کتاب همه دروغ می گویند| خلاصه و معرفی| داوید وویتس و ست استیونز
کتاب همه دروغ می گویند اثر استفنس داویدوویتز و از مجموعه خرد و زندگی نشر گمان است. هدف مجموعه خرد و زندگی، ساده کردن فلسفه و دعوت به تفکر درباره معنای زندگی برای همه انسانها است.
استفنس داویدوویتز کارشناس کلان داده (Big Data) و دانشآموخته رشته فلسفه و اقتصاد از دانشگاههای استنفورد و هاروارد است. همه دروغ میگویند کتاب درباره کتاب همه دروغ می گویند
حرف اصلی این کتاب این یک جمله است: «ما به همه دروغ میگوییم به جز جستجوگر گوگل». داویدوویتز در این کتاب درباره انبوه اطلاعاتی که شرکتها بزرگ به ویژه گوگل از مردم جمع میکنند همان Big Data و کاربرد آنها در مطالعات جامعهشناسانه و روانشناسانه و شناسایی رفتارها و عادات جوامع مختلف صحبت میکند. او در این اثر به موضوع جالبی اشاره می کند و آن هم این است که ما ممکن است درباره موضوعی که ذهنمان را مشغول کرده مثلا یک دل پیچه شبانه به شریک زندگیمان چیزی نگوییم اما حتما به سراغ گوگل می رویم تا ببینیم دردمان ممکن است نشانه چه چیزی باشد. ما ممکن است با اطرافیانمان صادق نباشیم اما از گوگل نمیتوانیم چیزی را مخفی کنیم در نتیجه گوگل تبدیل به انبار بزرگی از دادههای رفتاری انسانها میشود که میتوان در تحلیلهای بزرگ علمی در رشتههای مختلف از آنها استفاده کرد.
در این کتاب نویسنده برای اثبات این حرف خود، مثالها، داستانها و مصادیق گوناگون و جالبی میآورد که شنیدن و خواندشان برای همه به خصوص کاربران همیشگی اینترنت جذاب خواهد بود.
کتاب همه دروغ می گویند
نویسنده: داوید وویتس – ست استیونز
مترجم: ریحانه عبدی
نشر گمان
نتفلیکس در ابتدای فعالیتش به کاربران اجازه میداد لیستی از فیلمهایی بسازند که دلشان میخواهد در آینده ببینند اما حالا وقتش را ندارند. اینطوری وقتی زمان خلوتی داشتند نتفلیکس این فیلمها را بهشان یادآوری میکرد. با وجود این، نتفلیکس در دادههایش به موضوع عجیبی برخورد. کاربران لیستشان را پر میکردند از فیلمهای جورواجور، اما روزهای بعد وقتی نتفلیکس این لیست را بهشان یادآوری میکرد به ندرت روی آنها کلیک میکردند. مشکل کجا بود؟ وقتی از کاربران پرسیده میشد در چند روز آینده چه فیلمهایی میخواهند ببینند، لیستشان را پر میکردند از فیلمهای آرمانگرا و فرهنگی، مثل مستندهای سیاهوسفید جنگجهانیِ دوم یا فیلمهای غیرآمریکاییِ جدی. با این حال بعد از چند روز هنوز هم دلشان میخواست همان فیلمهایی را ببینند که معمولاً سراغشان میروند: کمدیهای آبکی یا فیلمهای رمانتیک. مردم مدام و هرروز به خودشان دروغ میگفتند.
احتمالاً وقتی به واقعیات موجود در جستوجوهای گوگل، دادههای پورن، و اینکه چه کسی روی کدام لینک کلیک میکند پی میبرید، با خودتان نمیگویید «عالیه! حالا میتونیم بفهمیم واقعاً کی هستیم». درعوض احتمالاً فکر میکنید «چه افتضاحی! حالا میتونیم بفهمیم واقعاً کی هستیم».
ارزش جستوجوهای گوگل در حجم بالای آنها نیست، بلکه صداقتی که مردم در جستوجوهایشان نشان میدهند آنها را ارزشمند کرده است. مردم به دوستانشان، همسرشان، دکترشان، به نظرسنجیها و به خودشان دروغ میگویند؛ اما ممکن است اطلاعاتی را که از آنها خجالت میکشند در اختیار گوگل بگذارند
در سال ۲۰۱۲ دونالد جی. ترامپ را تنها در این حد میشناختم که تاجری میلیونر است و یک شوی تلویزیونی دارد. مثل باقیِ مردم، فکرش را هم نمیکردم چهار سال بعد همین ترامپ کاندیدای جدیِ ریاست جمهوری باشد. اما تطابق جامعهٔ آمریکا با آن جستوجوهای نفرتانگیز دقیقاً همینجا خودنمایی میکند: موفقیت کاندیدایی که با حملاتش به مهاجران و با خشم و نفرتش بدترین تمایلات و گرایشهای مردم را ارضا میکرد.
