فیلم گومورا به کارگردانی ماتئو گارونه – معرفی و بررسی
ماتئو گارونه، یک فیلمساز جوان ایتالیایی دیگر، چند سال پیش با گومورا (2008) مورد توجه قرار گرفت. او متولد ۱۹۶۸ در رُم است و تا به حال چند مستند و فیلم کوتاه و پنج فیلم بلند ساخته. ولی جالب این که داستان فیلمهایش غالبا در ناپل اتفاق می افتد، مثلا گومورا یا واقعیت (۲۰۱۲) که برنده جایزه هیئت داوران جشنواره کن شد.
بنابراین اگر دنبال رشتهای ارتباطی بین فرانچسکو رُزی، پائولو سورنتینو و گارونه بگردیم، یکی همین است که ماجرای مهمترین فیلمهایشان در ناپل، مهد «کامورا»، مافیای ناپلی، اتفاق میافتند. گومورا، فیلمی که گارونه را به شهرت رساند، اثری است که خیلی از علاقهمندان ژانر گنگستری را پس میزند، چون دقیقا با همان فرمولی که ژزی ارائه میدهد، میخواند: مافیاییهایش از روی قیافههای زشت و کج و کولهشان قابل بازشناساییاند (به قول شکسپیر آدمها شبیه افکارشان میشوند). ماتئو گارونهگویی با فیلماش خواسته از نوع سینمای گنگستری پدرخوانده، رمانتیسمزدایی کرده باشد. شخصیتهای گومورا، پادوها یا به عبارتی، «سرباز» های کامورا هستند؛ کامورا تشکیلاتی تبهکارانه است مستقر در ناپل با درآمد ۲۵۰ میلیارد دلار در سال، که اگرچه شهرت خود مافیا را ندارد، ولی از مافیا پرابهتتر، بیرحمتر و پرنفوذتر است. (در نمای پایانی فیلم، تلویحا گفته میشود که کامورا در بازسازی برجهای تجارت جهانی سرمایه گذاری کرده.)
فیلم در جشنواره کن ۲۰۰۸ جایزه برد و در کشورهای اروپایی حسابی فروش کرد. (فقط در فرانسه ۵۰۰ هزار نفر برای دیدنش بلیت خریدند، که اگر پول ورودی را ۱۰ دلار حساب کنیم، خودش می کند یک بلاک باستر!) موقع انتخاب فیلمهای خارجی برای اسکار در آن سال، اعضای آکادمی، گومورا را نادیده گرفتند. تعجبی هم ندارد. اسکار معمولا به فیلمهایی بها میدهد که سروشکل قشنگی داشته باشند و شخصیتهایی که مردم بتوانند با آنها همدلی و همذات پنداری کنند. گومورا، فیلم تلخی است و قهرمان ندارد و شخصیتهایش، همانطور که گفته شد، قربانیهایی کج و کولهاند، ولی اتفاقا نقطه قوتاش هم همین است. این فیلمی است درباره سربازها، یا پادوهای مافیا، بالادستهایشان همان جماعتی هستند که ثروت ۲۵۰ میلیاردی توی جیبشان میرود، آدمهایی چنان ثروتمند و پرفیس و افاده که گویی هیچ سروکاری با جنحه و جنایت ندارند. احتمالا مقامات شهر نیویورک و سیاسیون دولتی ینگه دنیا هم که دور میزی با اعضای کامورا نشستند و در مورد بودجه بازسازی برجهای تجارت جهانی تصمیمگیری کردند و قرارداد بستند، از همان قماش بودند.
