اعتیاد چه بلایی بر سر میانجیهای شیمیایی مغز میآورد؟
دکتر محمدرضا زریندست- استاد گروه فارماکولوژی دانشگاه علوم پزشکی تهران
داروهایی که هدف سوء مصرف قرار میگیرند جملگی دارای این خصیصه هستند که مصرف آنها با احساس لذت و سرخوشی همراه است و در واقع به عنوان تقویت کننده رفتاری reinforcer عمل میکنند. در حوالی سالهای 1940 میلادی مشخص شد که خاصیت تقویت رفتار مختص انسانها نیست و در حیوانات نیز مشاهده میشود. اسپراگ Spragg نشان داد که حیوانات آزمایشگاهی به تکرار رفتارهایی اقدام میکنند که به تزریق و دریافت مواد اعتیاد آور منجر میشود. او حتی مشاهده کرد که شامپانزهها گاهی محقق را به قفسه نگهداری مورفین کشانده و با گرفتن وضعیت خاصی که هنگام تزریق داشتهاند سعی میکنند تا از او تزریق مورفین دریافت دارند. این کشف با اهمیت بو و موجب تغییر مرکز ثقل تحقیقات در زمینه مواد اعتیاد آور گردید. قبلا در علم روان پزشکی و روانشناسی بر شخصیت ضعفهای روانی و اخلاقی معتادات تأکید میشد ولی با این گونه کشفیات بررسی خواص بیولوژیک مواد اعتیاد آور بیشتر مورد توجه قرار گرفت.
کشف با اهمیت دیگر در این زمینه یافتههای میلنر Milner واولدز Olds به سال 1954 بود. این دانشمندان نشان دادند که حیوانات آزمایشگاهی در صورت تعبیه الکترود در مغز به طور افراطی به مغز خود تحریک الکتریکی وارد میکنند. این پدیده به نام تحریک داخل جمجمهای معروف گردید. این کشف از چند جهت حائز اهمیت بود. اول آنکه این گونه تحریک مغز توسط الکترود مانند محرکهای خوشایند دیگر بوده و باعث تقویت رفتارهای خاص مرتبط با ارائه آن میشود. دوم انیکه این خاصیت در مناطق خاصی از مغز مشاهده میشد و کانونهای آناتومیک خاصی این پدیده را نشان میدادند. تنها 3 سال طول کشید تا شواهدی به دست آید. مبنی بر اینکه مواد اعتیادزا نیز به نوعی همان نواحی مغزی را تحریک میکنند. این کشف آغاز 30 سال فعالیت مستمر و پربار در زمینه بیولوژی مواد اعتیادآور بود (Gardner 1997)
نوروآناتومی و شیمی کانونهای لذت و پاداش در مغز
مطالعات فراگیر آناتومیکی که در دهه 50-60 میلادی صورت گرفت نشان دادند که ارائه پاداش و احساس لذت به مغز از طریق تحریک نواحی متعددی در ساقه مغزی, مغز میانی و مغز قدامی از جمله ناحیه VTA:ventral temental area توده سیاه ubstantia nigra, هیپوتالاموس، آمیگدال، سپتوم، هستههای اکومنبس accumbens، قسمتهایی از کورتکس پیشانی و سنگلوم، الیاف میانی مغز قدامی MFB: medial forebrain bundle و کانونهای دیگر مسیر است. این ملغمه کانونهای، حرکتی، قشری، لیمبیک، دیانسفالی و…در ابتدا بیمعنی مینمود اما به زودی مشخص شد که تمامی کانونهای سابق الذکر به نوعی با الیاف صعدی و نزولی مرتبط با الیاف میانی مغز قدامی MFB مرتبط هستند و این فرضیه که پیامهای عصبی مرتبط با لذت و پاداش توسط زیرمجموعهای از الیاف میانی مغز قدامی منتقل میشود شکل گرفت (Gardner David 1999)
زمانی که دانشمندان با تغییر مکان الکترودها در مغز حیوانات سعی داشتند کانونهای لذت و پاداش را دقیقتر مطالعه کنند کوربت Corbett و وایز Wise (1980) متوجه شدند که هر قدر میزان سلولهای حاوی دوپامین در اطراف محل الکترود بیشتر باشند آن کانون اثر لذت بخشی بیشتری دارد. همچنین روشن شد که انهدام سلولهای حاوی دوپامین اثر لذت بخشی الکترودها را از بین میبرد و اگر سیستم دوپامینی حیوان را منهدم کنند دیگر تحریک الکتریکی برای او لذت بخش نخواهد بود (Gardner 1999).
