بیوگرافی و دستاوردهای هنری وانگلیس (ونجلیس )، موسیقیدان بزرگ یونانی

اوانگلوس اودیسئاس پاپاتاناسیو با نام هنری ونجلیس آهنگساز و نوازندهٔ سبک الکترونیک، امبینت، نیو اِیج، پراگرسیو، جاز و پاپ راک اهل یونان بود.
آهنگسازی موسیقی فیلم ارابههای آتش او برنده جایزه اسکار سال ۱۹۸۱ شد، از دیگر کارهای او ساخت موسیقی فیلمهای بلید رانر، ۱۴۹۲: فتح بهشت، اسکندر، باونتی، جنوبگان، گمشده و گیتی: یک سفر شخصی است.
ونجلیس دورهٔ حرفهای موسیقی را با همکاری در گروههای موسیقی دههٔ ۱۹۶۰ مانند افرودایتس چایلد آغاز کرد. از میانه دههٔ ۱۹۷۰ به ساخت موسیقی برای چند مستند دربارهٔ جانوران و طبیعت روی آورد که موفقیت این کارها سبب شد تا به موسیقی فیلم علاقهٔ بیشتری نشان دهد. در اوایل دههٔ ۸۰ میلادی ونجلیس به عنوان یک پروژهٔ جانبی، به همراه جان اندرسون، خوانندهٔ گروه پراگرسیو راک انگلیسی یس، چند آلبوم را تحت عنوان جان و ونجلیس عرضه کرد. در سال ۱۹۸۱ جایزه اسکار برای موسیقی فیلم ارابههای آتش را به عنوان آهنگساز آن فیلم دریافت کرد. تکآهنگ «ارابههای آتش» که برای آلبوم موسیقی این فیلم عرضه شد توانست تا جایگاه نخست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد بالا بیاید، همچنین از این تکآهنگ در مسابقههای المپیک ۲۰۱۲ لندن و درهنگام اهدای مدال استفاده شد.
ونجلیس در طول بیش از ۵۰ سال فعالیت در عرصهٔ موسیقی بیشتر از ۵۰ آلبوم موسیقی منتشر کرد و به عنوان یکی از برترین آهنگسازان موسیقی الکترونیک در همهٔ دوران یاد میشود.
وانگلیس (۲۰۲۲-۱۹۶۳)، موسیقیدان و نوازنده افسانهای اهل یونان، که در کشورمان با تلفظ غلط اما آشنای «ونجلیز» راحتتر شناخته میشود یکی از مهمترین و اثرگذارترین چهرههای تاریخ موسیقی، و از بزرگترین آهنگسازان سینما بود. از معدود آهنگ سازانی که علاوه بر علاقه مندان تخصصی موسیقی حتی سینمادوستان عادی و مردم کوچه و بازار هم با اسم و رسم او آشنا بودند و آهنگهای مشهورش را (گاه با آغاز چند ثانیه از ملودی اولیه) به جا میآوردند. وانگلیس فراتر از یک آهنگساز فیلم، به عنوان سازنده قطعات مهمی از موسیقی الکترونیکی و سبکهای مدرنی مثل نیوایج و امبیانت نیز اعتباری چشمگیر داشت و رپرتوار غنی آثارش شامل قطعاتی با سازبندی خلاقانه و استفاده ابتکاری از ظرفیتهای سینتی سایزر و موسیقی چندلایه الکترونیکی و فضاسازی با افکتهای صوتی بود که پیش از او سابقه نداشت. این سبک تلفیقی، در کشور ما هم طرفداران فراوانی دارد و به ویژه در بین سینمادوستان و علاقه مندان پیگیر تاریخ سینما، خیلی از آثار و انگلیس در ردیف آشناترین نغمههای موسیقایی قرار میگیرد و در فضای مجازی و فیلمهای مستند و خانگی و حتی رسانههای رسمی، بارها شنیده میشود. به همین دلیل درگذشت وانگلیس بازتاب خبری گستردهای در ایران داشت؛ شاید وسیعتر از هر آهنگ ساز سینمایی دیگری. و همین اتفاق بهانهای شد برای