تاثیر روابط دوستانه بر مغز چیست؟
رفاقتها میتوانند جایگاهی استثنایی در داستانهای زندگی ما داشته باشند. در این ارتباطات چیست که آنها را بسیار منحصر به فرد میکند؟ قبل از اینکه وارد حوزه علمی شویم، بیایید اول یکی را در عمل مشاهده میکنیم.
اگر میتوانستم به نوعی یک دوست صمیمی را طراحی کنم، میدانید، تمام ویژگیهای ایدهآل همتای کاملم را کنار هم بگذارم، آن شخص در مقایسه با پریا رنگ میباخت.
میتواند هر موقعیتی را به یک زمان خوب تبدیل کند – آزمایشگاه شیمی، تمرین گروهی. چیزی که میخواهم بگویم این است که هرگز به اندازه وقتی که با پریا هستم، نمیخندم.
و همیشه کنارم است. مثل پارسال بعد از اینکه «ت…» رهایم کرد – میدانید چیست؟ حتی نمیخواهم به نامش اشاره کنم. انگار داشت تمام دنیام خراب میشد. اما به محض اینکه به پریا گفتم، برقی(فوراً) خود را به در خانهام رساند. داغون بودم، اما او کنارم نشست و به من گوش داد.
ما همیشه شبیه و هماهنگ هستیم؛ انگار میتوانیم ذهن یکدیگر را بخوانیم! و میتوانیم ساعتها در مورد هر چیزی حرف بزنیم. میدانم که مادرم هم میگوید قبوض تلفن را برای اثبات آن دارد.
اگر به نظر دوستیهایی که در دوران نوجوانی شکل میگیرند خیلی خاصاند، به این دلیل است که هستند. دوستیهای اوایل کودکی، نوجوانی و بزرگسالی همه کمی متفاوت ظاهر می شوند تا حدی به این دلیل که مغز در آن مراحل زندگی به روشهای متفاوتی عمل میکند. نوجوانی دوران منحصر به فردی است زمانی که در آن روابط با همسالان متمرکز باشد، و به لطف مغز در حال رشد، تغییراتی در نحوه ارزشگذاری، درک و ارتباط شما با دوستان ایجاد میشود.
دوستان نوجوان بدون یکدیگر دیده نمیشوند. دانشمندان دوران نوجوانی را نوعی جهتگیری دوبارهی اجتماعی توصیف میکنند، زیرا نوجوانان شروع به گذراندن زمان بیشتر و بیشتری با دوستان خود میکنند، تا با والدین خود. این تمایل به همنشینی با دوستان میتواند به دلیل تغییرات در مرکز پاداش مغز، معروف به مخطط شکمی میباشد. فعالسازی آن معاشرت با دیگران را لذتبخش میکند و انگیزه میدهد زمان بیشتری با آنها بگذرانید. مطالعات تصویربرداری عصبی نشان میدهد که این ناحیه در طول سالهای نوجوانیتان بسیار واکنشپذیر است، که ممکن است توضیح دهد چرا به نظر میآید که نوجوانان نسبت به کودکان یا بزرگسالان ارزش بیشتری برای تعاملات اجتماعی قائل هستند.
دوستیهای نوجوانی هم میتوانند حس صمیمیت بیشتری نسبت به دوستیهای دوران کودکیتان بدهند. این ارتباط عمیقتر به لطف پیشرفتهایی در آنچه که دانشمندان نظریه ذهن مینامند، امکانپذیر است. نظریه ذهن توانایی درک احساسات، افکار، انگیزهها و نقطه نظرات دیگران است، و همچنین درک این موضوع که آنها ممکن است با شما متفاوت باشند. اگرچه ممکن است شهودی به نظر برسد، اما این توانایی به هماهنگی دقیق مناطق مختلف مغز بستگی دارد، گاهی وقتها از آن به عنوان مغز اجتماعی یاد میشود. نوزادان در حدود ۱۸ ماهگی، آغاز به توسعهی نظریه ذهن میکنند. قبل از آن، آنها فکر میکنند که دیگران هر چیزی که آنها میدانند را دقیق میدانند. زمانی تصور میشد که این نظریه تا سن پنج سالگی کاملا توسعه مییابد. اما دانشمندان اکنون میدانند که نظریه ذهن به پیشرفت و بلوغ خود در سالهای نوجوانی و بعد از آن ادامه میدهد. به همین صورت، در دوران نوجوانی نواحی درون مغزی در مقایسه با دوران کودکی ارتباط بیشتری نشان میدهند. در نتیجه، نوجوانان میتوانند دیدگاههای دوستان خود را بهتر درک کنند، و اجازه میدهد ارتباطات عمیقتری بین آنها شکوفا شود.
در نزدیکترین دوستیها، تقریباً میتوان حس کرد که از نظر متافیزیکی به هم متصلاید – دو بدن و ذهن، در هماهنگی کامل. و این علم وجود دارد! توانایی شما در برقراری ارتباط با دیگران تا حدودی به هماهنگی اعمال، احساسات، فیزیولوژی و افکار بستگی دارد. این همان چیزی است که روانشناسان آن را همگامی میانفردی مینامند. ابتدا علائمی از توانایی همگام شدن با دیگران را در دوران نوزادی نشان میدهید – همگامسازی حرکات و غرغر کردن با والدینتان. همانطور بزرگتر میشوید و وقت بیشتری بیرون از خانه میگذرانید، بیشتر این همگامی را با همسالان خود بروز میدهید. برای مثال تصور کنید با یک دوست در خیابان قدم میزنید. اغلب بدون اینکه آگاهانه فکر کنید، با همان سرعت قدم میزنید و از همان مسیر حرکت میکنید. شما و بهترین دوستتان نه تنها از نظر منش یکی هستید، بلکه از نظر علمی هم، همگام هستید.