از طرفی تزریق کوکائین و یا هروئین به حیوانات با افزایش دوپامین در هسته اکومنبس همراه است. (Wise 1995).
مطالعه PET در هنگام مصرف کوکائین نیز نشان دادند که احساس نشئگی و سرخوشی با افزایش تراکم دوپامین در سیناپسها به ویژه در نواحی خاصی از مغز همراه است (Volkow 1997).
از مجموع انبوه مطالعات در مورد سیستم لذت و پاداش مغزی چنین بر میآید که کانون اصلی مجموعه ایست که از VTA آغاز شده، الیاف میانی مغز قدامی را طی کرده وبه هسته اکومنبس ختم میشود. اساس احساس لذت و پاداش در این نوار است و سایر کانونها از طریق ارتباط با آن اثرات خود را اعمال میکنند. (Gardner 1999,Geller 1996)(به شکل یک مراجعه نمایید).
شکل 1-مدارهای مرتبط با لذت و پاداش در مغز پستانداران در جهان بیش از 14 میلیون ترکیب شیمیایی وجود دارد ولی حیوانات آزمایشگاهی در صورت ارائه این ترکیبات تنها معدودی از آنها را به خود تزریق میکنند. ازاین ترکیبات میتوان ترکیبات افیونی (مورفین, هروین) الکل اتیلیک, نیکوتین, کوکائین, آمفتامین, متیل گزانتینها (مانند کافئین), بنزویازپینها, باربیتوراتها, و بعضی از هیدورکربنها و ترکیبات فرار را برشمرد. جالب است که این ترکیبات همان هایی هستند که توسط انسانها نیز هدف سوء مصرف قرار میگیرند. اما سوال این است که چه چیزی میان این ترکیبات مشترک است و آنها را از سایرین متمایز میسازد به گونهای که این مواد هدف سوء مصرف انسان و حیوان واقع میشوند ولی ترکیبات دیگر چنین نیستند؟ آنچه مسلم است وجه اشتراک این مواد خواص شیمیایی یا فارماکولوژیک آنها نیست. این مواد از نظر ساختار شیمیایی شباهت چندانی به یکدیگر ندارند (شکل 2). خواص فارماکولوژیک آنها نیز متعدد ومتفاوت است. تنها مشخصه این مواد توانایی آنها در افزایش حاد فعالیت در مدارهای مرتبط با لذت و پاداش در مغز است (Gardner David 1999).
یکی از نکات قابل توجه این است که طول مدت و فواصل مصرف ترکیبات مختلف در حیوانات آزمایشگاهی متفاوت است. این حیوانات مورفین و هروئین را به طور منظم و ممتد مصرف میکنند. مصرف ترکیبات محرک چون کوکائین و آمفتامین کاملا متفاوت است. حیوان مدتی به صورت افراطی و دیوانه وار آن را تززیق میکند ولی در، زمانهایی از مصرف پرهیز میکند و به زندگی عادی ادامه میدهد. شدت لذت بخشی و پاداش این ترکیبات نیز متفاوت است و هر یک دارای ارزش تمایلی نسبی relative appetive value هستند. شیوه سنجش این ارزش تمایل نسبی بدین شکل است که مرتبا عرضه ماده را محدودتر کرده و عرضه آن به فعالیت بیشتر حیوان منوط میگردد. به عنوان مثال در ابتدای کار بایستی فقط یک بار اهرم خاصی را فاش دهد تا ماده مورد نظر به بدن حیوان تزریق گردد. دفعه بعد 2 بار، سپس 4 بار و…سرانجام زمانی میرسد که حیوان از تلاش دست میکشد به عبارت دیگر لذت بخشی ماده شیمیایی از تلاشی که برای استحصال آن صورت میگیرد عقب میماند و حیوان مصرف را رها میکند. در میان ترکیبات اعتیادزا ارزش کوکائین بسیار بالا، مورفین متوسط و نیزودیازینها نسبتا کم ارزش است. ارزش تمایلی کوکائین به قدری زیاد است که حیوان هزارها بار اهرم را فشار میدهد تا احیانا کوکائین به بدنش تزریق شود و گاهی به واسطه این تلاش و دوری از آب و غذا میمیرد (Gardner 1997ṣGardner David 1999)