بازشنیدن قطعههای به یادماندنی و مشهور او، و مرور آهنگهایش که مجموعه مفصل و پرمایهای هم هستند و نقد و تحلیلشان نیاز به مجالی بسیار مبسوط دارد. ما هم در پرونده پیش رو، کوشیدیم گوشههایی از هنر وانگلیس و ویژگیهای سبک موسیقیاش را بررسی کنیم و به آن چه وانگلیس به فرهنگ موسیقی جهان اضافه کرد بپردازیم. هرچند پاسخ این پرسش که «وانگلیس چه گونه به این حد از محبوبیت و پرستیژ حرفهای رسید» را باید در مجموعهای مفصلتر جست وجو کرد که سبک زندگی و ویژگیهای فردی و عادتهای حرفهای او را نیز آشکار کند، چون جادوی این شمایل محبوب برآمده از دهها مؤلفه کوچک و بزرگ است و نه فقط کیفیت موسیقی و قطعات تصنیف شدهاش؛ چنان که درباره هر هنرمند بزرگ دیگری نیز به همین گونه است. گستره فعالیتها، افتخارات و جوایز و انگلیس چنان وسیع است که در یک مجموعه یادبود و مرور مطبوعاتی نمیتوان به همه ابعاد کار و زندگی او پرداخت، اما تلاش شده تصویر نسبتاً جامعی پیش روی علاقه مندان قرار گیرد، با تأکید روی این نکته که برای همراه شدن با هنر وانگلیس، بهترین انتخاب شنیدن آثار او و مرور فیلم هاست.
برای جمع بسیاری از بچههای دهههای پنجاه و شصت، دو قطعه موسیقی بسیار خاطرهانگیز است، ارابههای آتش و ۱۴۹۲: فتح بهشت. هر دو بارها در رادیو و تلویزیون ایران به عنوان تیتراژ برنامههای ورزشی و سیاسی و موسیقی ملایمش در ثانیههای پیش از اعلام ساعت) استفاده میشد، و به صورت نوار کاست و بعدها لوح فشرده هم بین جوانان دست به دست میشد ولی نام سازنده آنها در بین بسیاری از شنوندگان، ناشناخته بود و فقط اندکی از موزیک بازها میدانستند که سازنده این آثار کسی نیست جز وانگلیس که به اشتباه در بین ایرانیان به ونجلیس و حتی ونجلیز معروف است. روزی یکی از دوستان به طنز و کنایه گفت: «اگر وانگلیس از رادیو و تلویزیون ایران درخواست غرامت کند (به جهت استفاده از آثار بیشمار او بدون پرداخت کپی رایت) دیگر لازم نیست تا آخر عمر کار کند! » موسیقیهای او برای همه ما خاطرهانگیز است
و هر کدام حسی خاص و خاطرهای با آثارش داریم. اوانگلوس اودیسه آس پاپاتاناسیاو، با نام هنری و انگلیس، آهنگساز تجربه گرای یونانی و خالق بسیاری از آثار موسیقی متن فیلم، برنامههای تلویزیونی و رادیویی، صحنه و آثار مستقل در گونههای بیشمار «موسیقی برنامهای»، در هفدهم مه ۲۰۲۲ در ۷۹سالگی درگذشت. وانگلیس از نوجوانی، نبوغ سرشار خود را در موسیقی به خانواده اثبات کرد و به کلاس موسیقی فرستاده شد ولی نحوه برخورد او با استادانش در دریافت آموزههایشان متفاوت بود. وانگلیس نمیتوانست خود را با قواعد ساختارمند موسیقی کلاسیک وفق بدهد و به گفته خودش، تمایل داشت خود به مکاشفه بپردازد و قواعد را تجربه کند. این موضوع باعث شد پس از فراگیری مبانی، در همان نوجوانی دست به تجربه بزند و با ارگی که والدین برایش تهیه کردند اولین تجربههای آفرینش در او نمایان شد.
