معرفی و خلاصه کتاب تاریخ ایران باستان ، نوشته حسن پیرنیا
کتاب تاریخ ایران باستان یا تاریخ مفصّل ایران نوشتهٔ حسن پیرنیا (مشیرالدوله) از ایرانپژوهان معاصر است. این مجموعهٔ ۳ جلدی که در دههٔ ۱۳۱۰ گردآوری و تألیف شده است، یکی از کتابهای کلاسیک در مطالعات ایرانیشناسی به شمار میرود که در انتشارات پر منتشر شده است.
جلد اول این کتاب دربردارنده دورهٔ مادی و دورهٔ اول پارسی تا آخر سلطنت خشایارشا است.
عبدالحسین زرینکوب دربارهٔ این کتاب معتقد این اثر، تنها تاریخی نیست، بلکه دایرهالمعارفی دربارهٔ تاریخ، تمدن و فرهنگ گذشتهٔ سرزمینهای مهم دنیا بهویژه یونان، روم، سوریه، مصر، عربستان، میاندورود، هند و… به شمار میرود؛ چنانکه خواندن آن، نهتنها موجب آشنایی خواننده با تاریخ و سرگذشت سلسلههای ایرانی (مادها، هخامنشیان و اشکانیان) و سلسلههای یونانی سلوکی میشود که اطلاعات نیکو و اصیلی دربارهٔ تاریخ خاورمیانهٔ امروز و یونان به دست میآورد.
کتاب تاریخ ایران باستان یا تاریخ مفصّل ایران از زمان تألیف تاکنون چندین بار به چاپ رسیده و همواره مورد استقبال پژوهشگران حوزهٔ تاریخ و علاقهمندان به ایران باستان قرار گرفته است.
کتاب تاریخ کامل ایران (از ابتدا تا انقراض قاجاریه)
نویسنده: حسن پیرنیا (مشیرالدوله)عباس اقبال آشتیانی
انتشارات پر
این را بدانید که بهترین پاسبان انسان خود خودش است. نیکویی ما مستحفظ حقیقی ماست و کسی که پرهیزکاری با او همقدم نباشد، درهیچ کار بهرهمند نیست. عقیده خود را خلاصه میکنم: باید پرهیزکار بود، باید به تقوا عمل کرد. چیزی که میگویم، تازگی ندارد. چنان که همتیمها در پارس در اطراف بناهای دولتی زندگانی میکنند، اینجا هم همان زندگانی را باید دارا باشیم، شما نگهبان من خواهید بود، تا بدانید که من وظایف خود را انجام میدهم یا نه، من هم بیدار اعمال شما هستم و اگر یافتم که کسی کارهای خوب کرده، به آن کس پاداش میدهم. من خواهانم که اولاد ما هم دارای این نوع تربیت باشند. وقتی که ما خواستیم سرمشقهای خوب به اولاد خود بدهیم، خودمان هم بهتر خواهیم شد و اولاد ما، بر فرض این که بخواهند بدخواه باشند، چون چیزهای بد نمیبینند و نمیشنوند، بالطبع نیکوکار خواهند بود».
خدایان همه را به اندوختن مال حریص کردهاند، من هم بر دیگران از این حیث امتیازی ندارم و به مال حریصم، ولی تفاوتی که بین من و آنها هست، این است که وقتی دارایی آنها بیش از آن است که لازم دارند، زیر خاک میکنند یا میگذارند زنگ میزند و یا برای شمردن، اندازه گرفتن، کشیدن، نقل و تماشا کردن آن در رنجاند و حال آن که با تمامی این پولها که در صندوقهای آنهاست، میخورند به قدری که معده آنها جا میدهد، اگر غیر از این بود بایستی بترکند. میپوشند به قدری که بتوانند حمل کنند والا خفه میشدند. پس زیادی ثروت آنها برای آنان رنج و تعب است. من همیشه طالب ثروتهای تازه هستم، ولی همین که ثروتی یافتم، پس از وضع آنچه که برای خود لازم دارم، باقی را برای حوایج دوستان میدهم، بدین ترتیب من دوستانی ذخیره میکنم خیرخواه و به وسیله آنها چیزهایی مییابم که نه میپوسد، نه زیادتی آن باعث رنج و تعب است.