چنانه اشاره شد سیستم دوپامینی بدن هسته مرکزی اثر بخشی ترکیبات اعتیادآور است و این ترکیبات در نهایت بر این سیستم اثر تحریکی اعمال میکنند. سیستم دوپامینی خود با چند سیستم مهم دیگر مغزی مرتبط است و به نظر میرسد در بعضی از موارد اثر مواد به واسطه و از طریق سیستمهای دیگر است. یعنی سیستمهای دیگر مانند واسطهای، اثر ترکیبات اعتیاد آور را سرانجام به اثر تحریکی بر مدارهای پاداش و لذت مغز تبدیل میکنند. از جمله این سیستمها میتوان به سیستم آدرنرژیک، سیستم سروتونرژیک، سیستم گابارژیک اشاره کرد. درادامه مقاله پس از بحث مختصر درباره این سیستمها و ارتباط آنها با سیستم پاداش ولذت مغزی، به بخشی از تحقیقات معاصر از جمله تحقیقات نگارنده در اینباره اشاره خواهد شد. مطالعه اینکه ترکیبات اعتیادآور از طریق کدام سیستمها بر مدار مرکزی پاداش و لذت مغزی اثر میگذارند نتایج عملی عمدهای نیز در بر دارد و میتواند ما را در دستیابی به روشهای درمانی سوء مصرف مواد رهنمون سازد.
سیستم گابارژیک
گابا (gamma-aminobutyric acid) مهمترین ناقل شیمیایی مهاری در سیستم اعصاب مرکزی پستانداران است. فعالیت این سیستم باعث کاهش فعالیت نرونی در نواحی قشر مخ، ساقه مغز، نواحی تحت قشری، بصل النخاع و طناب نخاعی میگردد (Curtis 1978).
سه نوع گیرنده گابا بر پایه یافتههای فارماکولوژی و الکتروفیزیولوژی معرفی شدهاند که عبارتند از. (Drew et al.1984,1987 Zarrindast Oveisi)GABA?,GABAA,GABAA
گیرندههای نوع B و A در اکثر نواحی سیستم عصبی مرکزی با تراکمهای مختلف موجود هستند. ایننواحی شامل سلولهای پورکنژ Purkinje و سلولهای دانهدار مخچه، هیپوکامپ، جسم سیاه، کورتکس پیشانی، striatum، تالاموس، گلوبوس پالیدس، هستههای ناحیه پل مغزی، هتسه دمدار، آمیگدال، سپتوم و پیاز بویایی است (1998 Enz Cutting)
سیستم آدرنرژیک
سیستم آدرنرژیک یکی از اصلیترین سیستمهای عصبی بدن است و 2 ناقل شیمیایی عمده آن به نام آدرنالین (اپی نفرین) و نورآدرنالین (نوراپی نفرین) نقش بسیار عمدهای در فعالیتهای عصبی دارند. تحقیقات وسیعی که در مغز موش و با میزان کمتری در مغز انسان صورت گرفته است نشانگر تراکم جسم سلولهای آدرنرژیک در ساقه مغزی و بصل النخاع است. این نرونها اکسونهای خود را به قسمتهایی از مغز شامل نواحی قشری، سیستم لیمبیک هیپوتالاموس و نخاع میفرستند. ابتداییترین توده آدرنژیک در ناحیه ceruleus locus است که در جسم خاکستری ساقه مغز وجود دارد (Range etal.1995)
گیرندههای آدرنرژیک به دو نوع? و? تقسیم میشوند که هریک فرایندهای فیزیولوژیک خاصی را از طریق تولید و آزادسازی پیامآورهای ثانویه رهبری میکنند. گیرندههای? دارای سه زیر گروه عمده?،?،? هستند تمام انواع گیرندههای?، آدنیلاتسیکلاز را فعال میکنند و به خانواده گیرنده هایی که با پروتئینهای G مرتبط هستند، تعلق دارند.