در هجده سالگی گروه موسیقی راک خود را سال ۱۹۹۳ به نام The Forminx تشکیل داد و روی صحنه برد. اولین آلبوم آنها موفقیتهای زیادی در اروپا کسب کرد. البته طبق قاعده رایج موسیقی راک در دهه شصت، همه اشعار به انگلیسی بود. وانگلیس پس از سه سال گروه را منحل کرد و به کار در استودیوی شخصیاش مشغول شد. با توجه به محبوبیتش در یونان به دعوت فیلم سازان یونانی تجربه نوشتن موسیقی متن فیلم را آغاز کرد. تبحر او در استفاده از دستگاههای موگ و سینتی سایزر که مسیر جدیدی در صداسازی و آمیختن صداهای الکترونیک به آهنگساز میداد، باعث شد سفارشهای بسیاری برای ساخت موسیقی برنامههای رادیویی و تلویزیونی به او داده شود. بین سالهای ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۸ برای تعدادی از کارگردانان مطرح سینمای یونان موسیقی متن نوشت. در پی کودتای نظامیان در ۱۹۹۷ عرصه برای انجام کارهای مستقل بر او تنگ شد و یک سال بعد تصمیم گرفت به انگلستان برود ولی دولت بریتانیا ویزایش را صادر نکرد و مجبور شد در ۲۵ سالگی به پاریس برود. در پاریس با دمیس روسوس، خواننده هموطنش، آشنا و این آشنایی منجر به تشکیل گروه «آفرودیتز چایلد» شد. ترانه باران و اشک با صدای دمیس روسوس، موفقیت بزرگی برای آنها بود و به دنبال آن آلبومهای پایان جهان و ساعت پنج است به بازار عرضه شد.
وانگلیس در همه این آلبومها، بسیار باسلیقه و متفاوت کار کرد. از نظر ملودیسازی و آرانژمان با تلفیق صداهای الکترونیک، رنگآمیزی متفاوتی ارائه داد و توانست نظر خاص وعام را جلب کند. وانگلیس پس از چهار سال در ۱۹۷۱ از گروه جدا شد و خود با دمیس روسوس چند آلبوم منتشر کرد و در مجله «بیلبرد» نام آنها در بین صد موسیقیدان برتر سال ثبت شد. موفقیتهای تجاری در این سالها برای او که به دنبال تجربههای جدید بود، عاملی نبود که متوقفش کند. به همین منظور کار موسیقی با کلام یا آوازی را کنار گذاشت و مشغول تحقیق روی موسیقی مکتب جدید الکترونیک و همکاری با مهندسان تکنولوژی صدا و موسیقی شد و با کمپانیهای آکایی، کاسیو و موگ همراهی کرد و دستاورد این همکاری و رسیدن به نتایج دلخواه، تولید چند آلبوم موسیقی الکترونیک و نیوایج و پراگرسیو راک بود که با استقبال خوبی همراه شد.
