کتاب خودانضباطی در ده روز -نوشته تئودور برایانت- خلاصه و معرفی
![کتاب خودانضباطی در ده روز](/wp-content/uploads/2022/12/65064.jpg)
نویسنده:تئودور برایانت
مترجم:مرضیه صفاییفر – الهام ساجدیان
انتشارات:انتشارات نسل نواندیش
خودانظباطی در ده روز، گذر از فکر به عمل نوشته تئودور برایانت کتابی کاربردی است که در برنامهفشرده ده روزهای به شما کمک می کند به خودانظباطی برسید.
بعضی از ما، خودانظباطی را از والدین، دوستان یا خویشاوندان خود یاد گرفتیم. بعضی آن را در مدرسه، ورزش، نیروهای رزمی، یا شاید حتی خودآموز یاد گرفتیم؛ اما متأسفانه، در هر صورت، بسیاری از ما هیچگاه روانشناسی خودانضباطی و اینکه واقعاً چگونه کار میکند را یاد نگرفتیم. بنابراین، همیشه نمیتوانیم زمانی که به خودانضباطی نیاز داریم، از آن استفاده کنیم.
این کتاب در چهار بخش نوشته شده است. بخش اطلاعات مقدمانی که شامل اطلاعاتی است که موجب میشوند وجودتان در خدمت شما قرار گیرد. قبل از اینکه برنامه ده روزه خودانضباطی را شروع کنید، اطمینان حاصل کنید که با اطلاعات آمده در این فصل آشنایی پیدا کردهاید. فصل اطلاعات مقدماتی طوری طراحی شده است تا آمادگی لازم برای کار کردن با این نظام را در اختیارتان قرار دهد. آنگاه، برنامه ده روزه به منظور بهبود آگاهی و عملکرد، پیش رویتان قرار میگیرد. سپس، در بخش «مجموع آنچه آموختید» شما وارد عمل میشوید. این نظام، بعد از سالها آزمایش و تحقیق، تکامل یافته است. در طول سمینارها، کلاسها و کارگاهها، آن را به افرادی با انواع شغلها آموزش دادم. طراحی کلی این نظام، یک هدف دارد. هر تمرین، تکنیک یا درس، طوری طراحی شده است تا بتوان آنها را به دنبال هم و پشت سر هم اجرا کرد.
در نهایت این کتاب به شما کمک میکند تا آنچه را باید بدانید یاد بگیرید و آنچه را باید رها کنید، از یاد ببرید. بهزودی از بسیاری از ابزارها، تکنیکها و اصولی که در یادگیری خودانضباطی به شما کمک خواهند کرد، آگاه خواهید شد.
اصولاً مغز به این صورت کار میکند. هر چه به خودت بگویی، مثبت یا منفی، ناخودآگاهت آن را باور میکند. ذهن ناخودآگاهت شواهد را نمیسنجد و ادعایت را ارزیابی نمیکند. فقط آنچه را میگویی بهراحتی باور میکند. به علاوه، به دنبال دلایلی میگردد تا ثابت کند که درست میگویی حتی اگر در اشتباه باشی. آنگاه ناخودآگاهت شروع میکند به هماهنگ کردن رفتار و برخوردت با آنچه به او گفتهای. خلاصه مطلب اینکه شما رفتار و طرز برخوردتان را با آنچه به خود میگویید، شکل میدهید.
«بعداً انجامش میدهم»، یکی از جملات مورد علاقه آقای هاید است. هاید از یکی از روشهایی که قبلاً شرح داده شد، بهعنوان دلیلی برای اینکه «بعداً انجامش میدهم» استفاده خواهد کرد. گاهی دلایلی میآورد تا کار را پشت گوش بیندازد. «من تا زمانیکه دستگاه ورزشی مناسب نخریدهام نمیتوانم برنامه کاهش وزن را شروع کنم.» اینجاست که هاید موفق شده است مانعی میان شما و هدفتان بگذارد.
