تاریخچه سرطان پستان و تشخیص و درمان آن چیست؟
سرطان سینه به دلیل قابل مشاهده بودن آن شکلی از سرطان بود که اغلب در اسناد باستانی توصیف شده است. از آنجا که کالبد شکافی نادر بود، سرطان های اندام های داخلی اساساً برای پزشکی باستان نامرئی بودند. سرطان سینه، با این حال، می تواند از طریق پوست احساس شود، و در حالت پیشرفته، اغلب به ضایعات قارچی تبدیل می شود: تومور نکروزه می شود (از داخل می میرد، که باعث می شود تومور در حال شکستن به نظر برسد) و زحمی میشود وو مایع کثیف و تیره از آن خارج میشود.
قدیمی ترین شواهد کشف شده سرطان سینه مربوط به مصر است و به 4200 سال قبل از سلسله ششم باز می گردد. مطالعه بقایای یک زن از گورستان قبت الحوا آسیب مخرب معمولی ناشی از گسترش متاستاتیک را نشان داد. پاپیروس ادوین اسمیت هشت مورد از تومورها یا زخمهای سینه را توصیف میکند که با کوتریزاسیون درمان شدند. نوشته در مورد این بیماری می گوید: “درمانی وجود ندارد.” برای قرن ها، پزشکان موارد مشابه را در اعمال خود با همین نتیجه توصیف کردند. طب باستان، از زمان یونانیان تا قرن هفدهم، مبتنی بر هومورالیسم بود، و بنابراین معتقد بود که سرطان سینه به طور کلی ناشی از عدم تعادل در مایعات اساسی کنترل کننده بدن، به ویژه صفرای بیش از حد سیاه است. یا به عنوان مجازات الهی دیده می شد.
ماستکتومی برای سرطان سینه حداقل در اوایل سال 548 پس از میلاد انجام شد، زمانی که توسط پزشک درباری Aetios of Amida به تئودورا پیشنهاد شد. تا زمانی که پزشکان در قرن هفدهم به درک بیشتری از سیستم گردش خون دست یافتند، توانستند گسترش سرطان سینه را به غدد لنفاوی زیر بغل مرتبط کنند. در اوایل قرن هجدهم، جراح فرانسوی ژان لوئیس پتی، ماستکتومی کامل را انجام داد که شامل برداشتن غدد لنفاوی زیر بغل بود، زیرا تشخیص داد که این کار باعث کاهش عود می شود. کار پتیت بر اساس روشهای جراح برنارد پیریله بود که در قرن هفدهم عضله سینهای زیر سینه را برداشت، زیرا او قضاوت میکرد که این کار پیش آگهی را بسیار بهبود میبخشد. اما نتایج ضعیف و خطر قابل توجهی که برای بیمار وجود داشت به این معنی بود که پزشکان نظر جراحانی مانند نیکولاس تولپ را که در قرن هفدهم اعلام کرد “تنها درمان یک عمل به موقع است” را نداشتند. جراح برجسته، ریچارد وایزمن، در اواسط قرن هفدهم مستند کرد که پس از 12 ماستکتومی، دو بیمار در حین عمل جان خود را از دست دادند، هشت بیمار مدت کوتاهی پس از عمل به دلیل سرطان پیشرونده جان خود را از دست دادند و تنها دو بیمار از 12 بیمار درمان شدند. پزشکان در درمان هایی که در مراحل اولیه سرطان سینه تجویز می کردند محافظه کار بودند. بیماران با ترکیبی از پاکسازی سمزدایی، خونرسانی و داروهای سنتی که قرار بود اسیدیته را کاهش دهند، مانند آرسنیک قلیایی، تحت درمان قرار گرفتند.
هنگامی که در سال 1664 آنا از اتریش به سرطان سینه تشخیص داده شد، درمان اولیه شامل کمپرس های اشباع شده با آب شوکران بود. هنگامی که توده ها افزایش یافت، پزشک شاه درمان با پماد آرسنیک را آغاز کرد. بیمار سلطنتی در سال 1666 در درد شدید درگذشت. هر درمان ناموفق برای سرطان سینه منجر به جستجوی درمانهای جدید میشد و بازاری را برای درمانهایی که توسط کواکها، گیاهپزشکان، شیمیدانان و داروسازان تبلیغ و فروخته میشد، برانگیخت. فقدان بیهوشی و ضد عفونی کننده، ماستکتومی را به یک مصیبت دردناک و خطرناک تبدیل کرد. در قرن هجدهم، طیف گسترده ای از اکتشافات تشریحی با نظریه های جدیدی در مورد علت و رشد سرطان سینه همراه شد. جراح محقق جان هانتر ادعا کرد که مایع عصبی باعث ایجاد سرطان سینه می شود. جراحان دیگر پیشنهاد کردند که شیر در مجاری پستانی منجر به رشد سرطانی می شود. تئوری هایی در مورد ضربه به پستان به عنوان علت تغییرات بدخیم در بافت پستان مطرح شد. کشف تودهها و تورمهای سینه به بحثهایی در مورد تومورهای سخت و اینکه آیا تودهها مراحل خوشخیم سرطان هستند، دامن زد. نظر پزشکی در مورد درمان فوری ضروری متفاوت بود. جراح بنجامین بل از برداشتن کل پستان، حتی زمانی که تنها بخشی تحت تاثیر قرار گرفته بود، حمایت کرد.