در ۱۹۷۵ طی قراردادی با کمپانی آرسی ای انگلستان به لندن رفت و آزمایشگاه موسیقیاش را راه انداخت؛ مجموعهای بینظیر از دستگاههای سینتی سایزر و ماژولها، موگ و انواع سمپلر که برای پیوند تکنولوژی و موسیقی امری است حیاتی. در این زمان آلبوم بهشت و جهنم با همراهی کر مجلسی و همراهی جان اندرسن به عنوان خواننده و ارکستر مجلسی لندن که موفقیت بسیاری در بازار موسیقی پیدا کرده بود در رویال آلبرت هال لندن، روی صحنه رفت و موسیقی تلفیقی او، با همراهی ارکستر و کر و خواننده و صداهای الکترونیک که بسیار با سلیقه و نوآوری در کنار موسیقی آکوستیک استفاده شده بود، مورد تشویق بسیار مخاطبان قرار گرفت و در پی آن با توجه به دستاورد جدید موسیقی صحنه با این نوع رنگآمیزی نظر مثبت منتقدان موسیقی را نیز به خود جلب کرد. همین باعث توجه خیلی از کارگردانان به آثار وانگلیس شد. | او پیوسته در حال تحقیق و بررسی دستاوردهای جدید تکنولوژی موسیقی بود و با اشراف بر آن، آثار جدیدی خلق میکرد. یکی از دل مشغولیهای وانگلیس ساخت موسیقی متن برای فیلمهای مستند بود که نمونه برجسته آن، مستند حیات وحش آخرالزمان وحوش (فردریک روسیف، ۱۹۷۲) است. در این مستند تلویزیونی او از موسیقی آفریقایی و ریتمهای مختلف آن بهره برد و با تلفیق موسیقی الکترونیک و سازها و ریتمهای آفریقایی، نمونهای موفق از موسیقی غیرملودیک ارائه داد و فضای توصیفی زیبایی را خلق کرد که مورد تحسین منتقدان نیز قرار گرفت. موفقیتهای پی در پی وانگلیس در عرصه موسیقی تلفیقی که در آن زمان طرفداران بسیاری هم داشت، منجر به پیشنهاد ساخت موسیقی متن برای ارابههای آتش (۱۹۸۱) ساخته هیو هادسن، کارگردان بریتانیایی، شد؛ فیلمی ورزشی در زمینه بازیهای المپیک ۱۹۲۶ پاریس.
ساخت این موسیقی متن برای وانگلیس شهرت و دستاوردهای زیادی داشت: اسکار ۱۹۸۱، جایزه تونی و نامزدی جایزه بفتا و جوایز دیگر. تم اصلی فیلم جزء صد آهنگ برتر تاریخ موسیقی شناخته شد و در مجله «بیلبرد» طی چند هفته رتبه اول را داشت. جالب است بدانید که وانگلیس واریاسیونی از تم این موسیقی را سالها قبل برای تبلیغ یک ماکارونی ایتالیایی ساخته بود! وانگلیس در مورد این فیلم با موضوعی احساسی برای نقش اصلی داستان که یک دونده استقامت بود، میگوید: «داستانش بسیار لطیف و احساسی و کمی حماسی و غرورانگیز بود و فیلم هم بسیار متواضع و کم هزینه. پدرم نیز در جوانی دونده دو استقامت بود و باعث شد همه چیز به هم پیوند بخورد و موسیقی نیز به ذهنها بنشیند و بماند. » این موسیقی برای افتتاحیه المپیک زمستانی ۱۹۸۶ نیز انتخاب شد. پس از موفقیتهای پی در پی ارابههای آتش، سیل پیشنهاد برای ساخت موسیقی متن به سمت وانگلیس روانه شد. جالبتر این که او اکنون دیگر اعتقادی به کار تجاری و تجاریسازی موسیقی نداشت و بیشتر پیشنهادها را رد میکرد ولی در همین سال، پیشنهاد فردریک روسیف را برای ساخت موسیقی متن مستندی در مورد پابلو پیکاسو پذیرفت و در ادامه، فقط ساخت موسیقی بلید رانر (ریدلی اسکات، ۱۹۸۲) را پذیرفت که فیلمی علمی خیالی و روانشناسانه بود که بسیار باسلیقه ساخته شد و افتخارات زیادی هم کسب کرد. همچنین موسیقی گم شده ( کوستا گاوراس، ۱۹۸۲) را نوشت که این فیلم نخل طلای جشنواره کن را گرفت و نامزد دریافت جایزه بهترین موسیقی متن بفتا شد.
