معرفی و خلاصه کتاب نیلوفر و مرداب، هنر دگرگون کردن رنجها| تیچ نات هان
کتاب نیلوفر و مرداب نوشته تیچ نات هان است که با ترجمه علی امیرآبادی منتشر شده است. این کتاب هدفش ایجاد شادی و آزادی جمعی در وجود انسانها است.
نویسنده کتاب نیلوفر و مرداب، تیچ نات هان، راهب بودایی و مبارز صلحطلب ویتنامی است. در توصیف او همین بس که مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا، چنان تحت تأثیر افکارش قرار گرفت که او را شایسته دریافت جایزه صلح نوبل سال ۱۹۶۷ دانست. آموزههای او در این کتاب بهطور همزمان سویههایی فردی، اجتماعی و سیاسی دارد و درعینحال قابل تعمیم به تمام انسانها، فارغ از تنوع تیپ شخصیتی، سن، محیط، ژنتیک، ارزشهای عقیدتی و اخلاقیشان است.
ما همه میخواهیم شاد باشیم و کتابها و معلمهای بسیاری در دنیا هستند که میکوشند به مردم کمک کنند تا شادتر باشند. بااینهمه، ما همچنان در حال رنجکشیدنیم. این کتاب کمک میکند تا همه شادی را پیدا کنند.
کتاب نیلوفر و مرداب
هنر دگرگون کردن رنجها
نویسنده: تیچ نات هان
مترجم: علی امیرآبادی
نشر بیدگل
«میدانم در طول سالیان گذشته بسیار رنج کشیدهای. نهتنها نتواستم تو را کمک کنم کمتررنج بکشی، که شرایط را هم بدتر کردم. من با لجاجت و خشم به کارهای تو واکنش نشان میدادم و بهجای کمککردن باعث شدم بیشتر رنج بکشی. از این بابت متأسفم.»
هنگامی که مادرْ کودک گریانش را با محبتی بیحدوحصر در آغوش میگیرد، نیروی آن عطوفت به بدن کودک نفوذ میکند. حتی اگر در ابتدا نداند که چرا کودکش رنج میکشد و مشکل اساسی کجاست، تنها با پناهدادن کودک در میان بازوانش موجب تسکین رنجهای او میشود. اگر با تنفس آگاهانه رنجهایمان را خوب شناسایی کنیم و با محبت در آغوششان بگیریم میتوانیم آنها را تسکین دهیم.
هنگامی که عاشق کسی باشید، میخواهید به او چیزی بدهید که بتواند شادش کند. باتوجهبه موضوع و شیوهٔ خاص موردنظر ما گرانبهاترین چیز برای پیشکش کردن به معشوقتان همان «حضور» شما در کنار اوست. اگر در کنار او حضور ندارید چگونه میتوانید عشق بورزید؟! برای عشق ورزیدن باید کنار او حضور داشته باشید. حضور تماموکمال در کنار دیگری، بهخودیِخود، بخشی از مهارت شادکامی است.
اگر رنجهایمان دوام میآورند و زنده میمانند به این دلیل است که خوراک آنها را تأمین میکنیم. ما با رنج، پشیمانی، و غمهایمان همان کاری را میکنیم که حیوانات نشخوارکننده با غذاهایشان میکنند! جویدن، بلعیدن، بالاآوردن و سپس دوباره خوردن آنها! اگر هنگام کار کردن، غذا خوردن، قدمزدن، یا گفتوگو با کسی، با خیالات گذشته و آینده و نگرانیهای زمان حال، خوراک رنجهایمان را تأمین کنیم، خود را قربانی آن خیالات میکنیم و نابود میشویم.
ما همه میخواهیم شاد باشیم و کتابها و معلمهای بسیاری در دنیا هستند که میکوشند به مردم کمک کنند تا شادتر باشند. بااینهمه، ما همچنان در حال رنجکشیدنیم. بنابراین ممکن است فکر کنیم برای شاد بودن «اشتباه عمل کردهایم». یا بهعبارتی، «در شادکامی شکست خوردهایم». اما این نحوهٔ تفکر درست نیست. توانایی بهرهمندی از شادی مستلزم این نیست که رنجهایمان را به صفربرسانیم. درواقع، مهارت شاد بودن مهارت درست رنجکشیدن نیز هست. هنگامی که یاد بگیریم چگونه رنجهایمان را بپذیریم، در آغوش بکشیم، و درک کنیم، بسیار کمتر رنج میکشیم.