مردم افکار شرمآور خود را از دیگران پنهان میکردند. در دوران دیجیتال هم هنوز این افکار را از دیگران پنهان میکنند، اما سفرهٔ دلشان را برای اینترنت و سایتهای خاصی مانند گوگل و پورنهاب که هویت آنها را حفظ میکند میگشایند.
گروه مشاوران هاروارد، که در سال ۱۳۴۱ در ایران بودند، این ویژگیِ فرهنگ ایرانی را یکی از مشکلات اجراییِ برنامههای توسعه میدانستند. آنان به این نتیجه رسیده بودند که ایرانیان به جای آنکه درستترین راهحل را انتخاب کنند، اغلب راهحلی را برمیگزیدند که خوشایندتر و مطلوبتر بود، گویی با این اقدام میخواستند رضایت همگان را جلب کنند و ظاهر را حفظ کنند.
والدین در درجهٔ اول به ظاهر دختر اهمیت میدهند. مثلاً جستوجو دربارهٔ وزن یک کودک را در نظر بگیرید. والدین عبارت «آیا دخترم اضافه وزن دارد؟» را تقریباً دو برابر بیشتر از «آیا پسرم اضافه وزن دارد؟» جستوجو میکنند. احتمال اینکه والدینی از گوگل بپرسند چطور میتوانند دخترشان را وادار به کاهش وزن کنند دو برابر بیشتر از آن است که این سوال را دربارهٔ پسرشان مطرح کنند. این سوگیریِ جنسیتی هم درست مثل قضیهٔ استعداد ریشهای در واقعیت ندارد. حدود ۲۸ درصد دخترها اضافه وزن دارند در حالی که این رقم برای پسرها ۳۵ درصد است.
زاکربرگ به راز مهمی پی برد: مردم ممکن است دربارهٔ چیزی ادعای انزجار کنند، حتی روی آن برچسب «مستهجن» بزنند و آن را نکوهش کنند، اما با تمام این حرفها رویش کلیک کنند. زاکربرگ نکتهٔ دیگری را هم فهمید: همه مدعیِ جدّیت، مسئولیت، و احترام به حریم شخصیِ دیگران هستند، ولی مردم و حتی دانشجویان هاروارد علاقهٔ زیادی دارند که افراد را بر اساس ظاهرشان قضاوت کنند.
در طول ماههای زمستان، جستوجو دربارهٔ افسردگی در مناطقی که گرمترند، مانند هونولولو و هاوایی، ۴۰ درصد کمتر از مناطق سردسیرتر کشور مانند شیکاگو و ایلینویز است. اما این تأثیر تا چه حد چشمگیر است؟ با یک برآورد خوشبینانه از اثرگذاریِ داروهای ضدافسردگی، قویترین داروها تنها چیزی حدود ۲۰ درصد از بروز افسردگی جلوگیری میکنند. اگر معیار قضاوتمان را اعداد گوگل قرار دهیم، آن وقت نقل مکان از شیکاگو به مقصد هونولولو حداقل دوبرابر داروهای موجود در درمان غمباد زمستانی موثر خواهد بود.
گاهی اوقات دادههای جدید پرده از تفاوتهای فرهنگیای برمیدارند که هیچ وقت به آنها فکر نکرده بودم. مثال سادهاش واکنش مردان به شنیدن خبر بارداریِ همسرشان در کشورهای مختلف است. در مکزیک، بیشترین جستوجو برای «همسر باردار» شامل عبارت «frases de amor para mi esposa embarazada» (کلام عاشقانه برای همسر باردارم) و «poems para mi esposa embarazada» (شعرهایی برای همسر باردارم) میشود. (۱۸) در ایالات متحده، جستوجوهای برتر به این عبارات تغییر میکنند: «همسرم باردار است حالا چی میشه» و «همسرم باردار است چه کار کنم».
این روزها تصاویر قفسههای سوپرمارکت دادههایی ارزشمند محسوب میشوند. پُر یا خالی بودن جعبههای میوه در سوپرمارکتها داده است. رسیده بودن سیبها داده است. عکسهایی که از فضا گرفته شدهاند دادهاند. شکل خمیدگیِ لبها داده است. همه چیز داده است. و با همهٔ این دادههای جدید سرانجام میتوانیم واقعیت پنهان پشت دروغهای مردم را ببینیم.
