کتاب دروغهای کوچک بزرگ – نوشته لیان موریاتی – خلاصه و معرفی

کتاب دروغهای کوچکِ بزرگ نوشته لیان موریاتی (۱۹۶۶) نویسنده استرالیایی است که با ترجمهٔ پگاه ملکیان در انتشارات میلکان چاپ شده است. این رمان از سال ۲۰۱۶ در قالب سریالی با بازیگری نیکول کیدمن، ریس ویترسپون و شیلین وودلی به نمایش درآمد. رمان دروغهای کوچکِ بزرگ از پرفروشترینها در لیست نیویورک تایمز بوده است.
جین یک مادر مجرد است فرزندش را در یک مدرسه در سیدنی ثبت نام کرده است، در زمان بردن فرزندش به مدرسه با مادر دیگری و دوستش آشنا میشود. این زنها هرکدام درگیریهای خود را دارند، یکی مورد تجاوز قرار گرفته است، دیگری همسر سابقش قرار است ازدواج کند و زن سوم هم همسرش کتکش میزند. در یکی از روزها جین اعتراف میکند که از طرف چه کسی مورد تجاوز قرار گرفته است اما داستان زمانی به اوج میرسد که بعد از یک جلسه در مدرسه قتلی اتفاق میافتد. قتلی که همه سعی میکنند آن را جور دیگری روایت کنند.
از کتاب دروغهای کوچک بزرگ یک سریال درام آمریکایی محصول اچبیاو به کارگردانی ژان مارک ولی و نویسندگی دیوید ای کلی است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است. فصل دوم این سریال با بازی مریل استریپ ادامه پیدا کرده است. جین، مادلین و سلست که فرزندانشان در یک مدرسه مشترک محصل هستند در مسیری با یکدیگر آشنا میشوند و مسائل زندگیشان را یک به یک تعریف میکنند.
کتاب دروغهای کوچک بزرگ
نویسنده: لیان موریاتی
مترجم: پگاه ملکیان
انتشارات میلکان
«منظورم اینه که یه مرد اگه زشت و چاق باشه، باز هم میتونه بامزه و دوستداشتنی و موفق باشه؛ اما انگار این شرمآورترین چیزیه که یه زن میتونه باشه.»
مادلین گفت: «برای تو خوب و شیکه که با زنهای مختلف بخوابی؛ ولی وقتی یه زن این کار رو میکنه، میشه احمق! همیشه استانداردهای جنسی برای زنها دو برابره!»
رسانه هم کمی در این قضیه دست داشته و اینکه زنان هم بهطور خودبهخودی مایل به دوستنداشتن خود بودند
جین گفت: «برای اینکه همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
ما هم به ذهنِ سلیم و هم قلب نیازمندیم، شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیائیم، در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم. ـ نلسون ماندلا
دردی واقعی در دنیا بود، در همین لحظه، مردم از جنایات غیرقابل تصوری رنج میبردند و تو نمیتوانستی قلبت را روی همهی اینها ببندی؛ همینطور، نمیتوانستی آنرا همینطور باز بگذاری. چون در غیراینصورت چطور میتوانستی زندگی خودت را بکنی،
برای تو خوب و شیکه که با زنهای مختلف بخوابی؛ ولی وقتی یه زن این کار رو میکنه، میشه احمق! همیشه استانداردهای جنسی برای زنها دو برابره!
«تیزتر از دندون یه مار بزرگ، داشتن یه بچهی ناسپاسه
ماری آنتوینت بدن لیزش را بهراحتی بین پاهای خانم پاندر لغزاند و بغل خانم پاندر را گرفت تا با حرکات سریعی که انجام میداد زمین نخورد و با واکر بهسمت پایین خانه به راه افتاد.
«برای اینکه همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
«وقتی یه چیزی رو با یکی تقسیم میکنی، یعنی بهش بها میدی.»
مادلین احساساتش را کنترل میکرد. مثل سگی وحشی که افسار آنرا محکم بسته باشند.
شاید اشکالی نداشت که از ظاهرش لذت ببرد. شاید نیازی نبود که بیشتر از این، آنرا تجزیه و تحلیل کند یا به ساکسون بنکس و وسواس جامعه نسبت به زیبایی، لاغری و جوانی و مدلهای فتوشاپی با انتظارات غیرواقعی فکر کند و اینکه چطور عزتنفس یک زن، نمیبایست به ظاهرش بستگی داشته باشد.
«برای اینکه همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
آیا اگر همهی دنیا میفهمیدند که این عکسهای فیسبوک کل داستان را بیان نمیکرد، تحقیر میشد؟
او فکر کرده بود که سیل عشقش نسبت به این موجود بامزه و صورتقرمز، بهطور قطع خاطرهی کثیف آن شب را خواهد شست؛ اما آن خاطره همچنان پابرجا ماند و مثل یک زالوی سیاهِ لزج، به دیوارهی ذهنش آویزان بود.
همهی این درگیریها برمیگرده به آدمی که احساساتش جریحهدار شده. شما اینطور فکر نمیکنین؟ طلاق، جنگ جهانی، درگیریهای حقوقی، البته نه همهی درگیریهای حقوقی.
. او همیشه از مهمانیهایی که تم داشت، متنفر بود.)
صدای بچههایی که در طبقهی دوم ساختمان در حال آوازخواندن بودند، او را به گریه میانداخت. او هرگز خدا را باور نداشت، مگر وقتهایی که بچهها آواز میخواندند. حالا دیگر آوازی نبود.
: «برای اینکه همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
این چیزی بود که در دنیای تاریک اینترنت بود. درفضای مجازی شنا میکردی، با خوشحالی این و آنرا برمیداشتی و بعد میدیدی در یک چیز زشت و ناخوشایند لغزیده شدی.
همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
«برای اینکه همهی عزت نفس یه زن تو این جمع شده که چطور به نظر میرسه. بهخاطر اینه. ما داریم تو یه جامعهی وسواس به زیبایی زندگی میکنیم، جاییکه مهمترین کاری که یه زن میتونه بکنه، اینه که خودش رو یهجوری درست کنه که بهنظر مردها جذاب بیاد.»
فرزند تو یک غریبهی کوچک بود که همواره درحال تغییر، ناپدیدشدن و معرفی مجدد خود به شما بود. ویژگیهای شخصیتی جدید میتوانستند در یک شب ظاهر شوند. و بعد…
ما هم به ذهنِ سلیم و هم قلب نیازمندیم، شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیائیم، در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم. ـ نلسون ماندلا
روابط خشن، بهمرور زمان خشنتر میشوند.