یکی از راههای مراقبت از رنج این است که بذری را شکوفا کنیم که سرشتش در تضاد با آن رنج باشد. همانطور که هیچچیزبدون متضادش وجود ندارد، اگر درون شما بذر تکبر وجود دارد پس حتماً بذر شفقت هم هست. درون هر یک از ما بذر شفقت وجود دارد. اگر هر روز تمرینهای ذهنآگاهی شفقت را به کار ببرید، بذر شفقت درون شما جوانه میزند و سپس نیرومند میگردد. شما فقط نیاز دارید بر این نکته تمرکز کنید، آنگاه بذر شفقت بهمنزلهٔ توانایی قدرتمندی در مقابله با رنجها خود را مینمایاند. بهطور طبیعی، هنگامی که بذر شفقت در درون شما جوانه زند و نیرومند گردد، بذر تکبر ضعیف میگردد و خشک میشود. مجبور نیستید با تکبر خود بجنگید یا آن را سرکوب کنید. ما میتوانیم بهطور گزینشی بذرهای مثبت درونمان را آبیاری کنیم و از آبیاری بذرهای منفی خودداری کنیم
هرگزنخواهم خواست که در جهانی عاری از رنج باشم، زیرا در چنین جهانی هیچ درک و شفقتی هم وجود نخواهد داشت. اگررنج گرسنگی نکشیده بودم، نمیتوانستم قدردان چیزی باشم که اکنون برای خوردن دارم. اگر در دوران جنگ زندگی نکرده بودم، اکنون ارزش و اهمیت صلح را نمیدانستم؛ این هم یکی از دلایلی است که نباید بکوشیم از روبهرو شدن با چیزهای ناخوشایند فرار کنیم.
لحظاتی چند را به دم و بازدم اختصاص دهید و عمیقاً نفس بکشید و در این بین شادکامی را تجربه کنید. اگر میخواهید تجربهٔ به پایان رسیدن رنجها را احساس کنید، میتوانید آن را با انجام همین تنفس آگاهانه در همین لحظه و در همینجا تجربه کنید. اگر خواستار نیروانا هستید، آن را نیز در همینجا بیابید. نفس را فرو میدهم و میدانم که در حال فرودادن نفس هستم. نفس را بیرون میدهم و لبخند میزنم.
وقتی خشمگین هستید توجهتان را به خودتان بازگردانید و با بهرهگیری از انرژی ذهنآگاهی با این رنج روبهرو شوید، با آغوشی باز آن را بپذیرید، علتهای آن را ریشهیابی کنید، آتشش را فروبنشانید و بر تاریکیهای غفلت نور آگاهی بتابانید. فکر نکنید اگر با کلامتان به او حملهور شوید و او را برنجانید حالتان بهتر خواهد شد. ممکن است دیگری حتی خشنتر از شما واکنش نشان دهد و وخامت و آتش خشم فزونی یابد. بودا به ما آموخت که بهوقت اوجگرفتن خشم چشم و گوش بربندید و توجهتان را به خود بازگردانید، و ریشههای درونی آن را دنبال کنید. دگرگون کردن رنجِ ناشی از خشمتان تنها برای رهایی خودتان نیست، اطرافیان و حتی افرادی که از شما دور هستند نیز از آن سود خواهند برد. به خشمتان چنان بنگرید که گویی به کودکتان مینگرید. آن را پس نزنید و از آن متنفر نباشید. مقصود از مراقبه این نیست که زندگیتان را به میدان جنگی بدل کنید که هرچیز در تقابل با چیز دیگری است. تنفس آگاهانه آتش خشم را فرومینشاند و نیروی ذهنآگاهی آن را در بر میگیرد و آرامتان میکند.
یکی از دلایل اینکه ما گاهی بالاترین ارزش و اهمیت را برای نظر دیگران قائل هستیم تا فهم و تشخیص خودمان، این است که «نظر دیگران» اساس احساس ما نسبت به خودمان است؛ احساسی که بارهاوبارها آزرده شده است و ما از خودمان بدمان آمده است! و برای جبران این احساس بد دست به چه کارهایی که نزدهایم.