وانگلیس در ۱۹۸۳ تجربهای تازه در همکاری با کارگردان ژاپنی، کوری یوشی کوراها، را شروع کرد؛ فیلمی در مورد قطب جنوب به نام Antarctica که حاصل آن نیز جایزه بهترین موسیقی متن را برای وانگلیس در ژاپن به همراه داشت. دستاوردهای زندگی هنری و انگلیس فراوان هستند و او نشان داد که با ذهن جست وجوگرش در پی خلق آثاری نو و بدیع است. او با آمیختن سنت و مدرنیته در ارائه صداهای جدید برای مخاطب بسیار موفق بود. تسلط وانگلیس بر موسیقی آوازی و استفاده از صدای انسان در کنار دیگر اصوات الکترونیک و نیز تلفیق موسیقی آکوستیک و الکترونیک آثار شاخصی را در این مکتب موسیقی تلفیقی به میراث شنیداری معرفی کرد. در ۱۹۹۲ دومین همکاری و انگلیس و ریدلی اسکات شکل گرفت. ۱۴۹۲: فتح بهشت درباره کشف قاره آمریکا توسط کاشف اسپانیایی کریستوفر کلمبوس است که نقش اصلی آن را بازیگر فرانسوی ژرار دوپاردیو بازی کرد. در این فیلم او چنان صداهای الکترونیک را با درام کیتها (سازهای کوبهای با افکت و رنگ الکترونیک) و گروه همسرایان تلفیق کرده که معمولاً برای فیلمهای تاریخی با نشانهشناسی مشخص از آن استفاده نمیکنند اما در این اثر گویی عکس آن جواب داده است. ترکیب درست همخوانی گروه کر در کنار تم اصلی سه ضربی یا والس سنگین که شبیه ساراباند (موسیقی رقص گونه دوره باروک با تمپوی سنگین با میزان ۳/۲) و مانند یک اوراتوریوی مدرن است که نمیتوان زمان و مکان را در آن از یکدیگر جدا کرد و گویا باید در اصل این چنین میبوده و این تم در بسیاری از برنامههای تلویزیونی به عنوان موسیقی تیتراژ و در بیشتر رسانههای دنیا استفاده میشود.
البته این نمونه در مقایسه با دیگر نمونههای فیلمهای تاریخی یک نوآوری در موسیقی است، در مقابل شاهکاریی همچون بن هور (میکلوش روژا) یاده فرمان (المر برنستین). همکاری دوباره او با ریدلی اسکات در اسکندر هم منجر به افرینش موسیقی تلفیقی دیگری در ژانر تاریخی شد و توجه بسیاری را جلب کرد. میدان کاری موسیقی وانگلیس بسیار متنوع و در ساخت موسیقی برنامهای یکی از برجستهترین هاست. حتی برای اجرای باله (باله موزیکال که در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۲، در قالب کنسرت با همراهی مولتی مدیا آثاری ساخته است. یکی از متفاوتترین آثارش پروژهای بود با نام Mythodea / اسطوره)؛ یک سمفونی کرال عظیم که توسط سازمان ناسا برای پروژه مریخ پیمای مارس سفارش داده شد و در همان سال اجرای زندهاش در آتن توسط ارکستر متروپولیتن لندن با همراهی گروه کر ملی آتن و خوانندگی دو تن از برجستهترین خوانندگان اپرا، جسی نورمن فقید و کاترین باتل، و تکنوازی آهنگساز با تمهیدات تصویری مولتی پروجکشن، توجه و تحسین همگان را برانگیخت و دی وی دی اجرا از پرفروشترینها بود. روح جست وجوگر وانگلیس همواره در کاوش و کشف مفاهیم عمیق معنوی و بازنمایی آن با زبان روز موسیقی بود. پیوند او با تکنولوژی در کنار احساسات عمیق در خلق ملودیهای ماندگار و تأثیرگذار، راه او را کمی متفاوت از مسیر دیگر موسیقیدانان هم عصرش نشان میدهد. تکیه بر آموختهها و تجربههای شخصی آهنگساز و بازتعریف آنها و رسیدن به شخصیت هنری متفاوتی، از دستاوردهای زندگی هنری این موسیقیدان شهیر و نوگرا است. وانگلیس، در مکاشفه بین تکنولوژی و احساس، هنرمندی موفق با کارنامهای بسیار درخشان است. آثارش در سراسر دنیا شنیده و زمزمه میشود. موسیقی او با زمان جلو آمد و با زمان رشد کرد و مخاطبان بسیاری را طی شش دهه فعالیت مجذوب خود کرد. از نگاه منتقدان موسیقی، او توانست پلی بین شنوندگان حرفهای و غیر حرفهای ایجاد کند و این جذابیت را با احساس عمیق خود با تکنولوژی آمیخت که حاصل کشف و تجربه زیستی او بود و آثارش در همه این سالها، در گونههای مختلف، شاهدیست بر این مدعا.