روبرتو ساویانو، نویسندهای که کتاب پرفروش گومورا را نوشت (کتابی که در ایتالیا یک میلیون نسخه فروش رفت و بلافاصله به ۳۲ زبان ترجمه شد)، با هویت مخفی، با خبرچینهای کامورا تماس داشت و حتی در مراسم عروسیهای اعضای کامورا به عنوان پیشخدمت، کار کرد. او در کتاب اش از تبهکارها علنا نام برد و سازوکار کامورا را دقیقا نشان داد. حالا چندسالی است پلیس ۲۴ ساعت از او محافظت میکند ولی به قول شاعر، از محافظها کی محافظت میکند؟ گارونه منظر بیروح محلات فقیرنشین و عمارتهای کرایهای اطراف ناپل را به عنوان دکور فیلماش انتخاب کرده. از بین حکایتهای بیشماری که ساویانو در کتاباش تعریف میکند، گارونه، پنج تایش را به تصویر کشید: کسب و کاری غیرقانونی در منطقه تخلیه زباله؛ تولیدی لباسی که با استثمار کارگرها در کارگاههای دم کرده، با مارکهای بزرگ لباس رقابت میکند؛ مواد مخدر، البته؛ و بعد نوجوانهایی که خیال برشان داشته میتوانند در محلهٔ خود قدرت کامورا را به چالش بکشند؛ و بچههایی که میخواهند بزرگ که شدند گنگستر شوند، هیچ یک از شخصیتهای فیلم به پدر خواننده اشاره نمیکنند. ولی صورت زخمی را فوت آباند.
مشکلشان این است که فقط مرگشان تضمین شده است. هیچ یک از این سربازها و پادوها، زندگی مرفهی ندارند. یکی از آنها که به خانواده «کامورا» ییهای مقتول یا زندانی، مقرری سازمان را میرساند، حتی ماشین ندارد و با دوچرخه این ور و آن ور میرود. خانوادههای این پادوها مدام ناله میکنند که پول ندارند شکم خود و بچهشان را سیر کنند. کارونه به سبکی مستند شخصیتها را معرفی میکند، نقشه یا مشکلشان را نشان میدهد، و نشان میدهد چرا باید بکشند یا کشته شوند. قتلها بدون هیچ هیجان و بهخصوص، بدون زرق و برق فیلمهای رایج گنگستری توصیف شدهاند. قتلها معمولا غافلگیرانه انجام میشوند ولی این بیشتر مخاطب است که غافلگیر میشود چون خود قربانیها هم نمیدانند تیر از کجا و چگونه و توسط چه کسی شلیک می شود. بازیگرها ماهرانه، طوری بازی کردهاند که بازیگرهای خوبی جلوه نکنند، منظور را متوجه میشوید؟
گارونه طوری از آنها فیلم گرفته تا واقعیت تلخ و سیاه زندگیشان را به بیننده منتقل کند. این که همیشه در ترس و واهمه این قضایا باشند که دارند آخرین گفتگویشان را با قاتل یا قربانیشان انجام میدهند. نگاه واقع گرایانه کارونه برای مصالحاش کاملا درست و مناسب بوده. مخاطب، معذب و با وحشت فیلم را تماشا میکند. این دیگر چه دیگر، براساس جو زندگی است که این جماعت دارند؟ کامورا نوعی تشکیلات بردهداری به نظر میرسد، مثل زمانی که فئودالها، کارگرها و کشاورزها را به ارث میبردند، ولی آیا کتاب یا فیلم، تغییری هم در این وضعیت دادند؟ به نظر نمیرسد، هیچ روزنه امیدی در افق فیلم دیده نمیشود. خیلیها فیلمهای گنگستری را دوست دارند. پدرخوانده یکی از محبوبترین فیلمهای تاریخ سینماست؛ مردم عاشقاش هستند، چون میدانند که تخیلی است. در فیلم مستندی راجع به پدر خواندههای مافیایی، و آدمهایی مثل فرانک کاستلو، او را میبینیم که وارد رستورانی میشود و همه وی را باز میشناسند و حتی از دیدنش خوشحال میشوند. ولی در اینجا، مردانی که برای کامورا کار میکنند حتی نزد کسانی که به خاطرشان میمیرند، شناخته شده نیستند.