از جمله نسخهای است از عهدی که پادشاه هیتها «خاتتوشیلِمْ» با رامزِسْ دوّم فرعون مصر بسته. نسخه دیگر این عهدنامه را در مصر به خط مصری قدیم قبلاً یافته بودند. این سند حاکی از اتحادی است که دولتین پس از جنگهای متمادی در سر سوریه کردهاند، یعنی چون مصر دیده که از عهده حریف پر زور خود بر نمیآید، از در دوستی در آمده و عهد اتحادی با او بسته. مقدمه عهدنامه نشان میدهد که زبان دیپلوماسی هزاران سال پیش هم تقریبا مانند زبان دیپلوماسی کنونی بوده: طرفین نهایت حسن نیت را نسبت به یکدیگر دارند و برای ابراز صمیمیت و تشیید مبانی آن این عهد را میبندند. در این معاهده به عهدنامههای پیشین که دولتین در زمان پادشاهان سابق بستهاند اشاره شده. از نسخه مصری این سند معلوم است که چند دفعه متن آن را نوشته، ترجمه و اصلاح کردهاند و به هر دو نسخه متن بابلی علاوه شده. این نکته میرساند که زبان بابلی در آن زمان یک نوع زبان بینالمللی به شمار میرفته.
جهت کم شدن رطوبت فلات ایران باید از اینجا باشد، که درعهد قدیم این فلات جنگلهای زیاد داشته و در ازمنه بعد، به خصوص در دوره اغتشاشات داخلی و تسلط اجانب، جنگلها را برانداختهاند. بنابراین اگر بخواهیم از خشکی فوقالعاده که ایران را در آتیه تهدید میکند، جلوگیری کنیم باید باقیمانده جنگلها را محفوظ داریم، یعنی باید از جنگل چنان استفاده کنیم که اصل آن از میان نرود.
خط هم مانند زبان به عقیده اهل فن به مرور دهور پدید آمده و خردخرد ترقی کرده تا بدین مرحله رسیده. معلوم است که تمام ملل یا اقوام در ایجاد و ترقی خط شرکت نداشتهاند، زیرا بسیاری از اقوام خط را از قومی دیگر اقتباس کردهاند.
ولی یک چیز را نمیتوان با اغماض گذرانید: هرودوت پارس و پارسی را دوست ندارد و قلم را در بعضی موارد تابع حسیات میکند. راست است که او یونانی بود و یونانیها پارسیها را دوست نداشتند، ولی «توسیدید» و «دیودور سیسیلی» نیز یونانی بودند و بعضی یونانیها، مانند پلوتارک، حساسیت وطنپرستی را در نوشتههای خود با کمال حرارت بروز داده از عدم بهرهمندیهای یونان در مقابل ایران در برخی موارد (مانند معاهده آنتالسیداس) نالیدهاند، ولی با این حال نخواستهاند قلم را تابع حسیات کنند. به هر حال با وجود ایراداتی که به هرودوت وارد میآید باید انصافا گفت کتبی که او از خود گذاشته و اطلاعاتی که میدهد برای تاریخ ایران قدیم هم مهم و گرانبهاست،
اِوْسِوْیوس» وقایع نگار ثقه قرن سوم میلادی، راجع به سنه ۴۴۵ یا ۴۴۶ ق. مگوید: هرودوت کتاب خود را در آتن در ملاء عام خواند و به افتخاراتی بزرگ نائل شد (فصل ۸۳ بند ۴ ـ ۳)، پلوتارک از قول «دیئیل» نامی مورخ آتن (از قرن سوّم ق. م) گفته:آتنیها در ازای تمجیداتی که هرودوت از آنها کرده بود ده تالان به او دادند. اگرچه در مبلغ انعامی که به او دادهاند یقینا مبالغه شده، زیرا آتن اینقدر غنی نبود که برای کتابی دوازده هزار تومان به پول کنونی بدهد، ولی ذکری که مورخ مذکور کرده میرساند که چیزی بوده و چیزهایی گفتهاند. دِیون خریسُستُم نیز گفته که هرودوت در ازای کتاب خود از «کرَنْتیها» وجهی خواست و چون جواب دادند: «نام نیک چیزی نیست که در بازار خرید و فروش شود»، هرودوت از آنها در کتاب خود، در جایی که تاریخ جنگ سالامین را نوشته، بد گفت.