و انگلیس را با روح حماسی یونانیاش که در تار و پود آثارش دمیده بود میشناسیم. با هیبت و چهرهای مصمم و فتوژنیک و نگاههایی که در آنها قدرت و نفوذ جریان داشت. موسیقیاش هم از همان جنس بود. قدرتمند، حماسی، برآمده از روحی جاه طلب و پراحساس. موسیقی را خودآموخته فراگرفته بود و در این راه تنها به آموزش خود نپرداخته بود بلکه به جست وجوی اصواتی جدید رفته بود تا آن جا که برایشان ساز اختراع کرده بود. احساس میکرد صداهایی را که در جست وجوی آن هاست درسازی پیدا نمیکند: ترجیح میدهم موسیقی را تا حد امکان ناب داشته باشم. » همچون بسیاری از آهنگسازان بزرگ، وانگلیس به ملودیهایش شهره بود و ملودیها وجه تمایز او بودند، با این تفاوت که او از سازهای الکترونیک استفاده میکرد اما قدرتش را داشت که آن اصوات را به شکل ارکسترال درآورد. به موسیقی او عنوان «ارکستر شبه کلاسیک تک نفره » داده بودند. صدای آنها انگار از سقف کلیساهای باروک میآمد؛ باشکوه و در عین حال روان در فضا. در آثار او از بلید رانر تا ۱۴۹۲: فتح بهشت، موسیقی در فضا جریان داشت تا آن جا که موسیقی وانگلیس را خیلیها از جنس موسیقی فضایی» میدانند. جالب این جاست که خودش هم این علاقهاش را انکار نمیکرد، او به فضا و اصواتش فکر میکرد. یکی از آخرین آثارش را که نامزد دریافت جایزه گرمی شد در ۲۰۱۸ در حال وهوای فضا نوشت و نامش را گذاشت رزتاء نامی که از مأموریت آژانس فضایی اروپا به همین نام الهام گرفته شده بود: «خودم را در موقعیت زتا تصور میکنم و به آن جا میروم. برایم این موقعیت شگفتانگیز است. گاهی باید از تاریکی مطلق عبور و مانند یک کودک تصور کرد. ما بخشی از جهان هستیم و موسیقی رمز آن است. موسیقی بیش از هنر علم است و رمز اصلی جهان است. »
او از کودکی شیفته فضا بود. چهل و اندی سال پیش برای مستند علمی کیهان موسیقی نوشت و در ۲۰۱۹ به «لس آنجلس تایمز» گفت: «به نظرم هر سیاره آوازی دارد. علاقهاش به فضا تا حدی بود که برای مأموریتهای آدیسه مریخ ناسا در ۲۰۰۱ و جونو مشتری در ۲۰۱۱ موسیقی نوشت. وقتی استیون هاوکینگ درگذشت، او برای خاکسپاریاش موسیقی نوشت که در فضا پخش شد و دارنده مدال خدمات عمومی ناسا بود. از این حس فضادوستی در موسیقی هم استفاده میکرد. در موسیقی بلید رانر که فیلمی علمی خیالی بود چیزی که بیش از همه برای او جذاب بود، فضا و احساس کلی بود، نه تمهای متمایز: «فضای بصری فیلم منحصر به فرد است و بنابراین سعی کردم تا جایی که میتوانم آن را تقویت کنم. شنونده تقریباً میتواند بادهای بیتفاوتی را که در مناظر نئونی و فلزی لس آنجلس ۲۰۱۹ میوزد، بشنود. » یکی دیگر از ویژگیهای مهم وانگلیس، چه در موسیقیهای سینماییاش که برای او اسکار به همراه آورد و چه در موسیقیهای آزادش، تجربه کردن بود. او به عنوان یک خودآموخته موسیقی از جز و راک گرفته تا موسیقی بومی و فیوژن استفاده میکرد تا حرفهای آهنگینش را بزند. از محیط پیرامونش الهام میگرفت.