وقتی با شفقت به سخنان کسی گوش میدهیم تنها یک هدف داریم: فرصتدادن به دیگری برای آنکه بیپرده سخن بگوید و کمتر رنج بکشد. تمرین این شیوهٔگوشدادن مستلزم تنفس آگاهانه و تمرکز است تا نه سخنانش را قطع و نه آنها را تصحیح کنیم.
ممکن است دریابید که در محیطی آسیبزا و منفی هستید و ازطرفی هم نتوانید این محیط را بهسبب واقعیتهایی همچون محدودیتهای مالی و مشکلات مربوط به فراهمکردن نیازهای اساسی خانواده ترک کنید. در این موارد میتوانید همچون نیرویی درجهت دگرگونی مثبت عمل کنید. نخست با ایجاد پناهگاهی امن برای خودتان آغاز کنید، حتی اگر محدودهٔ این پناهگاه امن به اندازهٔ گوشهٔ یک اتاق یا میز است. همچنین اجتماعاتی ایمن و سالم نیز در فضای اینترنتی هستند که میتوانید به آنها بپیوندید. تحت هیچ شرایطی امید خود را از دست ندهید. میتوانید در چنان مسیری از زندگی قرار بگیرید که نشان دهد تحقق شفقت در هر وضعیتی امکانپذیر است. در این مسیر، حتی با انجام کارهای کوچک، سرمشق دیگران باشید. دیگران از شما یاد میگیرند که چه باید بکنند. بهترین شیوهٔ یاری دیگران برای کاستن از ترسها، هوسهای زیانبار، و خشونتهایشان این است که به آنها نشان دهید در روبهرو شدن با دردها، رنجها، و مشکلات راههای دیگری نیز وجود دارند.
غالباً والدینِ نگران و مهربان تنها با در آغوش گرفتن کودکشان برای چند دقیقه علت رنج او را پیدا میکنند. ممکن است کودک کمی گرسنه باشد یا اندکی تب داشته باشد. درمورد رنجهایمان نیز چنین است. بعد از آنکه برای مدتزمانی رنجهایمان را با محبت در آغوش میگیریم، میتوانیم عمیقاً به آنها بنگریم و فرایند درک علت آنها را آغاز کنیم. با انجام این کار میفهمیم که چه عادتها و عواملی بذر آنها را در وجود ما آبیاری میکرده است. اینکه بتوانیم شرایط اکنونمان را ـآنگونه که واقعاً هست درک کنیم، کار ما در دگرگونسازی رنجها بسیار آسانتر میشود.
استفاده از مفهوم برابری تا زمانی که به فرصتها و راههای دستیابی به منابع مربوط میشود کارکرد مفیدی دارد؛ بهعبارتیدیگر، تا زمانی که سبب برخوردی محترمانه با احساسات، خواسته، و نیازهای همگان شود. [به این معنا که در نظر ما همگان باوجودِ تمام تفاوتها در ساحت عقاید، احساسات، و خواستهها در برخوردی محترمانه برابر باشند.] اما تلاش مداوم برای اثبات برابری و همانندی خودمان با دیگران تنها لحظاتی کوتاه و موقت ما را از درد نابرابری رهایی میبخشد و، در نهایت، رنجهایی نو پدید میآورد؛ زیرا این عقده، از آنجاکه بر پایهٔ مقایسههای انسانهاست، عقیدهٔ نادرست برخی افراد مبنیبر جدایی انسانها را تداوم میبخشد. اگر چنین میپندارید: «من میخواهم در این کار به خوبی او باشم»، در این پندارِ شما همچنان عقیدهٔ جدایی انسانها وجود دارد و بنابراین، همواره مقایسهٔ خود و دیگران در جریان خواهد بود. تا زمانی که به مقایسهٔ خود با دیگران ادامه دهید از ترس ناشی از «کمآوردن» رنج خواهید کشید. و حتی بدتر از این، خود را در دام یک عقیدهٔ نادرست میاندازید که انزوا و بیگانگی دردناکی را به همراه دارد.
نخست باید رنجهایتان را بهدرستی شناسایی کنید و سپس رو به دیگری بگویید: «عزیزم، من رنج میکشم. میخواهم این را بدانی. لطفاً کمکم کن.» درواقع، به نظر میرسد که دستورالعمل این مانترا کمی طولانیترباشد. باید بگویید: «عزیزم، من دارم رنج میکشم. نمیتوانم درک کنم چرا چنین چیزی را به من گفتی. نمیتوانم درک کنم که چرا با من چنین کردی. لطفاً دلیل آن را توضیح بده. چون به کمک تو احتیاج دارم.» آری، عشق راستین چنین است.