یادتان باشد: شما میتوانید پیامهای منفی و مخرب هاید را با جایگزین کردن پیامهای مثبت، خنثی کنید. پس نتیجه میگیریم زمانیکه خودتان را در حال فرار، بدبینی و… یافتید، به یاری خودتان بشتابید. آگاهانه، درباره آن با خودتان سخن بگویید. هر چه بیشتر این کار را بکنید در آن خبرهتر خواهید شد. هر فکر، احساس یا رفتار اگر بهطور منظم تمرین و تکرار شود، به عادت تبدیل میشود.
به یاد داشته باشید، در استفاده از تکنیک گفتگوی درونی، باید دقیقاً آنچه را میخواهید انجام دهید؛ به ذهن ناخودآگاهتان بگویید؛ گویی واقعاً آن را انجام میدهید. ذهن ناخودآگاهتان طوری کار میکند تا واقعیت بیرونی را با واقعیت درونی یکی و هماهنگ کند. بنابراین، در پی دریافت پیام شما، ذهن ناخودآگاهتان از تمام نیروهایتان استفاده میکند تا آنچه را به او گفتهاید به واقعیت تبدیل کند. خواهید دید که از آنچه اتفاق میافتد شگفتزده میشوید. زمانیکه با قدرت و انرژی مثبت به ذهن ناخودآگاهتان آنچه را که میخواهید انجام دهید و آنچه میخواهید بشوید یا داشته باشید را بگویید؛ گویی بهراستی در واقعیت، هستید. این روش برای هر دو اهداف کوتاهمدت و بلندمدت عملی است. دوباره تکرار میکنم یادتان باشد، برای آنکه، گفتگوی درونی عملکرد ـ محور مؤثر واقع شود باید مثبت، مشخص و در زمان حال باشد.
اصولاً مغز به این صورت کار میکند. هر چه به خودت بگویی، مثبت یا منفی، ناخودآگاهت آن را باور میکند. ذهن ناخودآگاهت شواهد را نمیسنجد و ادعایت را ارزیابی نمیکند. فقط آنچه را میگویی بهراحتی باور میکند. به علاوه، به دنبال دلایلی میگردد تا ثابت کند که درست میگویی حتی اگر در اشتباه باشی
شما به رئیستان در محیط کار نمیگویید «نه، فکر نمیکنم کاری را که از من میخواهید انجام دهم و به جایش، میخواهم تلویزیون تماشا کنم». اما اگر خودتان رئیس خودتان باشید، دایم در حال مقاومت با دستوراتی هستید که به خودتان میدهید. مسئولیت را از گردن خود باز کرده و میگویید، «فردا انجامش میدهم».
تجسم کردن زمانی به بهترین شکل کار میکند که تمام جنبههای فعالیتی که میخواهید انجام دهید را تصور کنید. در ذهنتان؛ ببینید، بشنوید، بو کنید، بچشید. محل، لباسها، اتاق و دمای محیط را لمس کنید. تمام جزئیات را با حواس پنجگانه خود درک کنید.
از آنجا که ما اکثر مواقع به کمک دیگران نظم و انضباط را رعایت میکنیم، بهندرت میتوانیم مهارتهای لازم برای خویش انضباطی را در خود تقویت کنیم. دوباره تکرار میکنم خودانضباطی مثل یک ماهیچه است که برای قوی شدن و در دسترس بودن زمانی که به آن نیاز داریم، به تمرین و تقویت نیاز دارد.
تجسم کردن زمانی به بهترین شکل کار میکند که تمام جنبههای فعالیتی که میخواهید انجام دهید را تصور کنید. در ذهنتان؛ ببینید، بشنوید، بو کنید، بچشید. محل، لباسها، اتاق و دمای محیط را لمس کنید. تمام جزئیات را با حواس پنجگانه خود درک کنید.