از اکتشافات فضایی و حیات وحش گرفته تا معماری و شورشهای دانشجویان فرانسوی در ۱۹۹۸. همین ویژگیها بود که باعث شد جان ویلئامز را در ۱۹۸۲ شکست دهد و برای ارابههای آتش اسکار بگیرد. آن چه امروز در موسیقی فیلم به آن در زمینه کم استفاده کردن از موسیقی رسیدهایم و نام مینیمال را بر آن نهادهایم، احساسی بود که وانگلیس در ۱۹۸۹ به آن رسیده بود. گفته بود: «نیمی از فیلمهایی که میبینم نیازی به موسیقی ندارند. به نظر میرسد که فقط از سر ناچاری صدایی اضافی روی آنها آمده است. » | این آزاداندیشی، اظهارنظرهای بیپروا و جسورانه در موسیقیهای او هم جلوه پیدا کرده بود. دلیلش را شاید باید در نگاه و انگلیس به زندگی جست وجو کرد. برای او جست زدن از یک سبک به سبکی دیگر، از یک ژانر فیلم به ژانری دیگر کار سختی نبود. او موفقیت را در تجربه کردن زندگی و موسیقی میدید. همین بود که بارها روی این موضوع تأکید کرده بود که علاقهای به درجا زدن و تکرار موفقیتهای قبلیاش ندارد چون معتقد بود یک اثر خاص، تنها یک بار متولد میشود و تلاش برای آفریدن اثری شبیه به آن دیوانگی است. او جمله معروفی دارد که میگوید: «موفقیت خیانتآمیز است. » شاید همین ویژگی او بود که هیچ گاه این آهنگ ساز را در چارچوب ژانر خاصی قرار نمیداد. وانگلیس جست وجوگری ابدی بود. جالب این جاست که خیلیها سعی کرده بودند برای سبک او نام و گروهی بتراشند؛ از الکترونیک گرفته تا جزء بداهه نوازی، از پراگرسیو راک گرفته تا آوانگارد و نیوایج اما خودش همه را رد میکرد:
«من همیشه سینتی سایزر نمیزنم. من با همین لذت سازهای آکوستیک میزنم. وقتی انتخابهایم محدود نیست خوشحال میشوم. برای ساخت یک موسیقی فیلم خوب شما به همه چیز نیاز دارید؛ از صداهای آکوستیک ساده گرفته تا صداهای الکترونیکی. صدا صدا است و ارتعاش ارتعاش است، چه از یک منبع الکترونیکی باشد چه از یک ابزار صوتی. با همین روحیه بود که وانگلیس به محض این که سکانسی از فیلمی را میدید، آهنگسازی را برای آن آغاز میکرد. خودش را محدود به ژانر، ارکستر، ساز و در یک کلام هیچ محدودیتی جز موسیقی نمیکرد. مثلاً در اسکندر (الیور استون) ارکستری را رهبری کرد که شامل سازهای کلاسیک مختلف از جمله سیتار، سازهای کوبهای، سنج انگشتی، چنگ و دودوک بود و در کنار آنها از سازهای الکترونیک هم بهره برده بود. و انگلیس زندگی را بیشتر در فراز و کامیابی تجربه کرد؛ چنان که رؤیایش را در کودکی دیده و در همان کودکی هم جادوی موسیقی را دنبال کرده بود. پنجاه سال در اوج، ساخت و نواخت و تجربه کرد و مانند ببری قدرتمند و آرام که جنگل و صحرا را زیر پاهای مصمم خود در مینوردد، بر فراز موسیقی زمانه خود سفر کرد. به جای جایش سرک کشید، از هر دشتی گلی چید و از آنها ترکیبی ساخت؛ معجونی حماسی و وزین که طعم و رنگش تا سالها در حافظه تاریخ خواهد ماند. |
پنج موسیقی فیلم برگزیده و انگلیس
ارابههای آتش (هیو هادسن) حال وهوایی مستند گونه دارد و درامی ست ورزشی بر اساس داستانی واقعی درباره ورزشکاران بریتانیایی در المپیک ۱۹۲۶ پاریس. اریک لیدل اسکاتلندی و هارولد آبراهامز با تعصب، هر کدام برای اثبات باور خود رقابت میکنند. موسیقی این فیلم به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، یکی از به یادماندنیترین موسیقیهای تاریخ سینماست. سکانس اسلوموشن آغازین، شبیه فیلمهای تبلیغاتی است و در عین حال با موسیقی و انگلیس حسی حماسی دارد.