آریانهای هندی و ایرانی پس از آن که مدتها با هم زندگانی کردند. از آسیای وسطی مهاجرت کرده و به باختر آمدند و از آنجا شعبه هندی به طرف هندوکوش رفته و به دره پنجاب هند سرازیر شد و شعبه ایرانی به طرف جنوب و غرب متمایل شده در فلات ایران منتشر گردید. از اینجا معلوم است که اسم ایران از اسم این مردمان است زیرا آنها خود را آیریا مینامیدند که به معنی نجیب و یا باوفا است. اسم ایران هم در سابق آیران بوده که بعدها ایران و اَیران و ایران شده است.
بعضی از محققین بر این عقیدهاند که پرستش وَرَثَرَغنا ربّالنوع رعد و میثَر ربّالنوع آفتاب در این زمان در مذهب آریانهای ایرانی داخل بود. آفتاب را چشم آسمان میدانستند و رعد را پسر آن به عبارت دیگر باید گفت که آریانهای ایرانی مانند آریانهای هندی عنصر را میپرستیدند ولی بعد به تدریج ترقی کرده به درجه پرستش خدای یگانه رسیدند. کی نتیجه این ترقی و تکامل حاصل شد؟ معلوم نیست ولی باید این نکته را در نظر داشت که آریانهای ایرانی زودتر از آریانهای هندی ترقی کرده به توحید رسیدهاند و با پدید آمدن زرتشت اعتقاد به خدای یگانه پایه محکمی یافته چنان که در جای خود بیاید.
سوارهنظام ماد چنان که مورخین نوشتهاند بر سوارهنظام آشوری از حیث هنرمندی برتری داشت زیرا سواران مادی در حال حرکت اسب چه در حین حمله و چه در حال گریز با کمال مهارت تیر میانداختند و اسبهای مادی از حیث طاقت و بردباری و تندروی و قشنگی در عهد قدیم معروف آفاق بودند. پس از تهیه چنین قشونی هووخشتر با آشوریها جنگیده آنها را با وجود مقاومت شدید شکست داد و دیری نگذشت که شهر نینوا را محاصره نمود. شهر مزبور بالاخره به واسطه گرسنگی تسلیم میشد
قبل از سقوط سارد کوروش به یونانیها تکلیف کرده بود که با او متحد شوند و آنها این تکلیف را رد کرده بودند. حالا مبعوثینی نزد کوروش فرستاده تقاضا کردند که قرارداد پادشاه لیدیه را به آنها تجدید کند. کوروش جوابی به آنها نداد و این مثل را آورد: «نیزنی به لب دریا نزدیک شد و پیش خود گفت اگر نی بزنم بیشک این ماهیها خواهند رقصید. نشست و چندان که نی زد دید که اثری از رقص آنها نیست. پس توری برداشت و بیفکند و وقتی که ماهیها در تور میجنبیدند و میافتادند گفت اکنون بیهوده میرقصید میبایست وقتی که من نی میزدم به رقص آمده باشید» .
هووخشتر یک سال بعد درگذشت (۵۸۴ ق. م) . این شاه شخصی بود عاقل و قویالاراده و سائسی زبردست از مقاومت آشور و شکستهایی که در ابتداء از سکاها نصیب قشون او شد مأیوس نگردید و چندان کوشید تا بر موانع غلبه کرده دولت ماد را که بزرگترین دولت آن زمان نمود. باغهای معلق که یکی از عجایب هفتگانه عهد قدیم محسوب میشد و به غلط نسبت آنرا به سمیرامیس ملکه آشور میداند در زمان بختالنصر برای زن او ـ دختر شاه ماد ساخته شده بود.