یک شخص عیبجو و بدبین دلش میخواهد درباره ارزش و درستی هر چیزی سؤال کند و از آنجا که هیچ چیز در زندگی بینقص نیست، شخص بدبین همواره دلیلی برای عیبجویی مییابد. بهمحض پیدا کردن ایراد، آن را بزرگ میکند تا اینکه این نقص تمام چیزهای اطراف را تحتالشعاع قرار دهد. یک شخص بدبین در توجیه کردن اینکه چرا یک برنامه، ایده یا انتخاب به درد نمیخورد و نتیجه نخواهد داد، نابغه است.
از آنجا که همه ما دوست داریم محبوب باشیم، ترس از طرد شدن، اغلب یک مانع در بسیاری از جنبههای زندگیمان است. اگر متوجه این ترسمان نشویم، نیاز ما به تأیید دیگران، میتواند ما را در یک جریان بیپایان احمقانه و طولانی بیندازد. ترس از دست دادن علاقه خانواده، دوستان، کارمندان، همکاران یا جامعه یکی از معمولترین موانع برای شروع و دنبال کردن اهداف شخصی ماست.
درست زمانهایی که نیاز به بیشترین حمایت از سمت خود برای پیش بردن کارهایتان دارید، میبینید که در حال فرستادن پیامهای منفی به خودتان هستید. اگر تسلیم این بخش از وجودتان که بهطور نامحسوس مانع شما در عملی کردن این برنامه هست، بشوید؛ هاید صدها دلیل و راهکار غیر کاربردی و بهدردنخور به شما معرفی میکند تا برنامه را دنبال نکنید. اما اگر به آن بخش از وجودتان که به دنبال خودانضباطی است گوش فرا دهید، آن زمان است که پاداش، لذت و دستاوردهایی را که خودانضباطی برایتان به ارمغان میآورد
در سفر شما، در مسیر بهبود خودانضباطی، نارنجکهایی از منابع مختلف به شما برخورد میکند، ولی بزرگترین حریف شما، درونی خواهد بود. در حقیقت در میان تلاشهای شما در بهبود خودانضباطی، در اصل شما بدترین دشمن خودتان هستید.
بسیاری از مردم از موفقیت به خاطر جلب توجهی که به دنبال آن میآید، چه مثبت چه منفی میترسند. آنها میترسند که برای حفظ موفقیتشان، مجبور باشند فشار شدیدی را تحمل کنند. بسیاری از هنرمندان بهسرعت پس از یک رمان پرفروش، آهنگ، یا بازی در یک فیلم موفق، دچار یک وحشت ناگهانی میشوند.
همانگونه که یک بار برنده مدال طلای المپیک در جواب به این سؤال که چگونه خود را از مرحله متوسط به مرحله قهرمانی رساند، گفت: «همه دوست دارند برنده شوند، اما همه نمیخواهند برای برنده شدن خودشان را آماده کنند.» او ادامه داد که آمادگی تنها چیزی است که باعث شد او برنده مدال طلا بشود. این اصل در ارتباط شما با خودانضباطی بسیار کاربرد دارد. موفقیتهای چشمگیر به دنبال آمادگیهای ساده میآیند.
خودانضباطی مثل یک ماهیچه است که برای قوی شدن و در دسترس بودن زمانی که به آن نیاز داریم، به تمرین و تقویت نیاز دارد. متأسفانه همانطور که سن بالا میرود، موانع روحی و روانی بخصوصی پیش میآیند و مانع پیشرفت خودانضباطی ما میشوند. شما نمیتوانید کیفیت مورد نیاز برای خودانضباطی را تا آن زمان که از آن کیفیت آگاهی پیدا کنید و موانع ذهنی را بشکنید، بهبود ببخشید.
ذهن ناخودآگاهت شواهد را نمیسنجد و ادعایت را ارزیابی نمیکند. فقط آنچه را میگویی بهراحتی باور میکند. به علاوه، به دنبال دلایلی میگردد تا ثابت کند که درست میگویی حتی اگر در اشتباه باشی. آنگاه ناخودآگاهت شروع میکند به هماهنگ کردن رفتار و برخوردت با آنچه به او گفتهای.
این نوشتهها را هم بخوانید