آشناترین قسمت این اثر، موسیقی الکترونیک مدرن است که برای فیلمی درباره دورهای تاریخی ساخته شده است. در تیتراژ آغازین آن هم ترکیبی از پیانوی آکوستیک و سینتی سایزر روی تصویر دویدن آرام مردان جوان آمده بود.
موسیقی و انگلیس به اندازه خود فیلم محبوب شد و موسیقی سکانس افتتاحیه که با همان نام ارابههای آتش به عنوان یک تک آهنگ منتشر شد ۲۸ هفته در صدر پرفروشها حضور داشت. بلید رانر فیلم علمی خیالی ریدلی اسکات یک تریلر هیجانانگیز آینده نگر لس آنجلس را در سال ۲۰۱۹ به تصویر میکشد. پلیس متوجه میشود چهار فرد خطرناک از یک مستعمره فضایی فرار کردهاند تا خالق خود را در زمین پیدا کنند. وانگلیس موسیقی متن فیلم را با ارائه دنیایی تیره و تار از لس آنجلس در آینده از طریق استفاده از صداهایی فضایی و وهمآور با سازهای الکترونیک ساخت. موسیقی بسیار شبیه به خود فیلم است و بسیار شنیده شد. گم شده درام سیاسی کوستا گاوراس، برنده نخل طلای کن، حکایت پیامدهای کودتای شیلی در سپتامبر ۱۹۷۳ است. یک نویسنده آرمانگرای آمریکایی در جریان کودتا ناپدید میشود و همسر و پدرش سعی میکنند او را پیدا کنند.
وانگلیس برای موسیقی این فیلم جایزه بفتا را گرفت. بعدها قطعهای منتشر شد که شامل موسیقی اصلی وانگلیس برای گم شده با اشعاری از تیم رایس بود. ماه تلخ داستانی ست عجیب وغریب و در عین حال عاشقانه و طولانی از رومن پولانسکی درباره زوجی بریتانیایی در سفری دریایی با کشتی اقیانوس پیما به مقصد هند. داستانی از یک عشق و اشتیاق مخرب که حتی شنیدنش هم آزاردهنده است. موسیقی این فیلم در سالهای اوج کار وانگلیس در دهه ۱۹۹۰ نوشته شده و عالی است. به واسطه این موسیقی، احساسات عمیق فیلم به تماشاگر منتقل و برانگیخته میشود. موسیقی ماه تلخ نشان میدهد که وانگلیس میتواند ماهرانه بین موسیقی حماسی ۱۴۹۲: فتح بهشت و سرمای بلید رانر به چیزی کاملاً صمیمیتر و ملموستر تغییر کند. ۱۴۹۲: فتح بهشت درام تاریخی ریدلی اسکات، قصه کریستف کلمب و سفر بزرگش است. مسلماً این حماسیترین موسیقی و انگلیس است، حتی به اعتقاد خیلیها این موسیقی فیلم یکی از حماسیترین قطعاتی است که یک آهنگ ساز تا به حال ساخته و بسیاری موسیقی این فیلم را بیشتر از خود فیلم به یاد میآورند. اسکات ابتدا با هانس زیمر برای موسیقی فیلمش مذاکره کرده بود اما در نهایت تصمیم گرفت با آهنگ ساز بلید رانر کار را پیش ببرد.
منبع: نشریه فیلم امروز