همه میگفتند: «بکش ان شاءالله مبارک است. » آن گاه سیخ پیاز را زیر تخت خواب زائو میگذاشتند. (تهرانی، ص. ۵۹) این خط را در کرمانشاه کر حضرت سلیمان مینامند و بر این باورند که آل از خط سلیمان نمیتواند بگذرد. به سردر اتاق نیز دل و جگر مرغی را آویزان میکنند تا اگر آل بیاید جگر مرغ را ببرد. (کرمانشاهی، ۱۳۶۶)
در شهرها مقداری نمک در گنج خانه میگذاشتند، (همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س، چهارم، ش. ۱۳ و ۱۴) دلاکان پوست ختنه شده سر آلت بچه را بر سر میخی که در بالای سر او به دیوار کوبیده شده بود نصب میکردند و از طرفی بعضی از آنها یک پیاز پوست کن شده را نیز نصب بر نوک تیز چاقویا کاردی در کنار پوسته ختنه به دیوار میزدند. (همدانی، ۴۳۷) یا اسب زردی گرد خانه زائو میگرداندند. (توسی، عجایب المخلوقات، ۳۹۴) یا طناب سیاهی که از موی بز تهیه میگردید را دورتادور اتاق میگرداندند و جلو در اتاق دل و قلوه گوسفند آویزان میکردند، کنار آن نمک، پیاز و لنگه گیوه میگذاشتند که زانو و نوزاد مهر شده و آسیب نبینند. (ممسنی، ۲۴۱)
در سرخی فارس باید بالای سر زانو دعای جوشن کبیر» خواند و تیراندازی هوایی کرد و به دست و پای زن باروت مالید و به او طلسم آویخت. (سرخی فارس، ۱۶۷) قابلههای سنتی، رائو را رو به قبله خوابانده و با گذاردن دست به شکم وی و خواندن سوره یس قرآن کریم آیه مبین، گره بر ریسمان میزنند و به کمر زن آبستن میبندند و اگر قفلی در دسترس بود به آن قفل میزنند. این عمل، جلوگیری از سقط فرزند و دور شدن (آل، جن، شیطان) میکند. (ایلات و کولیهای استان مرکزی، ۱۰۰) اگر شب زن آبستن بخواهد تنها از خانه بیرون برود، باید هفت بار بسم الله بگوید تا از ما بهتران او را آل نزنند. (کتاب هفته، ش. ۳۵، ۲۰ خرداد ۱۳۴۱)
در دوان برای دعانویس سه دختر شوهر نکرده را حاضر میکنند و آنها را به صورت مثلث مینشانند. بین آنها یک کاسه پر از آب با سکه و یک تخم مرغ میگذارند. روی سه دختر چادری میگذارند. دعانویس با قاشقی بر لب کاسهزده و از مابهتران را حاضر میکند. اگر از مابهتران مؤمن باشد، دعانویس
طلب دعا میکند و به زن زائو میدهد و اگر کافر بود دیگر هیچ راهی ندارد. تنها مقداری نمک و زاغ و یک تکه آهن و سیاه دانه که در پارچهای سبز کرده به زانو میدهد. همچنین زن زائوی آلزده اگر الش خونی باشد در یک سبد خاک قرمز میکنند و روی آن را یک پارچه میگذارند و از زن میخواهند روی
آن بنشیند تا خونریزی بند آید و یا زن آلزده را ابتدا درازکش میکنند و از سر تا نافش یک بند سیاه قرار میدهند. سپس غریالی را بر سرش گذاشته تا نوک پا حرکت میدهند. بعد زغال، زیتون، نمک و سیاه دانه را کوبیده به صورت مخلوط بر دهانش میریزند و در نهایت یک تخم مرغ از سر تا ناخن پا کشیده به دیوار رو به قبله میزنند و بدی از بدنش خارج میشود. (دوانی، ۹۰)
اگر زائو بخواهد به تنهایی از اتاق خارج شود، دستش یک انبر آهنی میگذارند چون معتقدند آل از آهن میترسد. (سوادکوهی، ۱۹۰۰ ایل قاراپاپاخ، ۱۱۹) و یا اگر زیر بالش زن تازهڑا کاردی بگذارند، آل میترسد و به او نزدیک نمیشود. (بیرجندی، ۶۳۷) اگر بر پشت زن ژائو خنجریا شمشیر یا تسبیح مشایخ نگذارند آل به کودک نوزاد صدمه میزند. (سنندجی، ۳۷۹) در سیرجان به بند قنداق نوزاد یک قطعه آهن به شکل نعل میدوزند. (سیرجانی، ۲۸۵) شبها باید چراغی بالای سر زانو روشن باشد و قطعهای فولاد یا چاقو یا سوزن یا قیچی زیر بالش آنها قرار داده شود. (دزفولی، اطلاعات، ۳۱۳۴۰ گروسی، بیجار، ۹۳) ضرب المثل «مثل آل از آهن میگریزد» ناظر این موضوع است.
