آیا روان ما واقعاً با چند «خاطره اصلی» شکل گرفته است؟
خاطرات اصلی شما از دوران کودکی چیست؟ آیا میتوانید یک خاطره اصلی انتخاب کنید؟ مضمون خاطرات اصلی شما در مورد جه هستند؟
مفهوم «خاطرات اصلی» در فرهنگ عامه به خوبی شناخته شده است.فیلم Inside Out در سال ۲۰۱۵ هم مفهوم آن به تصویر کشیده شده بود، تصور میشود که خاطرات اصلی پنج تا یا بیشتر از مهمترین خاطرات شما باشند. ایده این است که برخی از رویدادهای خاص بسیار مهم هستند، تجربه آنها فوراً شخصیت، رفتارها و احساس خود را شکل میدهد.
هزاران کاربر تیک تاک در مورد خاطرات برجسته (اغلب از دوران کودکی) صحبت کردهاند و بیش از ۸۸۰ میلیون بازدید از این گفتگوها در مورد حافظه اصلی خود منتشر کردهاند.
معمولاً این پستها عنصری قوی از نوستالژی دارند و بر لحظات کوچکی تمرکز میکنند: تماشای کارتونهای صبح روز تعطیل، دست در دست والیدن گرفتن با با دوستان درحیاط مدرسه راه رفتن، پیادهروی زیر باران.
اما دانش حافظه این مفهم حاطرات اصلی یا بنیادی را به چالش میکشد:
۱. ما فقط پنج خاطره اصلی نداریم
خاطرات اتوبیوگرافیک (خاطرات مربوط به خود و زندگی ما) در حافظه بلند مدت ما نگهداری میشود. این یک حافظه بزرگ است که هیچ محدودیتی در اندازه یا ظرفیت ندارد.
به همین دلیل، ما فقط به پنج (یا ۵۰) خاطره مهم زندگی محدود نمیشویم. و خاطرات مختلف ممکن است در زمینههای مختلف برای ما مرتبط باشد، به این معنی که ممکن است مجموعه متفاوتی از خاطرات خود را در مناسبتهای مختلف به ذهن بیاوریم.
۲. خاطرات اصلی شخصیت ما را هدایت نمیکنند
روانشناسان و دانشمندان علوم شناختی بر این باورند که حافظه زندگینامهای ۳ کارکرد کلیدی صحبت میکنند.
– برای ما تعریف میکنند که چه کسی هستیم.
– با توجه به کارکرد اجتماعی، گفتن داستانهای خاطره به ما کمک میکند تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم.
– در نهایت، خاطرات ما به ما کمک میکنند از گذشته درس بگیریم و مشکلات را در آینده حل کنیم.
برخی از خاطرات برجسته ممکن است برای هویت ما اهمیت ویژهای داشته باشند. به عنوان مثال، برنده شدن در یک مسابقه مهم علمی یا ورزشی. با این حال، ویژگیهای شخصیتی اساسی نسبتاً پایدار هستند.
۳. خاطرات کودکی ما همیشه قویترین خاطرات ما نیستند
برخلاف آنچه رسانههای عمومی به تصویر میکشند، برجستهترین خاطرات زندگینامهای ما همیشه مربوط به دوران کودکی ما نیست. در واقع، ما از سالهای اولیهمان خاطرات نسبتاً ضعیفی داریم. اگرچه اولین خاطرات ما اغلب مربوط به سه یا چهار سالگی است، تعداد رویدادهایی که به یاد میآوریم در طول سالهای دبستان کم است.
در مقابل، بیشتر خاطرات برجسته و مهم ما در اوایل بزرگسالی ما خوشه میشوند. این پدیده به “برآمدگی خاطره” reminiscence bump موسوم است.
یک توضیح برای این یافته این است که اولین خاطرات دوران کودکی ما اغلب پیش پا افتاده است. آنچه در کودکی برای ما جالب بود ممکن است به اندازه بزرگسالان جالب نباشد و بالعکس. در عوض، شکلدهندهترین تجربههای ما در اواخر نوجوانی و اوایل بزرگسالی اتفاق میافتد، زیرا احساس خودمان تثبیت شده.