گیرندههای? نیز به دو زیرگروه? و? تقسیم میشوندو گیرندههای فسفولیپاز C را فعال میکنند که باعث تولید اینوزیتولتری فسفات? IP و دیاسیلگلیسرول DAG به عنوان پیامآور ثانویه میشوند. گیرندههای نوع دو آلفا نیز باعث مهار آدنیلاتسیکلاز شده و ساخت AMP حلقوی را کاهش میدهند (Lefkowitz et al.1996).
سیستم سروتونرژیک
تجمع اصلی اجسام سلولی نرونهای سروتونرژیک در ناحیه فوقانی پل مغزی و مغز میانی بخصوص در هستههای سجافی raphe nuclei دمی و سری است. اکسونهای این نرونها به هستههای قاعدهای، سیستم لیمبیک و قشر مغز مرتبط میشوند.
تاکنون 7 نوع گیرنده سروتونینی? 5 HT1-7 شناسایی شده است که هریک دارای زیرگروههای خود بوده و خواص ویژه خود را دارند (Kaplan Sadock 1998)
سایر سیستمها
از جمله سایر سیستمهای مغزی که با مسئله سوء مصرف مواد مرتبط هستند میتوان به سیستمهای آدنوزین، آدنوزین سیستم افیونی، کوله سیستتوکینین CCK و نیکوتین اشاره کرد.
آدنوزین یک ناقل شیمیایی و تنظیم کننده سیستم عصبی مرکزی است. گیرندههای آدنوزینی شامل،? A3ṣA4ṣA1ṣA2 هستند (Dalziel Westfall 1994). انواعی از گیرندههای? A2ṣA1 تمایل بالایی برای آدنوزین داشته و اثرات متفاوت آدنوزین را اعمال میکنند. گیرندههای آدنوزینی? A1 توزیع گستردهای در مغز ویژه کورتکس، مخچه، تالاموس و هیپوکامپ دارند. این گیرندهها در نخاع نیز یافت میشوند. گیرندههای? A2 برخلاف? A1 توزیع محدودتری داشته و بیشتر در جسم مخطط striatum وجود دارند.
کوله سیستوکینین نیز یک پیتید با 8 اسیدآمینه است که در تمامی قسمتهای سیستم عصبی پستانداران وجود دارد. غلظت بالای کوله سیستوکینین در نواحی خاکستری قشرمخ، نواحی خاکستری اطراف قنات سیلویوس grey matter periaqueductul، هسته ventromedial تالاموس و شاخ خلفی نخاع وجود دارد (Zarrindast etal. 1998).
شکل 3-ارتباط سیستمهای شیمیایی مختلف مغز با مسیر پاداش و لذت در پستانداران کشف گیرندههای افیونی در مغز نیز به حدود 25 سال پیش باز میگردد. در 1973 گیرندههای خاصی در مغز یافت شدند که ترکیبات افیونی با قدرت بالایی به آنها متصل میشوند. اما سریعا این سوال در ذهن دانشمندان شکل گرفت که گیرندهها چه فایدهای برای انسان و سایر حیوانات دارند. دو سال بعد هیوز Heghes و کسترلیتز Kosterlitz دو پیتید به نامهای لوسین انکفالین و متیونین انکفالین را کشف کردند. که خواص افیونی از خود نشان میدادند. بعد از آن بتا-آندورفین b-endorohin و سرانجام دنیورفینها dynorphin کشف شدند.
انکفالینها و دینورفینها در مغز گسترش فراوانی دارند و در اکثر نقاط مغزی وجود دارند. بتا-اندروفین گسترش کمتری داشته و بیشتر محدود به arcuate nucleus، هیپوتالاموس و nucleus tractus solitarius در ساقه مغزی است (Simon 1997). کشف گیرندههای افیونی و مجموعه انکفالینها، اندورفینها و وینورفینها در مغز این تصور را به وجود آورد که هسته مرکزی اعتیاد به مواد افیونی تغییرات گیرندهها و پیتیدها باشد اما بیش از یک دهه پژوهش و تحقیق نتوانست چنین ارتباطی را مشخص کند. به عبارت دیگر تغییرات در پیتیدها یا گیرندههای آنها نمیتواند به تنهایی اثرات وابستگی و تحمل به مواد افیونی را توجیه کند و به نظر میرسد مسئله به همان سیستم دوپامینی مسیر پاداش/لذت مغز ختم میشود. (Nestler 1992).