آل از مرد میترسد و بهتر است که مردی پیش زانو باشد. (هزاوهای، ۲۵۱) اگرچه این مرد پسربچه خردسالی باشد. (همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س. چهارم، ش. ۱۳ و ۱۴) آل و پریان از سگ هم میترسند و به خانهای که در حیاطش سگ باشد نزدیک نمیشوند. (تالشی، ۱۵۸) کسی که شب هنگام از پای درخت گردو عبور میکند باید یکی از برگهای آن درخت را بچیند تا آل و پریان به او آسیب نرسانند. (تالشی، ۱۶۴)
شب ششم زائو به شب شیشه معروف است؛ شیشهای را بالای بام میگذارند و عدهای از بستگان زائو در اتاق زانو جمع میشوند و تا صبح شب زنده داری میکنند تا از آمدن آل و شیشه و غیره جلوگیری کنند. (کرمانی، ۱۹۵) در قزوین هم در شب ششم زایمان، ماما ظرف آتشی درست میکند و کمی باروت در آتش میریزد، وقتی باروت آتش گرفت صدا میکند و ماما میگوید: «پای آل از این خانه کوتاه شد. »
بعد انگشتش را به خاکستر میماند و به وسط ابروی زانو و بچه میکشد و مچ دست آنها را هم که به شکل دایرهای سر زائو گذاشتهاند برمی دارد و چهار طرف خانه را خط میکشد. در این شب برادریا شوهر ژائو باید در خانه بماند. (قزوینی، ۲۹) اما در دلیجان روز سوم مادر و نوزاد را از آب میگذرانند تا آل آنها را نبرد. (دلیجانی، ۲۷۷) به اعتقاد همدانیها در روزهای دوشنبه و چهارشنبه نباید زانو را به حمام برد، چون آل او را با خود میبرد. (همدانی، نشریه فرهنگ همدان، س، چهارم، ش، ۱۳ و ۱۴)
شبهای دوشنبه و چهارشنبه زائو را نباید تنها بگذارند چون امکان آمدن آل زیاد است.
اقوام عروس نخ سیاهی به بلندی یک یا دو متر که از موی بز درست شده باشد به بازوهای زائو میبندند. پس از بستن یکی از بازوهای او نخ را از پشت میآورند و بازوی دیگرش را هم میبندند و میگویند که آل از این نخ میترسد. (قزوینی، فردوسی، آبان ۱۳۴۷، ش. ۸۸۵) تنها راه رهایی زن زائو از او گذراندن سیخی از پیاز کنار او و باز بستن نخ سیاه و سفید بر مچ دست زانو است. اگر زائویی را آلى بزند پیش از آن که آل دل و جگر را به آبزده باشد در دامن زائو جو میریزد و اسبی را میآورند تا جورا از دامن زائو بخورد که اگر چنین نکند زانو میمیرد. (لرستانی ایلامی، ۱۶۷) برخی زنان معروفاند که «از جن ارثیه دارند. » این گونه زنان را بالای سر زن باردار میبرند تا سبب سلامتی او شود؛ چون آل از جن وحشت دارد. (سرخی فارس، ۱۶۷) زنان زائو سنگی از مرمر سبز و به شکل مثلث تراشیده شده را برای در امان بودن از آل همراه خود نگه میدارند. (ماسه، ۱۱۶) اگر کسی مهرهای از مهرههای گردن بند آل را به همراه داشته باشد آل به او نزدیک نخواهد شد. به همین دلیل در همدان از مهرههای گردن بند آل برای زیبایی، چشم زخم و دوری از ترس و کابوس استفاده میشود.
اگر آل صدمهای به زائو رسانده باشد او را روی دو زانو مینشانند و یک نفر بالای سرش بر ظرف مسی میکوبد تا آل از آن جا دور شود. (شاملو، ج. اول، ۳۲۱) به زن آلزده، دو کشیده محکم میزنند یا تیر خالی میکنند تا جن بگریزد. (گیلانی، ۲۶) مردم کرمانشاه، معتقدند آل در کمین زنان زائو مینشیند تا جگر آنان را برباید و به آب زند، اگر در این کار موفق شود، زانو خواهد مرد. برای گرفتار کردن آل باید او را سوزن آجین کرد. با این کار انجام هر کاری از او سلب خواهد شد و آل به صورت زندانی در خواهد آمد. آل برای رهایی از این وضعیت دست به دامان کودکان و آدمهای ساده لوح شده و از آنها میخواهد تا سوزنها را از تنش بیرون بیاورند تا او بتواند فرار کند. (کرمانشاهی، ۴۷) میان برخی از عشایر و روستاییان، به ویژه عشایر فارس، رسم بود که شخصی را که به اصطلاح محلی «اودومدار» مینامیدند، بر سر زانوی آلزده میآوردند تا آل با دیدن او جگر زائو را باز گرداند. «اودومدار» به کسی گفته میشد که مدعی بود که آل را دیده و تار مویی یا زیوری یا چیز دیگری از او گرو گرفته است و با خود دارد. (بهمن بیگی، ۸۱ و ۸۲۰ صفی نژاد، ۴۳۰، باستانی پاریزی، ۵۳۷)