همانطور که نمیتوانید تلسکوپ را بیهدف به سوی آسمان شب بگیرید و انتظار داشته باشید پلوتون را به شما نشان دهد، در مورد کلاندادهها هم نمیتوانید بهطور تصادفی چندین مجموعه داده را دانلود کنید و انتظار داشته باشید اسرار طبیعت انسان برایتان برملا شود.
فیسبوک اکسیر حقیقت دیجیتال نیست، بلکه اکسیرِ پززندگیِخوبمرابهدوستانمبدهمِ دیجیتال است. ظاهراً در دنیای فیسبوک یک آدم معمولی ازدواج موفقی دارد، تعطیلاتش را در جزایر کارائیب میگذراند، و مطالب نشریهٔ آتلانتیک را دنبال میکند. در دنیای واقعی بسیاری از مردم با عصبانیت در صف پرداخت سوپرمارکت منتظر ایستادهاند، نشنال انکوایرر را ورق میزنند، و به تماسهای مکرر همسرشان که سالهاست با او همبستر نشدهاند وقعی نمیگذارند.
تمایل ما به دروغ گفتن بابت زندگیمان در شبکههای اجتماعی. اگر فرضاً در شب کریسمس تنها و بیچاره باشید، آیا واقعاً میخواهید با انتشار پستی دربارهٔ غم و اندوهتان حال همهٔ دوستانتان را بگیرید؟ فکر کنم افراد زیادی هستند که کریسمس غمانگیز و دلمردهای را سپری میکنند ولی در فیسبوک از اینکه چقدر قدردان «زندگیِ فوقالعاده، معرکه، عالی و شاد» خود هستند تعریف میکنند
جستوجوهایی را در نظر بگیرید که حول موضوع پشیمانی از تصمیم برای داشتن یا نداشتن فرزند انجام شدهاند. قبل از تصمیمگیری بعضی از مردم میترسند نکند اشتباه انتخاب کنند. و تقریباً در تمام موارد سؤال این است «آیا از نداشتن بچه پشیمان میشوند؟» احتمال اینکه مردم از گوگل بپرسند آیا از نداشتن بچه پشیمان میشوند هفت برابر بیشتر از احتمال آن است که بپرسند «آیا از داشتن بچه پشیمان میشوند یا نه؟» گاهی اوقات بعد از تصمیمگیری ـچه این باشد که بچه بیاورند (یا به سرپرستی قبول کنند) یا نه- مردم به گوگل اعتراف میکنند از انتخابشان پشیمانند. شاید برایتان غیرمنتظره باشد، ولی بعد از مرحلهٔ تصمیمگیری آن نسبت احتمالی که در پاراگراف قبلی ذکر شد برعکس میشود: احتمال اینکه افراد دارای فرزند به گوگل بگویند از تصمیم خود پشیمانند ۳.۶ برابر بیشتر از افرادی است که بچه ندارند. (۹)
جالب است که برای ثروتمندترین آمریکاییها امید به زندگی چندان ربطی به محل زندگی فرد ندارد. پول اضافیِ زیادی که داشته باشید میتوانید امیدوار باشید اگر زن هستید تقریباً هشتاد و نه سال، و اگر مرد هستید حدود هشتاد و هفت سال عمر کنید. ثروتمندان عموماً همه جا سبک زندگیِ سالمتری برمیگزینند؛ معمولاً بیشتر ورزش میکنند، بهتر غذا میخورند، کمتر سیگار میکشند، و احتمال اینکه دچار چاقی مفرط شوند کمتر است.
انتقاد اصلی به نظرسنجیها، و حتی شاید فراتر از آن به بسیاری از پژوهشهای اجتماعی، این است که مردم در مورد رفتارها و گرایشهایشان – خصوصاً آن جاهایی که با هنجارهای اجتماعی تطابق ندارد- راست نمیگویند و تمایل دارند همنواییِ خود را با ارزشها و هنجارها ابزار کنن
در اواسط قرن بیستم، کمپانیِ فیلم و دوربین کداک از اینکه مردم کم عکس میگرفتند به تنگ آمده بود و به همین دلیل استراتژیِ جدیدی طراحی کرد تا مردم را به گرفتن عکسهای بیشتر ترغیب کند. تبلیغات کداک شروع کرد به ایجاد تداعی میان عکس و خوشحالی. هدف آن بود که مردم عادت کنند هر وقت میخواهند اوقات خوششان را به دیگران نشان دهند، عکس بگیرند. تمام آن عکسهای خندان سالنامهٔ دبیرستانها نتیجهٔ همان کمپین تبلیغاتیِ موفق است (همینطور بیشتر عکسهایی که امروزه در فیسبوک یا اینستاگرام میبینید).