البته، ما اغلب نسبت به زندگی قبلی خود دلتنگی میکنیم: اشتیاق تلخ و شیرین برای گذشته داریم و مفهوم حافظه اصلی احتمالاً به دلیل این نوستالژی ظاهر شده.
۴. ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که چه چیزی به یک حافظه اصلی تبدیل میشود
در رسانههای اجتماعی،\”حافظه هستهای جدید” به خلاصهای برای برجسته کردن یک تجربه جدید هیجانانگیز به کار میرود. این تجربیات میتواند شامل برفبازی، در آغوش گرفتن، تعطیلات و موارد دیگر باشد.
اگرچه ما وقایع عاطفی را راحتتر از رویدادهای خنثی به یاد میآوریم، اما نمیتوانیم خاطرات خاصی خود را انتخاب کنیم. این بدان معنی است که نمیتوان پیشبینی کرد که چه رویدادهایی را بعداً به یاد میآوریم و چه چیزهایی را فراموش خواهیم کرد – خاطرات ما میتوانند ما را غافلگیر کنند!
رویدادهایی که در درازمدت برای ما مهم میشوند ممکن است اتفاقاتی باشند که در آن زمان کاملاً عادی به نظر میرسیدند و خاطرات مختلف ممکن است در مراحل مختلف زندگی ما معنای متفاوتی داشته باشند.
حتی برای رویدادهای بسیار برجسته، ما احتمالاً بسیاری از جزئیاتی را که در آن زمان مهم فکر میکردیم فراموش میکنیم.
۵. خاطرات اصلی دقیقتر از بقیه نیستند
خاطرات اصلی گاهی اوقات به عنوان عکسهای فوری واقعی از گذشته در نظر گرفته میشوند، مانند فشار دادن دکمه پخش بر روی یک دوربین فیلمبرداری و تماشای رویداد.
استدلالهای مشابهی قبلاً در مورد به اصطلاح خاطرات «فلاش لامپ» ارائه شده است. اینها خاطرات بسیار واضحی هستند که هنگام اطلاع از رخ دادن رویدادهای دراماتیک برای اولین بار (مانند حملات ۱۱ سپتامبر یا مرگ پرنسس دایانا) شکل میگیرند.
در حقیقت، هر خاطرهای که داریم مستعد تغییر، فراموشی و خطا در جزئیات جزئی است – حتی در مورد رویدادهای مهم.
این ظرفیت خطا به دلیل نحوه عملکرد حافظه است. هنگامی که یک خاطره را رمزگذاری میکنیم، معمولاً خلاصه کلی رویداد و برخی جزئیات را به یاد میآوریم.
وقتی رویداد را بازیابی میکنیم، آن را بازسازی میکنیم، اصل و تکههای جزئیات را تا جایی که میتوانیم کنار هم میچینیم و شکافها را برای هر جزئیاتی که ممکن است فراموش کرده باشیم پر میکنیم.
هر بار که رویداد را به یاد میآوریم، پتانسیل تغییر جزئیات، معرفی احساسات جدید و تفسیر مجدد معنای یک رویداد را داریم. خاطره شادی را که ممکن است پس از نامزدی با یک شریک محبوب داشته باشید را در نظر بگیرید. اگر این رابطه شکست بخورد، فرآیند بازسازی حافظه اجازه میدهد تا احساسات منفی جدیدی به خود حافظه وارد شود.
بالاخره خاطره اصلی داریم یا نه؟!
در حالی که “حافظه اصلی” یک اصطلاح ساختگی است، روند حافظه اصلی برای نشان دادن ارزش خاطرات ما مفید است.
حافظه به ما دریچهای به زندگی سابقمان سرشار از احساسات و گره خورده به هویت ما میدهد. با یادآوری تجربیات خود با دیگران، بخشهایی از خود را نیز به اشتراک میگذاریم.
منبع: The Conversation