ارتباط مواد اعتیادآور با مسیرپاداش/لذت در مغز
در شکل 3 ارتباط مواد اعتیادآور گوناگون و سیستمهای ناقل شیمیایی در مغز با مسیر پاداش/لذت نشان داده شده است. همان طور که ملاحظه میشود ترکیبات افیونی، الکل، باربیتوراتها و نیکوتین مستقیما در VTA اثر کرده و فعالیت سیستم پاداش/لذت را افزایش میدهند. بعضی از ترکیبات مانند کوکائین، آمفتامین مواد افیونی، نیکوتن و الکل اثر تحریکی مستقیم بر هسته اکومنبس نیز دارند.
این اثرات توسط هر واسطه شیمیایی یا مکانیسمی که باشد باعث افزایش میزان دوپامین در فضای سیناپسی ناحیه اکومنبس میشود. علاوه بر این اثرات سیستمهای مختلف ناقلهای شیمیایی به طرق غیر مستقیم نیز بر مسیر لذت/ پاداش مغز اثر میگذارند که ذیلا به آنها میپردازیم. شناسایی این اثرات ما را در توجیه علایم ترک و تحمل و همچنین به دست آوردن داروهای مناسب جهت درمان اعتیاد یاری میکند.
سیستم آدرنژیک و وابستگی
تجویز حاد ترکیبات افیونی باعث مهار فعالیت سلولهای ناحیه LC میشوند. این عمل از طریق کم شدن فعالیت آنزیم آدنیلاتسیکلاز و در نتیجه کاهش فسفوپروتئینها صورت میگیرد. با مصرف مزمن ترکیبات افیونی فعالیت نرونهای آدرنژیک در LC به حد طبیعی باز میگردد. با قطع مصرف ترکیبات افیونی یا تزریق آنتاگونیستهای آن مانند نالوکسان میزان فعالیت در این کانون سریعا افزایش مییابد و قسمت عمدهای از علایم ترک مصرف مواد افیونی را باعث میشود (Nestler 1992). مفهوم کردن نرونهای CL یا تزریق کلونیدین (اگونیست گیرندههای?) موجب مهار فعالیت آدرنژیک شده و علایم ترک مصرف را از بین میبرد (Nader van dae Kooy 1996). به این ترتیب ملاحظه میشود که قسمت عمدهای از اثرات ترک مواد افیونی به واسطه سیستم آدرنژیک صورت میگیرد. نقش سیستم آدرنژیک در سوء مصرف مواد محرک از جمله کوکائین و آمفتامین چندان برجسته نیست. از بین بردن الیاف عصبی آدرنژیک یا تجویز مهارکنندگان باز جذب آن و حتی آگونیستها و آنتاگونیستهای آن بر مصرف و استفاده از مواد محرک در حیوانات آزمایشگاهی بیاثر است. به عبارت دیگر این سیستم چندان ارتباطی با تحمل یا علائم ترک مصرف محرک ندارد (Markou et al.1998).
سیستم گابا و وابستگی
گابا قادر به تغییر بیدردی ناشی از مورفین و یا استرس است (Djavadan Zrindast 1988) (Zarrindast Sabekasai 1992). مصرف مزمن مورفین ممکن است باعث تغییر در گیرندههای گابا درسیستم عصبی مرکزی شود (Ticku Huffman 1980). گابا دارای اثرات متعدد فارماکولوژیک مانند ایجاد آرامش و بیدری و خواص ضد تشنج است (DeFeudis 1982). همچنین نشان داده شده است تکه تجویز GABA موجب تسریع تحمل وابستگی مورفین در موش کوچک سفید میشود (Ho et al.)(1976. مطالعات اخیر نشان داده است که تحریک دو گیرنده GABAA و GABAB علائم وابستگی را کاهش داده و رفتار پرشی jumping را که در موشهای وابسته به مورفین با تجویز نالوکسان بروز میکند، متوقف میکند (Mousa-Ahmadi 1999 b Zarrindast)
این نتایج با تزریق آگونیستها و آنتاگونیستهای گابا بصورت داخل مغزی ICV یا داخل صفاقی IP بدست آمده است.
