کتاب هابیت (آنجا و بازگشت دوباره) – جی. آر. آر. تالکین – خلاصه و معرفی
هابیت (آنجا و بازگشت دوباره) نوشته جی. آر. آر. تالکین، نویسنده مشهور فانتزینویس انگلیسی است. هابیتها یکی از مجموعه اقوام آمده در داستانهای تالکین و به ویژه ارباب حلقهها هستند.
هابیت بعد از ارباب حلقهها، از پرفروشترین کتابهای فانتزی و حماسههای دنیا، بهشمار میرود. هابیت را با ترجمهی رضا علیزاده میخوانید.
ماجرای هابیت پیشزمینهای برای ورود به داستان ارباب حلقهها است. اما به سبب جذابیت داستانی مجموعه ارباب حلقهها، هم کتاب هابیت و مجموعه فیلمهای اقتباسی بر اساس این کتاب، پس از خود مجموعه ارباب حلقهها منتشر شدند. هابیتها یکی از اقوامی هستند که در داستانهای ارباب حلقهها، نقش بسیار مهمی دارند. داستان هابیتها زمانی اتفاق میافتد که حکومت موجودات افسانهای در حال ضعیف شدن است و حکومت انسانها دارد قدرت میگیرد. بیلبو بگینز که یک هابیت است برای اینکه سهمش از یک گنج گرانبها را بگیرد، به یک ماجراجویی میرود. آنجا با موجودی به نام گالوم آشنا میشود که سالها، حلقهی قدرت در دستانش بوده است. این حلقه را سائورون، پادشاه تاریکی درست کرده است تا بتواند به همهی مردم قدرت داشته باشد.
بیلبو در غارها گم میشود. اما حلقه که قدرت و ارادهای برای خودش داشته است، جلوی پای بیلبو میافتد و پیدایش میکند. بیلبو حلقه را به دست میکند و نامرئی میشود. برای همین گالوم نمیتواند او را پیدا کند. بیلبو به دلیل داشتن حلقه سالها زندگی میکند و بعدها در تولد صد و یازدهسالگیاش حلقه را به برادر زادهاش فردو بگینز میدهد…
کتاب هابیت (آنجا و بازگشت دوباره)
نویسنده: جی. آر. آر. تالکین
مترجم: رضا علیزاده
انتشارات روزنه
از آنجا که کس دیگری را نداشت تا با او صحبت کند، همیشه با خودش حرف میزد.
روز خوشی برایم آرزو میکنی، یا منظورت این است که امروز روز خوشی است، چه من دلم بخواهد و چه نخواهد؛ یا اینکه امروز حالت خوش است؛ یا اینکه روزی است که میشود در آن خوش بود؟»
به قول پدرم: «تا زندهای امیدوار باش!»
اگر خیلی از ماها به خوردن و شادی کردن و ترانه خواندن بیشتر بها میدادیم تا اندوختن طلا، آن وقت دنیای ما شادتر از اینها بود.
اگر بگردید البته معمولاً چیزی پیدا میکنید. اما چیزی که پیدا کردهاید همیشه دقیقا همان چیزی نیست که دنبالش میگشتید
ریشش هر دم دراز باد
به سوی دره باز آی! ستاره بسی درخشانتر است از گوهر ماه بسی سفیدتر است از سیم گنج آتش اجاق در تاریک و روشن هوا بسی درخشندهتر است از طلا پس دنبال چه میگردی؟
تورین گفت: «خوبی تو خیلی زیادتر از آن است که خودت میدانی، فرزندِ غربِ مهربان. و کمی شجاعت و کمی هم حکمت با آن مخلوط شده. اگر خیلی از ماها به خوردن و شادی کردن و ترانه خواندن بیشتر بها میدادیم تا اندوختن طلا، آن وقت دنیای ما شادتر از اینها بود. ولی چه غمانگیز، چه شاد، حالا باید ترکاش کنم. الوداع!»
تک و تنها ماندن خیلی افتضاح است.»
هم عقل و شعور دارد، هم بخت و اقبال و هم حلقه جادو – و هر سه تای این چیزها ثروت خیلی باارزشی است.
دماغ دراز هم بعضی وقتها نعمت است
تاریکی با چشم باز همان قدر ظلمانی بود که با چشم بسته.
مردم داخل تالار و بیرون آن شروع کردند به فریاد زدن. باراندازها پر از ازدحام جمعیتی شد که میدویدند. بعضیها شروع به خواندن تکههایی از ترانههای قدیمی کردند، ترانههای مربوط به شاه زیر کوه؛ اینکه نوه ترور برگشته بود و نه خود ترور، به هیچ وجه اهمیتی نداشت. دیگران هم به سرودخوانان پیوستند و صدای آنها بلند و پرشکوه روی دریاچه طنین انداخت.
. آن دوردورها، تنهاکوه در مرز افق دیده میشد. بر روی قله بلندش برفهای آب نشده به رنگ سفید میدرخشید. بیلبو گفت: «این طور است که برف بعد از آتش میبارد، و حتی کار اژدها جماعت هم یک روز تمام میشود!»
ولی خوب، عجیب است تعریف چیزهای خوبی که آدم داشته و روزهای خوشی که گذرانده خیلی طول نمیکشد، و زیاد هم شنیدنی نیست؛ اما از چیزهای ناراحت کننده و دلهرهآور و حتی فجیع، قصه خوبی درمیآید، و به هر حال تعریف کردنش کلی وقت میبرد.
زوروجیرو
گندالف نگاهی به او انداخت و گفت: «بیلبو عزیزم! تو یک چیزیت شده! تو همان هابیتی نیستی که قبلاً بودی.»
گندالف گفت: «هنوز جاده درازی در پیش داریم.» بیلبو گفت: «ولی این آخرین جاده است.»
گندالف داشت میگفت: «حالا دیگر زیاد طولی نمیکشد که جنگل تا حد زیادی امنتر میشود. امیدوارم حالا شمال سالهای سال از شر آن ترس و وحشت در امان باشد. اما ایکاش که او از این دنیا رانده شده بود!» الروند گفت: «این اتفاق زمانی خواهد افتاد، ولی میترسم در این دورانِ جهان یا تا چند دوره بعد به وقوع نپیوندد.»
تباه شد اژدها استخوانهاش توتیا زرهاش خرد و شکسته جلالاش رفته بر باد! اما تیغ گیرد زنگار تاج و تخت نیست پایدار دل نبندید به قدرت ماندگار نیست ثروت!
این طور است که برف بعد از آتش میبارد، و حتی کار اژدها جماعت هم یک روز تمام میشود!