بسیاری از ما اعتقاد داریم که تحقق شادکامی در «اینجا» و «اکنون» امکانپذیر نیست. گمان میکنیم لازم است که «اکنون» بسیار تلاش کنیم تا بتوانیم در «آینده» طعم خوشبختی را بچشیم. بنابراین شادی را به بعد موکول میکنیم و میکوشیم آن شرایط شادکامی را که اکنون نداریم در آینده به دست بیاوریم.
برخی میگویند رنج یک توهم است و برای خردمندانهزیستن باید «فراتر» از رنج و لذت بیندیشیم. اما من برعکسِ این را میگویم. روش رنجکشیدنِ درست و شادبودن این است که با آنچه واقعاً در حال رخدادن است در ارتباط باشیم؛ در این صورت، بینشی رهاییبخش دربارهٔ ماهیت راستین لذت و رنج به دست میآوریم.
افراد بسیاری بهعلت ترس از مرگ رنج میکشند. ما میخواهیم جاودانه باشیم و از فنا و نابودی میترسیم. ما نمیخواهیم از هستی بهسوی نیستی حرکت کنیم. این ترسها قابلدرک هستند. آری، اگر اعتقاد دارید که روزی حیات و زندگی شما کلاً از بین میرود، این اتفاق میتواند بسیار ترسناک باشد. اما اگر وقت بگذارید و عمیقاً به فعالیتهای بدن و ذهن خود بنگرید، درمییابید که در لحظهلحظهٔ زندگی در حال مردن هستید. ممکن است فکر کنید که در سالهای نهچندان دور یا بیست یا سی سال بعد خواهید مُرد، اما این شیوهٔ تفکر درست نیست.
وقتی چیزی زیبا در دیگری میبینیم این گرایش در ما هست که از چیزهای نازیبای او چشم بپوشیم. در وجود ما انسانها هم صفات مثبت و هم صفات منفی یافت میشود. بنابراین هنگامی که یکی از عزیزانتان شما را تحسین میکند و میگوید که مظهر کمال هستید، میتوانید بگویید: «عزیزم، تنها تا حدودی حرف تو درست است. خوب میدانی که ویژگیهای دیگری هم در وجود من هست.» با این کار فروتنی خود را از دست نمیدهید و قربانی خودفریبی نخواهید شد، زیرا شما میدانید که مظهر کمال نیستید.
رنج یک منبع خارجی و عینی ایجاد درد و فشار روحی نیست. ممکن است چیزهایی مانند موسیقی با صدای بلند یا چراغهای پُرنور که باعث رنج شما میشود موجب لذت دیگران باشد. [و در مقابل،] چیزهایی هستند که موجب لذت شما میشوند اما دیگران را به ستوه میآورند. بارانی که برنامهٔ شما را برای گردش خراب میکند برای آن کشاورزی که مزرعهاش خشک شده، نعمت و مزیت است.
اتفاقات ناخوشایند و ناخواسته نظیر «طرد شدن ازسوی دیگران»، «از دست دادن چیزی ارزشمند»، «رد شدن در امتحانهای مهم»، و «مصدوم شدن در تصادفات» که گاهی در زندگی رخ میدهند، مانند آن اولین تیر هستند که سبب مقداری درد میشوند. اما دومین تیر را خودمان شلیک میکنیم که همان واکنشها، داستانپردازیها، و اضطرابهای ما نسبت به اتفاقات ناخوشایند و ناخواستهای است که برای ما رخ دادهاند. تمام این موارد، دامنهٔ رنجهای ما را وسعت میبخشند. بیشتر اوقات بزرگترین فاجعهای که عمیقاً خود را در اندیشهٔ آن غرق میکنیم اصلاً اتفاق نیفتاده است
«برای آنکه شاد باشم لازم نیست به آینده فرار کنم و شادی را در آنجا جستوجو کنم.» ما همه عادت داریم از زندگی «اینجایی» و «اکنونی» فرار کنیم. [زیرا شادی را در مکان و زمان دیگری جستوجو میکنیم.] و همین عادت نهتنها در بدن که در ذهن ما نیز ایجاد تنش میکند. همین یکی از سرچشمههای مهم رنجهای ماست.