کوله سیستوکینین و وابستگی
در مطالعهای (Zarrindast etal. 1995) نشان داده شده است که آگونیستهای گیرنده کوله سیستوکنین (cholecystokinin@CCK). یعنی سرولئین،, CCK-8 CCK-8 غیر سولفاته با مقادیر کم نشانههای قطع مصرف مورفین را در موشهای سوری (موش کوچک سفید) وابسته به مورفین کاهش میدهد. به نظر میرسد که CCK در وابستگی به مورفین دخالت دارد. از آنجا که سرولئین بیشتر به گیرندهای CCK-8 و CCK-A بیشتر به گیرندههای CCK-B تمایل دارند، (1991 Slaninova et al. 1991, Bock) ممکن است هر دو گیرنده در کاهش وابستگی به مورفین دخالت داشته باشد. CCK-8 غیر سولفاته که تمایل زیادی به گیرنده CCK-B دارد نیز موجب کاهش علائم قطع مورفین در حیوانات وابسته به مورفین میشود. به نظر میرسد که همین مکانیسم در تحمل اثر ضددردی مورفین نیز دخالت داشته باشند. تحقیقات نشان داده است که CCK های درونزا احتمالا نقش مهمی در انتقال درد از طریق مکانیسمهای اپیوئیدی در CNS بازی میکنند. آنتاگونیستهای اختصاصی CCK-A CCK-,B بیدردی ناشی از مورفین را افزایش میدهند و از تحمل به مورفین در موش جلوگیری میکنند. فعالیت CCK-B, CCK-A ممکن است از روند تحمل به مورفین جلوگیری میکند (Zarrindast et al. 1998).
سروتونین و وابستگی
سیستم سروتونرژیک در پدیده پرش ناشی از سندرم قطع مصرف مورفین موثر است. به نظر میرسد سیستمهای آدرنرژیک و سروتونرژیک در بروز تکامل بیدردی داروهای اپیوئیدی دخیل باشند. تحقیقات نشان داده است که اثرات بی دردی و روند تحمل به این اثرات از طریق داروهای اپیوئیدی با مکانیسم سروتونرژیک است و احتمالا با کمی تفاوت با گیرندههای? 5-HT2,5-HT تداخل دارد. طی آزمایشاتی که روی موشهای سفید کوچک انجام گرفته، نشان داده شدکه حداقل گیرندههای? 5-HT2 در تحمل به بیدردی ناشی از مورفین دخیل هستند (Zarrindast et al. 1995).
نیکوتین و وابستگی
نیکوتین ماده ای است تکه برکارکردهای سیتسم عصبی مرکزی اثر مینماید. این ماده دارای اثرات فارماکولوژیک متعددی است. اثراتی چون ایجاد نئشگی، افزایش برانگیختگی و کاهش خستگی را به این دارو نسبت میدهند. نیکوتین بر بسیاری از سیستمهای شیمیایی مغز اثر کرده، فعالیت دوپامینی و کولینرژیک را تحریک میکند. این ماده میتواند سیستمهای اپیوئیدی را فعال کنند. این ماده موجب رها شدن انکفالین و افزایش تولید آن در مغز میگردد. این یافیتهها شاید دلیل این نکته را که بیماران معتاد و مصرف کنندگان سیگار خصوصیات مشابهی را نشان میدهند، توجیه میکند. در مطالعهای تحمل متقاطع به اثر ضد دردی مورفین و نیکوتین مورد بررسی قرار گرفته است و نشان داده شده است که نیکوتین دارای اثر ضد دردی در موش سفید کوچک است (Zarrindast et al.1999 a).
در حیواناتی که به طور مزمن مورفین مصرف کردهاند، اثرارت ضددردی مورفین و یا نیکوتین کاهش مییابد. همچنین در حیواناتی که نیکوتین به طور مزمن دریافت کردهاند، اثرات ضددردی مورفین و نیکوتین کاهش نشان میدهد (Zarrindast et al.1999 a).