سرطان سینه تا قرن نوزدهم غیرمعمول بود، زمانی که بهبود در بهداشت و کنترل بیماری های عفونی کشنده منجر به افزایش چشمگیر طول عمر شد. پیش از این، بیشتر زنان برای ابتلا به سرطان سینه خیلی جوان مرده بودند. در سال 1878، مقالهای در ساینتیفیک آمریکن، درمان تاریخی با فشار را برای القای ایسکمی موضعی در مواردی که برداشتن جراحی ممکن نبود، شرح داد. ویلیام استوارت هالستد در سال 1882 انجام ماستکتومی رادیکال را آغاز کرد که با پیشرفت در تکنولوژی جراحی عمومی، مانند تکنیک آسپتیک و بیهوشی، کمک زیادی به آنها کرد. ماستکتومی رادیکال Halsted اغلب شامل برداشتن هر دو سینه، غدد لنفاوی مرتبط و عضلات زیرین قفسه سینه بود. این اغلب منجر به درد و ناتوانی طولانی مدت می شد، اما برای جلوگیری از عود سرطان ضروری بود. قبل از ظهور ماستکتومی رادیکال Halsted، نرخ بقای 20 ساله تنها 10٪ بود. جراحی هالستد این میزان را به 50 درصد افزایش داد.
سیستمهای مرحلهبندی سرطان سینه در دهههای 1920 و 1930 برای تعیین میزان توسعه سرطان از طریق رشد و گسترش ایجاد شدند. اولین مطالعه مورد شاهدی در مورد اپیدمیولوژی سرطان پستان توسط Janet Lane-Claypon انجام شد که یک مطالعه مقایسه ای را در سال 1926 از 500 مورد سرطان پستان و 500 فرد شاهد با زمینه و سبک زندگی مشابه برای وزارت بهداشت بریتانیا منتشر کرد. ماستکتومی رادیکال تا دهه 1970 استاندارد مراقبت در ایالات متحده باقی ماند، اما در اروپا، روشهای حفظ پستان، که اغلب با پرتودرمانی دنبال میشد، عموماً در دهه 1950 اتخاذ شد. در سال 1955 جورج کریل جونیور سرطان و عقل سلیم را منتشر کرد و استدلال کرد که بیماران سرطانی باید گزینه های درمانی موجود را درک کنند. کریل دوست صمیمی راشل کارسون، دوستدار محیط زیست شد، که در سال 1960 برای درمان سرطان بدخیم سینه خود تحت ماستکتومی رادیکال هالستد قرار گرفته بود. انکولوژیست آمریکایی، جروم اوربان، ماستکتومی های سوپررادیکال را ترویج کرد و حتی بافت بیشتری را مصرف کرد تا اینکه در سال 1963 میزان بقای ده ساله برابر با ماستکتومی رادیکال کم آسیب بود. کارسون در سال 1964 درگذشت و کریل مقالات متنوعی را هم در مطبوعات عمومی و هم در مجلات پزشکی منتشر کرد که استفاده گسترده از ماستکتومی رادیکال هالستد را به چالش می کشید. در سال 1973 کرایل آنچه زنان باید درباره بحث سرطان سینه بدانند منتشر کرد. هنگامی که در سال 1974 بتی فورد مبتلا به سرطان سینه تشخیص داده شد، گزینه های درمان سرطان سینه آشکارا در مطبوعات مورد بحث قرار گرفت. در طول دهه 1970، درک جدیدی از متاستاز منجر به درک سرطان به عنوان یک بیماری سیستمیک و همچنین یک بیماری موضعی شد و روشهای کمهزینهتری توسعه یافتند که به همان اندازه مؤثر بودند.
در دهههای 1980 و 1990، هزاران زن که درمان استاندارد را با موفقیت به پایان رسانده بودند، خواستار پیوند مغز استخوان با دوز بالا شدند و فکر میکردند که این امر منجر به بقای طولانیمدت بهتری میشود. با این حال، کاملاً بی اثر بود و 15 تا 20 درصد از زنان به دلیل رفتار وحشیانه جان خود را از دست دادند. گزارشهای سال 1995 از مطالعه سلامت پرستاران و نتیجهگیری سال 2002 کارآزمایی ابتکاری سلامت زنان به طور قطعی ثابت کردند که درمان جایگزینی هورمونی به طور قابل توجهی بروز سرطان سینه را افزایش میدهد.
قبل از قرن بیستم، سرطان سینه بیماری هراسناکی بود و نیز با لحنی آرام صحبت می شد، گویی شرم آور است. از آنجایی که با روشهای اولیه جراحی نمیتوان بهطور ایمن انجام داد، زنان به جای مراجعه به مراقبت، در سکوت رنج میبرند. . “ارتش میدانی زنان” که توسط انجمن آمریکایی برای کنترل سرطان (بعدها انجمن سرطان آمریکا) در دهه 1930 و 1940 اداره می شد، یکی از اولین کمپین های سازماندهی شده بود. در سال 1952، اولین گروه پشتیبانی همتا به همتا، به نام “دسترسی به بهبودی”، ارائه خدمات پس از ماستکتومی، ویزیت های داخل بیمارستانی از زنانی که از سرطان سینه جان سالم به در برده بودند، آغاز کرد.
جنبش سرطان سینه در دهههای 1980 و 1990 از جنبشهای بزرگتر فمینیستی و جنبش سلامت زنان در قرن بیستم شکل گرفت. این سری از کمپین های سیاسی و آموزشی، تا حدی با الهام از کمپین های آگاهی از ایدز از نظر سیاسی و اجتماعی مؤثر، منجر به پذیرش گسترده نظرات دوم قبل از عمل جراحی، روش های جراحی کمتر تهاجمی، گروه های حمایتی، و پیشرفت های دیگر در مراقبت شد.