مردم به دوستها دروغ میگویند؛ به رئیسها دروغ میگویند؛ به بچهها دروغ میگویند؛ به پدر و مادرها دروغ میگویند؛ به دکترها دروغ میگویند؛ به همسرها دروغ میگویند؛ حتی به خودشان هم دروغ میگویند. و بی برو برگرد به پیمایشها دروغ میگویند. از شما میخواهم به این پیمایش مختصر پاسخ دهید: آیا هیچ وقت در امتحان تقلب کردهاید؟…. آیا هیچ وقت دربارهٔ کشتن کسی خیالپردازی کردهاید؟….. وسوسه نشدید دروغ بگویید؟ بسیاری از مردم در پیمایشها رفتار و افکار خجالتآورشان را گزارش نمیکنند. با اینکه بیشتر پیمایشها ناشناس انجام میشوند، بازهم مردم دلشان میخواهد وجههٔ خوبی از خودشان به نمایش بگذارند. این رفتار «سوگیریِ مقبولیت اجتماعی» نام دارد.
تأکید قرن بیستم بر امتحان گرفتن در مدارس آمریکا و قضاوت کردن معلمها از روی نمرات دانشآموزانشان را در نظر بگیرید. می پذیرم که بخواهیم شاخصهایی عینی از اتفاقات کلاس داشته باشیم، ولی فرآیندهای زیادی در کلاس جریان دارد که بهسادگی به عدد در نمیآیند. علاوه بر آن، این حجم از امتحانات به معلمها فشار میآورد تا فقط برای امتحان درس بدهند یا حتی برای بالابردن نمرهٔ دانشآموزانشان به صرافت کارهای بدتری بیفتند.
یکبار لئونارد کوهن خواهرزادهاش را نصیحت میکرد که برای بهدست آوردن دل زنان باید چگونه رفتار کند: «خوب به حرفهایشان گوش کن. بعد بیشتر گوش کن. و وقتی فکر کردی به اندازه کافی گوش کردی، باز هم بیشتر گوش کن». (۲۰) این تقریباً شبیه همان نتیجهای است که پژوهشگران این مطالعه به آن رسیدند.
میلان کوندرا در کتاب سبکیِ تحملناپذیر هستی جملهٔ عمیقی در خصوص این وجه از زندگی دارد: «زندگیِ انسان تنها یکبار رخ میدهد، و دلیل آن که نمیتوانیم تعیین کنیم کدام تصمیممان خوبست و کدام بد، آن است که در هر موقعیتی تنها میتوانیم یک تصمیم بگیریم؛ هیچ زندگیِ دوم، سوم یا چهارمی به ما اعطا نشده تا بتوانیم با آنها تصمیمات مختلف را با هم مقایسه کنیم».
هر زمان که آمریکاییهای آفریقاییتبار در صدر خبرها باشند، جستوجو برای واژهٔ «کاکاسیاه (ها)»- یا «جوک کاکاسیاه»- اوج میگیرد. یک بازهٔ زمانی که چنین جستوجوهایی به بالاترین حدّ خود رسید مربوط میشود به روزهای بعد از طوفان کاترینا، آن وقتی که شبکههای تلویزیونی و روزنامهها تصاویری از سیاهپوستان درماندهٔ نیواورلئانز را در حال تقلّا برای زندهماندن به تصویر میکشیدند. همچنین این جستوجوها در دوران انتخابات اول اوباما اوج گرفتند. و به صورت میانگین، جستوجو برای «جوک کاکاسیاه» در روز ملیِ مارتین لوتر کینگ حدود ۳۰ درصد افزایش پیدا میکند.
شواهد فراوانی هست که نشان میدهد میان جستوجوی گوگل دربارهٔ فعالیتهای مجرمانه و عمل مجرمانه همبستگی برقرار است. کریستین مکلامز، فلورا اور، هیون باک، و ایچیرو کاواچی نشان دادهاند که جستوجوهای گوگل درمورد خودکشی همبستگیِ شدیدی با میزان خودکشیِ ایالتی دارد. (۵) علاوه بر آن، حتی من و سولتاز هم نشان دادیم که جستوجوهای اسلامهراسانهٔ هفتگی- مانند «از مسلمانان متنفرم» یا «مسلمانان را بکشید»- با جرائم علیه مسلمانان در آن هفته همبستگی دارد.