در مطالعات دیگر بر روی موش سفید کوچک نشان داده شده است که نیکوتین اثرات قطع مصرف مورفین را متوقف میکند. در این تجربیات ابتدا حیوانات را با تجویز مزمن مورفین وابسته میکنند و علائم قطع را با تجویز نالوکسان به وجود میآورند. نیکوتین موجب توقف علائم قطع میشود که به صورت پرش بروز مینماید (Zarrindast Farzin 1996).
نیکوتین احتمالا باعث تحریک آزادسازی پیتدهای اپیوئیدی درونزا میشود که افزایش فعالیت گیرندههای اپیوئیدی را به همراه دارد. شاید یکی از فرایندهای دخیل در سرکوب علائم سندرم قطع مصرف مورفین توسط نیکوتین همین موردباشد. یکی دیگر از مکانیسمهایی که برای سرکوب پرش ناشی از سندرم قطع مصرف مورفین توسط نیکوتین ذکر میشود، به substanceP مربوط است. تحقیقات نشان میدهد که مورفین آزادسازی مادهٔ P را از نخاع مهار میکند و در روند وابستگی به مورفین تجمع مادهٔ P رخ میدهد
احتمالا به دلیل مهار طولانی مدت آزادسازی مادهٔ P است. از آنجا که به نظر میرسد که نیکوتین باعث مهار آزادسازی مادهٔ P از طریق گیرندههای پیش سیناپسی میشود. سرکوب پرش ناشی از سندرم قطع مصرف مورفین را هم سبب میگردد. آگونیستهای استیل کولین میتوانند پرش ناشی از این سندرم را در موشهای سفید آزمایشگاهی مهار کنند در حالی که آنتاگونیستهای استیل این رفتار را تقویت میکنند (Zarrindast Farzin 1996).
آدنورین و وابستگی
اگونیستهای گیرنده آدنوزینی فعالیت نرونی را متوقف میکنند (Dunwiddle 1985) و بر سیستم پیام بر ثانویه اثر میگذارند (Dalziel Westfall 1994). اثرات ضد دردی، خوابآوری و ضد تشنجی برای گیرندههای آدنوزینی به دست آمده است. مطالعات نشان داده است که فعال کردن گیرندههای آدنوزینی ممکن است رفتارهای حیوانی را تغییر دهد (Zarrindast 1999 c) و در بیدردی ناشی از اگونیستهای گابا و بیدردی ناشی از استرس مؤثر باشند (Zarrindast 1993).
مورفین، آدنوزین را از ذخایر آن آزاد میسازد و این احتمال وجود دارد که سیستم آدنوزینی در بیدردی مورفین (DeLander KIEL 1994) و تحمل به اثر مورفین (Tao et al.1995) دخیل باشد. اخیرا در مطالعه حیوانی (موشهای سفید کوچک) نشان داده شده است که تحریک گیرندههای? A1 و? A2 آدنوزین اسهال ناشی از قطع مصرف مزمن مورفین را متوقف مینماید و حداقل گیرنده? A1 آدنوزین کاهش دهند. علائم قطع مصرف مزمن مورفین است (Zarrindast 1999 c).
جمع بندی
سیستمهای عدیده شیمیایی در فرآیند وابستگی به مواد مخدر از جمله افیونی دخیل هستند که اثرات این سیستمها گاهی ضد و نقیض و دور از انتظار است اما مطالعه دقیق آنها علم داروشناسی را در یافتن مواد و ترکیبات جدید در درمان و پیشگیری از سوء مصرف مواد یاری خواهد کرد. داروهایی که ممکن است در ظاهر هیچ ارتباطی با سیستم اپیوئیدی نداشته باشند.
حل معمای اعتیاد به مواد افیونی لزوما در سیستم اپیوئیدی قرار ندارد و از ترکیبات دیگر نباید غافل بود. در این میان سیستم دوپامینی در کنار سایر سیستمها، همانگونه که اشاره شد جایگزین مناسبی هستند.
این نوشتهها را هم بخوانید