در این باب روایات مختلف است. هرودوت گوید: در جنگ با ماساژتها که بین دریای خزر و آرال سکنی داشتند کشته شد. توضیح آن که کوروش ملکه ماساژتها را خواستگاری کرد. او جواب توهینآمیزی داد و جنگ درگرفت. بعد پسر ملکه در این جنگ اسیر شد و خود را کشت. در جنگ بعد کوروش زخم برداشته درگذشت و ملکه چامر کرد سر کوروش را در طشتی پر از خون انداختند و به سر خطاب کرده گفت تو که از خونخواری سیر نمیشدی حالا از این خون چندان بخور تا سیر شوی. برس نوشته که کوروش در جنگ با عشیره دَها (یکی از عشایر سکایی) در حوالی گرگان کشته شد. کتزیاس گوید در جنگ با سکاها زخم برداشت و از آن درگذشت. نعش او را در پاسارگاد دفن کردند.
شاه ماد در خواب دید که از شکم دختر او ماندانا تاکی روئید که تمام آسیا را فراگرفت. شاه مغها را جمع کرده تعبیر این خواب را خواست و آنها گفتند که دختر شاه پسری زاید که تمام آسیا را تسخیر نماید. شاه ماد از این تعبیر بیندیشید و بالاخره صلاح دید دختر خود را به شخصی دهد که هوس طغیان در سر نداشته باشد. با این خیال کمبوجیه پادشاه پارس را (حالا باید گفت انزان را) که دستنشانده ماد بود اختیار کرد و همین که دخترش پسری آورد او را به وزیری هارپاگ نام از خویشان خود سپرد و امر به کشتن وی کرد. وزیر هم اجرای این امر را از شبان خود خواست و چون اتفاقا در همان اوان زن چوپان سپاکو نام طفلی زائید که مرده به دنیا آمد، زن مانع از کشتن کوروش شده او را به پسری اختیار کرد. پس از آن طفل در خفا بزرگ شد تا به سن دوازده سالگی رسید و همبازی وزیرزادهها گردید
چون زمستان دررسید پادشاه لیدی به خیال این که پارسیها پس از مشاهده مقاومت شدید لشکر او جرات نخواهند نمود در موقع زمستان به خاک لیدیه تجاوز نمایند به خصوص که بابل را از پشت سر دارند، قشون خود را مرخص کرد با این نیت که در سال بعد قشون متعهدین (یعنی بابل و مصر) هم رسیده کار پارس خاتمه خواهد یافت و لیکن کوروش فورا با دولت بابل داخل مذاکره شد قرارداد صلحی با نبونید بست و بعد به قصد سارد عزیمت نمود. در این احوال کرزوس مجبور شد به عجله قشونی جمع کرده در نزدیکی پایتخت با لشکر کوروش جنگ کند. پادشاه لیدی اول سوارهنظام خود را که ممتاز بود به جنگ کوروش فرستاد ولیکن شترهایی که کوروش در پیش صفوف خود واداشته بود موجب وحشت اسبها گردیدند و پس از آن جنگ به غلبه پارسیها و تسخیر سارد و لیدیه خاتمه یافت. (۵۴۶ ق. م)
ایختوویگو با قشونی به پارس به قصد کوروش عزیمت نمود و در نزدیکی پاسارگاد جنگ سختی روی داد که کوروش و فاتح و او اسیر گردید. حکایت مزبور اگرچه آمیخته به افسانه است ولی باز به خوبی میرساند که پارسیها و بلکه مادیها هم از شاه ماد ناراضی بودهاند و در سقوط ماد کمکهایی از طرف آنها به کوروش شده و کوروش طوایف پارس را متحد نموده، نبونید پادشاه بابل این واقعه را چنین نوشته: «او قشونی جمع کرده و به جنگ کوروش رفت ولیکن لشکر او یاغی شد و ایختوویگو را گرفته تسلیم کوروش نمود. پس از آن کوروش همدان را تسخیر کرد. طلا و نقره و ثروت زیاد به تصرف او درآمد و تمام این غنایم را به اَنشان برد» .